درس خارج فقه آیت الله نوری
کتاب الجهاد
88/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جهاد
در بحث جهاد همان گونه که عرض کرديم بعضي از مطالب و روايات و ابواب فقهي داريم که براي تحصيل آمادگي است که مسلمانان هميشه، کسب آمادگي و مهارت براي شرکت در امر جهاد، يکي از اين موضوعات، بحث سبق و رمايه است در رابطه با بحث سبق و رمايه، چند مطلب هست، مطلب اول تشويق و ترغيبي که در اخبار اهلبيت (عليهم السلام) صورت گرفته، براي کسب مهارت در سوارکاري و تيراندازي و شنا، به طور کلي به کار بردن آلات جنگي، کلمهي نصل که ما داريم بعداً بگوييم با صاد به معناي به کار بردن آلات جنگي که از آهن ساخته ميشود يا در آن زمان، اشياء خاصي بود در زمانهاي بعد «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (حديد، 25) وسيلهي حديد در جهاد، در جنگ داراي موقعيت بسيار مهمي است و خلاصه، اگر ما دسته بندي کنيم روايات را يک دسته تشويق و ترغيب، براي فرا گرفتن سوار کاري و تيراندازي و شنا و به کار بردن آلات جنگ است دستهي دوم، مربوط است به اين که مسابقهي با اينها آن اول، هر فردي اين کار را انجام دهد سوارکاري ياد بگيرد و تيراندازي ياد بگيرد، بحث دوم اين است که عقدي منعقد کنند براي تشويق بيشتر که اگر به عوض باشد پولي هم در بين باشد باصطلاح برد و باختي هم در بين باشد باز هم شارع تشويق و ترغيب ميکند که به عوضاً در اين جا اشکالي ندارد، هم در رمل و هم در مسابقهي با اسب سواري و اين ها. دستهي سوم که ميتوان گفت که اخباري است که نفي ميکند در غير اين ها، برد و باخت را يا حالا به عوض بودن را، حالا کلمهي برد و باخت نباشد به عوض بودن را ميگويد لا سبق الا در اين ها، منحصر ميکند و نهي ميکند از غير از اين ها، اين است که بايد در اين سه موضوع، شايد در بحث اين موضوع هم به وجود بيايد بحث فقهي انجام بگيرد، عرض کرديم که ديروز صاحب جواهر (رحمه الله عليه) در جلد بيست و هشتم جواهر، بحث سبق و رمايه را مطرح کرده است ولي ما به همين ترتيب که عرض ميکنيم به آن جا هم ميرسيم، بحث اول دربارهي تشويق و ترغيب به اين که شما سوارکاري ياد بگيريد، شنا ياد بگيريد، تيراندازي به کار بردن آلات جنگ را ياد بگيريد هر فردي آن مهيا بودن و کسب مهارت، براي جهاد که پيش ميآيد داشته باشيد، چون جهاد يک امر سادهاي نيست همان گونه که اجتهاد و تبليغ و خطابه و همهي اينها قبلاً بايد انسان چقدر درس بخواند تا مهارت پيدا کند در اين قبيل کارها، ـصحبتهاي متفرقه ـ حالا خلاصه ما در اين بحث سبق و رمايه اول بحث داريم که تشويق و ترغيبي در هر فردي، در سوارکاري و شنا و اينها مهارت پيدا کند، حالا رواياتي داريم براي نمونه در مستدرک الوسائل، طبع جديد، جلد چهارم، صفحهي پانصد و هفده، «عَلِّمُوا أَبْنَاءَكُمُ الرَّمْيَ وَ السِّبَاحَةَ» پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حديث نبوي است به فرزندان خودتان تيراندازي و شنا را ياد دهيد، مستدرک الوسائل جلد چهارم، صفحهي پانصد و هفده، «عَلِّمُوا أَبْنَاءَكُمُ الرَّمْيَ وَ السِّبَاحَةَ» سباحه با سين به معناي شنا کردن و شناوري است اين دستور و آموزش تيراندازي و شنا براي فرزندان خودتان و جوانان خودتان، تا هميشه آماده باشند براي جريانهايي که خطرآفرين است و پيش ميآيد اينها آمادگي داشته باشند، اين حديث که عرض کرديم، باز حديث ديگري هست که حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است ميفرمايند که: «ارْكَبُوا وَ ارْمُوا» سوارکاري را ياد بگيريد «وارموا»تيراندازي ياد بگيريد «وَ أَنْ تَرْمُوا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَرْكَبُوا» حالا اگر امر داده شد بين ياد گرفتن تيراندازي و سوارکاري، پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رمي را ترجيح ميدهند رمي در روايات ما هست که «الا ان القوة الرمي الرمي» اينها واقعاً حاکي از اين است که رمي حالا در زمان ما معلوم ميشود، رمي خيلي نقش دارد آن وقت رمي در تيراندازي بود مثلاً يا بعداً هم منجنيق و اينها را هم ياد گرفتند براي رمي، اما الآن امروز بيشتر آلات و ابزار جنگي براي رمي است موشک و فلان و فلان همه رمي است، اين است که رمي خيلي نقش دارد در جهاد و جنگ و روز به روز هم رمي وسعت بيشتري پيدا ميکند در آلات و ابزار جنگي ميفرمايند «ارْكَبُوا وَ ارْمُوا وَ أَنْ تَرْمُوا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَرْكَبُوا» اگر امر داده شده است بين فراگرفتن سوارکاري يا تيراندازي، اگر شما تيراندازي ياد بگيريد بهتر است از اين که تنها سوارکاري ياد بگيريد، بله خوب بالأخره آن تيراندازي ميگويد محبوبتر است، يک قسمت روايات در اين قسمت تشويق و ترغيب و ياد گرفتن اينها است قسمت دوم که بحث مسابقه است و براي تشويق بيشتر که اينها با جمعيت باشند، براي اين که آن رقابت، خود رقابت کار اجتماعي به انسان، يک تشويق بيشتري انسان ميدهد، شوق بيشتري ميدهد آن اولي تقريباً يک امر فردي را شامل ميشد، اما دومي بحث سبق و رمايه است، در در بحث سبق و رمايه اين است که با جمعيت با يکديگر مسابقه بگذارند خود همين رقابت ميان افراد تشويق بيشتري، شوق بيشتري ايجاد ميکند در اين جا هم، در وسائل الشيعه در دو جا متعرض است وسائل، يکي در باب يازده در کتاب جهاد متعرض اين روايات است چون که ميدانيد جهاد عدو که ما با جهاد نفس ميخوانيم، در جلد يازده رسائل بيست جلدي است، يکي هم در جلد سيزدهم در بحث سبق و رمايه متعرض شده است صاحب رسائل نوع روايت در دو جا ذکر شده است منتها بعضي آن جا هست اين جا نيست و بعضي اين جا هست آن جا نيست. حالا در جلد يازدهم، صاحب رسائل، همان کتاب جهاد، صفحهي صد و هفت ايشان ميفرمايد که ما در جهاد خيلي مطلب داريم، سبق و رمايه خودش جزء جهاد مطرح کرده است در جهاد خيلي بحث داريم، منتها ارتباط دارد اين دو با يکديگر، در رسائل جلد يازده صفحهي صد و هفت، يک باب انعقاد کرده منعقد کرده صاحب رسائل براي استحباب اجراي خيل، براي اسب سواري که مسابقه در اسب سواري، خوب آن وقت مرکب اسب بوده است هر مرکبي که خوب در جنگ و جهاد و اينها کاربرد دارد ديگر آن سمت اسب بوده است. باب پنجاه و هفتم از ابواب جهاد و براي اسب سواري است، باب پنجاه و هشتم براي تيراندازي است در کتاب جهاد، خوب باب پنجاه و هفتم باب استحباب ارتباط الخيل، حتي رواياتي ذکر کرده است که اسب نگه داشتن خودش مستحب است «الخير معقود بنواصي الخيل إلي يوم القيامه» حديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يعني به پيشاني اسب، نواصي پيشاني يا مويي که روي پيشاني ميرويد يال اسب، بر پيشاني اسب خير و برکت تا روز قيامت بسته شده است سابقاً مرسوم بوده حالا که نگهداشتن حيوانات و اينها مخصوصاً در شهرها مشکل است مرسوم بود بين مردم در هر خانهاي که اسب باشد فقر به آن خانه راه پيدا نميکند يک برکتي خداوند به اهل آن خانه ميدهد در هر خانهاي که اسب باشد، فقر در آن خانه راه پيدا نميکند اين جا صاحب رسائل مطالعه ميکنيد، ما همه را نميخواهيم ذکر کنيم، باب پنجاه و هفتم روايات مربوط به استدلال ارتباط خيل، نگه داشتن اسب، خوب در آن زمان يک مرکب سواري خيلي مهمي بود، بعد هم آمده سراغ باب بعد از آن، باب پنجاه و هشتم، وسائل جلد يازده، باب پنجاه و هشت از ابواب جهاد عدو، بله چند خبر ذکر کرده است خبر اول اين است «محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيي» کليني، «عن محمد بن يحيي ابوجعفر عطار قمي» خود کليني طبقهي نه است استادش طبقهي هشت است خوب خيلي مهم است محمد بن أبي جعفر از اساتيد مهم کليني است از ايشان و علي بن ابراهيم بيشترين روايات را دارد، بعد «عن أحمد بن محمد که أحمد بن محمد بن عيسي» از اجلاي طبقهي هفت است «عن محمد بن يحيي خزاز» اين هم از طبقهي شش، اينها از اجلهي روات هستند «عن طلحة بن زيد» طلحة بن زيد شيخ در رجال گفته است که «إنّه عامي» سني است «له کتاب الا عند کتابهم معتمد» بعضي از اينها سني بودند ولي کتابهايشان مورد اعتماد فقهاي ما بوده است، «عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال الرمي سهم من سهام الإسلام» رمي انداختن، تيري است از تيرهاي اسلام، ما بعداً هم ميگوييم دربارهي رمي چقدر روايات داريم، حديثي ميخواند از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خداوند دربارهي يک تير سه نفر را وارد بهشت ميکند، يکي آن کسي که آن چوب را در اختيار تراشکار گذاشته که، از آن چوب تير درست کند همين که اين يک انتخاب اين چنين، اقدام اين چنين که چوب را آورده در راه ديگري خرج نکرده، چوب را آورده در اختيار کسي گذاشته است که آن آلات و ابزار جهاد درست ميکند همين کارش، به قصد خدا باشد روي ثواب و بهشت است دوم کسي که آن چوب را ميتراشد و از آن چوب، تير درست ميکند خوب اين هم دوم است که خداوند به آن بهشت ميدهد به قصد سبيل الله، سوم کسي که آن تير را بکار ميبرد براي زدن به دشمن، خداوند به آن شخص ثواب ميدهد في سبيل الله اين کار را کرده باشد بهشت ميخواند او را، خوب اين خبر که خوانديم در صفحهي صد و هفتم جلد يازدهم باب پنجاه و هشت، خبر اول باب، مربوط به تيراندازي بود خبر دوم باب «و عنه» يعني «کليني عن محمد بن يحيي» عنه بر ميگردد به آن استاد کليني، بله، «عن ابراهيم بن موسي» خوب اين هم از اجلاي سقاطي خيلي خوب است «عن حسن بن ظريف» حسن بن ظريف هم ثقه است تا اينجا بحثي نداريم، «عن عبدالله بن مغيره» مغيره از طبقهي پنج از اجلاي روات است صاحب رياض، رياض را هميشه مطالعه کنيد در بحث ما در رياض، جلد دهم طبع جديد، محسنات اين کتابها اين است که در اين کتابهاي جديد که چاپ شده است رياض و اين ها، در پاورقي، مدارک کتب و روايات را ذکر ميکند، از چاپهاي قبل نداشت اين حرفها را، اما الآن در پاورق، اسم هر کتابي را که در متن برده در پاورق مذکور است به طور کامل، جلد ده رياض، صفحهي دويست و سي و سه، بحث ما سبق و رمايه در اينجاست بله، بعد از اين که اين عبدالله بن مغيره را ذکر کرده است «عن عبدالله بن مغيره، رفعه» عبدالله بن مغيره جزء طبقهي ششم است «رفعه قال رسول الله» خوب معلوم است که از طبقهي شش، نميتواند از پيامبر نقل کند وصايف را نص کرده اين حديث از جهت حجيت سندي به اين ترتيب، يک قسم از مرسلات است که حجت نيست، ولصاحب رياض بعد از نقل خبر همين خبر، ايشان گفته که عبدالله بن مغيره، از کساني است که «أجمع الأصحاب علي فصيه فصح ما أمر» اين عبارت را دقت کنيم چون زياد در کتب رجال و فقهي هست که «أجمعة الإصابه علي تصحيح ما يصحه عن جماعة» اولاً که خود اين اجماع، چه اجماعي است؟ ثانياً معني اين کلمه چيست که «أجمعة الإصابه و لا تصحيح ما يصح عن فلان» بحث زيادي شده است امام (رضوان الله عليه) شايد در بحث خودشان يک روز اين را بحث کرده اند، اولاً اجماع از آن اجماعاتي است که قول معصوم از آن کشف ميشود چون اجماعي است که علماي رجال به اين اجماع کرده اند، خوب هر اجماع که کشف از قول معصوم نميکند، اجماع در مسائل فقهي اگر باشد مدرکي نباشد، اطمينان پيدا کنيم به اين که اين ها، روايتي چيزي در دستشان بوده بله اين اين گونه نيست، اجماع حجت فقهي ندارد، مسلم است عند علماء رجال. دوم اين که معني عبارت چيست؟ بعضي گفتهاند معنايش اين است که اگر يکي از اينها در سند باشد ديگر آن سند کلاً معتبر است ـصحبتهاي متفرقه ـ خوب خلاصه اين جا بالأخره طايفهي دوم داريم بحث ميکنيم طايفهي دوم در مسابقه است در اين جا در مسابقه، صاحب جواهر و رياض و فقهاي ديگر اول گفتند که آيات قرآن، خود آيات قرآن، از کجا آيات قرآن دلالت دارد بر صحت مسابقه، يکي اين آيهاي که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ» اين آيهي قرآن است، آيهي شصتم از سورهي انفال است اين آيهي شصتم از سورهي انفال، چطور دلالت دارد بر مسابقه؟ براي خاطر اين که «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ» من قوه را پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به رمي معنا کرده، رباط الخيل، مربوط به همان اسب سواري است اما قوه را به رمي بله اين است که ايشان ميگويد که اين شخص که به اين ترتيب عرض کرديم اين عبدالله مغيره ميگويد که قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) «قوه الرمي» بنابراين چون قوه را به رمي معنا کرده است اين را گفتند که دلالت در مسابقه دارد يکي هم در سورهي يوسف، «إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنَا» ميگويد از اين آيه استفاده ميشود به اين که مسابقه در شرع قبل از اسلام مشروع بوده است بحثي هم ميدانيد که ما داريم، در رسائل و کفايه، چيزهايي که در شرايع سابق صحت داشته و مشروعيت داشته، استصحاب ميتوانيم بکنيم براي شهر خودمان؟ گفتند بله، مصطفاد از اين آيهي هفدهم از سورهي يوسف، سورهي دوازدهم از قرآن مجيد، مصطفاد بر اين که در آن شرع مشروعيت داشته مسابقه، في الجمله استصحاب کنيم در شرح ما هم ثابت ميشود خوب حالا ما روايت را عرض ميکنيم روايات چند دسته شد؟ يکي روايات هستند که دلالت دارند بر اين که اسب سواري است بايد دلالت کنند بر اين که بر تيراندازي، صاحب وسائل هم در جلد سيزدهم در بحث سبق و رمايه همين روايات را به اين ترتيب فرمودهاند که ما بايد به آنها توجه کنيم، خوب در جلد سيزدهم بله، وسائل اين روايات، ايشان صاحب وسائل چهار پنج باب بيشتر ندارد در کتاب سبق و رمايه در جلد سيزدهم، صفحهي سيصد و چهل و پنجم شروع ميشود، جلد سيزدهم وسائل بيست جلدي، صفحهي سيصد و چهل و پنج، اول باب استحباب الإجراء الخيل، اول رفته سراغ اسب سواري «و تأديبها و الاستباق» هم خيل را اجرا کنند نه اسب سواري مسابقه بگذارند و تعبير اسب را تربيت کنند و استباق حاصل شود خبر اول باب، محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيي، عن احمد بن محمد، اين همان سندي است که تا اينجا خوانديم، خوب کليني، از محمد بن يحيي از ابوجعفر عطار قمي عن محمد بن احمد، که دوباره محمد بن يحيي، اين محمد بن يحيي بعدي، محمد بن يحيي بن عمران اشعري قمي، اين هم جزء اجلاي روات است، عن قياس بن ابراهيم، عن أبي عبدالله، عن أبيه عن علي بن الحسين. خوب از قياس بن ابراهيم، اين توصيف نشده است أبي عبدالله هم کنيهي يکي از روات است و توصيه نشده است، عن أبيه عن علي بن الحسين، (عليهم السلام) إن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) «أَجْرَى الْخَيْلَ وَ جَعَلَ سَبَقَهَا» پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اسبها را در مسابقه قرار دادند سبق اين جاست، سبق و سبق، کتاب سبق، يا سَبق، سَبق مصدر است اما سبق به آن عوضي ميگويند که به آن برنده داده ميشود اين جا سَبَق ميخوانيم، پيغمبر اسب خود را اجرا کردند و سَبَق را چه قرار دادند «أَوَاقِيَّ مِنْ فِضَّةٍ» أواقي، جمع أوقيه است أوقيه هم به چهل درهم از نقره گفته ميشود به أوقيه، پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اجرا کرد خيل را در مسابقه و سبق آن خيل را «أَوَاقِيَّ مِنْ فِضَّةٍ» چند رقي از فضه که هر وقي چهل درهم است خوب خبر بعدي، «عن علي بن ابراهيم عن أبيه محمد بن يحيي، کليني از ابراهيم، آن هم از أبيه، محمد بن يحيي اشعري قمي، عن طلحة بن زيد» عن طلحه هم گفتيم به يکي از عاميون، خيلي کتابش معتبر است عن أبي عبدالله (عليه السلام) براي «أَغَارَ الْمُشْرِكُونَ عَلَى سَرْحِ الْمَدِينَةِ» مشرکون در سرح، سرح با سين با حاي به چراگاه ميگويند که اطراف شهر قرار ميگيرد، مشرکين در آن چراگاهها أغار، حمله کردند «فَنَادَى فِيهَا مُنَادٍ يَا سُوءَ صَبَاحَاهْ» منادي ندا کرد که صباحاه، کلمهاي مثل واويلا و اين در موقع مصيب اين کلمه را ميگفتند يک نالهاي کرد يا سوء صباحاه، يعني خوب مشرکين آمدند حمله کردند و روزگار سخت خواهد شد «فَسَمِعَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْخَيْلِ فَرَكِبَ فَرَسَهُ فِي طَلَبِ الْعَدُوِّ» پيغمبر سوار شد به فرس خودش براي طلب عدو «وَ كَانَ أَوَّلَ أَصْحَابِهِ لَحِقَهُ أَبُو قَتَادَةَ» ابو قتاده آمد به پيغمبر ملحق شد، پيغمبر تنها نباشد «عَلَى فَرَسٍ لَهُ» اولين کسي که آمد أبو قتاده بود «وَ كَانَ تَحْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص سَرْجٌ دَفَّتَاهُ لِيفٌ» اين اسب يک زيني داشت اين زين از ليف خرما بود يعني خيلي تشکيلاتي نبود «وَ كَانَ تَحْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص سَرْجٌ دَفَّتَاهُ لِيفٌ لَيْسَ فِيهِ أَشَرٌ وَ لَا بَطَرٌ» اين اسب با اين ترتيب براي تفريحات و چيزي نبود، گاهي سواري که براي کار انجام دهند «فَطَلَبَ الْعَدُوَّ فَلَمْ يَلْقَوْا أَحَداً» رفتند سراغ دشمن کسي را پيدا نکردند «وَ تَتَابَعَتِ الْخَيْلُ» اسب سوارها پشت سر يکديگر آمدند، به قول ابو قتاده «يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْعَدُوَّ قَدِ انْصَرَفَ» دشمن رفته «فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ نَسْتَبِقَ» استشهاد به ذيل حديث است اگر حاضر هستيد پيغمبر با شما مسابقه بگذاريم؟ پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سوار بر اسبي است و اسب سوارها آمدند به سمت او «فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ نَسْتَبِقَ» اشکال ندارد «فَاسْتَبَقُوا» خود پيغمبر شرکت کرد، در اين مسابقهي سوار کاري، «فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَابِقاً عَلَيْهِمْ» پيامبر بنده شد از همه جلوتر بعد هم يک بحثي در جواهر هست که شرايع هم دارد که جلو بودن اسب از چه معلوم ميشود؟ گردن اسب جلوتر باشد از گردن اسب بعدي، يا همان گوشها کافيست؟ در مورد خود اين بحث کرده است خوب بالاخره ميخواهيم اسب سواري کنيم بدانيم جلو اولي دومي و سومي چقدر بايد جلوتر باشد؟ امروز هم در مسابقات موازين دارند ديگر، موازيني هست چقدر بايد جلوتر باشد؟ صاحب جواهر ميگويد همان گردن اسب و خلاصه، بالأخره پيامبر برنده شد پيغمبر بعد از اين که برنده شد «أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ» توجه کردند به اشخاصي که پشت سر او بودند، «فَقَالَ أَنَا ابْنُ الْعَوَاتِكِ مِنْ قُرَيْشٍ» من پسر عواتک هستم يعني چه؟ عاتکه اسم زن است عاتکه با عين و ت دو نقطه، در اجداد پيامبر چند زن به نام عاتکه وجود دارد، اين زنها خيلي سابقهي خوبي داشتند من پسر عواتک هستم از قريش «إِنَّهُ لَهُوَ الْجَوَادُ الْبَحْرُ» اسبش را هم معرفي کرد هم اسبم از اسبهاي خوب است و هم خودم فرزند عواتک هستم خلاصه پيامبر در اين جا خودش به اين طريق معرفي کرد خوب حالا ما بخواهيم تمام روايات را بخوانيم وقت شما زياد گرفته ميشود و شايد لازم نباشد، خبر سوم را ميخوانيم اگر بعضي از اين اخبار سنداً ضعيف باشند مورد عمل هستند خبر سوم اين است که عن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بله خود پيغمبر «أَجْرَى الْخَيْلَ الَّتِي أُضْمِرَتْ» پيغمبر اسبهايي که اضمرت به آن اسبها ميگفتند که مضمار آن جا بود که اسب هارا تربيت ميکردند مهيا ميکردند اسبهايي که تربيت شده بودند پيغمبر آن اسبها را به مسابقه گذاشتند، «مِنَ الْحَفْيَاءِ إِلَى مَسْجِدِ بَنِي زُرَيْقٍ» خوب عرض کنم به اين که، همهي اخبار را شما ميخوانيد خبر ششم اين باب، قال الصادق (عليه السلام) از صدوق نقل ميشود مرسل «عند المالک و تنفر عند الرهان» ملائکه در موقع برد و باخت که انجام ميگيرد، نفرت دارند حاضر نميشوند «و طلع عن صاحبه ما علي الحافر و الخف و الريش و نصل» ما نميخواهيم اينجا زياد بحث کنيم براي اين که چند بحث هست مربوط به بحث قمار است، در بحث قمار همين اخبار را آن جا هم ذکر کردهاند چهار نوع قمار بازي داري، حالا قمار نگوييم و برد و باخت نگوييم چون همه را قمار نميدانيم و حرام نميدانيم، چهار نوع مغالبه داريم که دو نفر با يکديگر مسابقه دهند، مسابقهاي با آلات قمار، به عوضاً حرام است عند الکل، با آلات قمار برد و باخت انجام بگيرد عوض هم در بين باشد اين قدر متيقن از آيات و روايات است، دوم مسابقه است با آلات قمار بدون برد و باخت، يعني بدون عوض و بدون پول در بين، اين هم حرام است سوم مسابقه است ولي آلات قمار در بين نيست، ببينيم که چه کسي بهتر خط مينويسد؟ چه کسي بهتر قرآن را حفظ است امثال و ذالک، اين هم دو نوع است يک وقتي بيهوده است ميرويم شب تاريک که براي اين کتاب بگذارد قلهي کوه خضر و برگردد بيايد نصف شب، فردا برويم ببينيم برنده باشد، مثلاً کبوتر بازي و امثال ذالک، يک چيزهايي است که بي فايده است و يک وقتهايي فايده دارد ببينيم چه کسي بهتر خط مينويسد؟ ببينيم که چه کسي بهتر نهج البلاغه را حفظ ميکند؟ بيشتر حفظ ميکند؟ چگونه حفظ ميکند براي کارهايي که مهارت اگر باشد محاسني است و داراي فلسفه است چهار نوع ميشود به طور خلاصه عرض ميکنيم اول به آلات قمار و به عوض، دوم آلات قمار و به عوض اين دو تا حرام است دربارهي شطرنج بحثي است که اگر آلات قمار باشند و خارج شده باشد آن وقت آن هم اشکالي ندارد، سوم اين که کارهايي انجام شوم از اين قبيل کارها به عوضا، هر کسي توانست که مثلاً اين کار را انجام دهد خط خوب هم آن هم به عوض، چهارم همين کار نه به عوض، ببينيم کدام يک بهتر مينويسم؟ بدويم کدام بهتر ميدويم؟ عوضي هم در کار نيست ببينيم کدام در دويدن قويتر است... .