درس خارج فقه استاد سیدجواد شبیری
97/02/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیه 234 سوره بقره /آیات عدّه در قرآن /کتاب العدد
خلاصه بحث جلسه گذشته و این جلسه:
استاد گرامی در جلسه گذشته احتمال وضع تعینی یوم برای شبانه روز را با ذکر مثالهایی بیان کردند و به استظهار مرحوم امام پرداخته و آن را رد کردند. ایشان در این جلسه مبنای خود در مراد از یوم را با بررسی کلمات فقها و مفسران بیان میکنند.
مراد از روزنتیجه بحث ما این است که در جایی که در مقام تعیین مدت زمان است و این مدت به طور متعارف یا به علت ریشههای عقلایی نسبتاً مشخص و مُحدّد است یا در مواردی که شب و روز خصوصیت ندارد مانند این که سببی که حکم را ثابت میکند در روز یا شب رخ میدهد و ظاهر دلیلْ تحقق مسبب در صورت تحقق سبب باشد، مراد از روز، مقدار شبانه روز است یعنی 24 ساعت، نه از اول روز تا آخر شب. این مبنا ملازم با تلفیق است و بنابراین مدت عده 4 ماه و 10 تا 24 ساعت است. این شبیه میل است که مرادمان مقدار فاصلهای است که به وسیله دو میل مشخص میشود، بنابراین در جایی که اصلاً میلی هم وجود نداشته باشد، میل به این معناست.
بعضی فقها در این باره در ذیل بحث خیار حیوان، صلوة مسافر یا حیض بحث کردهاند. در عناوین فقهیه جلد 1 صفحه 196 هم بحث مستقلی به این اختصاص داده شده است. در مکاسب نیز ذیل خیار حیوان این بحث وجود دارد و تقریباً همه محشین بحث کردهاند. یکی از جاهایی که در این مورد نسبتاً مفصل بحث کرده است و نکات قابل توجهی دارد که شاید با عرایض ما فرق داشته باشد، خیارات مرحوم میرزا حبیبالله رشتی است.
کلام مرحوم سیدابوالحسن اصفهانیمرحوم آقا سیدابوالحسن مطلبی که ما عرض میکنیم را نمیپذیرد. ایشان در صلوه مسافر میفرماید: أنّ اليوم لا يطلق على أربعة و عشرين ساعة، فالليل غير داخل في مفهومه، و لذا يعطف الليل على اليوم في كلّ ما كان المدار على أربعة و عشرين ساعة، كباب الرضاع فيقال: يوم و ليلة، و هكذا باب القسمة بين الزوجات، فاعتبار الإقامة في الليالي المتوسّطة إنّما هو لاعتبار الاتّصال في الأيّام.[1] میفرماید هر جا که مدار بر 24 ساعت باشد تعبیر یوم و لیله میآورند و یوم خالی نمیگویند.
گذشته از این که این گونه نیست که هر جا بخواهند 24 ساعته بگویند لیله را به یوم اضافه کنند، آیا اگر در بعضی موارد لیله اضافه شده، دلیل بر این است که اطلاق یوم منصرف به شبانه روز است؟ به دو دلیل تعبیر مرحوم آقا سیدابوالحسن ناتمام است. دلیل اول این است که گاهی «و لیله» را اضافه میکنند تا ظهور را به صراحت تبدیل کنند و به خاطر اهمیتی که دارد نمیخواهند به ظهور اکتفا کنند اما این طور نیست که بدون تصریح، مرادش این نباشد. به عنوان نمونه در المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه[2] مسلم اعم از زن و مرد است، ولی بعضی وقتها به خاطر این که ممکن است توهم شود که چیزی بر زنها واجب نیست، مثلاً میفرمایند: طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة،[3] گرچه ظاهر اولیِ «طلب العلم فریضة علی کل مسلم» نیز شامل آن میشود. مثلاً اگر بگویند الدفاع واجب علی کل مسلم و مسلمه، مسلمه را به این علت اضافه میکنند که چون جهاد بر زن واجب نیست ممکن است توهم شود که دفاع هم بر زن واجب نیست و برای دفع توهم تصریح میکنند.
دلیل دوم این است که اگر کسی به طور کلی بگوید یوم منصرف به شبانه روز است، ممکن است گفته شود این که گاهی «و لیله» میآورند نشانگر این است که به طور کلی منصرف نیست. ولی ما میگفتیم در جاهایی که در مقام بیان حد است انصراف دارد. گاهی روشن نیست که در آن مقام هست یا نیست و به همین سبب «و لیله» را اضافه میکنند تا تردید در باره در مقام تحدید بودن را از بین ببرند. بنابراین این کلام مرحوم آقا سیدابوالحسن منافاتی با عرض ما ندارد.
کلام فخر رازیفخر رازی در ذیل آیه ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[4] میگوید: السؤال الخامس: أن اليوم قد يراد به اليوم مع ليلته، و قد يراد به النهار وحده فالمراد بهذه الآية أيهما. و الجواب: الغالب في اللغة أنه يراد باليوم اليوم بليلته.[5] گویا چون غالب چنین است، این جا هم یوم به شبانه روز منصرف است. بعضی میگویند که اگر یوم جمع باشد مثلاً خمسة ایام یا سته ایام، ظهور دارد که مراد شبانه روز است، بر خلاف جایی که مفرد یا مثنی باشد. شاید علت تفصیل این باشد که در جایی که جمع به کار میرود ظهور بیشتری دارد که در مقام تحدید مدت است، یعنی میخواهد مدتی را مشخص کند که افراد با دانستن آن چیزی دستگیرشان شود. البته در خصوص آیه ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ بحثهای زیادی هست که آیا یوم به معنای حقیقی است یا به معنای دوره است یا اصلاً قبل از خلقت سماوات و ارض، یوم معنا دارد یا خیر. ممکن است ما به طور کلی بگوییم در جاهایی که در مقام تحدید حد فاصل است ظهور دارد ولی در خصوص این آیه به خاطر جهات خاصی که در آن وجود دارد ظهور ندارد. به هرحال ملاک اصلی مفرد و جمع بودن نیست، بلکه ملاک اصلی این است که در مقام تحدید مقدار مشخصی باشد که روز و شب در آن خصوصیتی ندارد.[6]
توجه کنید که همیشه مراد از یوم شبانه روز نیست، بلکه جاهایی که در مقام تحدید است به این معناست. مثلا جریان احکام یوم الجمعه برای شب جمعه خلاف ظاهر است. بحثی وجود دارد که آیا شب پنجشنبه هم میشود غسل روز جمعه انجام داد، اما دلیلی بر آن نداریم. مرحوم بحر العلوم در مصابیح الاحکام میفرماید: و احتمال دخول الليل في اليوم مجاز لا يصار إليه إلّا بدليل.[7] [8] [9] در برخی موارد واقعاً آدم شک میکند. مثلاً یکی از مواردی که بحث جدی نیاز دارد و من فقط طرح میکنم این است که در باره کسی که فراموش کند نمازش را در سفر چهار رکعت بخواند، گفته شده که إن كان ناسيا أعاد في الوقت و لا يقضي إن خرج الوقت[10] و به این روایت تمسک کردهاند که سألته عن الرجل ینسی فیصلی فی السفر اربع رکعات، قال ان ذکر فی ذلک الیوم فلیعد و ان لم یذکر حتی یمضی ذلک الیوم فلا اعادة.[11] در مدارک این اشکال مطرح شده است که این جا مراد از یوم چیست؟ اگر مراد از یوم بیاض یوم باشد به عشاء کار ندارد، چون عشاء در شب است. اگر مراد از یوم کل شبانه روز باشد، با استدلال شما آن مطلب اثبات نمیشود. جدای از اشکال صاحب مدارک، این جا مراد از ذلک الیوم روز است یا شب؟ البته در خصوص این مطلب ممکن است به خاطر اطلاق اربع رکعات که شامل ظهر، عصر و عشا است، مراد از ذلک الیوم شبانه روز باشد، چون در ینسی فی السفر اربع رکعات که نخوابیده حتماً در روزِ مقابل شب است.
کلام مبرددر مورد یتربّصن بانفسهنّ اربعه اشهر و عشرا معمولاً میگویند معدود عشراً لیال است ولی مراد از لیالی، لیالی بایامها است و به اعتبار این که شب زودتر است لیالی گفته شده است. اما مبرّد مطلب دیگری گفته است: و قال المبرد: إنّما أنث العشر لأنه أراد المدد یا لانه اراده به المدة. معدود را کلمه مدت گرفته است. أي: عشر مدد، كل مدة يوم و ليلة.[12] شبیه همین در تفسیر ثعلبی - که قبل از آن است - آمده است.[13] الجامع لاحکام القرآن قرطبی این ضمیمه را هم دارد: فالليلة مع يومها مدة معلومة من الدهر.[14]
به نظر می رسد که این تکلف است. اولاً اگر مراد 10 مدت باشد، مدت مشخصی نیست و حمل مدت بر خصوص شبانه روز تجوّز عجیبی است. اگر بگوییم مراد از 10 شب 10 شبانه روز است، مجاز مشهوری است ولی شما 10 زمان مشخص را دارید حمل میکنید بر این که مراد شیء خاصی است. اطلاق کلی و اراده جزئی مجاز است. گاهی دیدهام بعضی این مطلب را خلط میکنند. وقتی میگوییم جاء رجل، مراد از رجل بنده خدایی نیست که آمده است، بلکه این جا رجل کلی اراده شده و خصوصیات فردیای که در رجل هست در این استعمال نیست. اگر گفتیم جئنی برجلٍ و مراد از رجل فرد خاصی باشد، این مجاز است، اگر غلط نباشد. خیلی وقتها غلط است. مدد در این جا، اگر غلط نباشد مجاز غریبی است.
ثانیاً حذف معدود نیاز به قرینه دارد. در مقام ذکر تاریخ چون معمولاً تاریخ با لیالی محاسبه میشده است، حذف معدود طبیعی است، ولی این که معدود ما کلمه مدت باشد و مدت را حذف کنند، اصلاً تناسب ندارد. من فکر نمیکنم که حتی یک بار این معدود ظاهر شده باشد. عشر مدد را در کتابها جستوجو کردم، تنها همین عبارت مبرّد است. جایی میشود تقدیر گرفت که در مواردی به صورت مصرّح وجود داشته باشد.
یکی از استدلالات بر این که گاهی لیل به معنای شبانه روز میآید، آیهای در مورد حضرت مریم است که در جایی ثلاث لیال و در جای دیگر ثلاثه ایام تعبیر شده است و گفتهاند قرینه بر این است که 3 شبانه روز مراد است. من فعلاً به آن کار ندارم و درست است، ولی بحث سر این است که چرا جایی 3 شب و جایی 3 روز فرموده است و نکتهاش چیست. در حاشیه شهاب به این مطلب اشاره و توجیهی بیان شده است. میگوید جایی که لیالی فرموده در سوره مریم است و جایی که ثلاثه ایام تعبیر کرده در سوره آل عمران است. سوره مریم مکی و سوره آل عمران مدنی است. عبارتش این است: و الليالي عندهم سابقة على الأيام لأنّ شهورهم و سنيهم قمرية إنما تعرف بالأهلة و لذلك اعتبروها في التاريخ كما ذكره النحاة فأعطى السابق للسابق.[15] این بازیهای لفظی خاصی است که همان تفکرات استحسانات فقهی است.
تفاوت فرهنگ مکه و مدینهالبته این حرف خیلی عجیب و غریب است ولی نکتهای به ذهنم خطور کرد که ممکن است منظورش این باشد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مکه با مشرکان طرف بود و طبق رسوم متعارف مشرکان که ملاکشان شب بود آیه نازل شده است. در مدینه اهل کتاب بودند و پیغمبر با غیر مسلمانها هم ارتباط پیدا کرد و به همین علت روز تعبیر شده است. این احتمال جدی است که داستان حضرت مریم در انجیلها با تعبیر روز آمده باشد چون تاریخ آنها شمسی است.[16] ممکن است که فرهنگ مدینه با فرهنگ مکه فرق داشته باشد و در فرهنگ مدینه سال شمسی مطرح باشد. همچنان که عرض کردم علت ذکر ایام در کلمات فقها، ارتباط با تمدنهای جدید است و این که سال شمسی هم در کنار سال قمری به رسمیت شناخته شده است، ولو به اعتبار این که در دواوین سال شمسی ملاحظه شده است.
این یک بحث جدی است که آیا در تعبیرات سور مکی و سور مدنی، این ریزهکاریها تفاوت ایجاد کرده است یا خیر. به عنوان یک احتمال ذکر میکنم که علت این که در سوره مدنی تعبیر ایام آمده این است که در مدینه فرهنگ یهودیها و مسیحیها ملاحظه شده است و چه بسا آن فرهنگ در مخاطبان اثرگذار بوده است.