درس خارج فقه استاد سیدجواد شبیری
97/11/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: زوجیت حقیقی یا حکمی /مطلقه رجعیه /کتاب العده
خلاصه بحث:استاد گرامی به بررسی معنای عصمت در قرآن کریم، روایات، کتب لغت و تفاسیر میپردازند و استدلال به عصمت برای زوجیت معتده را رد میکنند.
1استدلال به عصمت
ما در مورد استدلال مرحوم آقای حاج آقا تقی قمی بر زوجه بودن معتده رجعیه صحبت میکردیم. ایشان به روایاتی که میفرمایند در عده رجعیه بین زن و شوهر عصمت وجود دارد، ولی در عده بائن عصمت وجود ندارد، تمسک کردهاند. این استدلال نیازمند یک مکمل است که به چه دلیل عصمت به معنای زوجیت است. آقای حاجی ده آبادی برای این که این نقص را تکمیل کند به کلامی از مرحوم طریحی در مجمع البحرین استناد کرده است که ایشان گفته است: «يسمى النكاح: عصمة لأنها لغة: المنع، و المرأة بالنكاح ممنوعة من غير زوجها.»[1] البته ایشان این ذیل را نیاورده است.
قبل از این که در مورد این استدلال صحبت کنم، ابتدا در مورد ذیلش مطلبی عرض میکنم. من عجالتاً یادم نمیآید این استدلال ایشان که يسمى النكاح عصمة لأنها لغة المنع در مصدر معتبری از مصادیر لغوی وجود داشته باشد. خود مطلب هم ناتمام است، چون بیتردید در عده بائن عصمت وجود ندارد، در حالی که در عده بائن هم زن ممنوعة من غير زوجها است و ممنوعیت از غیر زوج اختصاص به موارد عصمت ندارد.
نکتهای در کتابهای دیگر در مورد عصمت مطرح کردهاند و ایشان هم در اصل بحثش آورده است که عصمت به معنای حبل و سبب است. حبل و سبب یعنی چیزی که اشخاص برای رسیدن به یک شیء به آن چنگ میزنند و تکیهگاه شخص است. ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا﴾[2] یعنی به ریسمان الهی چنگ بزنید. ریسمان به این اعتبار است که کسی که به آن چنگ میزند از سقوط حفظ میشود. به این اعتبار به آن عصمت گفته شده است. البته بحثی در لغت هست که آیا معنای اولیه عصمت حبل است و منع معنای ثانویه است یا معنای اولیهاش منع است و حبل از آن گرفته شده است؟ هر کدام از اینها باشد اشکال ندارد. اگر معنای اولیه عصمتْ منع باشد، به این اعتبار که کسی که چنگ میزند به وسیله حبل از سقوط حفظ میشود، یمتنع بالحبل من السقوط، به آن حبل گفته میشود.
2عصمت در روایات
عصمة المرأه به این معناست که علاقهای در زن هست که باعث میشود مرد بتواند به او چنگ بزند و برای رسیدن به هدفش از او استفاده کند. یعنی عصمت رابطهای است که مرد میتواند به وسیله آن خودش را از سقوط حفظ کند و به مقصودی که دارد نائل شود. معنایی که صاحب مجمع البحرین برای عصمت مطرح کرده که به اعتبار ممنوعیت است، اقتضا میکند که متعلّق عصمت غیر زوج باشد، یعنی عصمة المرأه ممنوعیتها من غیر زوجها، در حالی که در روایات عصمة المرأه من زوجها هست و متعلّق عصمت خود زوج قرار داده شده است.
«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اخْتَلَعَتْ مِنْهُ امْرَأَتُهُ أَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يَخْطُبَ أُخْتَهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَنْقَضِيَ عِدَّةُ الْمُخْتَلِعَةِ قَالَ نَعَمْ قَدْ بَرِئَتْ عِصْمَتُهَا مِنْهُ وَ لَيْسَ لَهُ عَلَيْهَا رَجْعَةٌ.»[3] عصمتها منه یعنی حلقه اتصال بین این زن و این مرد منقطع شده است. اگر عصمت به معنی ممنوعیت باشد، ممنوعیتش از شوهر که از بین نرفته است.
در روایت دیگر آمده است: «لَا تَرِثُ الْمُخَيَّرَةُ مِنْ زَوْجِهَا شَيْئاً فِي عِدَّتِهَا لِأَنَّ الْعِصْمَةَ قَدِ انْقَطَعَتْ فِيمَا بَيْنَهَا وَ بَيْنَ زَوْجِهَا.»[4] عصمتی که فیما بینها و بین زوجها است، ریسمان ارتباطی و حلقه اتصال است.
تعبیر روایت محمد بن قاسم الهاشمی چنین است: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ7 يَقُولُ لَا تَرِثُ الْمُخْتَلِعَةُ وَ الْمُبَارِئَةُ وَ الْمُسْتَأْمَرَةُ فِي طَلَاقِهَا مِنَ الزَّوْجِ شَيْئاً إِذَا كَانَ ذَلِكَ مِنْهُنَ فِي مَرَضِ الزَّوْجِ وَ إِنْ مَاتَ لِأَنَّ الْعِصْمَةَ قَدِ انْقَطَعَتْ مِنْهُنَّ وَ مِنْهُ.»[5] عصمت چیزی است که یک طرفش زن است و یک طرفش شوهر. عصمتی که زن و شوهر را به هم مرتبط میکند قطع شده است.[6]
3عصمت در کتب لغت و تفاسیر
لغویون عصمت را حبل و سبب معنا کردهاند. لسان العرب میگوید: بيدهِ عِصْمةُ النِّكاح أي عُقْدةُ النِّكاح؛ بعد یک شعر میآورد و سپس میگوید: قال الزجاج: أصلُ العِصْمةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَك شيئاً فقد عَصَمَه.[7]
در نزهه القلوب سجستانی متوفی 330 این عبارت آمده است: «عصم أي حبال، واحدتها عصمة، و كلّ ما أمسك شيئا فقد عصمه، و قوله تعالى: و لا تمسكوا بعصم الكوافر: أي بحبالهنّ، يقول: لا ترغبوا فيهن.»[8] میگوید به آنها چنگ نزنید. تصور نکنید که میتوانید با متمسّک شدن به آنها به اهدافتان برسید. کنایه از این است که بین آنها هیچ ارتباطی نیست تا بتوانید به آنها متمسک شوید.
در تأویلات اهل السنة که تفسیر ماتریدی است آمده است: «لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ، قال بعضهم: أي: بعقد الكوافر، فمن كانت له امرأة بمكة كافرة فلا يقيدن بالمرأة الكافرة؛ فإنها ليست بامرأة له، و قد انقطعت العصمة بينهما.»[9]
تفسیر ابن وهب میگوید: «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ لا تأخذوا بعقد الكوافر الكفار، يقول: امرأة كفرت باللّه فقد انقطع ما بينها و بين زوجها المؤمن من العصمة و لا تعتدوا بها من أزواجكم.»[10] اینها را همسر خود نشمارید.
عبارت معانی القرآن فرّاء چنین است: «نزل التنزيل: «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ» من كانت له امرأة بمكة أبت أن تسلم فقد انقطعت العصمة فيما بينها و بين زوجها، و من خرج إلى المسلمين من نسائهم مسلمة، فقد انقطعت عصمتها من زوجها الكافر، و للمسلمين أن يتزوجوها بغير عدة.»[11] اشاره میکند که اگر زن کافر باشد و شوهر مسلمان شود، این ازدواج خودبهخود باطل میشود و ارتباطی که بین مرد مسلمان و زن کافره است بقائاً از بین میرود.
بحثی وجود دارد که آیا ﴿وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ﴾ صرفاً ناظر به انقطاع بقائی است یا اصل حدوث را هم شامل میشود که به آن کار ندارم. بحث من این است که بعصم الکوافر یعنی بعقده الکوافر. به حلقه اتصالی که بین شما و زن هست متصل نشوید، چون دیگر حلقه اتصالی وجود ندارد تا برای رسیدن به اهدافتان از آن استفاده کنید. در لغت آمده است: «و اعْتَصَمَ فلانٌ بالله إذا امتنع به. و العِصْمة: الحِفْظُ. يقال: عَصَمْتُه فانْعَصَمَ. و أَعْصَمْتُ فلاناً إذا هَيَّأْتَ له في الرَّحْلِ أو السَّرْج ما يَعْتَصِمُ به لئلا يَسقُط.»[12] وقتی کسی را پشت خود به عنوان همراه سوار میکنند در زین چیزی قرار میدهند که دستش را به آن بگیرد تا به وسیله آن خودش را از سقوط خودش حفظ کند. این عصمت است. تعبیر سقوط که عرض کردم در لسان العرب وارد شده است.
عصمت یک حلقه اتصال بین زن و شوهر است و اختصاص به زوجیت ندارد. حلقه اتصال مطلق چیزی است که مرد برای رسیدن به اهداف خودش از آن میتواند استفاده کند. حقی که مرد برای رجوع به زن خود دارد همان عصمت است. البته شخص به وسیله ازدواج میتواند مستقیم به هدف خود برسد و حق رجوع با واسطه است، یعنی وقتی رجوع میکند زنش میشود و با زن شدن میتواند به اهداف خود برسد و از استمتاعات نسبت به آن زن بهرهمند شود. عصمت مطلق چیزی است که برای رسیدن به هدف به آن میتوان چنگ زد. عصمت به معنای زوجیت نیست. البته در بعضی موارد چون بحث عده و حق رجوع مطرح نیست، اگر قرار باشد که علقهای وجود داشته باشد باید علقه زوجیت باشد، مانند همسر کافر که یا زنش است یا نیست. به خلاف مطلّقه رجعیه که یک حالت بینابین دارد و همان حالت بینابین مرد را قادر میسازد تا با چنگ زدن به ریسمانی که او را به زن متصل میکند خودش را به آن هدف برساند.
تعبیری در کتاب تأویلات اهل السنه که تفسیر ماتریدی است وارد شده است که بد نیست بخوانم. ماتریدی میگوید از آیه ﴿وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ﴾ استفاده میشود که وقتی مرد مسلمان شد، ازدواج بین او و زن کافر باطل میشود و عده هم نگه داشته نمیشود. استدلالش این است که عده حق مرد است که به وسیله آن میتواند به زن رجوع کند. نفس حق داشتن مرد یک نوع علقه ایجاد میکند. «و كذا قال: وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ، و لو كانت العدة عليها واجبة لكانت باقية»، آن عصمت هنوز باقی بود، بقوله: فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها [الأحزاب: 49]، عده یک حق برای شوهر است، «أ لا تراه كيف جعل العدة في حقه، و إذا كان للزوج عليها حق كانت هي في عصمته، و قوله: وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ يوجب قطع العصمة، فلما كان في إيجاب العدة إبقاء العصمة بينهما، و نهى اللّه تعالى عن ذلك؛ فقطعناها و أسقطنا العدة عنها، و اللّه أعلم.»[13] نفس این که مرد در عده میتواند رجوع کند حق مرد نسبت به زن است و همین حق یعنی عصمت، گر چه حق زوجیت هم نباشد. دیگر بحث زوجیت نیست، بحثش این است که زوجیت از بین میرود، ولی آیا حق رجوع یعنی عدهای که در آن مرد بتواند رجوع کند وجود دارد یا خیر. میگوید عدهای که در آن مرد بتواند رجوع کند وجود ندارد.
عدهای که حق مرد است عده رجعیه است. آیا ﴿فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها﴾[14] فقط ناظر به نفی عده رجعیه است یا مطلق عده را میخواهد نفی کند؟ ممکن است مخاطب لکم خصوص ازواج نباشد و ناظر به یک حق برای شوهر نباشد. ممکن است اشاره به این باشد که زن وظیفهای نسبت به عده اعم از عده رجعیه یا عده بائن ندارد. در آیه قرآن شمارش عده به مردها سپرده شده است. معلوم نیست در تعبیر سوره طلاق که میفرماید: ﴿وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ﴾[15] مخاطب احصاء العده ازواج باشد، بلکه شاید خطاب به مردان باشد و میفرماید مردها باید مواظب عده باشند و عده را دقیق بشمارند. ایشان مخاطب ﴿فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها﴾ را ازواج قرار داده است و میگوید عده حقی برای ازواج است. اگر کسی بگوید که این احصاء عده فقط مربوط به ازواج نیست و مربوط به مطلق مردان است، به راحتی نمیشود آن را نفی کرد. اصل مطلبش درست است که تا وقتی که مرد حق رجوع نسبت به زن دارد، این حق رجوع باعث میشود که نوعی عصمت و علقه بین مرد و زن برقرار باشد. این علقه باعث میشود که عصمت صدق کند، گر چه زوجیت از بین رفته باشد. عصمت به معنای خصوص علقه زوجیت نیست.
4روایت عمار ساباطی
ما در جلسه قبل شواهدی ذکر کردیم که از روایات هم استفاده میشود که عصمت مطلق العلقه است نه خصوص علقه زوجیت و انقطاع العصمة به معنای این است که هرگونه ارتباطی که مرد بتواند به وسیله آن بر زن تسلّط پیدا کند از بین رفته است. در بحث این که عده لازم است یا نیست روایتی از عمار ساباطی هست که در توضیح مطلب ماتریدی هم میتواند مفید باشد.
«عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَذِنَ لِغُلَامِهِ فِي امْرَأَةٍ حُرَّةٍ فَتَزَوَّجَهَا، غلام یک شخص زن حرّهای را گرفته است، ثُمَّ إِنَّ الْعَبْدَ أَبَقَ مِنْ مَوَالِيهِ عبد که این زن را گرفته است فرار کرده است، فَجَاءَتِ امْرَأَةُ الْعَبْدِ تَطْلُبُ نَفَقَتَهَا مِنْ مَوْلَى الْعَبْدِ، این زن مطالبه نفقه کرده است. قبل از اباق که این زن در زوجیت غلام بود نفقه این زن بر عهده مولای عبد بود، چون العبد و ما فی یده لمولاه. اگر ملکی برای عبد باشد، در واقع ملک مولاست و نفقهاش به عهده اوست. فَقَالَ لَيْسَ لَهَا عَلَى مَوْلَى الْعَبْدِ نَفَقَةٌ وَ قَدْ بَانَتْ عِصْمَتُهَا مِنْهُ، عصمتش از این شوهر قطع شده است، لِأَنَّ إِبَاقَ الْعَبْدِ طَلَاقُ امْرَأَتِهِ وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ الْمُرْتَدِّ عَنِ الْإِسْلَامِ این فرار به منزله ارتداد تلقی میشود. آن چه میخواهم بگویم ذیلش است: قُلْتُ فَإِنْ هُوَ رَجَعَ إِلَى مَوْلَاهُ أَ تَرْجِعُ امْرَأَتُهُ إِلَيْهِ قَالَ إِنْ كَانَ انْقَضَتْ عِدَّتُهَا مِنْهُ ثُمَّ تَزَوَّجَتْ زَوْجاً غَيْرَهُ فَلَا سَبِيلَ لَهُ عَلَيْهَا وَ إِنْ كَانَتْ لَمْ تَتَزَوَّجْ فَهِيَ امْرَأَتُهُ عَلَى النِّكَاحِ الْأَوَّلِ.»[16]
به محض فرار عبد، زوجیتی که بین این عبد و آن مرأه حرّه بود منقطع میشود، ولی به نحو متزلزل. بنابراین روایت امام7 میفرمایند که اگر در دوره عده مرد برگشت یا اگر بعد از عده بازگشت و از فراری بودن دست کشید و هنوز ازدواج نکرده بود، علقه زوجیّت برمیگردد. چیزی شبیه اعاده معدوم است. گاهی اگر چه در آن زمان علقه زوجیّت از بین میرود، ولی ممکن است بعد بازگردد. شبیه همین را در مسئله کافر میتوان تصویر کرد که بگوییم شارع مقدس برای زنی که کافر مانده است عده قرار میدهد. نه این که در زمان عده علقه زوجیّت موجود است، بلکه یعنی اگر در این زمان زن برگردد علقه زوجیّت بازمیگردد. این عده خاصی است و چیزی نیست که مرد بتواند به وسیله آن به زن چنگ بزند. البته به شرطی که ازدواج نکرده باشند. ممکن است در دوره عده زن حق ازدواج نداشته باشد و بستگی به ادله دارد که ادله چهطور اقتضا کند.
این که شارع مقدس در این جا برای زن عده قرار داده باشد به معنای این نیست که علقه زوجیّت و عصمت بین آنها منقطع نشده است. بلکه ممکن است عصمت منقطع شده باشد و عده شبیه عده بائن باشد. عده بائنی است که اگر در دوره عده زن اسلام آورد، فَهِيَ امْرَأَتُهُ عَلَى النِّكَاحِ الْأَوَّلِ و احتیاج به عقد جدید ندارد. بستگی به ادله دارد. روایتی را از حلبی خواندیم که چنین بود:
«عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ هَاجَرَ وَ تَرَكَ امْرَأَتَهُ مَعَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَحِقَتْ بِهِ بَعْدُ، کسی مهاجرت کرده است و زنش را با مشرکین رها کرده است، یعنی ظاهراً در همان حالت شرکش باقی مانده است. بعد مسلمان شده است. أَ يُمْسِكُهَا بِالنِّكَاحِ الْأَوَّلِ أَوْ تَنْقَطِعُ عِصْمَتُهَا قَالَ يُمْسِكُهَا وَ هِيَ امْرَأَتُهُ.»[17] این زن را نگه میدارد، یعنی به همان نکاح اول است. البته این جا در عبارت توضیح داده نشده است که آن عصمت که منقطع شده است دوباره برمیگردد. در عبارت عمار ساباطی خیلی روشن است که عصمت منقطع میشود ولی بازمیگردد. شبیه اعاده معدوم است. تا زمانی که با شخص دیگری ازدواج نکرده است میتواند برگردد و آن علقه زوجیتی که بین او و زنش بوده است باقی میماند.
غرض من این نکته است که استدلال ماتریدی ناتمام است. نکتهای که میخواهم روی آن تکیه کنم این است که اصلاً عصمت به معنای خصوص علقه زوجیت نیست. عصمت به معنای مطلق علقه بین زن و شوهر است که مرد به وسیله آن میتواند به اهدافش برسد، یعنی از زن استمتاع ببرد. حق رجوعی که مرد دارد، همان علقه و عصمت است. بنابراین از مجموع این روایات استفاده میشود که در دوره عده مرد حق رجوع دارد و همین هم علقه است و چیزی بیشتر از این استفاده نمیشود.