درس خارج فقه آیت الله سبحانی
98/02/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام نشوز
در بعضی از اوقات میان زن و مرد، نزاع و اختلافی پیش میآید، یعنی گاهی زن نسبت به مرد یکنوع اظهار برتری میکند و گاهی بالعکس است، یعنی مرد نسبت به زن اظهار برتری مینماید، نشوز به معنای ارتفاع است، از آنجا که اسلام علاقمند است که پیمان نکاح و زناشوئی از هم گسسته نشود، ولذا مسأله نشوز را معالجه کرده تا نشوز سبب نشود که مرد طلاق بدهد و زن طلاق بگیرد، احکام نشوز برای این است که پیمان نکاح در میان زن و مرد باقی بماند.
قد تقدّم منّا أنّ الإسلام یؤکّد علی حفظ عقد الزوجیة، و أنّه ما بُنِیَ بیت فی الإسلام أحبّ إلی الله من النکاح، و مع ذلک ربما تطرأ علی حیاة الأسرة أمور تسبب البرودة – سردی - بین الزوجین، أو إظهار الترفُّع من أحدهما علی الآخر، و هذا ما یعبّر عنه بالنشوز، فجاءت الآیات القرآنیة لمعالجة هذه الظاهرة- پدیده - الّتی ربما تؤدّی – لو لم تعالج - إلی الفرقة و الطلاق ولذلک فتح الفقهاء باباً فی المصنفات الفقهیة باسم باب النشوز، من غیر فرق بن نشوز المرأة أو نشوز الرجل، فکلُّ داءٌ ولکلٍّ دواءٌ، فلندرس الآیات الواردة فی هذا المجال.
الآیة الأولی فی نشوز المرأةقال سبحانه:« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًا کَبِیرًا »[1]
ترجمه: مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاقهایی که از اموالشان (در مورد زنان) میکنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ میکنند. و (امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی جز شدت عمل، برای وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید! (بدانید) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرتهاست.)
معنای مفردات آیه1:« قَوَّامُونَ»: جمع قوّام علی وزن فعّال مبالغة قیام، و أرید هنا الزوج الّذی یقوم بشؤون المرأة فی کافة المجالات.
2:« فَالصَّالِحَاتُ»: صلاحهنّ هو الاستقامة فیما یراد منهنّ.
3:«قَانِتَاتٌ»:جمع قانتة و هی المطیعة.
4: «حَافِظَاتٌ»: جمع حافظة، و هی المرأة الّتی تحفظ شؤون الزوج فی النفس و النفیس.
5:« نُشُوزَهُنَّ»: النشوز: الارتفاع، و أرید هنا الترفُّع علی الزوج بمخالفته.
6:« وَاهْجُرُوهُنَّ»: الهجر:الترک.
7: «الْمَضَاجِعِ»: جمع المضجع و أرید هنا الفراش.
و الهجر مع حفظ المضجع یتحقق بالاستدبار و ترک الملاعبة و نحوها، و یحتمل أن یکون کنایة عن ترک المضاجعة.
این آیه مبارکه، اولین آیهای است که در باره نشوز وارد شده است، البته ابتدا باید لغات آیه را معنی کنیم و سپس سراغ تفسیر آن برویم.
« قَوَّامُونَ» جمع قَوّام است بر وزن فَعَّال، اگر کسی که به امر و کار دیگری قیام کند، به آن میگویند:« قَوّام»، یعنی اگر کارهای کسی به یکنفر واگذار بشود، و او آن کارها را انجام بدهد، به او میگویند:قوّام، یعنی در واقع متحمل کارهای دیگران است، مثلاً به پدر خانواده میگویند: قوّام، چون کارهای اولاد و فرزندان را انجام میدهد و متکفل امور آنهاست.
« فَالصَّالِحَاتُ» صالحات به زنانی میگویند که در و اقع حقوق زن و شوهری را رعایت کند، حقوق منحصر به مسأله تمتع نیست، اسرار خانه را هم باید حفظ کند.
«قَانِتَاتٌ» به معنی مطیعات است، البته هم مطیع خدا باشد و هم مطیع زوج باشد.
«حَافِظَاتٌ» زنی که شئون شوهر را حفظ میکند.
« نُشُوزَهُنَّ»: کلمه نشوز به معنی بلندی است، در واقع یکنوع ارتفاع است، یا شوهر نسبت به زن برتری طلبی دارد و یا زن نسبت به شوهر از خود یکنوع برتری نشان میدهد، به آن می گویند: نشوز.
«الْمَضَاجِعِ»: جمع المضجع، به معنی رختخواب است.
در آیه مبارکه، حقایق خوبی نهفته است، عجیب این است که قرآن کریم یکبار نشوز زن را بیان میکند، در آیه دیگر نشوز مرد را متذکر میشود و مطرح می کند، در آیه سوم دادگاه خانواده را مطرح میسازد، گاهی زن نسبت به مرد ناشزه است و گاهی مرد نسبت به زن ناشزه است و اگر مشکل شان حل نشد، سراغ دادگاه خانواده میروند تا بین آنها اصلاح کنند، و این حاکی از آن است که اسلام یک نظام منظم و مرتب در حفظ پیوند خانواده است.
« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ» مردان قائم به امور زنان هستند، معلوم میشود کسی که قائم به امر دیگری است، نسبت به او بر تری وولایت دارد که کارهای او را انجام بدهد، در واقع میخواهد بفرماید که مردان نسبت به زنان تولی و ولایت دارند.
سوال
ممکن است کسی سوال کند که چرا مردان ولایت دارند بر زنان؟
جوابقرآن کریم برایش دوتا دلیل و علت ذکر میکند:
دلیل اول:« بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ» چون برخی از مردان بر برخ دیگر ترجیح دارند، نمی گوید همه مردان بر همه زنان ترجیح، بلکه میگوید برخی از مردان بر برخی ترجیح دارند، و الا همه مردان بر همه زنان برتری و ترجیح ندارند، چون در میان زنان اشخاصی مانند حضرت مریم، خدیجه و حضرت فاطمه زهرا سلام علیهم هستند، و حال آنکه در میان مردان افراد فاسق و فاجر هم وجود دارد، ولذا میفرماید برخی از مردان بر برخ دیگر ترجیح دارند، قهراً این سبب شده که یکنوع ولایتی بر مردان داده شود.
دلیل دوم: « وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» یکی بخاطر اینکه هزنیه خانواده بر عهده و گردن مرد است، ولایت مردان را بر زنان با دو چیز تجزیه و تحلیل می کند، یکی امر فطری و خلقتی است « بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ»، دیگری هم اکتسابی است: « وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» هزینه زندگی بر عهده و گردن شوهر است، قهراً مردان باید نسبت به خانواده یکنوع ولایت داشته باشند.
آیا ولایت مردان نسبت به زنان مثل ولایت پدر بر صغار است؟آیا ولایت مردان بر زنان عیناً مثل ولایت پدر است بر صغیر یا ولایت مردان فقط مخصوص است به مسأله تمتع؟
من در جواب عرض میکنم هیچکدام نیست، یعنی هردو نظر باطل است. چرا؟
اولی باطل و نادرست است، چون ولایت مردان بر زنان به آن گستردگی نیست که پدر یا جد پدری بر صغار دارد یعنی ولایت مردان بر زنان بر گستردگی ولایت پدر و جد بر صغار نیست، زیرا پدر و جد پدری در تمام امور و شئون صغیر مداخله میکنند، اما مردان نسبت به همه شئون زنان یک چنین ولایت و حقی را ندارند.
دومی نیز باطل است، یعنی اینکه بگوییم فقط در مسأله تمتع ولایت دارند، چون زندگی مرد و زن منحصر به تمتع جنسی نیست، ولذا من حد وسط را می گیرم و میگویم:« فی الأمور المشترکة بین الرجل و المرأة» مرد نسبت به زن ولایت دارد، اما آن اموری که مربوط به خودِ زن است و هیچ ارتباطی به مرد ندارد، مرد در آنجا بر زن ولایت ندارد.
پس اینکه بعضیها انتقاد میکنند که اسلام مرد را والی کرده و زن را در ردیف مجنون و صبی قرار داده است، این حاکی از آن است که آیات و روایات را خوب نفهمیدهاند، چون ولایت سه معنی دارد، اگر بگوییم ولاتیش فقط در مسائل تمتع است، هر موقع مرد بخواهد تمتع بکند، زن باید امتثال کند، این خیلی نادر و کم است، زیرا آسیاب زندگی مرد و زن همیشه در اطراف تمتع نمیچرخد، تمتع فقط همان سالهای اول زندگی رنگ و بو دارد، اما سالهای بعد مسائل دیگر نیز مطرح است.
اما اگر بگوییم ولایت مرد بر زن مانند ولایت پدر و جد بر صغار است، این هم درست نیست، چون زن برای خودش اموالی دارد، نسبت به اموال خودش صاحب اختیار و مستقل است و لذا میتواند در اموال خودش مستقلاً تصرف کند، مثلاً خانه دارد، میتواند بفروشد و میتواند اجاره بدهد، در اموال خودش مستقل است، یا خیاطی بلد است، در خانه خود نشسته برای خودش خیاطی میکند، پولی را که از راه خیاطی به دست میآورد، مال خودش است، جایی که زندگی مشترک بین زن و مرد مطرح است، در آنجا مرد نسبت به زن ولایت دارد،« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ»، چرا؟ به دو جهت:
الف؛ « بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ»
ب؛ « وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ»
در اینجا بعضی از زنان اوقات شان تلخ میشود که چرا: « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ» ؟
خداوند برای اینکه زنان اوقات شان تلخ نشود، یک جمله دیگری میگوید که تا اندازهای، آن تلخی را از بین میبرد و میفرماید::« فَالصَّالِحَاتُ0 قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ».
بله، من گفتم که: « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ»، و برای این مدعای خودم دو علت آوردم که یکی امر طبیعی و دیگری هم اکتسابی، اما زنان شما اگر صالحه باشید، من در حق شما سفارش کردم،« فَالصَّالِحَاتُ» آن زنانی که صالحه هستند، یعنی حقوق زن و شوهری را رعایت میکنند، اینها چه کسانی هستند؟ « قَانِتَاتٌ»: أی مطیعات، کلمه « قانت» به معنی مطیع است «فَالصَّالِحَاتُ» - مبتدا - قَانِتَاتٌ لله و للزوج – قانتات خبر است برای : «فَالصَّالِحَاتُ» ، «حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ» کارهای پنهانی و اسرار خانواده را حفظ میکنند، خصوصاً اگر شوهر نباشد، اسرار خانه و فروج را حفظ میکنند، اینها چرا چنین هستند؟ « بِمَا حَفِظَ اللَّهُ» خداوند منان مقام و منزلت زنان را حفظ کرده است با توصیه کردن به شوهران.
« فَالصَّالِحَاتُ» - مبتداست - زنان صالحه « قَانِتَاتٌ» است، أی مطیعات لله و للزوج «حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ» چیزهای پنهانی را حفظ میکنند، یعنی اسرار خانه را حفظ میکنند، مفسرین میگویند حتی در غیاب شوهر، حقوق شوهر را (که یکی از آنها فروج است) حفظ میکنند.چرا؟ «بِمَا حَفِظَ اللَّهُ» أی بما حفظ الله لهنّ بالتوصیة للأزواج، به ازواج و شوهران وصیت کرده و فرموده: فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ... »[2]
ما تا اینجا معنی آیه مبارکه را تمام کردیم و توجه کردید که: « فَالصَّالِحَاتُ» متبداست، دوتا خبر دارد، یکی «قَانِتَاتٌ» است و دیگری «حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ» میباشد،« بِمَا حَفِظَ اللَّهُ» برای تعلیل است، مای « بِمَا حَفِظَ اللَّهُ» مصدریه است، أی بحفظ الله، یعنی خداوند منان وصیت کرده به شوهران که حقوق زنان را حفظ کنید. از اینجا به بعد وارد نشوز میشود، گویا تا اینجا مقدمه چینی بوده است.
« وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ» زنانی را که از نشوزشان میترسید، مثلاً مرد (شوهر) وارد خانه میشوید، میبینید که چهره زنش درهم و عبوس است، به روی شوهر نگاه نمیکند، زودتر از او راه میافتد ...، یعنی هنوز ناشزه نشده اند، آقایان میگویند پیشگیری بهتر از مداوا و معالجه است « وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ- یعنی هنوز ناشزه نشده اند، منتها میترسید که مبادا به نشوز برسد، البته اگر به نشوز هم برسد حکمش همین است - فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًا کَبِیرًا » آثار نشوز هویدا شده، مثلاً چهرهاش درهم است، خوب صحبت نمیکند، روی خوش به شوهر نشان نمیدهد، اینها از آثار نشوز است، کأنّه میخواهد بر تری بر شوهر نشان بدهد، این کار سه تا دوا و دارو دارد:
1:« فَعِظُوهُنَّ» آنان را موعظه و نصحیت می کنند، همه اینها در یک مجلس نمیشود، باید در چند مجلس صورت بگیرد، اگر موعظه نتیجه بخش و کارساز نشد، از شیوه دیگر استفاده میکند.
2:« وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ» هجر در مضجع، یعنی با هم در یک رختخواب بخوابند، اما پشت به زن بخوابد، رختخواب شان یکی باشد، منتها پشت به زن بخوابد.
البته بعضیها میگویند رختخواب را دوتا کنند، هر کدام در رختخواب جداگانه بخوابند، البته هردو احتمال درست است. اگر این کار هم اثر نکرد و نتیجه نداد.
3:« وَاضْرِبُوهُنَّ» با یک مسواک یا مگس کشی آنان را میزنند، یعنی زدنی که به آنان ضرر نرساند.
« فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ» اگر زن بعد از این سه مرحله به همان حالت اولی برگشت و بر خوردش با شما خوب شد، شما هم گذشته را فراموش کنید.
« فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا» گذشته را فراموش کنید و گویا چیزی در وسط نبوده است
« إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًا کَبِیرًا » التفسیرالآیة تتضمنّ أحکاماً:
الأوّل: إنّ « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ» فلهم علیهنّ قیام الولایة و إدارة البیت، و علّل ذلک بأمرین:
1:« بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ» من کمال العقل و حُسن التدبیر، و مزید القوّة فی الأعمال و الطاقات و إقامة الشعائر و الجهاد.
2: أمر کسبیّ، و هو ما یشیر إلیه بقوله: « وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ» أی ینفقون علیهنّ و یعطوهنّ المهور.
و بذلک تبیّن أنّ الباء فی کلا الموردین: « بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ» و « وَبِمَا أَنْفَقُوا» هی باء السببیة.
وهناک نکتة نقلها الفاضل المقداد عن بعض الفضلاء، و هی أنّه سبحانه لم یقل:« بما فضّلتهم علیهنّ، لأنّه لم یفضل کلّ واحد من الرجال علی کلّ واحدة من النساء، إذ کم من امرأة أفضل بکثیر من الرجال، و إنّما جاء بالضمیر المذکّر «بَعْضَهُمْ» تغلیباً.
الثانی: لما فضل الله الرجال، أراد جبر قلوب النساء، فقال:« فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ» أی مطیعات « حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ» أی لما یکون بینهنّ و بین أزواجهنّ فی الخلوات من الأسرار، ثم أتمّ ذلک بقوله:« بِمَا حَفِظَ اللَّهُ» أی بما حفظهنّ الله حین أوصی بهنّ الأزواج، و أوجب لهنّ المهر و النفقة، و بذلک صارت الحقوق متبادلة، فلو جعل السیادة و الإدارة للرجلّ، فقط جعل علی عاتقه حفظ الزوجة برفع و تأمین حاجاتها.
الثالث: ثمّ إنّه سبحانه یشیر إلی طروء النشوز فی بناء البیت، و یذکر أسلوب ترمیم هذه الثغرة، فیقول سبحانه:« وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ» أی مخالفتهنّ، فیعالجه بأسالیب ثلاثة:
الف؛ « فَعِظُوهُنَّ» بما فی الکتاب و السنّة علی نحو یؤثّر فی نفس الزوجة، و تعلم ما للنشوز من عواقب سیّئة ترجع علیها و علی أسرتها.
فإن لم ینفع هذا الأسلوب، یلجأ الزوج إلی أسلوب الثانی.
ب؛ « وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ» إمّا بالنوم فی نفس المضجع مع الرغبة عنها، أو بترک المضجع معها، والظاهر هو الأوّل.
فإن ینفع هذا الأسلوب فیؤخذ به، و إلّا یأتی دور الأسلوب الثالث.
ج؛ «وَاضْرِبُوهُنَّ» ضرباً غیر مبرح (أی غیر مؤذ أذیةً شدیدة ) کالضرب بقصبة صغیرة، فإن أثرت هذه الأسالیب و حصلت الطاعة کما یقول:« فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا» أی لا تتخذوا نشوزهنّ سبباً لإیذ اءهنّ بعد ما صرن مطیعات.
ثمّ إنّه سبحانه أتمّ الآیة بقوله:« إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًا کَبِیرًا » أی متعالیاً عن أن یکلّف فوق الطاعة، فهو مع علوّه و کبریائه لم یکلفّکم إلّا ما تطیقونه، فعلیکم أن تتعاملوا معهنّ بهذا الأسلوب الحکیم.
قیمومة الرجال علی النساء و حدودهاهذه الآیة جعلت القیمومة للرجال علی النساء، و ذکرت لذلک سببین:
1: صلابة الرّجل و قدرته البدنیة علی القیام بالأعماله الشّاقة.
2: کونه منفقاً علی العائلة و علیه أن یسعی سعیاً حثیثاً فی رفع حاجات البیت کافّة.
إنّما الکلام فی حدود قیمومة الزوج علی الزوجة، فربما یتصوّر أنّ قیمومة الزوج علی الزوجة محدّدة بوجوب طاعته فی التمتع الجنسی، ولکن الظاهر أنّ دائرتها أوسع من ذلک، فإنّ حیاة الزوجین لا تتلخّص فی التمتُّع و التلذذ، بل تکون أوسع من ذلک، ففی الأعمال المشترکة، للزوج القیمومة علیها کما یجب علیها إطاعته.
نعم الأمور الفردیة و الشخصیة بما یختصّ بالمرأة – إذا لم یکن أمراً منکراً – فالزوجة و ما اختارت، و بذلک افترقت قیمومة الرجل علی الزوجة عن قیمومته علی صغار الأولاد، فالقیمومة فی الثانی علی عامّة الأمور، بخلاف قیمومته علیها فی الأمور المشترکة.
النشوز و حدودهالنشوز عبارة عن الخروج عن الطاعة الواجبة و من أماراته أن تتقطب فی وجهه أو تتبرّم من حوائجه المتعلّقة بالاستمتاع، أو تغیّر عادتها فی أدبها معه.
و فی الجواهر:« النشوز یتحقق بالعبوس و الإعراض و التثاقل و إظهار الکراهة له بالقول و الفعل و نحوهما ممّا ینقص استمتاعه و تلذذه بها»[3]
و فی هذه الحالات یجب علی الزوج أن یقوم بعلاج النشوز بالأمور الثلاثة المذکورة .
ثمّ إنّ ظاهر الآیة أنّ القیام بالأمور الثلاثة عند ظهور الأمارات النشوز لا نفس النشوز، والظاهر عدم اختصاص مضمون الآیة بظهور الأمارات، و إنّما خصّ ظهور الأمارات بالذکر لأجل أن یعالج المشکلة قبل حصولها و یطفأ الفتنة قبل اشتعالها.
الآیة الثانیة فی نشوز الرجلقال سبحانه:«وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً»[4]
ترجمه: و اگر زنى از ناسازگارى یا رویگردانى شوهرش بیم داشته باشد، بر آن دو گناهى نیست که او با گذشت از بخشى از حقوقش میان خودشان صلح و سازش برقرار کنند و سازش بهتر ]از جدایى[ است. ولى آزمند بودن مردم به حقوق خود خصلتى است که همواره در برابر آنان حضور دارد و آنان را به دفاع از حق خود وامى دارد. پس اگر شما مردان احسان کنید و راه تقوا در پیش گیرید و همسرانتان را به گذشت از حقوق خویش وادار نسازید ]سزاوارتر است [که خدا به آنچه مى کنید آگاه است.
معنای مفردات آیه1:« نُشُوزاً»: نشوز البعل، رفع نفسه علیها.
2: « الشُّحَّ»:الإفراط فی الحرص علی الشیء، من غیر فرق بین تعلّقه بالمال أو غیره، یقال: فلان شحیح بمودتک.
تا کنون بحث ما در باره نشوز زن بود، اما در این آیه مبارکه نشوز مرد را بحث میکند، گاهی بعضی از مردها هستند به محض اینکه وارد خانه میشوند، به تمام معنی با چهره عبوس وارد میشوند، برتری خود را بر زن نشان میدهد، زنی که از صبح تا غروب کار کرده و فضای خانه را کاملاً برای شوهر آمده نموده است، شوهر بجای اینکه از او تشکر کند و بگوید دست شما درد نکند، با یک چهره عبوس وارد خانه میشود و شروع میکند به حرفها بی ربط زدن و ناراحتی کردن و پرخاشگری کردن، اگر در آیه اول زن ناشزه را بیان کرده، در این آیه مبارکه مرد ناشز را مطرح کرده است «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً» اگر زنى از ناسازگارى شوهرش بیم داشته باشد « أَوْ إِعْراضاً» یا بیم دارد که میخواهد او را طلاق بدهد، یعنی از وجنات و حالات مرد پیداست که یا میخواهد برتری نشان بدهد یا میخواهد او را طلاق بدهد،« فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ» زن باید در اینجا از راه عقلای وارد بشود، چطور؟ بگوید:جناب شوهر، من یک حقوقی بر گردن شما دارم، ولذا از شما خواهش میکنم که از من اعراض نکنی و مرا طلاق ندهی و با هم مثل گذشته زندگی کنیم، من هم در مقابل بخشی از حقوقم را به تو میبخشم، با دادن این هبه، خشم شوهر را فرو بیاورد.
ممکن است کسی اشکال کند که چرا زن حقش را به شوهر بدهد؟
جوابش این است که زن در اینجا پول خرج میکند و در عوض یک چیز برتر گیرش میآید و آن عبارت است به دست آوردن دل شوهر و صرف نظر کردنش از طلاق دادن او، جا دارد که انسان بعضی از حقوق خود را ببخشد تا چیز برتر گیرش بیاید، اسلام میگوید این زن میتواند مقداری از حقوقش را به شوهر ببخشد و بگوید از چهار شب که یک شبش حق من است، من از این حق خود صرف نظر میکنم یا مهریهام را به تو میبخشم، «بدّلت حقّها بشیء أحسن» اینجا این حق را به یک چیزی بهتر مبادله کرده است و آن باقی ماندن نظام اسرة و خانواده است « فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ» این صلح خیر است، صلح به این است که زن یک چیزی از حقوق خودش را برای شوهر ببخشد، این صلح خوب، خیر و بهتر است.
البته در همه جا صلح خیر و بهتر نیست، بلکه در خیلی از موارد صلح شر است، اما در این گونه موارد، «صلح» خیر و بهتر است، چون سبب میشود که نظام خانواده محفوظ بماند.
بعد میفرماید:« وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ» کلمه « أُحْضِرَتِ» به معنی «طُبِعت» است، کلمه « الشُّحَّ» به معنی حفظ است، طبیعت هر انسانی این است که مال خودش را حفظ کند و نگه دارد،« وَ أُحْضِرَتِ» أی طُبِعت، بر طبیعت تحمیل شده، تمام انسانها طبیعتاً به مال خودش شان حریص هستند، معنی این جمله این است که هرچند زن دلش نمیخواهد که بخشی از مهریهاش را ببخشد یا بعضی از حقوق خود را ببخشد، مرد هم نمیخواهد از آن غروری که دارد پایین بیاید، هرکس هرچه دارد میخواهد حفظ کند،« وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ» این مطلب را قبول داریم که طبیعت هر انسانی حریص است، زن نسبت به مقام و اموال خود حریص است، مرد هم حریص است به مقام و اموال خود، اما گاهی از اوقات مصلحت را در این میبینند که از این حرصها دست بردارند، یعنی زن مصلحت را در این میبیند که مبلغی از مهریه را بدهد تا نظام خانواده محفوظ بماند، أحضرت یا «حُضِرَت» به معنی طُبِعت است، مجموع البحرین را نگاه کردم، دیدم که :« أُحضِرَت» را به معنی« طُبِعت» معنی کرده است، أی طُبِعت الأنفس الشح،.
«وَ إِنْ تُحْسِنُوا» مراد از«وَ إِنْ تُحْسِنُوا» یعنی اگر کار نیک کنید، کار نیک این است که زن بخشی از مهر خود را به شوهر ببخشد تا خیمه زوجیت پا برجا و محفوظ بماند « وَ تَتَّقُوا» اجحاف هم نکنید « فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً»
پس قرآن کریم هردو را معالجه کرده،هم نشوز زن را معالجه کرده و هم نشوز مرد را معالجه نموده است.
حالا اگر این چیزها کارساز نشد، نوبت به یک چیز سوم میرسد، و آن دادگاه خانواده است که در جلسه آینده بررسی میکنیم.