درس خارج فقه آیت الله سبحانی
94/06/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قاعده رفع
بحث ما در باره قاعده رفع است، یعنی این فصلی را که ما شروع کردیم در باره قواعدی است که حاکم بر اطلاقات و عموماتند، ما اطلاقات و عموماتی داریم که حالت جهل را میگیرند و هم حالت علم را، هم حالت یسر را گیرند و هم حالت یسر را، ولی یک سلسله عناوین و قواعدی داریم که که آن عمومات و اطلاقات را محدود میکنند، یکی از قواعدی که عمومات و اطلاقات را محدود میکند، قاعده رفع است، در جلسه گذشته هم روایت را خواندیم و هم سندش را بررسی نمودیم و هم دلالتش را بیان نمودیم و گفتیم دلالتش رفع تمام آثار است.
اینک این بحث را دنبال میکنیم که آیا جاهل معذور است، آیا ما میتوانیم از قاعده رفع معذوریت جاهل را استفاده کنیم یا نه؟
در میان اصحاب ما چهار قول وجود دارد:
قول اول
قول اول این است که جاهل معذور نیست مگر در دو مورد، یکی قصر و اتمام، دیگری هم در جهر و اخفات.
قول دوم
جمعی از متاخرین گفتهاند جاهل معذور است مطلقا، مگر در موارد قلیل مانند: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: «لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسٍ الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُود»[1] .و الا جاهل به تمام معنی معذور است.
قول سوم
قول سوم میگوید باید بین جاهل قاصر و مقصر فرق بگذاریم،جاهل اگر مقصر است، معذور نیست، فرض کنید در شهر قم و تهران و یا در شهری که علما هستند زندگی میکند که میتواند مسأله را یاد بگیرد، بدون اینکه دنبال یاد گرفتن برود، نماز را بدون سوره یا غلط میخواند، جنین جاهل معذور نیست اما جاهل قاصر که دستش به جای بند نیست، معذور است.
قول چهارم
قول چهارم در واقع به همان قول سوم بر میگردد، قول چهارم این است باید بین جاهل شاک و بین جاهل غافل، جاهل اگر غافل بود، معذور است، اما اگر شاک باشد، معذور نیست، صاحب جواهر میخواهد بفرماید قول چهار به همان قول سوم بر میگردد، اگر جاهل غافل باشد، این همان قاصر است، و اگر شاک باشد، این همان مقصر است.
در هر صورت چهار قول در اینجا وجود دارد، صاحب عروة میفرماید عمل جاهل باطل است مگر اینکه عملش مطابق باشد با رأی کسی که باید از آن تقلید کند و حال آنکه بسیاری از مردم نماز های شان اشکال دارد، چه باید کرد؟ ما میخواهیم این مشکل را حل کنیم.
قبل از خواندن ادله اقوال چهار گانه، دو بیان از دو عالم نقل میکنم، یکی سید نعمت الله جزائری است، ایشان میفرماید اینکه شما میگویید جاهل معذور نیست، یک نگاهی به اطراف و جامعه خود بیندازید، از زمان پیغمبر تا کنون آیا واقعاً همه مردم حمد و سوره خود را پیش علما درست میکردند؟ نه، بلکه نوع مردم معمولاً از پدر و مادرشان مسائل را یاد میگرفتند و به آن عمل میکردند، با این وجود اگر شما بگویید اعمال اینها باطل است، پس جهنم مال مؤمنین است و بهشت فقط مال مخلصین خواهد بود، آنگاه ایشان یک عبارتی از مرحوم اردبیلی نقل میکند، اردبیلی اصولی است نه اخباری، اردبیلی نیز همان حرف سید نعمت الله جزائری را میگوید و میفرماید مسلمانان نوعاً اعمال شان خالی از اشکال نیست، به جهت اینکه آموزش بین مردم فرا گیر نبوده، با این وجود میتوانیم بگوییم اعمال مردم باطل است؟ این دو بیان زمینه ساز روایات ماست،در حقیقت این دو بیان، ما را تحریک میکند که کمی در روایات دقت کنیم.
و قبل دراسة الأدلة نذکر ما ذکره السید الجزائری فی هذا المقام، فإنّ فیه أیضاحاً للمراد، قال:
و الناس فی الأعصار السابقة و اللاحقةکانوا یتعلمون العبادات و أحکامها من الواجبات و المندوبات و السنن بعضهم منن بعض من غیر معرفة باجتهاد و لا تقلید فی جمیع الأعصار حتی فی أعصار الأئمة ع کانوا یصلّون و یصومون علی ما أخذ علی ما أخذوا من الأباء و م ن حضرهم من العلماء و إن لم یبلغوا مرتبة الاحتهاد.
و أنت إذا تتبعت عبادات عوام المذهب لا سیّما فی الصلاة، ما تجد أحداً منهم إلّا و الخلل فی عباداته خصوصاً الصلاة، و لا یسّما القراءة فیما یوجب بطلانها بکثیر، فیلزم بطلان صلاتهم کلّها، فیکونون متعمدین فی ترک الصلاة مدّة أعمارهم بل مستحلّین ترکها لأنّهم یرون أنّ الصلاة المشروعة هی ما أتوا به و قد حکمتم ببطلانها، فهذه الداهیة العظمی و المصیبة الکبری علی عوام مذهبنا مع تکثّرهم و وفورهم»[2] .
و قال المحقق الأردبیلی: و بالجملة کلّ من فعل ما هو فی نفس الأمر و إن لم یعرف کونه کذلک ما لم یکن عالماً بنهیه وقت الفعل حتّی لو أخذ المسائل من غیر أهلها، بل لو لم یأخذ من أحد، و ظنّها کذلک و به فعل، فإنّه یصحّ فعله، و کذا فی الاعتقادات و إن لم یأخذها عن أدلّتها، فإنّه یکفی ما اعتقده دلیلاً و أوصله إلی المطلوب و لو کان تقلیداً.
ثمّ استدل بما رواه أبو أیوب الخزاز عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « سَأَلْتُهُ عَنِ التَّيَمُّمِ فَقَالَ إِنَّ عَمَّاراً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فَتَمَعَّكَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَمَّارُ- تَمَعَّكْتَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ فَقُلْتُ لَهُ كَيْفَ التَّيَمُّمُ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْمِسْحِ - ثُمَّ رَفَعَهَا فَمَسَح»[3] .
در صیحح بخاری آمده که عمر بن خطاب با عمار در سفر جنب شدند، عمار خیال کرد که تیمم مثل غسل است که باید همه بدن را بشوید، از این رو، ایشان تمام بدن خود را خاک مالی کرد ،یعنی خودش را همانند اسب در میان خاک غلطاند، عمر بن خطاب اصلاً نماز نخواند و گفت من تیمم را بلد نیستم، هردو نزد پیغمبر اکرم آمدند، حضرت: « يَا عَمَّارُ- تَمَعَّكْتَ كَمَا تَتَمَعَّكُ الدَّابَّةُ فَقُلْتُ لَهُ كَيْفَ التَّيَمُّمُ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْمِسْحِ ثُمَّ رَفَعَهَا فَمَسَح» ایشان به کلمه «ألا صنعت کذا» -که از حدیث افتاده – با این حدیث استدلال کرده، معلوم میشود که اگر جناب عمار واقع را عمل میکرد کافی بود هر چند از پیغمبر نشنیده باشد، معلوم میشود عملی که مطابق با واقع باشد کافی و مجزی است هر چند انسان آن را از عالم یا مجتهد نشنیده باشد.
اگر محقق اردبیلی این حرف را زده باشد، خیلی مهم نیست چون همه محشین عروة این حرف را دارند که العمل العامی التارک للتقلید و الاجتهاد باطل، مگر اینکه مطابق با فتوای مرجعی باشد که بنا بود از او تقلید کند
و قال: إن تأمّلت مثل قوله ص لعمّار حین غلط فی التیمم، «ألا صنعت کذا»، فإنّه یدلّ علی أنّه لو فعل کذا یصحّ، مع أنّه ما کان یعرف» [4]
بنابراین، دوتا کلام از دوتا بزرگ نقل کردیم و مهم همان کلام سید جزائری است.
ما از میان چهار قبول، همان قول چهارم را انتخاب کردیم و گفتیم فرق است بین جاهل غافل و جاهل شاک، شاک همان مقصر است، غافل همان قاصر است.
روایات
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « مَنْ لَبِسَ ثَوْباً لَا يَنْبَغِي لَهُ لُبْسُهُ وَ هُوَ مُحْرِمٌ فَفَعَلَ ذَلِكَ نَاسِياً أَوْ جَاهِلًا فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ مَنْ فَعَلَهُ مُتَعَمِّداً فَعَلَيْهِ دَمٌ»[5] .
آدم محرم نباید لباس مخیط را بپوشد، منتهی اگر از روی جهل مخیط را پوشید یا چیزی را پوشید که نجس است، اشکال ندارد.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع «فِي رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يُحْرِمَ أَوْ جَهِلَ وَ قَدْ شَهِدَ الْمَنَاسِكَ كُلَّهَا وَ طَافَ وَ سَعَى قَالَ تُجْزِيهِ نِيَّتُهُ إِذَا كَانَ قَدْ نَوَى ذَلِكَ فَقَدْ تَمَّ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ يُهِل»[6] .
از مسجد شجره عبور کرد و محرم نشد، حضرت می فرماید نیتش کافی است، البته این نوع روایات خلاف قواعد است، منتها اگر متضافر شد، انسان می تواند به آن دل ببندد.
3- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ ع قَالَ: « سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ كَانَ مُتَمَتِّعاً خَرَجَ إِلَى عَرَفَاتٍ- وَ جَهِلَ أَنْ يُحْرِمَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ بِالْحَجِّ حَتَّى رَجَعَ إِلَى بَلَدِهِ؟ قَالَ إِذَا قَضَى الْمَنَاسِكَ كُلَّهَا فَقَدْ تَمَّ حَجُّهُ»[7] .
البته این روایات مربوط به حج است، اگر همه اش حج باشد، باید بگوییم مال حج است چون در حج یکنوع تسهیلاتی در نظر گرفته شده است و شامل غیر حج نمی شود.
4- وَ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَجُلًا أَعْجَمِيّاً دَخَلَ الْمَسْجِدَ يُلَبِّي وَ عَلَيْهِ قَمِيصُهُ فَقَالَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي كُنْتُ رَجُلًا أَعْمَلُ بِيَدِي وَ اجْتَمَعَتْ لِي نَفَقَةٌ فَجِئْتُ أَحُجُّ لَمْ أَسْأَلْ أَحَداً عَنْ شَيْءٍ وَ أَفْتَوْنِي «1» هَؤُلَاءِ أَنْ أَشُقَّ قَمِيصِي وَ أَنْزِعَهُ مِنْ قِبَلِ رِجْلَيَّ وَ أَنَّ حَجِّي فَاسِدٌ وَ أَنَّ عَلَيَّ بَدَنَةً فَقَالَ لَهُ مَتَى لَبِسْتَ قَمِيصَكَ أَ بَعْدَ مَا لَبَّيْتَ أَمْ قَبْلَ قَالَ قَبْلَ أَنْ أُلَبِّيَ قَالَ فَأَخْرِجْهُ مِنْ رَأْسِكَ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْكَ بَدَنَةٌ وَ لَيْسَ عَلَيْكَ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ أَيُّ رَجُلٍ رَكِبَ أَمْراً بِجَهَالَةٍ فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ طُفْ بِالْبَيْتِ سَبْعاً وَ صَلِّ رَكْعَتَيْنِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع- وَ اسْعَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- وَ قَصِّرْ مِنْ شَعْرِكَ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ فَاغْتَسِلْ وَ أَهِلَّ بِالْحَجِّ وَ اصْنَعْ كَمَا يَصْنَعُ النَّاسُ»[8] .
آقا امام صادق ع وارد مسجد شد، دید یک مرد اعجمی- اعجمی، یعنی کسی که زبانش لکنت دارد – گریه می کند، حضرت پرسید چرا گریه میکنی؟ عرض کرد من مدت ها پول جمع کردم تا توانستم به حج مشرف شوم، با لباس مخیص محرم شدم، و نمیدانستم که باید لباسم را بکنم، احرام کردم ولی لباس را از بدنم نکندم، فقها میگویند باید لباس را از زیر پا در بیاوری و حجت باطل است و باید یک شتر هم بکشم، حضرت فرمود: لباست را کی پوشیدی، قبل از احرام یا بعد از احرام؟ عرض کرد قبل الإحرام، حضرت فرمود اشکال ندارد، لباست را در بیاور، هم حجت درست و هم احرامت، ولی اگر بعد از احرام پوشیده بودی، فتوا همان است که باید لباس را از زیر پا در بیاوری تا سرت را نپوشاند، از این روایت معلوم میشود که آدم جاهل تا حدی معذور است.
ما چهار روایت را خواندیم،منتها قدر متقین جاهل قاصر بود نه مقصر.
و القدر المتیقن من هذه الإحادیث معذوریة الجاهل بالحکم إذا کان غافلاً غیر متنبّه، لا شاکّاً متنبهاً و متردداً، فهو خارج عن مساق هذه الروایات.
5- مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ: « سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ فِي عِدَّتِهَا بِجَهَالَةٍ أَ هِيَ مِمَّنْ لَا تَحِلُّ لَهُ أَبَداً فَقَالَ لَا أَمَّا إِذَا كَانَ بِجَهَالَةٍ فَلْيَتَزَوَّجْهَا بَعْدَ مَا تَنْقَضِي عِدَّتُهَا وَ قَدْ يُعْذَرُ النَّاسُ فِي الْجَهَالَةِ بِمَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ بِأَيِّ الْجَهَالَتَيْنِ يُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ أَنَّ ذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ أَمْ بِجَهَالَتِهِ أَنَّهَا فِي عِدَّةٍ فَقَالَ إِحْدَى الْجَهَالَتَيْنِ أَهْوَنُ مِنَ الْأُخْرَى الْجَهَالَةُ بِأَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَ ذَلِكَ بِأَنَّهُ لَا يَقْدِرُ عَلَى الِاحْتِيَاطِ مَعَهَا فَقُلْتُ وَ هُوَ فِي الْأُخْرَى مَعْذُورٌ قَالَ نَعَمْ إِذَا انْقَضَتْ عِدَّتُهَا فَهُوَ مَعْذُورٌ فِي أَنْ يَتَزَوَّجَهَا فَقُلْتُ فَإِنْ كَانَ أَحَدُهُمَا مُتَعَمِّداً وَ الْآخَرُ بِجَهْلٍ فَقَالَ الَّذِي تَعَمَّدَ لَا يَحِلُّ لَهُ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى صَاحِبِهِ أَبَدا»[9] .
این روایت مطالعه کنید که در جلسه آینده ما به این روایت کار داریم.