درس خارج فقه آیت الله شبیری
77/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : جواز نظر به ذمیة
حرمت نظر در صورت تلذذ ویا ریبه-استدلال به آیات جهت اثبات حرمت.
خلاصه درس قبل و این جلسهبحث در این بود که از جواز نظر به کفار در دو مورد استثناء شده است:
الف ـ نظر با تلذذ، بعضی از فقهاء و مرحوم آقای خوئی (ره) بر حرمت نظر با تلذذ به آیه شریفه﴿قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم﴾[1] ـ با دو تقریب متفاوت ـ استدلال کردهاند، در این جلسه به نقل و نقد کلام ایشان میپردازیم.
ب ـ نظر با ریبه، مرحوم آقای خوئی (ره) برای حرمت نظر با ریبه بهآیه شریفه ﴿والذین هم لفروجهم حافظون﴾[2] تمسک کردهاند. در این جلسه کلام ایشان را هم بررسی میکنیم. به نظر میرسد که امکان استدلال به ایه شریفه﴿فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبیه مرض﴾[3] وجود دارد، هر چند دلالت این آیه نیز محل تأمل است.
مسأله 27: «یجوز النظر الی نساء اهل الذمة بل مطلق الکفار مع عدم التذّذ و الریبة ـ أی خوف الوقوع فی الحرام ـ»[4]
مرحوم سید میفرمایند: نظر به اهل ذمه بلکه مطلق کفار در دو صورتِ تلذذ وریبه، حرام است.
بررسی نـظر در صورت تلذذبرای اثبات حرمت مطلق نظر به آیه شریفه ﴿قل للمؤمینن یغضوا من ابصارهم﴾[5] تمسک شده است. به این بیان: «باز بودن چشم» مقدمه است برای «نگاه کردن» و اگر بخواهیم جلوی «نگاه کردن» را بگیریم میتوانیم مستقیماً بگوییم «نگاه نکن» و میتوانیم نهی از مقدمه آن بکنیم و بگوییم که «چشمت را ببند». و روشن است که تعبیر دوم ابلغ و رساتر است و حرمت را بهتر میرساند. هم چنان که در روات محشر آمده که هنگام عبور حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) برای نگاه نکردن دستور داده شده که «غضوا ابصارکم یا غضوا الابصار حتی تجوز فاطمة سلام الله علیها».[6]
بنابراین آیه شریفه دال بر حرمت نظر مطلقاً ـ عن شهوة و عن غیر شهوة ـ میباشد و از دلیل خارج، جواز نظر غیر شهوانی به اهل ذمه و کفار استفاده میشود، پس نظر با تلذذ در عموم حرمت آیه باقی میماند.
کلام مرحوم خوییاولاً: ترک احدا لضدین مقدمه تحقق ضد دیگر نیست، به خصوص در ضدینی که «لهما ثالث».
در مسأله ما نیز بیش از دو امر است که با یکدیگر متضادند: 1 ـ بستن چشم 2ـ نگاه کردن 3 ـ باز بودن چشم همراه با ایجاد مانع از نگاه کردن.
ثانیاً: چنین استعمالی غیر متعارف است. ما هر چه تتبع کردیم موردی را نیافتیم که برای نهی از ذی المقدمه از مقدمه آن نهی کرده باشند. بلکه چنین کاربردی در استعمالات متعارف بیمعنی است، به خصوص در ضدینی که «لهما ثالث».
ثالثاً: دستور «غضوا الابصار» در روایت محشر به معنای نگاه نکردن نیست، بلکه گوشهای از مراسم تجلیل از حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ را حکایت میکند که دستور میرسد که همه خلایق چشمها را ببندند وخود را در برابر عظمت حضرت چون نابینایان قرار دهند.
معنای آیه شریفه در کلام مرحوم خوییایشان میفرمایند: پس، از اینکه میدانیم:
الف ـ مراد از آیه شریفه بستن چشم به معنای حقیقی آن نیست.
ب ـ غض بصر کنایه از نگاه کردن نیست. زیرا اول قرینهای میخواهد که وجود ندارد. ثانیاً کاربردی غریب و ناآشنا است. ثالثاً «من» در آیه شریفه قرینهای است که چنین معنایی اراده نشده است. (توضیح این مطلب خواهد آمد)
بنابر این معنای آیه شریفه این است: از غیر همسران و کنیزکانتان صرف نظر کنید و آنها را کالعدم فرض نمایید. البته آیه شریفه مطلق ارتباطات (حتی ارتباطات غیر شهوانی مثل خرید و فروش و صحبتهای عادی) را نفی نمیکند بکله از کلمه «من» که در آیه آمده، استفاده می شود که از استمتاعات جنسی از غیر همسر و کنیزتان صرف نظر کنید.[7]
بنابر این از کلمه «من» در آیه شریفه، دو نکته استفاده میشود:
الف ـ مخصوص استمتاعات جنسی و حرام است نه مطلق ارتباطات.
ب ـ﴿یغضّوا من ابصارهم﴾به معنای«ترک نظر» نیست. چون اگر آیه کنایه از ترک نظر باشد و بگوید 0از برخی از نگاههایتان دست بردارید آیه مجمل میشود و دلیل حرمت نظر نمیباشد. (پایان فرمایش مرحوم آقای خوئی )[8]
نقد کلام مرحوم خوئیجهاتی از فرمایش ایشان قابل قبول نیست. بلکه بسیاری از جهات فرمایش ایشان هیچ صورت استدلالی ندارد.
جهت اول: ایشان میفرمایند: از «من» استفاده میشود که از خصوص استمتاعات جنسی باید صرف نظر شود و ارتباطات دیگر مانعی ندارد.
این مطلب قابل مناقشه است چون حداکثر از «من» استفاده میشود که صرف نظر کردنِ مطلق مورد نظر نیست بلکه «فیه تفصیل» ولی چه تفصیلی؟ «من» مشخص نمیکند و از کجای مفهوم «من» اختصاص به استمتاع جنسی استفاده میشود؟
جهت دوم : فرمودهاند که «امر به یکی از اضداد در مقام نهی از تحقق ضد دیگر غیر عرفی است و ما چنین استعمالی را نیافتیم. بنابر این «یغضوا من ابصارهم» به معنای «ترک نظر» نیست بلکه به معنای «صرف نظر کردن» است و به منظور نهی از «استمتعاع» گفته شده است.
این کلام هم خالی از مناقشه نیست چون «صرف نظر کردن» و «استمتاع» نیز ضدینی هستند که «لهما ثالث»، پس باید امر کردن به «صرف نظر» برای نهی از «استمتاع» نیز غیر عرفی باشد.
جهت سوم: مطلبی که در باب ضد گفته شده که «تضاد، تمانع نمیآورد و فعل هر ضدی مقدمه ترک ضد دیگر نیست وبالعکس»، یعنی نفس تضاد، اقتضای تمانع نمیکند و سبب نمیشود که یکی از ضدین علت ترک دیگری گردد[9] ولی مانعی ندارد که در موردی یکی از ضدین به جهت دیگری مقدمه ترک ضد دیگر باشد . کما اینکه «عدم الشرط» با «وجود مشروط» تضاد دارد، در حالی که «ترکِ عدم شرط» (یعنی وجود شرط) جزء العلة برای «وجود مشروط» است و ما نحن فیه از این قببیل است، درست است که بین «بستن چشم» و «نگاه کردن» تضاد هست ولی چون از شرائط و مقدمات نگاه کردن»، «باز بودن» چشم است، پس با بستن چشم، شرط نگاه کردن منتفی میباشد. بنابر این «بستن چشم» سبب میشود که «نگاه کردن» محقق نشود و وجود یک ضد، علت ترک ضد دیگر میشود و این امری وجدانی و واضح است.
جهت چهارم: برای نهی از «نگاه کردن» تعبیر «غض بصر» و بستن چشم کاملاً عرفی است. مثلاً کسی که میخواهد لباسش را عوض کند، میگوید: «چشمت را ببند تا لباسم را عوض کنم» و معلوم است که بستن چشم کنایه از «نگاه نکردن» است. بستن چشم جنبه مقدمی دارد اما موضوعیتی برای بستن چشم نیست مثل «ادخل السوق و اشتری اللحم» که دخول در سوق مقدمه است برای خرید گوشت و هیچ موضوعیتی ندارد. لذا اگر از اطلاق بیرون هم برود، کافی است. بلی چون بستن چشم راحتترین راه است با این تعبیر باین شده و الا خصوصیتی برای آن فهمیده نمیشود. و لذا اگر چشمش را ببندد یا بیرون برود یا پشتش را بکند یا پردهای را بیندازد و ... فرقی نمیکند.
خلاصه: چشمت را ببند، یعنی نگاه نکن و این کاملاً عرفی است.
جهت پنجم: در روایتِ عبور حضرت زهرا (سلام الله علیها) در روز محشر، بعید است معنای حقیقی آن مراد باشد. مثلاً بگوییم اگر کسی سررا پایین اندخت و چشمها را به زانو
چسبایند، عمل به احترام نشده است. عرف چنین نمیفهمد که چشم بستن احترام است اما نگاه را پایین انداختن یا جلوی چشم را گرفتن احترام نباشد.[10]
جهت ششم: در کلام مرحوم آقای خوئی بین غمض العین و غض البصرخلط شده است. لفظی که به معنای روی هم گذاشتن پلکها و ندیدن است، غمض العین است نه غض العین.غض به معنای خفض است (واغضض من صوتک...) یعنی صدایت را پایین آور و صدایت عالی و بلند نباشد.
خلاصه عرفا بین غض بصر (چشم بستن) و ترک نظر یک فرق معتنابهی نمیفهمیم و هر دو دلالت بر نگاه نکردن میکند.خارجا از لحاظ مصادیق فرق نمی کنند وهر دو می توانند مقدمه ترک نظر باشند.
معنای آیه شریفه غض«غض بصره» یعنی نگاهش را پایین انداخت[11] ، «غض نظر» یعنی پایین آوردن نگاه، خیره نگاه نکردن، نیملا نگاه کردن و فرقی نیست بین «غض طرفه و غص من طرفه»، «غض عینه یا غض من عینه» تمام اینها یعنی چشمش را زیر انداخت[12] ﴿قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم﴾ یعنی به مؤمنین بگو که دیدهشان را پایین بیندازند، وقت پایین میاندازند قهراً دست نمیبینند. خلاصه خیره نگاه نکنند. از آیه شریف بیش از این استفاده نمیشود.
آیا طبق این تفسیر، آیه شریفه اطلاق دارد، یا نه؟ برخی گفتهاند حذف متعلق دلیلِ عموم است. نظرات دیگری هم در مسأله هست که به تناسب کلام سید در مسائل آینده بحث خواهیم کرد.
تفسیر دیگر آیه شریفهاگر غض البصر به معنای بستن چشم باشد و از «من» تبعیض بفهمیم آیه مجمل میشود و به اطلاق آن نمیتوان تمسک کرد، زیرا «بصر» دو معنی دارد: 1 ـ خود چشم 2 ـ قوه بینایی، تبعیض در خود اینها که معنی ندارد بلکه تبعیض در استفاده از چشمها قوه باصره است. و آیه شریفه استفاده از اینها را محدود میکند و میفرماید در نگاهتان حد نگاه دارید و نگاههای ناروا نکنید. حد نگاه چیست؟ حد نگاه را سنّت مشخص میکند. ممکن است حد نگها به اعتبار مرئی باشد که به برخی امور نمیشود نگاه کرد و به برخی مانعی ندارد. و ممکن است به اعتنبار کیفت رؤیت باشد که نگاه با شهوت یا ریبه یا ... جایز نیست و بدون اینها مانعی ندارد. یا احد الامرین برای حرمت کافی است و یا ...، به هر حال آیه شریفه از این جهت مجمل است و برای مشخص کردن گاههای حرام باید به سنت مراجعه کنیم.
بنابر این معنی آیه شریفه، قطعاً اطلاق ندارد که به آن تمسک کنیم و باید با مراجعه به سنت حد و حدودت نگاه حرام مشخص شود.
قسمتی دیگر از کلام مرحوم خوییمرحوم آقای خوئی میفرمایند: «بعد از اینکه از آیه شریفه حرمت نگاه شهوانی استفاده شد، پس چنان چه روایتی به طور مطلق دلالت بر جواز نظر کرد، آنرا تقیید میکنیم و حمل میکنیم بر نظر غیر شهوانی».[13]
نقد کلام مرحوم خوییاگر دلالت آیه را بپذیریم، این کلام تمام نیست. زیرا نسبت آیه شریفه و ادلهای که از آنها جواز نظر مطلقاً استفاده میشود، عموم و خصوص من وجه است.
توضیح آن که ادله مجوزه، از نظر مورد، اخص هستند یا در خصوص کسی است که قصد ازدواج دارد یا در مورد کار است یا در مورد خرید امه است یا در مورد اعراب است یا در مورد اهل تهامه است و یا ...، البته از نظر کفیت نظر، مطلق است و شامل «نظر عن شهوة» نیز میشود.
و در مقابل، آیه شریفه هر چند از نظر مورد اعم است لکن از نظر کیفیت نظر منع از خصوص نظر شهوانی میکند، و در محل اجتماع هیچ کدام بر دیگری تقدم ندارند و حجت نیستند و ما باید به ادله دیگر مراجعه کنیم، و آن ادله عمومات جواز نظر است، اگر داشته باشیم والا اصالة الحل و خود مرحوم آقای خوئی اصل اولی را جواز نظر میداند.
خلاصه اگر اطلاق ایه شریفه را تمام بدانیم و ادله مجوزه نظر را از جهت کفیت نظر، مطلق بدانیم و بگوییم شامل «نظر عن شهوة» هم میشود، در ماده اجتماع باید قائل به جواز نظر شویم.
بررسی نظر در صورت ریبهکلام مرحوم خوئیبرای حرمت نظر با ریبه میتوان به این آیه شریفه﴿والذین هم لفروجهم حافظون، الا علی ازاواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین، فمن ابتغی وارء ذلک فاؤلئک هم العادون﴾[14] تمسک کرد.
تقریب استدلال: حفظ هر چیزی به تناسب خودش است. اگر گفتند مالی را حفظ کیند یعنی باید در معرض تلف شدن نباشد . از ایه استفاده میشود که حفظ فرج لازم است والا ﴿ فاولئک هم العادون﴾، در روایات آمده که مراد از آیه حفظ فرج از زنا است، یعنی باید فرج از معرضیت برای زنا حفظ شود و از اموری که چنین معرضیتی را ایجاد میکند، پرهیز شود. پس نگاهی که خوف وقوع در زنا در آن هست و با معرضیت زنا همراه است، حرام میباشد.
نقد کلام مرحوم خوئیفرمایش آقای خوئی (ره) صحیح است، لکن استدلال به آیه، اخص از مدعی است. «ریبه» خوف وقوع در محرمات است مطلقاً نه خصوص زنا. و سید مدعی است که نگاهی که خوف آن است که منجر به لمس حرام، یا تقبیل حرام یا زنا و .. شود، حرام است و آیه شریفه فقط حرمت نگاهی را اثبات میکند که در آن خوف وقوع در زنا باشد.
استدلال صحیح برای حرمت نظر با ریبه به آیاتبه نظر به آیه شریفه ﴿فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾[15] میتوان تمسک کرد. از آیه شریفه استفاده میشود که زنان نباید با قنج و دلال صحبت کنند، به جهت آن که دل ناپاک را به طمع میاندازد و به تمتعات منهی بکشاند، جایز نیست. از علتی که در آیه آمده (فیطمع) استفاده می شود که هر کاری که موجب طمع شود حرام است و از آن موارد نگاه با ریبه است. پس نگاهی که معرضیت برای حرام دارد و دل ناپاک را به دنبال خود میکشاند، باید پرهیز کرد.
تأملی در دلالت آیه شریفهظاهر فرمایش فقهاء این است که نظر با ریبه محرّم نفسی است نه محرم طریقی ولی از آیه شریفه بیش از حرمت طریقی استفاده نمیشود، بنابر این نگاهی که خوف وقوع درحرام در آن بود، اگر عملاً منتهی به وقوع در حرام نشد، کشف میشود که چنین نگاهی حرام نبوده است. چون مفسده، مفسده طریقی بوده است و از انتفاء ذوالطریق کشف میشود که در طریق نیز مفسدهای نبوده است.