درس خارج فقه آيت الله شبیری زنجانی
87/08/29
باسمه تعالي
بحث در فروع بقاء عمدی بر جنابت تا طلوع فجر صادق بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، ضمن بحث تكميلی برای بررسی سند روايت ابی بصير و مدرک الحاق بقاء عمدی بر حيض و نفاس تا طلوع فجر صادق، كلام مشتهر بين فقهاء در حجيت خبر ثقات و كفايت وثاقت و راست بودن سخن راوی در اخذ به حديث را نقل و نقد نموده، و در نهايت، دليل اعتبار اخبار ثقات صدوق غير امامی مذهب را كلام مرحوم شيخ طوسی در عده و بنای اصحاب در اخذ به اين اخبار در صورت معارض نبودن با روايات و فتاوای اماميه میدانند.
در جلسه گذشته در حجيت خبر ثقات مقداری بحث شد و لازم است كه مقداری بيشتر در مورد آن بحث كنيم. آقايان به روايت أ فيونس بن عبد الرحمن ثقة آخذ عنه معالم دينی، اينگونه استدلال نمودهاند كه كبرای حجيت خبر ثقات نزد راوی مسلم بوده و از صغری سؤال كرده كه آيا يونس بن عبد الرحمن در تحت اين كبرای كلی مندرج است، استدلال به اين روايت بين فقهاء مشتهر است، مرحوم آقای نائينی استدلال به اين روايت را دارد و گويا مرحوم شيخ انصاری نيز به آن استدلال نموده است.
در اين استدلال مناقشاتی داشتم ؛ يكی اين است كه بايد ببينيم معنای ثقه چيست، و دوم اين است كه آيا چنين استفادهای از روايت درست است؟
اينطور كه آقايان ثقه را به صدوق و راستگو بودن تفسير نمودهاند، روايت به بحث جاری مرتبط میشود و اگر از جهت ديگر اشكال نداشته باشد، برای اثبات مطلوب كافی است.
ولی به نظر میرسد كلمه ثقه به معنای صدوق نيست و به معنای شخص قابل اطمينان است و قابل اطمينان بودن به تناسب حكم و موضوع تفاوت میكند، نجار مورد اطمينان كسی است كه در حرفه نجاری مورد اطمينان است و به جهت نقل حديث و ديگر جهات نظری ندارد، اينها مجاز نيست و حقيقت است، تناسب حكم و موضوع نسبت به توسعه و تضييق مفهومی دخالت پيدا میكند. در باب أخذ حديث، چيزهائی مسلم و چيزهائی محتمل الدخاله است، صدوق و ضابط بودن از امور مسلم الدخاله است، بعضی مذهب و عمل را دخيل دانستهاند و با مانند ان جائكم فاسق بنبأ گفتهاند فسق مانع است، اين شرائط را گفتهاند، اموری كه بين رجاليين و اينگونه اشخاص مطرح است، در بسياری از موارد بنابر تناسب حكم و موضوع داخل در ثقه است، مثلاً اين بحث در كتب رجال هست كه مرحوم نجاشی میگويد فلان شخص ثقه، آيا میتوانيم بفهميم كه امامی مذهب است و عملاً فاسق نيست؟ آنطور كه از مجموع مراجعه به اطلاقات و استعمالات به دست میآيد، اين است كه ثقه از نظری كه رجالی به آن كار دارد، شخص مورد اطمينان است، شأن رجالی تعيين چنين اموری مانند راستگو و ضابط بودن است، حالا ضابط بودن اصل عقلائی است، اگر ضابط يا انحراف مذهبی دارد، تعيين كند چون اينها گرچه بنابر برخی از مبانی در اخذ به حديث دخالت دارد، لذا در اينگونه موارد اگر ثقه مطلق گفته شود و تعيين نشود، به معنای اين است كه مذهب درست است و عملاً فاسق نيست و ضابط نيز هست ولی چون در مقابل اينها لفظ وضع نشده، ممكن است بر خلاف اطلاق قيدی چنين گفته شود كه ثقه فی قوله يا واقفی ثقه يا فطحی ثقه، اينها منافات ندارد، ولی اگر قيدی گفته نشود و استثنائی نشد، معلوم میشود كه وثاقت من جهات عديده دارد، اگر در مقام تقليد گفته شود كه ثقه است، فقط صدوق بودن استفاده نمیشود و گويای اين است كه دارای مبانی محكم و با صلاحيت برای تقليد است، اينجا مراد از سؤال از وثاقت اين است كه آيا از نظر تقليد اطمينان دارد يا ندارد. بر اين اساس، مراد از كلمه ثقه كه محل ابتلاء رجالين است و همچنين مراد سائلی كه درباره يونس بن عبد الرحمن سؤال كرده، فقط أخذ حديث نبوده، به خاطر اينكه يونس بن عبد الرحمن فقيه نيز بوده خصوصيت اصحاب اجماع كه به اين عنوان معروف شدهاند، فقاهت آنها است، مرحوم كشی به عنوان الفقهاء تعبير نموده، در بسياری از موارد در فقه نظر يونس نقل میشود كه چنين فتوائی دارد، و يونس از نظر مذهب محل حرف بوده و ظاهراً قميين در مورد او حرف داشتند كه آيا منحرف هست يا نيست، و همين منشأ شده كه از امام عليه السلام سؤال كنند، رجوعی كه در اين روايت هست، فقط رجوع برای أخذ حديث نيست و سؤال از أخذ معلم دين است كه بخشی از آن تقليد است، پس، به دليل اينكه يونس به دليل مسلک خاصی كه داشته، مورد بحث بوده، سؤال از انحراف مذهبی و پذيرش كلام او بوده، اينها در همان زمان مورد سؤال بوده، در بسياری از تعبيرات هست كه فلان شخص يونس است يعنی از آن دسته از اشخاص است، آنها يک دسته مخصوصی بودند. پس، اين سؤال از أخذ معالم دين قرينه بر اين است كه صدوق بودن موضوع اين كبری نيست و میخواهد بگويد هر چيزی كه بتوان معالم دين را أخذ نمود، سالم المذهب و عادل و ضابط و راستگو باشد. بنابراين، اينطور نيست كه آقايان از كلمه ثقه مفهوم صداقت را استفاده نمودهاند، عموم من وجه است و اصل مفهوم ثقه به طور كلی و به معنای مورد اطمينان است، در برخی موارد اصلاً به وثاقت خبری ربطی ندارد و سؤال از اطمينان در حرفه و فن است، خلاصه، در اينجا مراد صدوق نيست، اين يک اشكال كلی در اينجا و در كلمات بزرگان مانند مرحوم نجاشی و مرحوم شيخ است، در توثيقاتی كه به مذهب اشاره نكردهاند و به كلمه ثقه اكتفا كردهاند، استفاده میشود كه از جهات ديگر نيز درست است. اين مطلب را نيز به مناسبت عرض كنم كه اگر اين را نيز نپذيرفتيم و بگوئيم معلوم نيست مراد از ثقه در كلمات رجاليين مذهب نيز باشد و بيش از صدوق بودن در مفهوم آن باشد، بر فرض كه مانند آقايان بگوئيم، ولی در كتاب عده مرحوم شيخ طوسی كه درباره ابن ابی عمير و صفوان و بزنطی كه تعبير نموده كه اينها اشخاصی هستند كه لا يروون و لا يرسلون الا عن ثقه، مراد از اين ثقه اشخاص راستگو و امامی مذهب و متقی است كه عدالت نيز در آن وجود دارد، گرچه در كتب رجال اين را نگوئيم اما در اين كتاب مراد اين است، به خاطر اينكه در عده دو عبارت هست كه شاهد بر اين است كه مراد از وثاقت كه در اين كتاب استعمال شده، وثاقت بالمعنی الأخص است، بر اين اساس، اين اشكالی كه درباره اصحاب اجماع آقايان حدود پنج نقض آورده بودند كه میبينيم اينها از غير ثقه نقض كردهاند، من هفتاد نقض آورده بودم، به خاطر اينكه آقايان نقل از اشخاص واقفی مذهب و فطحی مذهب را كه ممكن است ثقه باشند، نقض نمیدانستند و میگفتند اگر ثابت شوند كه صدوق نيستند، نقض میشود، دايره نقض محدود به حدود پنج نقض بوده، ولی چون استفاده كرده بودم كه مراد ثقه بالمعنی الأخص است، حدود هفتاد نقض يافته بودم و آنها را پاسخ دادم و به همين چهار، پنج نقض بازگشت و
از اين چهار، پنج نقض نيز به گونهای پاسخ دادم. خلاصه، اينكه آقايان كلمه ثقه را در مبحث جاری به معنای صدوق تفسير كردهاند، درست نيست، اين اولاً كه تعبير معالم دين قرينه است كه مراد خصوص اخذ حديث نيست و برای تقليد يقيناً صدوق بودن كافی نيست و كلمه ثقه نيز ذاتاً به صدوق بودن اختصاصی ندارد، به قرينه خارجيه و داخليه مراد اينجا صدوق بودن نيست.
حالا بر فرض كه پذيرفتيم كه ثقه به معنای صدوق بودن است، در جلسه گذشته عرض نمودم كه اگر صدوق بودن نيز مراد باشد، اين كبرای كلی كه آقايان استفاده نمودهاند، درست نيست، چون اگر شيئی با چند خصوصيت موضوع حكمی قرار میگيرد كه برخی از خصوصيات مقطوع و يكی، دو جهت مشكوک است، میتوان از مشكوک سؤال نمود و نتيجهای را كه برای مجموع خصوصيات است، مترتب نمود، مثلاً در سؤال از عادل بودن برای اقتداء، اقتداء كه نتيجه است، بر عدالت مترتب میشود با اينكه تنها كافی نيست و مرد بودن و حر بودن شرط است اما آن موارد ديگر مسلم است، اگر فقط عدالت باقی مانده باشد، نتيجه كل مترتب میشود كه جواز اقتداء است، در اينجا لازم نيست از مرد يا حر بودن يونس بن عبد الرحمن سؤال شود، سؤال از امر مشكوک است و نتيجه حاصله از همه خصوصيات مترتب میشود، پس، چنين كبرای كلی كه چيزی به جز صدوق بودن در اخذ حديث از اين روايت استفاده نمیشود.
حالا كه چنين كبرای كلی از اين روايت استفاده نمیشود، چه دليلی برای اعتبار اخبار ثقات و صدوق غير امامی مذهب وجود دارد؟ بسياری مانند مرحوم آقای نائينی میگويند بنای عقلاء قائم است، سابقاً كه بحث میكرديم، میگفتيم همانطوری كه مرحوم شيخ میفرمايد بنای عقلاء بر اين مطلب قائم نيست، اگر در موردی برای مردم اطمينان حاصل شود، عقلاء ترتيب اثر میدهند، اما اگر در جائی مانند رؤيت حلال از اخبار يک نفر اطمينان حاصل نمیشود، اگر تعبد شرعی نباشد، بنای عقلاء بر اين نيست كه بگويند به دليل اينكه خطای شخص در موارد ديگر كم بوده، اينجا كه به نظر مردم میآيد كه يک خصوصيتی دارد كه اشتباه كرده باشد، اين را ترتيب اثر نمیدهند، مرحوم شيخ نيز تعبير مینمايد كه بايد اطمينان باشد، اطمينان ساير موارد كافی نيست، اطمينان شخص لازم نيست، اگر برای متعارف مردم اطمينان حاصل شود، حجت است. پس، قول ثقهای كه موجب اطمينان باشد، حجت است، به خاطر اينكه دليلی بر رد آن نيست و اگر باشد، مورد مناقشه است، ولی بسياری از موارد هست كه نوع مردم اطمينان پيدا نمیكنند، آيا در اينگونه موارد دليلی بر اخذ داريم؟ مرحوم شيخ میفرمايد حتی در مورد عادل نيز دليل نداريم و بايد مورد اطمينان باشد، اين را سابقاً بحث كرديم كه اگر عادل باشد، از روايات و ادله استفاده میشود كه اگر اطمينان نوعی به خلاف نباشد، بايد به آن اخذ نمود، شما میگوييد اخبار علاجيه بسياری وارد شده، حرف زراره و حرف محمد بن مسلم متعارض است، اينجا چگونه به طرفين اطمينان حاصل شود؟ بر فرض كه زراره كمی ترجيح بر محمد بن مسلم داشته باشد، اطمينان حاصل نمیشود و موجب ظن است، اينكه بينه و دو شاهد برای اثبات دعاوی حجت است، بلا اشكال دائر مدار اطمينان نيست، اگر اطمينان نوع مردم بر خلاف نباشد، بايد بر طبق بينه عمل نمود، اين يک حجت عقلائی فقط در زمينه احتجاجات است و در امور شخصی حجت نيست، امور شخصی دائر مدار قطع و ظن خود شخص است، در احتجاجات بر حسب دليل شرعی بايد قول بينه را بپذيريم، اين در عدالت درست است. اما كسی كه عادل نيست و امامی مذهب نيست اما ثقه است و در خصوص اين مورد نيز متعارف مردم اطمينان ندارند، آيا اين را نيز مانند عادل بايد اخذ نمود؟ دليل عقلائی و بنای عقلاء بر اين وجود ندارد، اگر باشد، بايد با تعبد اثبات كنيم، اين يک مقداری مشكل است، برخی در اين باره با روايات راجع به فطحيه استفاده نمودهاند. اينجا عرض میكردم كه بر فرض كه روايتی را كه امام عليه السلام درباره بنو فضال فرمودهاند، بپذيريم نمیتوانيم به همه ثقات فطحیها تعدی نمائيم كه حرف آنها مورد اطمينان نوع مردم نيست، و اگر بپذيريم و بگوئيم الغاء خصوصيت میكنيم و همانطور كه درباره شلمغانی تعبير شده، به فطحی نيز سرايت دهيم، نمیتوان به تمام فرق منحرف تعدی نمود، فطحيه اقرب افراد منحرف به اماميه و اثنی عشريه هستند، چون آنها از نظر عمل با اماميه هيچ فرقی ندارند، شعبه مشهور فطحيه همه دوازده امام را قبول دارند و فقط هفتاد روز پس از وفات حضرت امام صادق عليه السلام به امامت عبد الله افطح قائل شدند ولی از او اخذ حديث نكردند، عملاً با اماميه هيچ فرقی ندارند، حالا اگر درباره فطحيه دليل وارد شد كه اخبار آنها را بپذيريم، تعبد شرعی برای پذيرش اخبار همه منحرفين وجود ندارد، خلاصه، با اينها مشكل است كه بتوانيم استفاده كنيم. ولی میتوانيم بگوئيم مرحوم شيخ طوسی كه در عده میگويد بنای اصحاب اين است كه اگر اخبار ثقات با روايات و فتاوای اماميه معارض نباشد، اخذ میكنند، و معمولاً بعدیها نيز تلقی به قبول كردهاند و مناقشه نكردهاند، بگوئيم از اين طريق قول ثقات غير امامی را میپذيريم، و اين بنابر انسداد كبيری كه قائل هستيم، روشنتر است.
برای جلسه آينده، به بحث مستحاضه بايد مراجعه شود كه اگر مستحاضه به دستورات خاص خود عمل نكند، روزه او چه حكمی دارد؟
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»