درس خارج فقه آیت الله سبحانی
قواعد فقهیه
93/11/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا امر به معروف و نهی
از منکر واجب عینی است یا واجب کفائی؟
خداوند در قرآن کریم راجع به حضرت ابراهیم میفرماید: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»[1].
ابراهيم (به تنهايي) امتي بود مطيع فرمان خدا؛ خالي از هر گونه انحراف؛ و از مشرکان نبود؛
باید توجه داشت که این از باب مجاز و مبالغه است که یکنفر جمعی باشد، گاهی در اشعار عرب این گونه مبالغه و مجاز وجود دارد، مانند این شعر:« لیس من الله بمستنکر أن یجمع العالم فی واحد» کسانی در میان مردم پیدا میشوند که به تنهایی یک جمعی است[2].
اما غالباً امت به یک جمعی میگویند که رابطه معنوی و هدفی با همدیگر داشته باشند، در لغت میگویند امت از کلمه « أمم- به فتح هر سه حرف» گرفته شده و به معنای قصد میباشد، کأنّه این جمعیت یک مقصد واحدی دارند، که آن مقصد اینها را با یکدیگر جمع کرده است.
اتفاقاً آن چیزی که من از آیه استفاده کردم،امام صادق ع هم در آن روایت استدلال میکند، مسعدة بن صدقه هر چند زیدی یا عامی مذهب است، ولی در عین حال اصحاب ما به روایات ایشان عمل کردهاند، گاهی من دیدهام که بعضی میگویند جناب مسعدة بن صدقه عامی است، پس باید روایات ایشان را کنار بگذاریم، ولی این سخن به نظر من صحیح نیست، چون علمای ما بعضی از عامیها را استثنا کردهاند که یکی از آنها مسعدة بن صدقه است، عرض میکند: یابن رسول الله! آیا امر به معروف بر همه واجب است؟حضرت میفرماید بر همه واجب نیست، بر گروهی واجب است که دارای قوه و قدرت باشند، نه بر به یک آدم عاجز و ناتوانی که نتواند جلوی منکر را بگیرد، یعنی بر چنین شخصی واجب نیست، آنگاه حضرت به آیه کریمه استشهاد میکند و میفرماید آیه را ببینید که میفرماید: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يدْعُونَ إِلَى الْخَيرِ وَيأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» کلمه «مِنْكُمْ» تبعیضیه است، یعنی حرف «من» در این آیه برای تبعیض است نه بیانیه. کما اینکه در آیه دیگر میفرماید: « وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يعْدِلُونَ »[3].
و از قوم موسي، گروهي هستند که به سوي حق هدايت ميکنند؛ و به حق و عدالت حکم مينمايند.
و حال آنکه همه قوم موسی در راه هدایت نبودهاند، بلکه گروهی در راه هدایت بودهاند، گروهی هم هنوز در همان وثنیت خود باقی بودند، شما میتوانید از این بیان ما میان قولین قضاوت کنید، کسانی که گفتهاند واجب عینی است نظر انداختهاند به قلب و لسان، یعنی به قلب و لسان نگاه کردهاند و گفتهاند واجب عینی است، آنان که گفتهاند واجب کفائی است، مسأله اجرای حدود و حقوق را در نظر گرفتهاند، هر کدام از اینها از یک منظر تنگی به مسأله نگاه کردهاند نه از منظر جامع، اگر به مسأله از یک منظر جامع نگاه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که برخی از مراتب امر به معروف جنبه عینی دارد، مانند قلب و لسان و برخی هم جنبه کفائی دارد که در واقع مال یک جمع خاصی است که اجرا کنند، قهراً نزاع بر طرف میشود.
و یؤیّد ما ذکرناه روایة مسعدة بن صدقة عن أبی عبد الله ع قال: «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِيعاً فَقَالَ لَا، فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِيِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ لَا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا إِلَى أَيٍّ مِنْ أَيٍّ يَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ- فَهَذَا خَاصٌّ غَيْرُ عَامٍّ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى- أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ- وَ لَمْ يَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى وَ لَا عَلَى كُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ يَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ الْأُمَّةُ وَاحِدٌ فَصَاعِداً كَمَا قَالَ اللَّهُ عَز»[4].
و بذلک یظهر الخلل فی کلا القولین- نمی توانیم بگوییم مطلقاً عینی است و باز هم نمیتوانیم بگوییم مطلقا کفائی است- أمّا من قال بکونهما واجبین علی الأعیان قصّر النظر إلی الإنکار بالقلب و اللسان، و غفل عن أنّ اجراء الحدود من مراتب الأمر بالمعروف، و لا یمکن تفویض مثل ذلک إلی کلّ من آمن بالله و رسوله.
کما أنّ من قال بکونهما واجبین کفایة نظر إلی بعض المراتب الذی فیه تنبیه الغافل، و منع العاصی عن التمادی فی المعصیة، مع أنّ قسماً منها واجب عیناً کإنکار المنکر قلباً.
اشکال
برخی از مستشرقین و خاور شناسان به اسلام انتقاد گرفتهاند که دین اسلام دین اکمل نیست،چون دین اکمل باید هم قوه مقننه داشته باشد و هم قوه قضائیه و هم قوه مجریه، ولی در قرآن و سنت از میان سه قوه، فقط دو قوه به چشم میخورد که قوه مقننه و قضائیه باشد، اما قوه مجریه ندارد.
جواب
ما در پاسخ آنها عرض می کنیم که این انتقاد شما حاکی از عدم اطلاع نسبت به اسلام است و الا اگر کسی در قرآن و سنت و کتب فقهی ما خوب مطالعه کند، به خوبی در مییابد که همه این سه قوه در اسلام است بنام آمر به معروف و ناهی از منکر، ولذا کلمه ناصح نیست، حضرت امام (قدّس سرّه) در تحریر الوسیله میفرماید نصیحت کافی نیست باید امر کند،آمر باشد، آمران به معروف و ناهیان عن المنکر قوه مجریه اسلام است، البته این سابقاً به عهده یک نهاد بود،ولی الآن نهادهای مختلفی هستند، بسیاری از این وزارتخانه ها جنبه مجریه دارند،بنابراین،اسلام از این نظر ناقص نیست،منتها اسلام کلیات را گفته است، یعنی اسلام خصوصیات را بیان نمیکند چون باز گو کردن خصوصیات با خاتمیت نمیسازد زیرا خصوصیات زمان به زمان فرق میکند.
الجهة الثالثة: هل الأمر بالمعروف یضاد الحرّیة؟
اشکال
بعضی از تازه به دوران رسیده ها اشکال میکنند که امر به معروف و نهی از منکر با آزادی انسان نمیسازد، بلکه مخالف آزادی بشر است.
جواب
باید در پاسخ آنها گفته شود که آزادی دو معنی دارد،آزادی به معنای فقد قانون که اصلاً در فرد قانوان حاکم نباشد و فرد هر چه دلش بخواهد انجام بدهد، البته آزادی به این معنا در دنیا امکان ندارد،معنی ندارد که انسان به طور مطلق آزاد باشد، زندگی انسان محدود است، انسان نمیتواند همه غذا ها را بخورد،در همه شرائط نمیتواند زندگی کند، زندگی انسان محدود به شرائط تکوینی وشرائط واقعی است، همچنین زندگی فرد در جامعه مشروط به شرائطی است که جامعه پذیرفته، من در کتاب «معالم الحکومة الإسلامیة» نوشتهام،آدمی که در یک جامعه زندگی میکند،عملاً قانون اساسی آن جامعه را امضا کرده و الا در آن جامعه زندگی نمیکرد، زندگی در یک جامعه معنایش این است که من قانون حاکم در جامعه را پذیرفتهام.
بنابراین،حریت به معنای آزادی مطلق، مال جنگل است نه مال اجتماع بشری، چون در جنگل هیچ نوع قانونی حاکم نیست هر حیوانی چنانچه قدرتش برسد میتواند حیوان دیگر را بخورد،به قول شاعر:
برو قوی شو اگر راحت جان میطلبی **** که در نظام طبیعت ضیعف پایمال است
این همان مسأله جنگل است،این شاعر هم حرف جنگل و زندگی جنگلی را زده، اما یک حریت و آزدی داریم در حد قانون،در واقع امر به معروف و نهی از منکر دعوت به رعایت قانون است، یعنی قانون را رعایت کن، آزادی را نمیخواهد از دیگران سلب کند،بلکه افراد را دعوت میکند که به قانون عمل کنند، من در اینجا حدیثی از پیغمبر اکرم ص دارم که در دو کتاب آمده،یکی مسند احمد حنبل و یکی هم در کتاب صحیح بخاری،ولی من از مسند احمد حنبل نقل میکنم،مضمون حدیث این است که مردی از حضرت سوال میکند آیا انسان میتوان متعرض دیگری شود،به بیان دیگر آیا انسان میتواند هر چه را که بخواهد انجام بدهد؟ حضرت میفرماید: نه؛ بعد یک مثال میزند و میفرماید من این مسأله را تقریب میکنم تا بهتر روشن شود، فرض کنید اگر کشتی باشد که دارای دوطبقه است و ساکنان طبقه اول با ساکنان طبقه دوم دشمن باشند، ساکنان طبقه اول بگویند ما زیر پای خود را سراخ میکنیم، آیا یک چنین حقی دارند؟ حضرت میفرماید: نه،باید دست آنها را گرفت، اگر نگیرید همه شما غرق میشوید،مثل کسانی که به عنوان حریت و آزدی قانون شکنی میکنند، در واقع زندگی همه را غرق کنند و به خطر میاندازند.
الجهة الثالثة: هل الأمر بالمعروف یضاد الحرّیة؟
إنّ الأمر بالمعروف لا ینافی الحرّیة التی هی من أمانی ( أمانی، جمع امنیّة است = آرزو) الشعوب (شعوب = ملت) المتحضرة (المتحضرة = تمدن ) و ذلک لأنّ الحریة علی قسمین:
1: الحرّیة المنتهیة إلی الفوضی (هرج و مرج) فی المجتمع من دون اعتراف بقانون بشری أو سماوی، فهذا النوع من الحریة مرفوض عقلاً و شرعاً لأنّه أشبه بالحریة السائدة فی عالم الغاب (غاب،جمع غابة،یعنی جنگل).
2: الحرّیة المحددة بالقوانین و هذه هی أمنیة کلّ إنسان متحضر. لکنّ الأمر بالمعروف لا ینافی تلک الحرّیة بل هو دعوة للعمل بالقانون و دعوة إلی الالتزام به.
عامة النّاس، و لا تجد فی البسیطة (بسیطه،یعنی کره زمین) یکون کلّ فرد حراً من جمیع الجهات و إلا یکون وضع القوانین أمراً لغواً، و لذلک نری أنّ الرسول الأعظم صلّی الله علیه و آله و سلم یشبه المجتمع بسفینة ذات طبقتین و بین أهلهما تخاصم فیرید سکّان الطبقة السفلی ثقب (سراخ کردن) تلک الطبقة من السفینة بحجة أنّه یثقب ما یتعلق به فقال الرسول ص فی حق هؤلاء: «فإن أخذوا علی أیدیهم نجوا جمیعاً و إن ترکوهم غرقوا جمیعاً»[5]. و یتمثل قول الرسول فی من یتعاطی توزیع المواد المخدرة بین الشباب و غیرهم عملاً بحجّة الحرّیة فعامّة العقلاء لا یقبلون تلک الحجّة و یصدق علیهم قول الرسول صلی الله علیه و آله و سلم: «فإن أخذوا علی أیدیهم نجوا جمیعاً و إن ترکوهم غرقوا جمیعاً».
و فی روایة أخری عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ مِثْلَهُ وَ زَادَ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص : « إِنَّ الْمَعْصِيَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تَضُرَّ إِلَّا عَامِلَهَا فَإِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِيَةً وَ لَمْ يُغَيَّرْ عَلَيْهِ أَضَرَّتْ بِالْعَامَّةِ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُذِلُّ بِعَمَلِهِ دِينَ اللَّهِ وَ يَقْتَدِي بِهِ أَهْلُ عَدَاوَةِ اللَّه »[6].
الجهة الرابعة: توهّم التعارض بین النصوص
کسانی که از امر به معروف و نهی از منکر خوش شان نمیآید، میگویند در قرآن تعارض است، از یک طرف قرآن میفرماید امر به معروف و نهی از منکر کنید،از طرف دیگر میگوید موسی به دین خود عیسی هم به دین خود، اما آنجا که میگوید امر به معروف کن،آیه سوره حج را میخوانند، «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ »[7].
از آن طرف می گویند اسلام میفرماید: هر کس مسئول عمل خودش است، به شما چه مربوط است که دیگری نماز میخواند یا نمیخواند،: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَينَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »[8].
اي کساني که ايمان آوردهايد! مراقب خود باشيد! اگر شما هدايت يافتهايد، گمراهي کساني که گمراه شدهاند، به شما زياني نميرساند. بازگشت همه شما به سوي خداست؛ و شما را از آنچه عمل ميکرديد، آگاه ميسازد.
خودت را نجات بده، چه کار به دیگران داری، تو نماز بخوان،اگر دیگری نماز نخواند به تو ربطی ندارد، با این آیه استدلال میکنند که در قرآن تناقض است و گاهی میگویند این دلیل است که ما نباید آزادی های فردی دیگران را سلب کنیم، چرا؟ « لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ».
ما در جواب عرض میکنیم که این آیه به منزله این است که: « وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» هيچ گنهکاري گناه ديگري را متحمل نميشود؛
این آیه میگوید اگر او کار غلطی کرد، ضررش را خودش میبیند،یعنی ضررش پای شما نوشته نمیشود،ولی این سخن به این معنا نیست که این آدم گناه میکند و گناه را اشاعه میدهد،ما جلوی او را نگیریم. (این بیان اول بود)
بیان اول با بیان دوم فرق خواهد کرد،بیان اول این است که میخواهد دستگاه عدل الهی گناه هر کسی را پای خودش مینویسد « وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» در دستگاه الهی گناه هر کس پای خودش نوشته میشود و ربطی به دیگری ندارد،این به این معنا نیست که امر به معروف و نهی از منکر نکند.
جواب دوم اینکه این آیة ناظر به جمعیتی است که غرق در گناه هستند مثل اهل مکه، اهل مکه غرق در گناه و شرک و فسق و فجور بودند، این آیه به مسلمانان آن زمان میگوید: « لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ» شما چند نفر مسلمان که هدایت پیدا کردید،ضرر آنها و گمراهی آنها ضرری به شما وارد نمیکند، مثلاً اگر پدر، مادر یا برادر شما مشرکاند،شرک آنها به شما ضرر نمیزند، کأنّه در زمان صدر اسلام این اندیشه بوده که من مسلمان شدم،پدر،مادر و سایر افراد قبیلهام و هچنین جامعه مشرک هستند، میگوید جمعیتی که غارق در فساد است،فسادش مال خودش است،
و الجواب أنّ الآیة ناظرةإلی أنّ لکلّ شخص حساباً خاصّاً و لا یحاسب بعمل غیره کما فی آیة أخری: « وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»، فیوم القیامة یحاسب کلّ إنسان حسب عمله، فأین ذلک من وجوب الأمر بالمعروف و کبح جماح الفاسق عن التظاهر بالمعصیة؟
و بعبارة أخری: أنّ الآیة ناظرة إلی الاجتماعات الفاسدة الغارقة فی الفساد و الإنحراف، فإنّ الطریق الوحید لإصلاحها هو الابتداء بإصلاح الذات و عدم توقع أیّ إصلاح للغیر قبل ذلک، و أن لا یترک إصلاح نفسه بحجّة أنّ المجتمع فاسد و إلیه یشیر قوله سبحانه:«لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ» و یؤیّد ذلک قول النّبی الأکرم ص :«إنّ الإسلام بدأ غريبا و سيعود غريبا كما بدأ، فطوبى للغرباء» قيل:
و من الغرباء؟ قال: «الذين يصلحون إذا فسد الناس» [9].
خداوند در قرآن کریم راجع به حضرت ابراهیم میفرماید: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»[1].
ابراهيم (به تنهايي) امتي بود مطيع فرمان خدا؛ خالي از هر گونه انحراف؛ و از مشرکان نبود؛
باید توجه داشت که این از باب مجاز و مبالغه است که یکنفر جمعی باشد، گاهی در اشعار عرب این گونه مبالغه و مجاز وجود دارد، مانند این شعر:« لیس من الله بمستنکر أن یجمع العالم فی واحد» کسانی در میان مردم پیدا میشوند که به تنهایی یک جمعی است[2].
اما غالباً امت به یک جمعی میگویند که رابطه معنوی و هدفی با همدیگر داشته باشند، در لغت میگویند امت از کلمه « أمم- به فتح هر سه حرف» گرفته شده و به معنای قصد میباشد، کأنّه این جمعیت یک مقصد واحدی دارند، که آن مقصد اینها را با یکدیگر جمع کرده است.
اتفاقاً آن چیزی که من از آیه استفاده کردم،امام صادق ع هم در آن روایت استدلال میکند، مسعدة بن صدقه هر چند زیدی یا عامی مذهب است، ولی در عین حال اصحاب ما به روایات ایشان عمل کردهاند، گاهی من دیدهام که بعضی میگویند جناب مسعدة بن صدقه عامی است، پس باید روایات ایشان را کنار بگذاریم، ولی این سخن به نظر من صحیح نیست، چون علمای ما بعضی از عامیها را استثنا کردهاند که یکی از آنها مسعدة بن صدقه است، عرض میکند: یابن رسول الله! آیا امر به معروف بر همه واجب است؟حضرت میفرماید بر همه واجب نیست، بر گروهی واجب است که دارای قوه و قدرت باشند، نه بر به یک آدم عاجز و ناتوانی که نتواند جلوی منکر را بگیرد، یعنی بر چنین شخصی واجب نیست، آنگاه حضرت به آیه کریمه استشهاد میکند و میفرماید آیه را ببینید که میفرماید: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يدْعُونَ إِلَى الْخَيرِ وَيأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» کلمه «مِنْكُمْ» تبعیضیه است، یعنی حرف «من» در این آیه برای تبعیض است نه بیانیه. کما اینکه در آیه دیگر میفرماید: « وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يعْدِلُونَ »[3].
و از قوم موسي، گروهي هستند که به سوي حق هدايت ميکنند؛ و به حق و عدالت حکم مينمايند.
و حال آنکه همه قوم موسی در راه هدایت نبودهاند، بلکه گروهی در راه هدایت بودهاند، گروهی هم هنوز در همان وثنیت خود باقی بودند، شما میتوانید از این بیان ما میان قولین قضاوت کنید، کسانی که گفتهاند واجب عینی است نظر انداختهاند به قلب و لسان، یعنی به قلب و لسان نگاه کردهاند و گفتهاند واجب عینی است، آنان که گفتهاند واجب کفائی است، مسأله اجرای حدود و حقوق را در نظر گرفتهاند، هر کدام از اینها از یک منظر تنگی به مسأله نگاه کردهاند نه از منظر جامع، اگر به مسأله از یک منظر جامع نگاه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که برخی از مراتب امر به معروف جنبه عینی دارد، مانند قلب و لسان و برخی هم جنبه کفائی دارد که در واقع مال یک جمع خاصی است که اجرا کنند، قهراً نزاع بر طرف میشود.
و یؤیّد ما ذکرناه روایة مسعدة بن صدقة عن أبی عبد الله ع قال: «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِيعاً فَقَالَ لَا، فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِيِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ لَا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا إِلَى أَيٍّ مِنْ أَيٍّ يَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ- فَهَذَا خَاصٌّ غَيْرُ عَامٍّ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى- أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ- وَ لَمْ يَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى وَ لَا عَلَى كُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ يَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ الْأُمَّةُ وَاحِدٌ فَصَاعِداً كَمَا قَالَ اللَّهُ عَز»[4].
و بذلک یظهر الخلل فی کلا القولین- نمی توانیم بگوییم مطلقاً عینی است و باز هم نمیتوانیم بگوییم مطلقا کفائی است- أمّا من قال بکونهما واجبین علی الأعیان قصّر النظر إلی الإنکار بالقلب و اللسان، و غفل عن أنّ اجراء الحدود من مراتب الأمر بالمعروف، و لا یمکن تفویض مثل ذلک إلی کلّ من آمن بالله و رسوله.
کما أنّ من قال بکونهما واجبین کفایة نظر إلی بعض المراتب الذی فیه تنبیه الغافل، و منع العاصی عن التمادی فی المعصیة، مع أنّ قسماً منها واجب عیناً کإنکار المنکر قلباً.
اشکال
برخی از مستشرقین و خاور شناسان به اسلام انتقاد گرفتهاند که دین اسلام دین اکمل نیست،چون دین اکمل باید هم قوه مقننه داشته باشد و هم قوه قضائیه و هم قوه مجریه، ولی در قرآن و سنت از میان سه قوه، فقط دو قوه به چشم میخورد که قوه مقننه و قضائیه باشد، اما قوه مجریه ندارد.
جواب
ما در پاسخ آنها عرض می کنیم که این انتقاد شما حاکی از عدم اطلاع نسبت به اسلام است و الا اگر کسی در قرآن و سنت و کتب فقهی ما خوب مطالعه کند، به خوبی در مییابد که همه این سه قوه در اسلام است بنام آمر به معروف و ناهی از منکر، ولذا کلمه ناصح نیست، حضرت امام (قدّس سرّه) در تحریر الوسیله میفرماید نصیحت کافی نیست باید امر کند،آمر باشد، آمران به معروف و ناهیان عن المنکر قوه مجریه اسلام است، البته این سابقاً به عهده یک نهاد بود،ولی الآن نهادهای مختلفی هستند، بسیاری از این وزارتخانه ها جنبه مجریه دارند،بنابراین،اسلام از این نظر ناقص نیست،منتها اسلام کلیات را گفته است، یعنی اسلام خصوصیات را بیان نمیکند چون باز گو کردن خصوصیات با خاتمیت نمیسازد زیرا خصوصیات زمان به زمان فرق میکند.
الجهة الثالثة: هل الأمر بالمعروف یضاد الحرّیة؟
اشکال
بعضی از تازه به دوران رسیده ها اشکال میکنند که امر به معروف و نهی از منکر با آزادی انسان نمیسازد، بلکه مخالف آزادی بشر است.
جواب
باید در پاسخ آنها گفته شود که آزادی دو معنی دارد،آزادی به معنای فقد قانون که اصلاً در فرد قانوان حاکم نباشد و فرد هر چه دلش بخواهد انجام بدهد، البته آزادی به این معنا در دنیا امکان ندارد،معنی ندارد که انسان به طور مطلق آزاد باشد، زندگی انسان محدود است، انسان نمیتواند همه غذا ها را بخورد،در همه شرائط نمیتواند زندگی کند، زندگی انسان محدود به شرائط تکوینی وشرائط واقعی است، همچنین زندگی فرد در جامعه مشروط به شرائطی است که جامعه پذیرفته، من در کتاب «معالم الحکومة الإسلامیة» نوشتهام،آدمی که در یک جامعه زندگی میکند،عملاً قانون اساسی آن جامعه را امضا کرده و الا در آن جامعه زندگی نمیکرد، زندگی در یک جامعه معنایش این است که من قانون حاکم در جامعه را پذیرفتهام.
بنابراین،حریت به معنای آزادی مطلق، مال جنگل است نه مال اجتماع بشری، چون در جنگل هیچ نوع قانونی حاکم نیست هر حیوانی چنانچه قدرتش برسد میتواند حیوان دیگر را بخورد،به قول شاعر:
برو قوی شو اگر راحت جان میطلبی **** که در نظام طبیعت ضیعف پایمال است
این همان مسأله جنگل است،این شاعر هم حرف جنگل و زندگی جنگلی را زده، اما یک حریت و آزدی داریم در حد قانون،در واقع امر به معروف و نهی از منکر دعوت به رعایت قانون است، یعنی قانون را رعایت کن، آزادی را نمیخواهد از دیگران سلب کند،بلکه افراد را دعوت میکند که به قانون عمل کنند، من در اینجا حدیثی از پیغمبر اکرم ص دارم که در دو کتاب آمده،یکی مسند احمد حنبل و یکی هم در کتاب صحیح بخاری،ولی من از مسند احمد حنبل نقل میکنم،مضمون حدیث این است که مردی از حضرت سوال میکند آیا انسان میتوان متعرض دیگری شود،به بیان دیگر آیا انسان میتواند هر چه را که بخواهد انجام بدهد؟ حضرت میفرماید: نه؛ بعد یک مثال میزند و میفرماید من این مسأله را تقریب میکنم تا بهتر روشن شود، فرض کنید اگر کشتی باشد که دارای دوطبقه است و ساکنان طبقه اول با ساکنان طبقه دوم دشمن باشند، ساکنان طبقه اول بگویند ما زیر پای خود را سراخ میکنیم، آیا یک چنین حقی دارند؟ حضرت میفرماید: نه،باید دست آنها را گرفت، اگر نگیرید همه شما غرق میشوید،مثل کسانی که به عنوان حریت و آزدی قانون شکنی میکنند، در واقع زندگی همه را غرق کنند و به خطر میاندازند.
الجهة الثالثة: هل الأمر بالمعروف یضاد الحرّیة؟
إنّ الأمر بالمعروف لا ینافی الحرّیة التی هی من أمانی ( أمانی، جمع امنیّة است = آرزو) الشعوب (شعوب = ملت) المتحضرة (المتحضرة = تمدن ) و ذلک لأنّ الحریة علی قسمین:
1: الحرّیة المنتهیة إلی الفوضی (هرج و مرج) فی المجتمع من دون اعتراف بقانون بشری أو سماوی، فهذا النوع من الحریة مرفوض عقلاً و شرعاً لأنّه أشبه بالحریة السائدة فی عالم الغاب (غاب،جمع غابة،یعنی جنگل).
2: الحرّیة المحددة بالقوانین و هذه هی أمنیة کلّ إنسان متحضر. لکنّ الأمر بالمعروف لا ینافی تلک الحرّیة بل هو دعوة للعمل بالقانون و دعوة إلی الالتزام به.
عامة النّاس، و لا تجد فی البسیطة (بسیطه،یعنی کره زمین) یکون کلّ فرد حراً من جمیع الجهات و إلا یکون وضع القوانین أمراً لغواً، و لذلک نری أنّ الرسول الأعظم صلّی الله علیه و آله و سلم یشبه المجتمع بسفینة ذات طبقتین و بین أهلهما تخاصم فیرید سکّان الطبقة السفلی ثقب (سراخ کردن) تلک الطبقة من السفینة بحجة أنّه یثقب ما یتعلق به فقال الرسول ص فی حق هؤلاء: «فإن أخذوا علی أیدیهم نجوا جمیعاً و إن ترکوهم غرقوا جمیعاً»[5]. و یتمثل قول الرسول فی من یتعاطی توزیع المواد المخدرة بین الشباب و غیرهم عملاً بحجّة الحرّیة فعامّة العقلاء لا یقبلون تلک الحجّة و یصدق علیهم قول الرسول صلی الله علیه و آله و سلم: «فإن أخذوا علی أیدیهم نجوا جمیعاً و إن ترکوهم غرقوا جمیعاً».
و فی روایة أخری عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ مِثْلَهُ وَ زَادَ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص : « إِنَّ الْمَعْصِيَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تَضُرَّ إِلَّا عَامِلَهَا فَإِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِيَةً وَ لَمْ يُغَيَّرْ عَلَيْهِ أَضَرَّتْ بِالْعَامَّةِ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُذِلُّ بِعَمَلِهِ دِينَ اللَّهِ وَ يَقْتَدِي بِهِ أَهْلُ عَدَاوَةِ اللَّه »[6].
الجهة الرابعة: توهّم التعارض بین النصوص
کسانی که از امر به معروف و نهی از منکر خوش شان نمیآید، میگویند در قرآن تعارض است، از یک طرف قرآن میفرماید امر به معروف و نهی از منکر کنید،از طرف دیگر میگوید موسی به دین خود عیسی هم به دین خود، اما آنجا که میگوید امر به معروف کن،آیه سوره حج را میخوانند، «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ »[7].
از آن طرف می گویند اسلام میفرماید: هر کس مسئول عمل خودش است، به شما چه مربوط است که دیگری نماز میخواند یا نمیخواند،: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَينَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »[8].
اي کساني که ايمان آوردهايد! مراقب خود باشيد! اگر شما هدايت يافتهايد، گمراهي کساني که گمراه شدهاند، به شما زياني نميرساند. بازگشت همه شما به سوي خداست؛ و شما را از آنچه عمل ميکرديد، آگاه ميسازد.
خودت را نجات بده، چه کار به دیگران داری، تو نماز بخوان،اگر دیگری نماز نخواند به تو ربطی ندارد، با این آیه استدلال میکنند که در قرآن تناقض است و گاهی میگویند این دلیل است که ما نباید آزادی های فردی دیگران را سلب کنیم، چرا؟ « لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ».
ما در جواب عرض میکنیم که این آیه به منزله این است که: « وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» هيچ گنهکاري گناه ديگري را متحمل نميشود؛
این آیه میگوید اگر او کار غلطی کرد، ضررش را خودش میبیند،یعنی ضررش پای شما نوشته نمیشود،ولی این سخن به این معنا نیست که این آدم گناه میکند و گناه را اشاعه میدهد،ما جلوی او را نگیریم. (این بیان اول بود)
بیان اول با بیان دوم فرق خواهد کرد،بیان اول این است که میخواهد دستگاه عدل الهی گناه هر کسی را پای خودش مینویسد « وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» در دستگاه الهی گناه هر کس پای خودش نوشته میشود و ربطی به دیگری ندارد،این به این معنا نیست که امر به معروف و نهی از منکر نکند.
جواب دوم اینکه این آیة ناظر به جمعیتی است که غرق در گناه هستند مثل اهل مکه، اهل مکه غرق در گناه و شرک و فسق و فجور بودند، این آیه به مسلمانان آن زمان میگوید: « لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ» شما چند نفر مسلمان که هدایت پیدا کردید،ضرر آنها و گمراهی آنها ضرری به شما وارد نمیکند، مثلاً اگر پدر، مادر یا برادر شما مشرکاند،شرک آنها به شما ضرر نمیزند، کأنّه در زمان صدر اسلام این اندیشه بوده که من مسلمان شدم،پدر،مادر و سایر افراد قبیلهام و هچنین جامعه مشرک هستند، میگوید جمعیتی که غارق در فساد است،فسادش مال خودش است،
و الجواب أنّ الآیة ناظرةإلی أنّ لکلّ شخص حساباً خاصّاً و لا یحاسب بعمل غیره کما فی آیة أخری: « وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»، فیوم القیامة یحاسب کلّ إنسان حسب عمله، فأین ذلک من وجوب الأمر بالمعروف و کبح جماح الفاسق عن التظاهر بالمعصیة؟
و بعبارة أخری: أنّ الآیة ناظرة إلی الاجتماعات الفاسدة الغارقة فی الفساد و الإنحراف، فإنّ الطریق الوحید لإصلاحها هو الابتداء بإصلاح الذات و عدم توقع أیّ إصلاح للغیر قبل ذلک، و أن لا یترک إصلاح نفسه بحجّة أنّ المجتمع فاسد و إلیه یشیر قوله سبحانه:«لَا يضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيتُمْ» و یؤیّد ذلک قول النّبی الأکرم ص :«إنّ الإسلام بدأ غريبا و سيعود غريبا كما بدأ، فطوبى للغرباء» قيل:
و من الغرباء؟ قال: «الذين يصلحون إذا فسد الناس» [9].