درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
91/11/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: هرگاه حیوان کسی به زراعت دیگری ضرر و آسیب بزند
سخن در باره این است که اگر حیوان کسی،زراعت دیگری را بهم بزند، کدام یکی از اینها ضامن است؟
تفصیل بین روز و شب
ما در اینجا سه روایت داریم که تا حدی مطابق عرفند و آن این است که اگر این حیوان در روز روشن وارد زراعت کسی بشود و ضرری به آن بزند و یا چیزی از آن بخورد، صاحب حیوان ضامن نیست، بلکه باید صاحب باغ و زراعت متضرر بشود، چرا؟ چون این حیوان،حیوان چرنده است و چریدن هم در روز ممکن است نه در شب، خلاصه زمان سابق، مثل زمان ما نبوده که حیوانات (گاو،گوسفند و امثالش) را ببندند و تربیت کنند، سابقاً حیوانات همه چرنده بودند،یعنی در بیان میرفتند و از علف آنجا میچریدند و شکم را پر میکردند.
بنابراین،روز روشن حق حیوان است که از طویلهاش بیرون برود و بچرد،این
صاحب زراعت است که باید مواظب باغ و زراعت خود باشد تا حیوان کسی وارد باغش نشود.
اما در شب عکس است، یعنی اگر در شب حیوان کسی وارد باغ یا زراعت دیگری بشود، صاحب حیوان ضامن است،چرا؟ چون حیوان نباید شب را در بیرون باشد، زیرا شب موقع چریدن نیست، از طرفی صاحب زراعت هم نمیتواند بیست و چهار ساعت باغ و زراعت خود را بپاید ولذا شب هنگام صاحب حیوان ضامن است نه صاحب باغ.
دلیل مسئله
در این زمینه هم روایت داریم و هم تا حدی مطابق عرف است.
منتها حضرت امام (ره) دو صورت را استثنا میکند:
1: یک صورت اینکه اگر روز روشن صاحب حیوان، حیوان خودش را به همین منظور از طویله و محلش بیرون کند،یعنی به منظور اینکه وارد زراعت کسی بشود و خرابی ببار بیاورد، به همین عنوان حیوان خودش را رها کند، در اینجا میفرماید صاحب حیوان ضامن است هر چند روز روشن هم باشد.
به بیان دیگر درست است که کار حیوان این است که در روز روشن بچرد، اما صاحب حیوان عمداً آن را رها میکند که وارد زراعت مردم بشود و ضرر بزند.
2: یکی اینکه شب باشد،اما زلزله بیاید و حیوان درب طویله را بشکند و فرار کند، چون حیوانات قبل از وقوع زلزله صدای زلزله را میشنوند، فرض کنید حیوانات درب طویله را میشکنند و بیرون میآیند و وارد زراعت مردم می شوند و به آن ضرر وارد میکنند، در اینجا صاحب حیوان ضامن نیست.
بنابراین،گاهی استنثا بر اولی است، و گاهی استثنا بر دومی است، در اولی صاحب حیوان ضامن نیست، مگر اینکه برای همین کار رها کند،در دومی باید صاحب حیوان ضامن باشد، چرا؟ چون شب است، ولی بندهی خدا چه کند، قضا و قدر آمد وضع را بهم زد، حیوان بیرون رفت و باغ کسی را خراب کرد، ما فعلاً در این دو استثنا بحث نداریم، بلکه بحث ما در اصل قاعده است که آیا این قاعده در روایات ما آمده است یا نه؟
این قاعده در سه روایت آمده است، یکی از آنها روایت سکونی است.
نظر محقق
ولی مرحوم محقق میفرماید این روایت ضعیف است و حال آنکه همه علمای ما به روایات سکونی و نوفلی عمل کردهاند، محقق این قاعده را قبول نمیکند،یعنی قاعده شب و روز را قبول نمیکند و میگوید روایت ضعیف است، چرا؟ چون در سند روایت سکونی و نوفلی است.
اما دو روایت دیگر داریم که داستان سلیمان و داوود را نقل میکند، قصص قرآن برای منبر بسیار چیز خوبی است، اما به شرط اینکه انسان قدرت تجزیه و تحلیل هم داشته باشد، جناب داوود پیغمبر نشسته بود که دو نفر وارد شدند، یکی صاحب باغ و زراعت بود و دیگری صاحب حیوان،صاحب باغ گفت، صاحب حیوان آمده و باغ مرا بهم زده، در اینجا داوود (علیه السلام) فرمود شب بوده یا روز؟ اگر روز بوده، تقصیر مال شماست، چون این حیوان اگر بخواهد بچرد،کی بچرد، شب که نمیشود، روز هم اگر نچرد که نمیشود.
بلی، اگر شب باشد،صاحب حیوان ضامن است، چرا؟ چون باید شب حیوان خود را میبست که نبسته، آنگاه بین داوود و سلیمان در وجه ضمان اختلاف پیش آمد، چون بنا شد اگر چنین کاری در شب صورت گرفته باشد، باید صاحب حیوان ضامن باشد، چه قدر؟ جناب سلیمان گفت، پشم و شیرش تا یکسال مال صاحب باغ باشد، پدر (حضرت داوود )گفت خودِ این حیوان ملک صاحب باغ باشد. «رقبه» مال او باشد،آیه که میفرماید: «وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ» ﴿٧٨﴾،
کلمه »نفشت» همان شب را میگوید که حیوان برود و باغ کسی را بهم بزند.
در هر صورت ما کار به اختلاف داوود و سلیمان نداریم که پدر میگوید رقبة، پسر میگوید درآمد این گوسفندان.
ولی از این داستان معلوم میشود که این قاعده یک ضابطهای بوده، یعنی صرفاً یک ضابطه تعبدی نبوده، بلکه یک ضابطهی عقلایی بوده، امام (علیه السلام) که آن را نقل میکند، با این نقلش نمیخواهد قصه بگوید، بلکه میخواهد آموزنده باشد که برای ما هم میزان این است.
روایات
1: محمد بن الحسن باسناده عن أحمد بن محمد (یا یحیی است یا عیسی و یا خالد،) ، عن محمد بن عیسی (محمد بن عیسی بن عبید بغدادی) ، عن عبدالله ابن المغیرة ، عن السکونی ،عن جعفر عن أبیه ، عن علیّ(علیه السلام) قال: «کان علیّ (علیه السلام) لا یضمن ما أفسدت البهائم نهاراً و یقول: علی صاحب الزرع حفظ زرعه و کان یضمن ما أفسدت البهائم لیلاً» الوسائل: 19 ، الباب 40 من أبواب موجبات الضمان ، الحدیث 1.
2: و عن محمد بن یحیی(عطار قمی) ، عن محمد بن الحسین(أبی الخطاب،متوفای:262،) ، عن یزید بن إسحاق، عن هارون بن حمزة قال: سألت أبا عبدالله(علیه السلام) عن البقر و الغنم و الابل تکون فی الرعی [ المرعی ] فتفسد شیئاً ، هل علیها ضمان؟ فقال: «إن أفسدت نهارا فلیس علیها ضمان من أجل أن أصحابه یحفظونه ، و إن أفسدت لیلاً فانّه علیها ضمان» الوسائل: 19 ، الباب 40 من أبواب موجبات الضمان ، الحدیث 3.
3: و عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد ، عن الحسین بن سعید (اهوازی) عن بعض أصحابنا ، عن المعلی أبی عثمان ، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبدالله(علیه السلام) عن قول الله عزوجل: «وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ» فقال:« لایکون النفش إلّا باللیل إنّ علی صاحب الحرث أن یحفظ الحرث بالنهار ، و لیس علی صاحب الماشیة حفظها بالنهار إنّما رعیها بالنهار ، و أرزاقها فما أفسدت فلیس علیها ، و علی أصحاب الماشیة حفظ الماشیة باللیل عن حرث الناس فما أفسدت باللیل فقد ضمنوا و هو النفش ، و أنّ داود(علیه السلام) حکم للّذی أصاب زرعه رقاب الغنم و حکم سلیمان(علیه السلام) الرّسل و الثلّة و هو اللبن و الصوف فی ذلک العام» الوسائل: 19 ، الباب 40 من أبواب موجبات الضمان ، الحدیث 4.
حضرت که این داستان را از قرآن نقل میکند، معلوم میشود که حکم شرعی همین است،چون داستانهای قرآن،داستانهای سرگرم کننده نیست، بلکه آموزنده است، گاهی عقاید میگوید، گاهی احکام میگوید،و گاهی اخلاق میگوید و گاهی سیاست برای ما میگوید.
بنابراین، ظاهراً مسئله خوب است، فقط مرحوم محقق میفرماید روایات ضعیف است، ولی اگر مجموع را نگاه کنیم، روایات ضعیف نیست،چرا؟ «لأنّ بعضهم یدعم بعضاً» هر کدام دیگری را کمک میکند، فقط امام (ره) دو صورت را استثنا میکند.
متن تحریر الوسیلة
الثانی: إذا جنت الماشیة علی الزرع فی اللیل ضمن صاحبها ، و لو کان نهارا لم یضمن ، هذا إذا جنت الماشیة بطبعها و أما لو أرسلها صاحبها نهارا إلی الزرع فهو ضامن ، کما أنّ الضمان باللیل ثابت فی غیر مورد جری الأمر علی خلاف العادة مثل أن تخرب حیطان المربض بزلزلة و خرجت الماشیة أو أخرجها السارق فجنت ، فالظاهر فی المثال و النظائر لا ضمان علی صاحبها.
الثالثة: دیةالکلاب بما عرفت دیة مقدرّة شرعیة، لا أنّها قیم فی زمان التقدیر، فحینئذ لا یتجاوز عن الدّیة و لو کانت قیمتها أکثر أو أقل.
ما قبلاً این مسئله را خواندیم، ولی حضرت امام (ره) در اینجا متذکر است،
باید توجه داشت که برای چهار سگ دیه معین شده و آن عبارت است از چهل درهم، بیست درهم،یا یک کبش.
حضرت امام(ره) میفرماید ما متعبدیم که قیمت همین است، اگر انسانی، سگ کسی را تلف کند، دیهاش یا چهل درهم است یا بیست درهم، و یا یک کبش،
اگر در بازار قیمتش بالا باشد،باز میگوید ما متعبد به شرع هستیم،باید یا چهل درهم را بدهد یا بیست درهم را، و یا یک کبش را،
امام میفرماید ما متعبد به این سه تا هستیم،
حالا اگر قیمت سگ در بازار آزاد بالا باشد، همین را باید بدهیم.
ولی ما احتمال دادیم که این روایات جنبه زمانی داشته باشد،در آن زمان قیمتش این بوده است.
علاوه براین، روایات منصرف از جایی است که فاصله زیاد باشد، حال اگر یک حیوانی است که آن را برای پیدا کردن جثههای مردهها در زلزله ها و خرابی ها آموزش دادهاند، یا سگی را تربیت کردهاند برای کشف مواد منفجره، مثلاً کسی که میخواهد سوار هواپیما بشود، باید بررسی بشود که آیا با خود مواد منفجره دارد یا نه؟ از طریق سگ های آموزش دیده میفهمند که دارد یا ندارد.
یا سگی را آموزش دادهاند برای کشف مواد مخدر، حالا اگر کسی چنین سگی را تلف کند، آیا میشود گفت که باید چهل درهم یا بیست درهم بدهد یا یک کبش؟!
این از نظر عرف ظلم محسوب میشود، فلذا ما باید متشابهات را به محکمات ارجاع دهیم.
فرمایش حضرت امام (ره) تعبد خوبی است،ولی طبق راهنمایی و فرمایش خود ایشان نباید زمان و مکان را هم نادیده گرفت.
و حال آنکه ایشان در اینجا زمان و مکان را نادیده گرفته است.
بنابراین، اگر واقعاً قیمتش از چهل کمتر است،همان اربعون را میدهند،و اگر از چهل بالاتر است،باید قیمت بالاتر را بدهد.
مسأله سوم
تا کنون بحث ما در این بود که سگ طرف را تلف میکرد، مثلاً تیر انداخت و بدینوسیله او را تلف کرد، یا با چوب به مغزش زد و تلف کرد.
ولی در این مسئله سوم بحث ما در باره غصب است ، به این معنا که طرف قلاده بر گردنش انداخت و آن را در خانهاش برد، آنگاه یا آن (سگ) را تلف کرد،یا اینکه در آنجا تلف شد.
به بیان دیگر، این خودش دو حالت دارد، یعنی اگر غصب کرد و بعد از غصب یا تلف میکند یا تلف میشود(یتلِف أو یتلَف) یا خود غاصب تلف میکند یا خود سگ در اثر مرض میمیرد.
دیدگاه حضرت امام خمینی (ره)
آنجا که غصب میکند و بعد از غصب تلف میکند،امام (ره) می فرماید قیمت سوقی میزان نیست، قیمت همان است که در روایات آمده، آن روایات اطلاق دارد، یعنی روایاتی که میگفت دیه سگ این است، اطلاق دارند،هم غاصب را میگیرد و هم غیر غاصب را.
اما اگر غصب کند ، اما اتلاف نباشد،مریض بشود و در اثر بیماری و مریضی بمیرد، در آنجا دیه ندارد و این روایات شامل چنین موردی نمیشود، باید سراغ قیمت سوقیه برویم، چرا؟ چون مرجع در آنجا «علی الید ما أخذت حتّی تؤدی» گفتیم عین بر ذمهاش است تا روزی که عین را تبدیل کند به قیمت.
بنابراین، در اتلاف مرجع روایات است، دیه در جایی است که اتلاف باشد.
روایات
1: عن الولید بن صبیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:«دیة کلب السلوقی أربعون درهماً» الوسائل: ج 19،الباب 19 من أبواب دیات النفس، الحدیث1، مراد از دیه، یعنی اتلاف است.
2: عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام « و دیة کلب الغنم کبش».همان مدرک،الحدیث 2،
خلاصه آنجا که اتلاف باشد، پای دیه در کار است و مرجع هم این روایات است.
اما آنجا که اتلاف نباشد، درست است که من آن را غصب کردهام، ولی در اثر بیماری مرده و از بین رفته،در این صورت مرجع این روایات نیست، بلکه مرجع عبارت است از: «علی الید ما أخذت حتّی تؤدّی» و آن قیمت سوقیه است.
بیان حضرت امام (ره) این است، منتها من بیان ایشان را توضیح میدهم، فههنا مرجعان، اگر اتلاف باشد، المرجع روایات الدّیة، اما اگر تلف باشد،مرجع روایات اتلاف نیست، بلکه مرجع عبارت است از: «علی الید ما أخذت حتّی تؤدّی» و باید قیمت سوقیه را بدهد.
آنگاه ایشان(حضرت امام) از صاحب جواهر یک فتوایی را نقل میکند و میگوید این فتوا وجیه نیست، صاحب جواهر میگوید در صورت اتلاف اگر قیمت سوقیه بالا برود، باید «اعلی القیم» را بدهد، چرا؟ چون این آدم دو حیثیت دارد، یک حیثیت اتلافی دارد که آن دیه است، یک حیثیت ضمانی دارد و آن قیمت سوقیه است، یعنی این آدم اگر اتلاف کند و قیمت برود بالا،این دارای دو حیثیت است:
الف: من جهة أتلف،فلذا دیه است.
ب: و من جهة ضمان دارد و آن قیمت سوقیه است، ولذا میگوید:« اعلی القیم» را باید بدهد.
امام میفرماید وجیه نیست، چرا؟ «لإطلاق الروایات»،روایاتی که ما داریم مطلق است ولذا ایشان متعبد به این روایات است،خواه قیمت سوقیه بالا برود یا قیمت سوقیه بالا نرود،
متن تحریر الوسیلة
لو غصبها غاصب فإن أتلفها بعد الغصب فلیس علیه إلّا الدّیة المقدّرة- چرا؟ چون روایات داریم- و احتمال أنّ علیه أکثر الأمرین منها و من قیمتها السوقیه غیر وجیه- چرا؟ لإطلاق الروایات- و أمّا لو تلفت تحت یده و بضمانه فالظاهر ضمان القیمة السوقیه لا الدّیة المقدّرة علی إشکال- من وجه این اشکال متوجه نشدم که چرا اشکال است، روایات تلف را نمیگیرد، روایات دیه اتلاف را میگیرد،مگر اینکه کسی بگوید روایات دیه هم اتلاف را میگیرد و هم تلف را، چرا؟ چون غصب کرده- کما أنّه لو ورد علیها نقص و عیب فالأرش علی الغاصب.
حال اگر سگ را با یک چیزی زد و پای او شکست یا چشمش کور شد،باید ارش بدهد.