درس خارج فقه استاد ری شهری
کتاب الحج
95/08/10
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
نرمخویی در معاشرت (2)
وَ ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... لينِ العَريكَة.[1]
در تبیین این فراز نورانی که یکی از زیورهای مردم صالح و با تقوا را نرمخویی میداند، در جلسه قبل نمونهای از این خصلت پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بیان کردیم، چرا که ایشان در صدر انسانهای نرمخو است و به فرموده امیر مؤمنان علی (علیه السّلام):
لَقَد كانَ فى رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِى الاسوَةِ.[2]
قطعاً براى تو در پيامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، الگويى بسنده است.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان الگویی کامل برای زندگی نیکو نه تنها با خانواده و دوستان برخورد نرمی داشتند؛ بلکه با دشمنان و افراد جاهل و نادانی که با او بد برخورد میکردند نیز خوب برخورد میکرد. نمونه این اخلاق کریمانه، برخورد و مدارای ایشان با سرسختترین دشمنان خود در آن زمان، یعنی یهودیان بود که در جلسه قبل گذشت.
نمونه دیگر آن، برخورد ایشان با یکی از اشرار زمان خود میباشد که هم از طریق شیعه و هم از طریق اهلسنت با کمی اختلاف گزارش شده است.
از طریق شیعه مرحوم کلینی نقل میکند که امام صادق (علیه السّلام) فرمود: روزى پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نزد عايشه بود كه مردى اجازه ورود خواست. پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «بِئسَ أخُو العَشيرَةِ» بَد برادرى است در ميان خانوادهاش!. عايشه برخاست و به اتاق [ديگرى] رفت. پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آن مرد، اجازه ورود داد.
احتمالاً عایشه خیال میکرد که الان پیامبر با این آدم شرور و بدزبان که دیگران از او رنج میبردند، برخورد بدی داشته باشد. اما در ادامه روایت میفرماید:
چون مرد داخل شد، پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رو به او كرد و با خوشرويى با وى سخن گفت، تا اين كه صحبتهايش تمام شد و آن مرد رفت. عايشه گفت: اى پيامبر خدا! با اين كه آن حرف را در باره اين مرد زدى، باز با خوشرويى با او برخورد كردى! در اين هنگام، پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
إنَّ مِن شَرِّ عِبادِ اللَّهِ مَن تُكرَهُ مُجالَسَتُهُ لِفُحشِهِ.[3]
از جمله بدترين بندگان خدا، آن كسى است كه به خاطر بدزبانىاش، همنشينى با او را خوش نداشته باشند.
این جریان، از طریق اهلسنت هم در صحیح بخاری آمده است و در آنجا حضرت اینگونه میفرمایند:
يا عائشة! متى عَهَدتَني فَحاشاً إنّ شرّ الناسِ عندَ اللهِ مَنزلةً يومَ القيامةِ مَن تَركَهُ الناسُ اتقاءَ شرِّهِ.[4]
اى عايشه! چه وقت دیدی که من فحش بدهم؟! همانا از جمله كسانى كه در روز قيامت، بدترين جايگاه را نزد خدا دارند، کسی است که مردم، از او به واسطه بدیاش دوری کنند.
بنا بر این، برخورد انسان باید با همه خوب باشد، حتی با شخص بدزبانی که همه از همنشینی با او فراری هستند، اگر این طور باشد از شرّ او مصون خواهیم بود. این، یک درس اخلاقی و یک دستور العمل اجتماعی است که موجب میشود در زندگی و معاشرت با دیگران با مشکلات کمتری مواجه شویم.
بحث فقهی
موضوع: قاعده «لا حرج» (2)
یادآوری
بحث در تبیین قاعده «لا حرج» بود. پس از بیان چند مقدمه به مدرک این قاعده رسیدیم و گفتیم علاوه بر آیات قرآن، چندین روایت نیز بر این قاعده دلالت دارند. دو روایت را در جلسه قبل نقل کردیم و اینک ادامه روایات.
روایت سوم
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ [الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ] عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُسَافِرُ فَرُبَّمَا بُلِينَا بِالْغَدِيرِ مِنَ الْمَطَرِ يَكُونُ إِلَى جَانِبِ الْقَرْيَةِ فَتَكُونُ فِيهِ الْعَذِرَةُ وَ يَبُولُ فِيهِ الصَّبِيُّ وَ تَبُولُ فِيهِ الدَّابَّةُ وَ تَرُوثُ فَقَالَ إِنْ عَرَضَ فِي قَلْبِكَ مِنْهُ شَيْءٌ فَقُلْ هَكَذَا يَعْنِي افْرِجِ الْمَاءَ بِيَدِكَ ثُمَّ تَوَضَّأْ فَإِنَّ الدِّينَ لَيْسَ بِمُضَيِّقٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ ﴿مٰا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾.[5]
شیخ طوسی از «حسین بن سعید» که ثقه است و او از «فضالة بن ایوب» که «ثقة جلیل» است و او از «حسین بن عثمان» که ثقه است و او از «سماعة بن مهران» که «ثقة جلیل» است و او زا «ابو بصیر» نقل میکند، پس سند روایت صحیح است. «ابو بصیر» میگوید: به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: ما مسافرت میکنیم و گاه به گودال آبی از باران که در کنار روستایی قرار دارد، برخورد میکنیم و میبینیم که در آن کثافات است و بچه و حیوانات در آن ادرار میکنند و آن را آلوده میکنند [تکلیف چیست؟] فرمود: اگر در دلت چیزی عارض شد [که شاید آب نجس شده باشد] این کار را انجام بده، یعنی آب را با دستت کنار بزن و وضو بگیر، زیرا دین دارای سختی نیست، چرا که خداوند میفرماید: «در دین، حرجی قرار نداده است».
معلوم است که آب گودال، کُر بوده نه قلیل، چون اگر قلیل بود با این همه آلودگیها حضرت اجازه نمیدادند، با این حال، «ابو بصیر» در دلش شک پیدا شده بود که با این کثافات باز هم میشود وضو گرفت یا نه؟ که حضرت میفرماید: چون در دین حرجی نیست، اشکالی ندارد و با همین آب وضو بگیر.
روایت چهارم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: فِي الرَّجُلِ الْجُنُبِ يَغْتَسِلُ فَيَنْتَضِحُ مِنَ الْمَاءِ فِي الْإِنَاءِ فَقَالَ لَا بَأْسَ ﴿مٰا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾.[6]
شیخ کلینی از «محمد بن اسماعیل» که «علی التحقیق» ثقه است و او از «فضل بن شاذان» که «ثقة جلیل» است و او از «حماد بن عیسی» که از اصحاب اجماع است و او از «ربعی بن عبدالله» که ثقه است و او از «فضیل بن یسار» که از اصحاب اجماع است، نقل میکند، پس سند روایت صحیح است. «فضیل» میگوید: امام صادق (علیه السّلام) در مورد فرد جنبی که غسل میکند و از آبهای غسل در ظرف میپاشد، پرسیده شد؟ فرمود: اشکالی ندارد، «در دین، حرجی قرار نداده است».
در آن زمان، غسل با آب قلیل انجام میشده است؛ به این صورت که آب را با دست یا با ظرف کوچک از تشتی که کنار خود میگذاشتند، بر میداشتند و با ریختن آب بر بدن، خودشان را از حدث و خبث پاک میکردند. پس مورد سؤال غُساله غسل است که تصور میکردند نمیشود با آن غسل کرد؛ ولی حضرت با استشهاد به آیه شریفه میفرمایند: مانعی ندارد.
روایت پنجم
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَثَرْتُ فَانْقَطَعَ ظُفُرِي فَجَعَلْتُ عَلَى إِصْبَعِي مَرَارَةً فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ قَالَ يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿مٰا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ امْسَحْ عَلَيْه.[7]
شیخ طوسی به اسنادش از «احمد بن محمد بن عیسی» که «ثقة جلیل» است و او از «حسن بن محبوب» که طبق یک قول از اصحاب اجماع است و او از «حسن بن رباط» که ثقه است و او از «عبد العلی مولی آل سام» نقل میکند. در باره نفر آخر نظرات مختلف است؛ ولی شیخ مفید وی را از فقهای اصحاب و از اعلام و رؤسای آنان دانسته است و این تعابیر بر بالاتر از وثاقت و جلالت او دلالت میکند، از این رو؛ روایت صحیحه است. وی میگوید به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: لغزیدم [و خوردم زمین] و ناخنم افتاد و روی انگشتم مرهمی گذاشتم، [در آن زمان به جای پماد کیسه صفرای حیوان را روی زخم میگذاشتند] وضویم را چه کنم؟ حضرت فرمود: این و امثال این از کتاب خدا شناخته میشود: «در دین، حرجی قرار نداده است»، بر آن مسح کن.
در این روایت که به نوعی بهترین دلیل روایی بر این بحث میباشد، حضرت از آیه شریفه این طور استفاده کردند که چون برداشتن آن مرهم مشقت دارد، لازم نیست آن را برداری و بر خود عضو مسح کنی؛ بلکه بر همان جبیره مسح کن. البته آنچه از آیه استفاده میشود تنها رفع حکم وجوب باز کردن زخم و مسح بر خود عضو است، اما اینکه بر جبیره مسح کند، دستور خود امام است. به عبارت دیگر، اگر ما باشیم و ظاهر آیه حکم این است که باز کردن زخم لازم نیست، پس مسح ساقط است، اما اینکه بر همان مرهم مسح کند، دلیل دیگری دارد و آن عبارت امام است که فرمود: «امسح علیه».
روایت ششم
وَ عَنْهُ [عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ الْحَنَّاطِ] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ جٰاهِدُوا فِي اللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ هُوَ اجْتَبٰاكُمْ وَ مٰا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ فَقَالَ: فِي الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْخَيْرِ أَنْ تَفْعَلُوهُ.[8]
مرحوم مجلسی در بحار الانوار به نقل از کتاب «عاصم بن حمید» نقل میکند که «محمد بن مسلم» میگوید: از امام باقر (علیه السّلام) درباره این آیات شریفه پرسیدم که: «اى مؤمنان! ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار نيكو انجام دهيد باشد كه رستگار گرديد؛ و در راه خدا آن گونه که شایسته است جهاد کنید، او شما را برگزیده و در دین حرجی قرار نداده است.» فرمود: در نماز و زکات و روزه و کار خیری که انجام میشود [حرجی نیست].
طبق این روایت، هر کار خیری از جمله نماز و دیگر تکالیف اگر به حرج رسید، لازم نیست انجام شود، پس اگر هر جای نماز حرجی باشد، مثلا نتواند بایستد یا نتواند رکوع و سجود معمولی انجام دهد، لازم نیست آن را به صورت معمولی انجام دهد.
روایت هفتم
وَ [محَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ يَعْنِي ابْنَ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَأْتِي السُّوقَ فَيَشْتَرِي جُبَّةَ فِرَاءٍ لَا يَدْرِي أَ ذَكِيَّةٌ هِيَ أَمْ غَيْرُ ذَكِيَّةٍ أَ يُصَلِّي فِيهَا فَقَالَ نَعَمْ لَيْسَ عَلَيْكُمُ الْمَسْأَلَةُ إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ ع كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْخَوَارِجَ ضَيَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ إِنَّ الدِّينَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِكَ.[9]
شیخ طوسی به اسنادش از «محمد بن علی بن محبوب» و او از «احمد بن محمد بن عیسی» و از «احمد بن محمد بن ابی نصر» نقل میکند که گفت: از ایشان [امام کاظم (علیه السّلام)] درباره شخصی پرسیدم که به بازار رفته و لباسی از پوست گور خر میخرد؛ ولی نمیداند آیا تذکیه شده بوده یا نه، آیا در آن نماز بخواند؟ فرمود: بله، لازم نیست جستجو کنید، همانا امام باقر (علیه السّلام) میفرمود: خوارج به خاطر جهالتی که داشتند بر خودشان سخت گرفتند، در حالی که دین وسعتش بیش از اینها است.
در روایات قبلی به آیه شریفه استناد شده بود، اما در این روایت به آیه استناد نشده است؛ ولی با توجه به سخن امام باقر (علیه السّلام) سوق مسلمین را دلیل بر تذکیه و طهارت دانسته است.
مفاد ادلۀ قاعده «لا حرج»
تا اینجا این طور نتیجه میگیریم که بر اساس ظاهر آیات و روایاتی که بیان شد، تکلیف حرجی در اسلام نداریم، پس هر تکلیفی که عرفاً دارای عسر و حرج باشد، حکم آن برداشته میشود.
این نکته را مرحوم ملا احمد نراقی، به عنوان مقدمه دو اشکال بر دلالت این قاعده بیان کردهاند، متن فرمایش ایشان در کتاب عواید الایام چنین است:
قد عرفت أنه تكاثرت الآيات، و استفاضت الأخبار على نفي العسر و الحرج- أعني الضيق- في الدين و التكاليف، و مقتضى تلك الظواهر: انتفاؤهما رأسا، و لو لا غير هذه الظواهر، لم يكن هناك كلام و بحث، بل كان اللازم العمل بعموماتها، و يرجع في تعيين معنى العسر و الضيق إلى العرف، فيحكم بانتفاء كل ما يعد في العرف عسرا و ضيقا.[10]
آیات فراوان و اخبار مستفیضهای بر نفی عسر و حرج، یعنی ضیق، در دین و تکالیف دلالت دارند و مقتضای این ظواهر این است که اصلا عسر و حرجی وجود ندارد، پس اگر مطلبی غیر از این ظواهر نبود، هیچ بحث و سخنی در اینجا نبود؛ بلکه باید به عمومات این ادله عمل میشد و در تعیین معنای عسر و ضیق هم به عرف رجوع میشد، در نتیجه اینطور حکم میشد که هر آنچه به نظر عرف عسر و ضیق محسوب شود، برداشته میشود.
در ادامه ایشان دو اشکال را در این رابطه بیان میکنند.
اشکال اول
اشکال اول این است که از یک طرف میگویید: هر تکلیفی که عرفاً عسر و حرج داشته باشد، برداشته شده است، از طرف دیگر، تکالیف و احکام سخت و مشقتباری را میبینیم که به لحاظ عرفی قطعاً با سختی و دشواری مواجه است و حتی موجب حرج هستند. این دو چگونه با هم جمع میشوند؟
متن اشکال اول ایشان چنین است:
أن نفيهما بعنوان العموم كيف يجتمع مع ما يشاهد من التكاليف الشاقة و الأحكام الصعبة التي لا يشك العرف في كونها عسرا أو صعبة، بل حرجا و ضيقا؟![11]
به تعبیر دیگر، در صورت پذیرش قاعده «نفی عسر و حرج» به این صورت عام، باید بسیاری از احکامی که حرجی هستند؛ ولی نفی نشدهاند را استثناء کنیم، و این موجب تخصیص اکثر خواهد بود.
ایشان در ادامه نمونههایی را از این تکالیف حرجی که نفی نشدهاند، مثال میزنند، میفرمایند:
كالتكليف بالصيام في الأيام الحارة الطويلة، و بالحج، و الجهاد، و مقارعة السيف و السنان، و الأمر بالقرار في مقابلة الشجعان، و النهي عن الفرار من الميدان، و عدم المبالاة بلوم اللوّام في إجراء الأحكام، و التوضؤ بالمياه الباردة في ليالي الشتاء، سيما في الأسفار. و أشد منها الجهاد الأكبر مع أحزاب الشيطان، و المهاجرة عن الأوطان لتحصيل ما وجب من مسائل الحلال و الحرام، و ترك الرسوم و العادات المتداولة بين الأنام، المخالفة لما يرضى به الملك العلّام، إلى غير ذلك.[12]
مثل تکلیف به روزه گرفتن در روزهای بلند و گرم، انجام حج، رفتن به جهاد و مواجه شدن با شمشیر و نیزه و پیکار با افراد نیرومند و نهی از فرار از میدان جنگ، بیتوجهی به سرزنش دیگران در اجرای احکام، وضو گرفتن با آب سرد در شبهای زمستانی خصوصا در سفرها و سختتر از همه اینها، جهاد اکبر با احزاب شیطان و مهاجرت از وطن برای تحصیل مسائل حلال و حرام و ترک رسوم و عادتهای متداول میان مردم که با رضایت پروردگار تنافی دارد و مانند آن.
اشکال دوم
ایشان اشکال دوم را هم این طور بیان کردهاند:
أنا نرى الشارع لم يرض لنا في بعض التكاليف بأدنى مشقة، كما يشاهد في أبواب التيمم و غيره، و يلاحظ في الأخبار الواردة عن الأئمة عليهم السلام ـ التي ذكرنا بعضها ـ من نفيهم بعض المشاقّ الجزئية، مستدلين بنفي العسر و الحرج، و كذا في كلام الفقهاء. و نرى مع ذلك: عدم سقوط التكليف في كثير منها بأكثر و أشدّ من ذلك.
ما میبینیم که شارع در بعضی از تکالیف کمترین مشقتی را برای ما راضی نمیشود، چنانچه در بحث تیمم و مانند آن ملاحظه میشود، همچنین در روایات رسیده از ائمه (علیهم السّلام) ـ که برخی از آنها را بیان کردیم ـ و نیز در کلام فقها میبینیم که بعضی از مشقتهای جزئی را با استدلال به نفی عسر و حرج در دین، برداشتهاند، با این حال، در بسیاری از روایات و کلام فقها میبینیم تکلیفی که سختتر و دشوارتر از آنهاست، ساقط نشدهاند. [اینها چه طور با هم جمع میشوند؟]
خلاصه اگر ملاک، حرجی بودن تکلیف و مشقتبار بودن آن است، چرا در مقایسه میان تکالیف میبینیم که برخی از آنها که مشقت کمی دارند، بر اساس این قاعده نفی شدهاند؛ اما برخی دیگر با اینکه مشقت بیشتری دارند، نفی نشدهاند، بالاخره ملاک و معیار در نفی تکالیف حرجی چیست؟
قبل از بیان جوابی که ایشان به دو اشکال فوق دادهاند، جوابهای دیگری را که به آنها داده شده است، بیان میکنیم.
جواب آیت الله سبحانی
آیت الله سبحانی پس از نقل اشکالات مطرح شده توسط محقق نراقی، ابتدا چند جواب را بیان کرده و آنها را ردّ میکنند و در نهایت جواب خود را بیان میکنند.
ایشان احکام شرعی مقرون به حرج را به سه دسته تقسیم میکنند و این قاعده را تنها ناظر به یک قسم میدانند و از این طریق، اشکال تخصیص اکثر را پاسخ میدهند.
دسته اول
دسته اول احکامی مانند قصاص و دیات است که خود انسان موجب آنهاست. عسر و حرجی که در این احکام وجود دارد، از جانب مردم است نه از جانب شارع، به همین دلیل، آیات و روایات قاعده «لا حرج» مثل: ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ از این موارد منصرف هستند در نتیجه تخصصاً از این قاعده خارج هستند.
عبارت ایشان چنین است:
الأول: ما یکون الناس هم السبب فی جعل تلک الاحکام حفظا للأمن و السلام، نظیر الأحکام المشرّعة فی الحدود و القصاص و الدیات... و ما دلّ علی نفی الحرج منصرف عن هذا القسم من الأحکام، إذ الحرج جاء من جانب الناس لا من جانب التشریع.[13]
ولی در پاسخ میگوییم: درست است که سبب حرج این گونه احکام خود انسان است و مثلا کسی که شراب خورده باید سختی و مشقت شلاق خوردنش را تحمل کند؛ ولیکن این طور نیست که شارع در اینجا هیچ نقشی نداشته باشد، بلکه شارع است که چنین حکمی را قرار داده است و میتوانست حکمی راحتتر قرار دهد. پس حرج در این احکام از یک جهت، از جانب شارع میباشد و حداقل یک قسمت قابل توجهی از این حرج را خود شارع ایجاد کرده است.
دسته دوم
ایشان دسته دوم را اینگونه بیان میکنند:
الثانی: الأحکام التی بنیت علی الحرج و العسر، بحیث یُعدّ الحرج موضوعا لها و مقوما لها، و هذا کالأمر بالجهاد و الحج و المرابطة، فإن هذه الأحکام خصیصتها الحرج و العسر... فإن تشریع هذه الأحکام مبنی علی فرض وجود الحرج و العسر فیها. فلو قال الشارع: ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ ناظر إلی غیر هذه الأحکام التی خصیصتها الحرج، و الشاهد علی ذلک أن الشارع شرع الجهاد و الحج و الفرائض المالیة فی عصر الرسالة و فی الوقت نفسه خاطبهم بقوله: ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾.[14]
دسته دوم، احکامی است که مبنای آنها عسر و حرج است به گونهای که اصلا حرج موضوع و مقوم آنهاست، مانند امر به جهاد و حج و مرابطه. ویژگی این احکام عسر و حرج داستن است... پس تشریع این احکام بر فرض وجود عسر و حرج در آنهاست [از این رو، با قاعده «لا حرج» نفی نمیشوند]. پس آیه ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ ناظر به غیر این احکامی است که ویژگی آنها حرجی بودن است، شاهد آن هم این است که این احکام در عصر رسالت تشریع شدهاند، همان زمانی که آیه فوق نیز نازل شده است. [پس وقتی، هم فرموده جهاد کنید هم فرموده در دین حرجی نیست، معلوم میشود، مراد از حرجی که برداشته شده، احکامی غیر از این احکامی است که در طبیعت آنها عسر و حرج است.]
ایشان در ادامه میفرمایند:
و إن شئت قلت: إن تشریع هذه الأحکام من باب الإمتنان، إذ لولا الجهاد فی سبیل الله، یکون المسلمون فریسة للکافرین.[15]
و اگر خواستی اینطور بگو: تشریع این احکام از باب امتنان است، چون اگر جهاد در راه خدا نبود، مسلمانان در معرض شکار کافران قرار میگرفتند.
سپس آیه و روایتی را در باره جهاد بیان کرده و میفرمایند:
و اعطف علیه ما یترتب علی الحج من فوائد و عوائد یستثمرها المسلمون فی هذا التجمع العظیم... فأهمیة الملاک سببت تشریع هذه الأحکام التی جوهرها الحرج و العسر، فأی حکم کان کذلک فهو خارج عن مدلول الآیة کما هو الحال فی لا ضرر.[16]
علاوه بر آن، حج دارای فوائد و عوائدی است که مسلمانان از ثمرات آن در این اجتماع بزرگ بهره میبرند... پس اهمیت این ملاک موجب میشود این احکامی که طبیعتشان حرجی است، تشریع شوند، بنا بر این، هر حکمی که چنین باشد، از مدلول آیه شریفه خارج است، چنانچه در قاعده «لا ضرر» نیز چنین است.
ولی به نظر میرسد این فرمایش نیز صحیح نیست، زیرا ما هم قبول داریم که هر حکم و تکلیفی برای ما فایده دارد و از باب امتنان واجب شده، اما با این حال، اکثر احکام حرجی چنین خواهند بود و باز موجب تخصیص اکثر میشوند؛ در حالی که لسان دلیل این قاعده آبی از تخصیص است.
دسته سوم
در بیان دسته سوم هم میفرمایند:
الثالث: تکالیف لیس طبعها الحرح و العسر، یتلقاها المکلفون برحابة صدر کالوضوء و الغسل و الصلاة إلی غیر ذلک من الأحکام من الزواج و الطلاق، غیر أنه ربّما یطرأ علیها فی بعض الأحوال الحرج الذی لا یتحمل عادة، فعندئذ یکون الحکم المذکور مرفوعاً بهذه القاعدة، و بذلک یعلم أن القاعدة محکمة غیر مخصصة.[17]
دسته سوم تکالیفی هستند که طبیعت آنها حرجی نیست و مکلفین آنها را با شرح صدر و به راحتی میپذیرند، مانند وضو و غسل و نماز و احکام دیگری غیر اینها چون ازدواج و طلاق؛ البته چه بسا در برخی حالات بر این احکام حرجی عارض میشود که عادتاً قابل تحمل نیست که در این صورت چینین حکمی توسط این قاعده برداشته میشود و از اینجاست که که معلوم میشود این قاعده، قاعده محکمی است و تخصیص نخورده است.
به هر حال، این جوابی بود که ایشان داده بودند و به نظر ما کامل نیست.
جواب شیخ حرّ عاملی
مرحوم ملا احمد نراقی بعد از بیان آن دو اشکال، دو جواب را به نقل از صاحب وسائل و استادش سید بحر العلوم نقل میکند، و سپس هر دو را ردّ میکند. در اینجا این دو جواب را هم که در مقابل هم هستند، مطرح میکنیم.
شیخ حرّ عاملی در کتاب فصول المهمّة فی اصول الأئمّة که تکمله وسائل الشیعة است، پس از نقل این روایاتی که خواندیم، مینویسد:
أقول: نفي الحرج مجمل لا يمكن الجزم به فيما عدا التكليف بما لا يطاق، و إلّا لزم رفع جميع التكاليف.[18]
به نظر من، نفی حرج مجمل است و تنها مورد قطعی آن تکالیف ما لا یطاق هستند، زیرا در غیر این صورت، باید بگوییم همه تکالیف به خاطر این قاعده رفع میشوند.
از نظر ایشان، قدر متیقن مفاد آیه ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ تکلیف «ما لا یطاق» است، یعنی احکامی که مقدور انسان نیست، قطعاً در اسلام نیست؛ اما اینکه شامل احکام مقدوری که انجام آنها موجب حرج میشود یا احکامی که موجب ضرر هستند یا پایینتر از آن هم میشود، معلوم نیست. لذا در غیر تکلیف «ما لا یطاق» مفاد آن مجمل است و قابل استناد نیست.
در ردّ این سخن میگوییم: برای رفع تکلیف «ما لا یطاق» که نیاز به بیان امتنانیِ این آیه نیست، زیرا چنین تکلیفی عقلاً قبیح است و خداوند حکیم چنین تکلیفی نمیکند، پس مفاد آیه باید چیزی غیر تکلیف «ما لا یطاق» باشد.
مرحوم محقق نراقی نیز در ردّ این جواب این گونه میفرمایند:
إجمال نفي الحرج يقتضي رفع اليد عنه في أبواب الفقه، و هو خلاف سيرة الفقهاء و طريقتهم، بل الكل يتمسكون به في موارد كثيرة.[19]
اگر بگوییم قاعده نفی حرج مجمل است، باید از آن در همه ابواب فقه دست برداریم، در حالی که این خلاف سیره و روش فقهاست، بلکه بر عکس، همه آنها در موارد زیادی به این قاعده تمسک کردهاند.