درس خارج فقه آیت الله سبحانی
95/03/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا سه طلاق (خواه با یک صیغه یا با سه صیغه باشد) در مجلس واحد نافذ است ؟
بحث در این بود که آیا سه طلاق در یک مجلس جایز و نافذ است یا نیست؟ عرض کردیم که اکثر اهل سنت قائل به نفوذ هستند.
البته در میان آنها مخالف هم وجود دارد، ولی ما ابتدا مسأله را از نظر قرآنی مطالعه میکنیم، بعد از آنکه از نظر قرآن، مسأله تمام شد، سراغ روایاتی میرویم که اهل سنت آنها را نقل کردهاند، آیاتی که در اینجاست، در سوره بقره آمده، یعنی از آیه:228تا آیه 231، فلذا باید در این جلسه مجموع این آیات را ا بخوانیم و سپس آنها را تجزیه و تحلیل بکنیم، کیفیت استدلالش برای جلسه آینده بماند.
«وَالْمُطَلَّقَاتُ يتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ[1] وَلَا يحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»[2] .
زنان مطلقه، بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهانه ديدن (و پاک شدن) انتظار بکشند! [= عده نگه دارند] و اگر به خدا و روز رستاخيز، ايمان دارند، «وَلَا يحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِر» براي آنها حلال نيست که آنچه را خدا در رحمهايشان آفريده، کتمان کنند و باید به شوهر بگویند که من آبستن و بار دار هستم، تا عده آنها به وسیله وضع حمل بشود، چون اگر حامل و باردار نباشند،عده شان همان سه قرء است، اما اگر حامل شد، عده شان همان وضع حمل است. بنابراین، زن باید وضع خودش را بیان کند.
«وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا» و همسرانشان، براي بازگرداندن آنها (و از سرگرفتن زندگي زناشويي) در اين مدت، (از ديگران) سزاوارترند؛ کی؟ در صورتي که (براستي) خواهان اصلاح باشند.
در زمان جاهلیت زن را به وسیله رجوع اذیت میکردند، رجوع میکردند، زن را میگرفتند، اذیت می کردند، طلاق میدادند، دو مرتبه رجوع میکردند و او را اذیت میکردند، فلذا آیه میفرماید: «إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا» به شرط اینکه هدف و نظرشان از رجوع اصلاح باشد و قصد اصلاح داشته باشند. « وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» این جمله را باید با آب طلا نوشت، چون میفرماید: همان حقی را که شوهر بر گردن زن دارد، عین همان حق را هم زن بر گردن شوهر دارد.
حقوق متقابل زن و شوهر در قرآن
من این آیه را فقط بخاطر یک چیز خواندم و آن همین سه کلمه است که میفرماید: « وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» این سه کلمه یک ضابطه عظیمی را بیان میکند که امروزه در به آن میگوییم حقوق متقابل. در عین حالی که حقوق متقابل دارند، اما « وَلِلرِّجَالِ عَلَيهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» و مردان بر آنان (زنان) برتري دارند؛ و خداوند توانا و حکيم است. البته برتری به این معنا که سرپرستی خانه بر عهده مرد است، این درجه، درجه سرپرستی است، چون هر تشکیلات و ارگانی برای خودش یک مدیر و مسؤل میخواهد، خانواده هم از این قاعده مستثنا نیست.
و قوله سبحانه: « وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» کلمة جامعة لا یؤدَّی حقّها إلّا بمقال، و هی صریحة فی أنّ الحقوق بینهما متبادلة، فما من عمل تعمله المرأة للرجل إلّا و علی الرجل عمل یقابله، فهما – فی حفل المعاشرة، حفل، به معنای قلمرو، حفول، جمع حفل است – متماثلان فی الحقوق و الأعمال، فلا تسعد الحیاة إلّا باحترام کلّ من الزوجین للآخر، و قیام کلّ منهما بواجباته، فعلی المرأة القیام بتدبیر المنزل و إنجاز الأعمال فیه، و علی الرجل السعی و الکسب خارجه.
هذا هو الأصل الثابت فی حیاة الزوجین و الّذی تؤیّدها الفطرة، و قد قسّم النبیّ (ص) الأمور بین ابنته فاطمة و زوجها علیّ (ع) علی النحو الّذی ذکرناه.
«الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيتُمُوهُنَّ شَيئًا إِلَّا أَنْ يخَافَا أَلَّا يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ »[3] .
طلاق، (طلاقي که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه و دو بار است؛ (و در هر مرتبه،) بايد به طور شايسته همسر خود را نگاهداري کند (و آشتي نمايد)، يا با نيکي او را رها سازد (و از او جدا شود.
حال باید ببنیم که معنای: « تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» چیست؟
مفسرین در باره آن احتلاف دارند، «سَرَّحَ «، یعنی آزاد کردن، «مَن سَرَّحَ لحیته»، یعنی هر کسی ریش خود را شانه بزند،کأنّه موها را آزاد میکند. « تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» دو جور معنی شده است که خواهیم خواند.
مقدمه
کان للعرب فی الجاهلیة طلاق و عدّة مقدّرة للمطلّقة، و رجعة للمطلِّق أثناء العدّة و لکن لم یکن للطلاق عدد معیّن، فربّما طلّق الرّجل امرأته مائة مرّة و راجعها، و تکون المرأة بذلک أُلعوبة (بازیچه) بید الرجل یضارّ ها بالطلاق و الرّجوع متی شاء.
و جاء فی بعض الرّوایات: أنّ رجلاً قال لامرأته: لا أقربک أبداً، و مع ذلک تبیقن فی عصمتی، و لا تستطیعین الزواج من غیری، قالت له: کیف ذلک؟ قال: أطلّقک، حتّی إذا قرب انقضاء العدّة راجعتک، ثمّ طلّقتک، و هکذا أبداً، فشکته إلی النّبی (ص) فأنزل سبحانه: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ » أی الطلاق الّذی شرع الله فیه الرجوع، هو الطلاق الأوّل و الثانی فقط، و أمّا الطلاق الثالث فلا یحلّ الرجوع بعده حتّی تنکح زوجاً غیر المطلّق، فعندئذ لو طلّقها فیحلّ للأوّل نکاحها، هذا هو مفهوم الآیة:
«فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِمَا أَنْ يتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يبَينُهَا لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ ».
«وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ » [4] .
و هنگامي که زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاي «عده» رسيدند، يا به طرز صحيحي آنها را نگاه داريد (و آشتي کنيد)، و يا به طرز پسنديدهاي آنها را رها سازيد! و هيچگاه به خاطر زيان رساندن و تعدي کردن، آنها را نگاه نداريد! و کسي که چنين کند، به خويشتن ستم کرده است. (و با اين اعمال، و سوء استفاده از قوانين الهي،) آيات خدا را به استهزا نگيريد! و به ياد بياوريد نعمت خدا را بر خود، و کتاب آسماني و علم و دانشي که بر شما نازل کرده، و شما را با آن، پند ميدهد! و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد خداوند از هر چيزي آگاه است (و از نيات کساني که از قوانين او، سوء استفاده ميکنند، با خبر است)!
این آیه راجع به طلاق اول است، زنی را که طلاق دادید و میبینید که عدهاش تمام میشود، ببینید که میتوانی نگه داری، امساک کنید و نگه دارید، و الا رجوع نکن و بگذار عدهاش تمام بشود و سراغ کار خودش برود.
در اینجا کلمه «سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» به معنای ترک رجعت به کار رفته است، آزاد شان کنید، یعنی رجوع نکنید. تا عدهاش تمام بشود و بعدا ً بتواند ازدواج کند، بنابراین،در این آیه شریفه: «سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» به معنای ترک رجوع است.
جئنا بمجموع الآیات الأربع – مع أنّ موضع الاستدلال هو الآیة الثانیة – للاستشهاد بها فی ثنایا البحث و قبل الخوض فی الاستدلال نشیر إلی نکات فی الآیات:
الف؛ «المرّة» بمعنی الدفعة للدلالة علی الواحد فی الفعل، و «الإمساک» خلاف الإطلاق.
امساک، به معنای گرفتن و نگه داشتن، إطلاق هم به معنای رها نمودن و آزاد کردن.
«و التسریح» فی قوله: « تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» مأخوذ من السّرح و هو الإطلاق، یقال: سرّح الماشیة فی المرعی: إذا أطلقها لترعی، و المراد من الإمساک هو إرجاعها إلی عصمة الزوجیة.
تفسیر قوله: « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ»
این جمله، یعنی « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» دو جور تفسیر شده است.
«الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ- رجوع کنید - أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ – به معنای ترک الرجعة -» آیه را چنین معنا می کنند و میگویند دوبار که طلاق دادی، بعد از طلاق دوم، یا رجوع کن یا اینکه رها کن.حتی در مرحله اول هم میشود گفت: بعد از طلاق، یا رجوع کن اگر میتوانی با او خوب زندگی کنی، و الا اگر میدانی که نمیشود با او زندگی کرد، « تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ»، أی ترک الرجوع، یعنی رجوع را ترک کنید.
آقایان، این آیه مبارکه را به معنای ترک الرجوع معنی کردهاند و اینها برای مدعای خود سه تا هم دلیل دارند:
دلیل اول
دلیل اول شان همین کلمه است که در دوجا آمده، یکی در همین سوره بقره، دیگری هم در سوره طلاق آمده است، در هردو کلمه « تَسْرِيحٌ » به معنای ترکه الرجعة است، یعنی رها کنید، تا عدهاش تمام بشود.
اما در «ما نحن فیه» که عبارت باشد از: «َإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»، کلمه « سَرِّحُوهُنَّ » به معنای ترک الرجعة است، یکی هم در سوره مبارکه طلاق است که میفرماید: «فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِمَا أَنْ يتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يبَينُهَا لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ ».
بنابراین، دومی و سومی قابل جواب است، میماند اولی، اولی کدام است؟ کلمه »
«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَي عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يتَّقِ اللَّهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا» [5] .
بنابراین، مراد از: « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ»، یعنی رهایش کنید تا عدهاش تمام بشود و هر کدام سراغ کار خود بروید، آیه را چنین معنی کردهاند.
دوتا دلیل آوردهاند، بلکه سه دلیل، دلیل اول شان، آیه بعدی هم که دارد: « أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» به معنای ترک الرجعه است، سوره طلاق هم که میگوید: « أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» باز هم به معنای ترک الرجعة است.
بعضی آمدهاند و گفتهاند: جمله: « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» طلاق سوم را می گوید، طلاق سوم را بده، تا آن زن خلاص بشود و بداند که دیگر قابل زندگی با شما نیست، « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» را به طلاق سوم زدهاند.
پس دو تفسیر شد، تفسیر اول اینکه: « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» به معنای ترک الرجوع است، یعنی ولش کن تا سراغ کارش برود.
بعضی میگویند: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ»، بعداً طلاق سوم را بده، تا اینکه به دنبالش حرمت ابدی بیاید تا دیگر نتوانی با هم ازدواج کنید.
ولی این تفسیر درست نیست. چرا؟ به آن دو دلیلی که بیان شد و گفتیم در آیه ذیل، « تَسْرِيحٌ» به معنای ترک الرجوع است، در سوره مبارکه طلاق هم « أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ».
علاوه براین، اگر مراد طلاق سوم باشد، تکرار لازم میآید، چون آیه بعدی طلاق سوم را میگوید.
و ثانیاً، چهار طلاق میشود، چون « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» میشود یک طلاق، «فَإِنْ طَلَّقَهَا » میشود طلاق چهارم.
بنابراین،روی این قرائن، کلمه: « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» را به معنای ترک الرجوع گرفتهاند، یا رجوع کن، و یا رجوع نکن، « فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ»، یعنی رجوع کن. «أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» رجوع نکن، یعنی او را رها کن که دنبال زندگی خودش برود.
اما در بعضی از روایات ما، ائمه (ع) کلمه: « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» را تفسیر به طلاق سوم کردهاند، به قرینه ما قبل که میگوید: « الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ»، مره سوم: « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ».
اما قرائنی که من عرض کردم، قابل جواب است، دومی و سومی قابل جواب است، دومی و سومی این بود که تکرار لازم میآید، یعنی لازم میآید که طلاق چهارتا بشود.
در جواب میگوییم تکرار لازم نمیآید، بلکه اول مطلب را به صورت مجمل میگوید و سپس تفسیر میکند، خدا یا پیغمبر (ص) مجمل میگوید و میفرماید: « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» بعداً شرح میدهد و میفرماید: «فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِمَا أَنْ يتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يبَينُهَا لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ » .
بنابراین،دومی و سومی قابل جواب است، می ماند اولی، اولی کدام است؟ کلمه « تَسْرِيحٌ» در این آیه و آیه سوره طلاق، به معنای ترک الرجعة است، پس در اینجا هم باید به معنای ترک الرجعه بگیریم.
جواب این هم روشن است و آن این است که مفهوماً به معنای آزاد کردن است، منتها مصداقش فرق میکند، آنجا مصداقش ترک الرجعة است، اینجا مصداقش طلاق سوم است،مفهوماً یکی هست، « تَسْرِيحٌ» آزادش کن، آزاد کردن در سوره طلاق به معنای ترک الرجعه است، دیگر رجوع نکن، اما در اینجا معنایش این است که طلاق سوم را بده، تا حرام قطعی بشود.
علی أیّ حال» دوتا نظر است، نظر اول این است که به معنای ترک الرجعه است، نظر دوم این است که به معنای طلاق سوم است و از اشکلالات هم جواب دادم.
پس میشود « أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» را به معنای ترک الرجوع بگیریم یا به معنای طلاق سوم بگیریم، از ادلهای که برای قول اول آوردهام، میشود جواب داد، بگوییم: دومی و سومی از قبیل اجمال و تفصیل است، در اولی هم هردو به معنای آزاد کردن است، قید و بند را از دست و پای این زن بگشا، ولی آزاد کردن دو جور است، در دومی و سومی: ترک الرجوع است، در اینجا به معنای طلاق سوم است، یعنی طلاق سوم را بده و دندان طمع را بکش تا این زن بتواند با زن دیگر ازدواج کند.
إلی هنا تمّ تفسیر قوله سبحانه: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ» که یا به معنای ترک الرجوع بود یا به معنای طلاق سوم.
هنوز تفسیر آیات تمام نشده، در جلسه آینده بقیه آیه را تفسیر میکنیم و سپس سراغ استدلال میرویم و میخواهیم با این آیه ثابت کنیم که سه طلاق در یک مجلس، کاملاً باطل است.