درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
همانطور که توجه دارید، دو مطلب از آیه قبلی باقی مانده است و آن دو مطلب این است که در آخر میفرماید: « فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[1] کلمه « تَطَوَّعَ» به معنای اطاعت نیست (چنانچه بعضی از ترجمهها به همین معنی گرفتهاند، چون در ترجمهها مینویسند هر که اطاعت کند)، بلکه معنایش این است: هرکس بیش از واجب را انجام بدهد، تطوع کار فوق العاده را میگویند،کسانی که علاوه بر واجبات و فرائض، نافلهها را نیز میخوانند، به چنین کسی میگویند: « تَطَوَّعَ» به خودِ او میگویند: مُطَوِّع.
کسی که ناتوان است اگر یک طعام بدهد، کافی است، اما « فَمَنْ تَطَوَّعَ » یعنی بیش از واجب را بدهد، مثلاً به یک نفر دو فدیه بدهد یا به دو نفر دو فدیه بدهد، این بهتر است.
کلمه «خَيرًا » در این آبه معنای مال است در قرآن لفظ خیر به مال به کارر فته، مانند این آیه مبارکه:« كُتِبَ عَلَيكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيرًا الْوَصِيةُ لِلْوَالِدَينِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»[2]
بر شما نوشته شده: «هنگامي که يکي از شما را مرگ فرا رسد، اگر چيز خوبي [= مالي] از خود به جاي گذارده، براي پدر و مادر و نزديکان، بطور شايسته وصيت کند! اين حقي است بر پرهيزکاران!
اینکه ما احیاناً مال دنیا را صد درصد مذمت می کنیم، با آیات قرآن تطبیق نمیکند، چون در قرآن کریم از مال دنیا تعبیر به خیر شده، یعنی به مال دنیا خیراً اطلاق شده و به کار رفته، دراین آیه مبارکه نیز فرموده: « فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيرًا » یا به یک فقیر دوتا بدهد یا به دو فقیر دوتا بدهد، مال دنیا صد درصد بد نیست، ولذا امیر المؤمنان میفرماید مال دنیا هنگامی که وسیله آخرت قرار بگیرد بهترین چیز است، آن مال دنیا بدست که سبب طغیان و بد مستی انسان بشود.
دیدگاه اهل سنت نسبت به آیه مورد بحثاینک نوبت ذیل آیه رسید که میفرماید:« وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اهل سنت میگویند این دلیل بر این است که مسافر اگر روزه بگیرد، بهتر است، چون ذیل آیه می گوید « وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» یعنی اگر روزه بگیرید برای شما بهتر است.
ولی به نظر ما استدلال آنها نا تمام است، چون ما از آنها سوال میکنیم که « وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ» به دوتا بر میگردد یا فقط به مسافر میگردد؟ اگر بگویید به دوتا بر میگردد، این فاجعه است. چطور؟ چون معنی ندارد که اسلام به آدم مریضی که مریض او با صوم و روزه سازگار نیست، بفرماید: « وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ».
اگر بگویید به هردو میگردد، این در مریض درست نیست، اگر بگویید تنها به مسافر بر میگردد، این خلاف سیاق است، بنابراین، ما نمیتوانیم « وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ» را به این دو نفر برگردانیم، اگر به هردو بر گردانیم، این خلاف عقل و خلاف قرآن است، چون قرآن: « وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»[3] ، طرف مریض است، شما به مریض بگویید روزه بگیرد، این خلاف عقل و شرع است.
اگر تنها به مسافر میگردد، این بر خلاف سیاق آیه است، سیاق آیه این است که به هردو بر میگردد. پس چه کنیم؟ این بر میگردد به این آیه و ماقبل این آیه، تا حال دو آیه را خواندیم:« یا أیها الذین کتب علیکم الصیام .....»، در ذیل آیه دوم میفرماید: « وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ» واین جمله « وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ» برمیگردد از اول آیه اول تا اینجا،یعنی أن تصوموا بنحو الماضی، یعنی به همان نحوی که گفتیم روزه بگیرید، یعنی اگر حاضر هستید نه مسافر، پس روزه بگیرید، اگر حاضر نیستید، یعنی مسافر یا مریض هستید، ایام أخر، اگر مطیق هستید، روزه نگیرید و طعام مسکین بدهید، «و أن تصوموا بنحو الماضی فهو خیر لکم» این ذیل آیه، به همه بر میگردد و من یک شاهد دارم که به همه بر میگردد، علاوه براینکه اگر به دوتا بر گردد، خلاف عقل است، اگر تنها به مسافر بر گردد، خلاف سیاق است، علاوه براین، من یک شاهد دیگر دارم که به همه بر میگردد.
الأولی: «وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ» این خطاب است، فراز بعدی خطاب نیست، بلکه غیبت است
الثانیة: « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ» این غیبت است نه خطاب.
الثالثه: « فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ» ، این هم غیبت است.
الرابعة: « وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» این خطاب است، « وَأَنْ تَصُومُوا...» از این دوتا جدا شده، دوتا کدام است؟
الف؛« وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ»
ب؛« وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ»
« وَأَنْ تَصُومُوا...» از این دوتا جدا شده است ولذا جمله « وَأَنْ تَصُومُوا...» بر میگردد به همان خطاب اول که قرآن فرموده « یا أیها الذین کتب علیکم الصیام .....» به این نحوی که گفتم روزه بگیرید، یعنی آدم شاهد حاضر (غیر مسافر) روزه بگیرد، مسافر و مریض، بعداً روزه بگیرند (أیام أخر)، مطیق هم کفاره بدهد، « وَأَنْ تَصُومُوا...» معلوم میشود که این از ماقبل شده، ما قبلش غیبت است و این خطاب است، بر میگردد به اول آیه تا اینجا.
تفسیر آیه از نظر روایات اهل بیت (ع)
تا کنون مسئله را از نظر قرآن بحث میکردیم، حال باید ببنیم که روایات چه می گویند؟
روایات ائمه اهل بیت (ع) در این زمینه متواترند، یعنی بسیاری از روایات اهل بیت (ع) دلالت بر الزام دارند و میفرمایند مسافر و مریض حتماً باید افطار کنند، اما روایات اهل سنت عجیب است، رسول گرامی اسلام در سال هشتم برای فتح مکه از مدینه حرکت کرد به سمت مکه، خیلی هم با خفاء و استتار حرکت کرد، تا اهل مکیه نفهمند، از مدینه جدا شده بودند و رسیدند به:« کراع الغمیم» از بالای شتر آب خواست، کی؟ در هشتم ماه رمضان، آب را خورد و فرمود: آن خدای که به من فرموده روزه بگیرم، همان فرموده که در سفر آن را بشکنم و سپس دستور داد که شما نیز روزه خود را بشکنید، به آنحضرت خبر آوردند که بعضی از صحابه روزه را نشکستند و گفتند: افضل الأعمال أحمزها» ما با دهان روزه اگر به جهاد برویم بهتر است، «سمّاهم رسول الله عصاة» اهل سنت میگویند، پیغمبر فرمود آنها عصات هستند، یعنی امر پیغمبر(ص) را مخالفت کردند، «سمّاهم رسول الله» اهل سنت این را حمل کراهت کردهاند.
الروایات تؤیّد أنّ الإفطار عزیمةقد عرفت أنّ الآیات تدلّ بوضوح علی أنّ الإفطار عزیمة و لیس برخصة، و أنّ المذکورین فی الآیات هم أصحاب عزائم، لا أصحاب رخص، و من حسن الحظ أنّ الروایات الواردة عن أئمة أهل بیت (ع) و ما رواه أهل السنّة عن النبی الأکرم (ص) یدلّ علی العزیمة.
أمّا القسم الأوّل، فالمجال لا یسع لنقله فمن أراد فلیرجع إلی وسائل الشیعة»[4]
و أمّا السم الثانی: أعنی: ما رواه أهل السنّة – فنذکر منه شیئاً.
1: أخرج ( أخرج، به معنای «أظهر» است، مخفی بود، آشکار کرد ) مسلم عن جابر بن عبد الله:« أنّ رسول الله (ص) خرج عام الفتح إلی مکّة فی رمضان فصام حتّی بلغ کراع الغمیم فصام الناس، ثمّ دعا بقدح من ماء فرفعه حتی نظر الناس إلیه ثمّ شرب، فقیل له بعد ذلک: إنّبعض الناس قد صام؟ فقال:«أولئک العصاة، أولئک العصاة»[5]
و المراد من العصیان هو مخالفة أمر الرسول (ص) یقول الله سبحانه:« وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا»[6]
هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!
و قال تعالی أیضاً: «وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيتَعَدَّ حُدُودَهُ يدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ»[7]
و آن کس که نافرماني خدا و پيامبرش را کند و از مرزهاي او تجاوز نمايد، او را در آتشي وارد ميکند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و براي او مجازات خوارکنندهاي است.
عجیب این است که بعضی ها می گویند عصات،کراهت است.
و العجب ممّن یرید إحیاء مذهب إمامه یحمل الحدیث علی أنّ أمره ص کان أمراً استحبابیاً، لکنّه بمعزل من الواقع، فأین الاستحباب من قوله ص «أولئک العصاة، أولئک العصاة»
2: و أخرج ابن ماجه فی سننه عن عبد الرحمن بن عوف قال: قال رسول الله ص:« صائم رمضان فی السفر کالمفطر فی الحضر»[8]
یعنی همانطور که افطار در رمضان برای آدم حاضر حرام است، صوم و روزه در سفر نیز حرام میباشد.
و دلالة الحدیث علی کون الإفطار عزیمة، واضحة، فإنّ الإفطار فی الحضر إذا کان إثماً و حراماً فیکون المنزّل منزلته – یعنی الصیام فی نفس هذا الشهر – إثماً و حراماً
الآیة الثالثةقال تعالی:« شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَينَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَلَا يرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[9]
(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهي که قرآن، براي راهنمايي مردم ، و نشانههاي هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بيمار يا در سفر است، روزهاي ديگري را به جاي آن، روزه بگيرد! خداوند، راحتي شما را ميخواهد، نه زحمت شما را! هدف اين است که اين روزها را تکميل کنيد؛ و خدا را بر اينکه شما را هدايت کرده، بزرگ بشمريد؛ باشد که شکرگزاري کنيد!
این آیه مبارکه (آیه سوم) هم بحث فقهی دارد و هم بحث کلامی، ما ناچاریم هردو بحث کنیم،یعنی جنبه کلامی را بحث کنیم و هم جنبه فقهی را، این آیه (آیه سوم) دو مطلب را بیان میکند، یکی اینکه قرآن در ماه رمضان نازل شده، جنبه فقهی تکرار همان ما قبل است، جنبه فقهی را در آیه قبلی خواندیم ولذا تکرار نمیکنیم، فقط میخواهیم جنبه کلامی آن را بحث کنیم، چرا قرآن یک مطلب را تکرار میکند؟ در این باره خودِ شما مطالعه کنید.
بررسی جنبه کلامی آیه مبارکهچنانچه که عرض کردم، ماه رمضان ابهام داشت، یک ابهامش از نظر کمیت بود، کمیت را ابهامش را رفع کرد. چطور؟ فرمود: «أَيامًا مَعْدُودَاتٍ» معلوم شد که یکماه است، ابهام دیگر باقی ماند و آن اینکه این شهر کدام شهر است؟ قرآن میفرماید:«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» پس هم رفع ابهام از ما قبل کرده و هم رفع ابهام از اینکه این شهر کدام شهر است، عرض کردم که روزه ابهامات داشت، کمیت را «أَيامًا مَعْدُودَاتٍ» رفع کرد، جایش را گفت ماه است، اما کدام؟ فرمود:« شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» در واقع« شهر رمضان» خبر است از مبتدای مقدم، یعنی «هذه الأیّام المعدودات شهر رمضان»
چرا ماه رمضان را رمضان نامیدهاند ؟چرا به شهر رمضان را رمضان میگویند؟ رمضان به معنای داغی است، چرا به این شهر، رمضان میگوید؟
عرب جاهلی دوازده ماهی که نامگذاری کردهاند، در هر ماه یک مناسبتی بوده، طبق همان مناسبت نامگذاری کردهاند، ماه محرم را که محرم گفتهاند، چون جنگ در آن ماه حرام است ولذا اسمش را گذاشتهاند محرم، در ماه رمضان آن وقت که میخواستند اسم گذاری برای این ماه بکنند، اتفاقاً هوا گرم بوده، ولذا گفتهاند چه بهتر که نام این ماه را بگذاریم: رمضان.
بنابراین، نامگذاری مال پیغمبر و مسلمین نیست، بلکه این نامگذاری مال عرب جاهلی است،عرب جاهلی این دوزاده ماه را که دوزاده اسم دارد، یک مناسبتی در آن ماه بوده، طبق همان مناسبت نامگذاری کردهاند، حالا این مناسبتها در بقیه ماهها چه بوده؟ باید تاریخ را مطالعه کرد.
ولی رمضان را که رمضان نام گذاشتهاند، چون موقع اسم گذاشتنِ این ماه، هوا گرم بوده، اسمش را گذاشتهاند: رمضان.
دیدگاه مفسریندر اینجا مفسرین بحثهای مفصل دارند و من بحثهای مفصل آنها را در دو کتاب نوشتهام، یکی در فروغ ابدیت نوشتهام، و یکی هم در کتاب مفاهیم القرآن، اینجا عصاره آن دو را بیان میکنم.
پرسش اولپرسش این است که میگویند قرآن کریم در ماه رمضان نازل شده، و حال آنکه قرآن نزولش تدریجی بوده «نزل تدریجاً».
به بیان دیگر در اینجا دو سوال و دو پرسش به ذهن انسان میرسد که باید از آنها پاسخ داده شود.
الف؛ پرسش اول این است که شما میگویید قرآن در ماه رمضان نازل شده، و حال آنکه قرآن « نزل نجوماً»، نجوماً، یعنی جزء جزء، حتی مشرکین میگفتند:« لما لم ینزل جملة واحدة» چرا مثل تورات یکجا نازل نشده است، چون تورات یکجا نازل شده است، جناب موسی تورات را یکجا از همان طور گرفت و آورد. چرا این پیغمبر قرآنش نجوماً و جزء وجزء نازل شده است، قرآن جواب میدهد: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ » ابتدای آیه مبارکه این است:
« وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا »[10]
و کافران گفتند: «چرا قرآن يکجا بر او نازل نميشود؟!» اين بخاطر آن است که قلب تو را بوسيله آن محکم داريم، و (از اين رو) آن را به تدريج بر تو خوانديم..
اگر یکبار و یکجا نازل میکردیم، ارتباط تو با ما قطع میشد، و حال آنکه پیغمبر(ص) نیاز دارد که پیوسته با عالم بالا مربوط باشد تا ضررها و جسارت های مشرکین را تحمل کند.
علاوه براین، بسیاری از آیات قرآن بعد از یک حادثهای نازل شده، یک حادثههای رخ داده، آیات قرآن نازل شده، با این وجود چطور قرآن میفرماید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»؟
پس خلاصه اشکال اول این شد که شما میگویید قرآن در ماه رمضان نازل شده، و حال آنکه خودِ قرآن میفرماید «نزلناه ترتیلاً» علاوه براین، بسیاری از آیات در پاسخ به سوالها یا در باره یک حادثه نازل شده است، پس چطور شما میگویید قرآن در ماه رمضان نازل شده است؟
پاسخ از پرسش اول
مرحوم طباطبائی و طبرسی جوابهای دادهاند، ولی من از میان جوابها، جواب شیخ مفید را انتخاب کردم، شیخ مفید کتابی دارد بنام: «تصحیح الاعتقاد» مرحوم صدوق کتابی دارد بنام:« الاعتقادات» جناب شیخ مفید شاگرد شیخ صدوق است، ایشان کتاب« اعتقادات» استادش را تصحیح کرده، یعنی برخی را قبول کرده و برخی را هم رد کرده، در آنجا این جواب را میدهد و میفرماید: «القرآن کما یطلق علی الکل یطلق علی الجزء» قرآن همانطور که بر کل قرآن اطلاق میشود، بر «کل» نیز اطلاق میشود، اگر میگوید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» نصف از قرآن را میگوید، نه همه قرآن را، «لأنّ القرآن کما یطلق علی الکل، یطلق علی الجزء» بعد شاهد میآورد و میگوید قرآن کریم میفرماید:« نَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ»[11]
ما آن [= قرآن] را در شب قدر نازل کرديم!
و حال آنکه بسیاری از آیات در غیر قدر نازل شده.
بنابراین، اینکه قرآن میفرماید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» مرادش مجموع قران نیست، بلکه مراد بخشی از قرآن میباشد و بخشی از قرآن را هم قرآن مینامند، یعنی همانطور که به همه قرآن، قرآن میگویند، بخشی از قرآن را نیز قرآن مینامند.
پرسش دومب؛ سوال دوم این است که طبق عقیده شیعه، حضرت پیغمبر (ص) در بیست و هفتم ماه رجب مبعوث شده، و در بیست و هفتم ماه رجب هم آنحضرت آیات سوره علق : «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ *** خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ***
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ»[12] را خواند، اینها که در ماه رمضان نبوده، بلکه در رجب بوده، پس چرا شما از یک طرف میگویید قرآن در ماه رمضان نازل شده، و از طرف دیگر میگویید که در ماه رجب نازل گردیده؟
پاسخ از پرسش دومالجواب، الجواب، یعنی هیچ مانع ندارد که بخشی از آن در ماه رمضان نازل شده باشد و بخشی هم در ماه رجب.
پس دوتا سوال در اطراف این آیه مبارکه است، سوال اول میگوید قرآن در شهر رمضان نازل شده و حال آنکه قرآن «نزل نجوماً».
ما در جواب گفتیم نجموماً اگر نازل شده باشد، مانع ندارد، چون مراد از قرآن، کل قران نیست، بلکه بخشی از قرآن است.
سوال دوم این است که شما میگویید قرآن در ماه رمضان نازل شده و حال آنکه بعثت پیغبمر در ماه رجب بوده و سوره علق در ماه رجب نازل شده؟
در مقام جواب میگوییم مانع ندارد که بخشی از قرآن در شهر رمضان نازل بشود و بخشی هم در غیر رمضان نازل بشود،.
پاسخ دوم از پرسش دومنسبت به سوال دوم، یک جواب دیگری نیز گفته شده است و آن این است که ما معتقد نیستیم که در ماه رجب پیغمبر مبعوث به رسالت شد و قرآن هم در همان ماه نازل شد، این فقط در روایات عایشه است، ولی مطلب غیر از آن چیزی است که عایشه گفته، و آن اینکه پیغمبر اکرم (ص) در ماه رجب در همان غار حرا جبرئیل خدمتش آمد و او را به رسالت مبعوث کرد و بس، اما اینکه آیات علق در روز بعثت نازل شده، این همان چیزی است که در صحیح بخاری از عایشه نقل شده و در بعضی از تفاسیر ما نیز آمده.
« علی أی حال» نسبت به سوال دوم، دوتا جواب گفتیم:
اولاً؛ مانع ندارد که بخشی از قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد، و بخشی هم در بیست و هفتم رجب.
ثانیاً؛ بین بعثت آنحضرت در ماه رجب و بین نزول قرآن در همان روز بعثت ملازمه نیست، این فقط در روایت عایشه است که خودش در آن زمان بچه بوده و شاید هم متولد نشده بوده، او(عایشه) این مطلب را نقل کرده است، چه مانع دارد که آنحضرت در روز بیست و هفتم رجب مبعوث به رسالت بشود بدون اینکه قرآنی در آن روز نازل شده باشد، یعنی قرآن بعداً نازل شده باشد.