درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
89/02/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اشکالات صلات استدارهای
اگر میزان در قرب و بعد کعبهی معظمه باشد، گاهی میشود که امام نسبت به کعبه دورتر است و ماموم نسبت به آن نزدیکتر.
اشکال دوم مسئلهی مواجه ماموم با امام است و حال آنکه ماموم نباید روبروی امام قرار بگیرد، چون امام جنبهی پیشوائی دارد و لذا ماموم نباید روبروی امام بایستد. بلکه باید به دنبال امام باشد نه روبروی امام.
اشکال سوم، مسئلهی حیلوله بود، یعنی نباید بین امام و ماموم حائل باشد.
اشکال اول تا حدی قابل حل است. چرا؟ چون ممکن است امام نزدیک باب کعبه و چسبیده به کعبه بایستد، بقیه هر چه دور بخورند،نسبت به کعبه نزدیکتر نیستند. فرض کنید جای نماز امام بخورد به باب الکعبه و یا دیوار کعبه، در این صورت مامومین یا مساوی با امام هستند یا عقب تر.
ثانیاً: ما نمیدانیم که میزان در قرب و بعد کعبه است یا میزان در قرب و بعد، موقف و جایگاه مامومین با موقف و جایگاه امام است،یعنی زیر پای ماموم و زیر پای امام؟
در مساجد میزان پای قدم امام است و پای قدم ماموم، یا میزان منکبهاست، یعنی شانه به شانه باشند یا کمی عقب تر.
در تمام مساجد غیر از مسجد الحرام،میزان این است که شانهها کنار هم یا کمی عقب تر باشد. چطور در مسجد الحرام، میزان بهم خورد،میزان این شد که ماموم نسبت به کعبه دورتر باشد و امام نزدیکتر؟
این را نمیشود دلیل حساب کرد، بلکه همانطور که میزان در تمام جهان این است که یا دوشادوش باشند یا کمی عقب تر،باید در مسجد الحرام نیز همین میزان باشد.
عجب از مصنف این است که هردو را شرط کرده است، یعنی میگوید یا دوشادوش باشند یا کمی عقب ترد،یکی هم نسبت به کعبه، دورتر باشد ماموم تا امام، اصلاً دومی در تمام مساجد مطرح نیست،مگر در مسجد الحرام، یعنی قرب را نسبت به کعبه نمیسنجند،بلکه نسبت به خود امام میسنجند.
بنابراین، اشکال اول هم از دو راه قابل حل است. یا امام را جلوتر ببریم که مقابل باب الکعبه بایستد، یا اگر امام عقب تر هم بود، مشکلی ندارد، مثلاً امام در مقام ابراهیم باشد و دیگران در آن خط و دایره باشند، یعنی در همان دایره و خطی که امام است،در آن دایره باشند، ولو در بعضی از نقاط ماموم به کعبه نزدیکتر باشند.
اما اشکال دوم به قوت خود باقی است،یعنی مسئلهی مواجهه برای ما روشن نیست که آیا یک چنین جماعتی در اسلام داریم یا نداریم.
اشکال سوم قابل حل است. چطور قابل حل است؟ زیرا ما در معنای آن حدیث که میفرماید آنکس که وراء باب است نمازش درست است، گفتیم مفهومش این نیست که یمین و یسارش درست نیست،بلکه مفهومش این است که اگر کسی جلوتر از واقف بایستند، نمازش باطل است، چون اگر جلوتر بیفتد، هیچ نوع ارتباطی با ماموم ندارد،اما اگر این طرف و آن طرف باشد، اشکالی ندارد.
بنابراین، حائل در اینجا مطرح نیست، عمده اتصال است و اینها الآن متصل است، کسی که این طرف است، متصل است به آن طرف و همین برای ما کافی است،حائل به این معناست که اتصال را قطع میکند، اما در اینجا اتصال است،یعنی این طرف به آن طرف متصل است. اما اینکه امام را ببیند، گفتیم لازم نیست که حتماً امام را ببیند، بلکه ملاک این است که یا امام را ببیند یا مامومی را ببیند که منتهی میشود به رؤیت امام.
بنابراین،اشکال اول و سوم مرفوع است، اما اشکال اول هنوز به قوت خود باقی است.
این از نظر دلایل اجتهادی، حال اگر کسی مشکل را حل کرد که چه بهتر، و دیگر نوبت به این مسئله نمیرسد که: « ما هو الأصل فی المسئلة»؟
اگر ادلهی اجتهادی مسئله را حل کرد، به این مطلب نوبت نمیرسد که ما هو الأصل فی المسألة، چون جای «ما هو الأصل» در جایی است که انسان نتواند با دلیل اجتهادی مسئله را حل کند،در اینجاست که میگویند مقتضای ادلهی اجتهادیه چیست.
مقتضای اصل عملی در مسئله
اما اگر مسئله از نظر ادلهی اجتهادی حل شد، دیگر فرق نمیکند که مقتضای قاعده اولیه چه میخواهد باشد.
حال اگر کسی گفت که از نظر من حل نشده، قاعدهی اولیه چیست؟
از آنجا که عبادات از امور توقیفه است، فلذا ما باید مشروعیت این جماعت را ثابت کنیم.
دیدگاه آیة الله حکیم در مسئله
مرحوم آیة الله حکیم میفرماید جماعت یکنوع عبادت شرعی است، از این رو هر کجا که ما شک کنیم که آیا این قید لازم است یا لازم نیست،احتیاطاً باید آن قید را انجام بدهیم،چون منهای آن قید مشروعیتش برای ما مشکوک است و سر از بدعت در میآورد.
بنابراین، مقتضای قاعدهی اولیه بطلان صلات استدارهای است، به این معنا که شک در مشروعیت،ملازم با عدم مشروعیت است. چون اگر انسان بخواهد با شک اعمال خدا را انجام بدهد، این خودش یکنوع بدعت است و بدعت عبارت است از: «إدخال ما لم یعلم أنّه من الدّین فی الدین»، چه بسا مطابق واقع هم باشد،ولی چون شما نمیدانید و در عین حال اگر بخواهید آن را انجام بدهید، این خودش بدعت است، آیات کریمه حاکی از این است که اگر کسی بدون آگاهی از اینکه فلان مسئله از دین است و به حالت شک کاری را انجام بدهد و به خدا و پیغمبر نسبت بدهد، این حرام است« قل ألله أذن لکم أم علی الله تفترون» معلوم میشود که در عبادات شرط است که از پیغمبر اکرم اذنی صادر بشود و بدون اذن کاری ما بدعت است هر چند مطابق واقع هم باشد.
بنابراین، اصل اولی حرمت است مگر اینکه دلیلی بر جواز اقامه بشود.
مثال
اهل سنت یک نمازی دارند که به آن میگویند: «صلات ضحی» و خیلی از آنان صلات ضحی را واجب میدانند و خیلی ها واجب نمیدانند، صلات ضحی عبارت است از دو رکعت نماز خواندن حدود ساعت 9 صبح.
ولی ما میگوییم مادامی که دلیل قطعی صادر نشود، خواندن نماز ضحی بدعت است ولو من با دو رکعت «نماز ضحی» خدا را میپرستم، اما چون تقرب با خدا با این دو رکعت در این زمان، دلیلی از شرع نرسیده است فلذا آوردن آن میشود بدعت، ما نحن فیه هم از قبیل نماز ضحی است، اگر کسی در مسجد الحرام باشد، خواهد دید که ساعت 9 صبح، برخی از جوانان بلند میشوند و دو رکعت نماز ضحی میخوانند.
ما نحن فیه نیز چنین است، یعنی ما نمیدانیم که این سبک نماز خواندن، یعنی به صورت استدارهای مشروع است یا نه؟
آیا این عمل با این شکل مشروع است یا نه؟ مادامی که دلیل قطعی از شرع به دست ما نرسیده، نمیتوانیم حکم به مشروعیتش کنیم.
ما هو الأصل فی المسألة؟
هذا کلّه حسب الدلیل الاجتهادی ، فان شککنا فی الصحة و الفساد فما هو الأصل فی المسألة . نقول ان الأصل فی المقام هو الفساد إلّا أن یدل دلیل علی خلافه، و ذلک لأنّ العبادات أمور توقیفیة لا دور (نقش) للعقلاء فیها، فإذا شک فی امتثال الأمر بالفرد الخاص، فالأصل هو الفساد.
و ان شئت قلت:
إنّ مشروعیة العبادات أمر توقیفی فما علم کونه مشروعاً فهو مشروع، و ما شکّ فی مشروعیته فهو ممنوع و ان کان فی الواقع مشروعاً ، و هذا کإتیان الصلاة مع قبض الید الیسری بالیمنی(تکتّف)، حیث إنّ للصلاة فردین و مصداقین: أحدهما إتیان الصلاة بالسدل (باز و رها ) و الآخر بالقبض، فالشک فی جواز القبض کاف فی کونه بدعة مبطلة للصلاة ؛ و هذا هو الأصل فی المقام.
إلی هذا إشار السید الحکیم بتعبیر آخر فقال: «تارة یکون الشک فی صحّة الجماعة حدوثاً، و أخری یکون بقاءً، فإن کان الأول فالمرجع أصالة عدم انعقاد الجماعة؛- فرق نظریهی ما با فرمایش مرحوم حکیم این است که ما از راه بدعت وارد شدیم، اما آیة الله حکیم از طریق استصحاب وارد شده است، یعنی قبل از آنکه نماز استدارهای بخوانیم، جماعت منعقد نشده بود، امام گفت «الله اکبر» ما هم تکبیر را گفتیم، نمیدانیم آیا جماعت منعقد شد یانه؟ استصحاب عدم انعقاد جماعت میکنیم - لأنّ انعقادها إنّما یکون بجعل الإمامة للإمام من المأموم فی ظرف إجتماع الشرائط ، فإذا شک فی شرطیة شیء مفقود أو مانعیة شیء موجود –للإمام أو المأموم أو الائتمام- فقد شک فی الانعقاد الملازم للشک فی حصول الإمامة للإمام و المأمومیة للمأموم،و الأصل العدم فی جمیع ذلک.
و بعبارة أخری الشک فی المقام فی ترتّب الأثر علی الجعل المذکور (جعل هذا إماماً و الباقی مأموماً» و مقتضی الأصل عدمه»
مستمسک العروة الوثقی:7/217.
پس اگر کسی مسئله را از طریق دلیل اجتهادی حل کرد که چه بهتر!
ما حل کردیم، منتها در مواجهه مشکل پیدا کردیم ولذا من دیدم که بعضی از بزرگان فقط روی مواجهه تکیه کرده است و بقیه اشکالات را متعرض نشدهاند، از این معلوم میشود که سایر اشکالات قابل حل است.
بنابراین، اگر مسئله حل شد که چه بهتر، و اگر حل نشد، آن وقت مراجعه میکنیم به اصول عملیه که به آن قاعدهی اولیه میگویند. ما از طریق بدعت وارد شدیم، اما آیة الله حکیم از طریق استصحاب عدم انعقاد جماعت.
استدلال به سیره برای صحت نماز استدارهای
بعضی برای صحت صلات استدارهای به سیره استدلال کردهاند و گفتهاند سیره بر همین جاری شده است، شهید در ذکری میگوید:« ولو إستداروا صحّ للإجماع علیه عملاً فی کلّ الاعصار السابقة» الذکری: 162
یعنی در تمام عصرها نماز استدارهای بوده است.
گاهی انسان با مبنای اهل سنت بحث میکند، در اینجا این حرف درست است، چون آنان میگویند اجماع از مصادیر تشریع است، یعنی همین که علما بر یک مطلبی اتفاق و اجماع کردند،این خودش حکم ساز است هر چند در لوح محفوظ نباشد ولذا میگویند اجماع(همانند کتاب الله) از مصادیر تشریع است، سنت هم از مصادیر تشریع است،اجماع نیز از مصادیر تشریع است،البته باید اجماع هم یک مدرکی داشته باشد، میگویند قبل از اجماع مدرک ظنی است، اما وقتی اجماع شد،مدرک میشود قطعی.«خبر» ظنی بود،همین که علما بر آن اجماع کردند،مقامش بالا میرود «و صار مدرکاً قطعیاً».
اهل سنت اجماع را شرع ساز و حکم ساز میدانند، یعنی همانطور که کتاب الله و سنت رسول خدا حکم ساز است، اجماع نیز حکم ساز است، یعنی اگر علما اجماع کردند (به شرط اینکه قبل از اجماع یک مدرکی در دست شان باشد) قبل از اجماع یک مدرک ظنی است و بعد از اجماع میشود قطعی و ارتقاء رتبه پیدا میکند.
اگر مرحوم شهید با مبنای اهل سنت بحث میکند، فرمایش ایشان خوب است،ولی ما نمیخواهیم با مبنای اهل سنت بحث نکنیم، بلکه اجماعی را بحث میکنیم که کاشف از رضایت معصوم علیه السلام باشد و ما گفتیم این در زمان عبد الملک پیدا شد، نه اینکه در زمان رسول خدا بوده باشد.
بله! اگر در زمان رسول خدا باشد، حق با شماست، ولی در زمان رسول خدا نبوده بلکه در زمان عبد الملک بن مروان پیدا شده است و ربطی به زمان رسول خدا ندارد.
إن قلت: پیغمبر اکرام هنگامی که وارد مکه شد، حدود ده هزار انصار و مهاجر پشت سر آن حضرت بودند و مسجد آن زمان کفاف نمیداد که حضرت به صورت متعارف نماز بخواند، پس معلوم میشود که حضرت نماز را استدارهای خوانده است.
قلت: میگوییم اولاً معلوم نیست که حضرت فرائض را در مسجد خوانده، چون حضرت که وارد مکه شد، در بلندای کعبه وارد شد، گفتند: یا رسول الله! چرا در خانهای خود نمیروی؟
حضرت فرمود شما خبر ندارید که عقیل برای ما خانهای نگذاشته است، یعنی همه را فروخته و خورده و لذا حضرت در بیرون کعبه خیمه زد و در آنجا بود. ولعل حضرت نماز را در آنجا خوانده است.
ثانیاً: شاید پیغمبر در مسجد ایستاده و جماعت به بیرون مسجد کشیده شده است.
غرض سیره در جایی است که به عصر پیغمبر اکرم برسد.
إن قلت: در زمان عبد الملک بن مروان، علی بن الحسین علیه السلام بودند، بعداً امام باقر و امام صادق علیهم السلام بودهاند و ما از آنان اعتراضی نشنیدهایم و این نشان میدهد که نماز استدارهای مشروع بوده است
قلت: ما نمیدانیم که این مسئله واقعاً استمرار داشته است یا نه، و از آن حضرات سوالی هم نشده است فلذا نمیدانیم که استمرار داشته یا نه؟
بله! اگر استمرار داشته و در مسمع، مرأی و منظر آنان بوده و آن حضرات هم چیزی نفرمودهاند،از این رضایت معصوم علیه السلام را کشف میکنیم. منتها اثبات این مطلب برای مشکل است که بگوییم در عصر صادقین علیهما السلام هم بوده است و آنان اظهار مخالفت نکردهاند، به دست آوردن این مطلب کاری مشکل است.
الفصل الثالث
فی أحکام الجماعة
المسألة الأولی: الأحوط ترک المأموم القراءة فی الرکعتین الأولیین من الاخفاتیه إذا کان فیهما مع الإمام،الخ.
ما در مسئلهی اول چند فرع داریم، فرع اول این است که آیا ماموم میتواند در دو رکعت اول نماز ظهر و عصر حمد و سوره را بخواند یا حق خواندن حمد و سوره را ندارد؟
غالب علما میگویند میتواند،ولی من میگویم حق خواندن حمد و سوره را ندارد.
فرع دوم این است اگر امام در دو رکعت اول نماز مغرب است، مامومین صدای امام یا همهمهی او را میشنوند، آیا میتوانند حمد و سوره را بخوانند یا نه؟ نمیتوانند.
فرع سوم این است که آیا میتوانند در نماز جهریه که صدای امام را می شنوند،حمد و سوره نخوانند و بجای خواندن حمد و سوره، تسبیح بگویند،آیا این جایز است یا جایز نیست؟ محل بحث است.
فرع چهارم این است که در نماز جهریه صدای امام را نمیشنوند، حتی همهمهی امام را هم نمیشنوند، آیا میتواند حمد و سوره را بخوانند یا نه؟ در اینجا اتفاق است که میتوانند حمد و سوره را بخواند.
مشهور علمای شیعه این است که در نماز ظهر و عصر که اخفاتی است،مامومین باید ساکت باشند، ولی برخی از روایات میگوید جایز است این آدم حمد و سوره را بخواند،گاهی میگویند نهی حمل بر کراهت است، ولی از نظر ما حمل بر حرمت است.