درس خارج فقه آیت الله نوری
کتاب الجهاد
87/10/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جهاد
بحث فعلي ما در اين است که با چه کساني جهاد واجب است، البته بعد از آن مقدمات و دلائلي که عرض کرديم که وجوب جهاد يکي از مسلّمات اسلام است و اقسام جهاد يا مَن يجيب جهادُه که يعنی با چه کساني واجب است جهاد انجام بگيرد.
به اعتباراتی جهاد تقسيم شده است، يکي از تقسيمها اين است که جهاد يا جهاد ابتدايي است براي دعوت به اسلام، که ملسمانها اين را وظيفة خود ميدانند که جهاد و قيام کنند براي دعوت کفّار به اسلام، اين يک نوع جهاد است که بحث ما هم از همين آغاز ميشود، دوّم جهاد به معني دفاع است که اگر يک نقطهاي که اسلامي است يا بلاد مسلمانها يا بيضه اسلام از طرف کفار مورد تهاجم قرار بگيرد به مسلمانها واجب است که دفاع کنند، سوم جهاد با بغات، بغات جمع باغي يعني کساني که در برابر حکومت مشروع اسلامي يا در برابر امام که در رأس حکومتي قرار گرفته است حاضر نيستند تسليم شوند و زير بار آن حکومت بروند و در برابر آن حکومت موضع مخالف دارند اين هم يک نوع جهاد است، امّا جهاد در برابر مال و جان و عرضِ شخص هم ثواب جهاد را دارد امّا فعلاً مورد بحث ما نيست اين را فقهاء ما بيشتر در کتاب حدود متعرض شدهاند، اين يک جور تقسيمبندي جهاد است به اعتبارات ديگر هم ميشود جهاد را تقسيمبندي کرد که جهاد يا با کفار اهل کتاب است چون اهل کتاب احکام خاصي دارند يا با کفار غيراهل کتاب حال هر چه باشند، دهريّه باشند که اصلاً معتقد به خدا نيستند يا دهريّة نيستند مثل کساني که در هندوستان هندو هستند که غير اهل کتابند، اين هم يک نوع جهاد ست حالا با توفيق پروردگار متعال ما بحثمان را از جهاد ابتدايي آغاز ميکنيم. اسلام اين رسالت را دارد که کفار را به اسلام دعوت کند با ترتيبي که عرض ميکنيم اگر آن ترتيب پيشرفت نکرد جهاد مسلّح را با کفّار لازم ميداند که به اين جهاد ابتدائي ميگوئيم، درنظرتان است که ما از اول که بحث جهاد را شروع کرديم بحثهايي پيش آمد که با اين بحث ارتباط دارد. مثلاً کلام صاحب رياض که ادّعا کرده بود که در زمان غيبت امام عصر(عجّل الله فرجه الشريف) جهاد واجب نيست حالا هر چند سال که اين غيبت طول بکشد در تذکره هم يک چنين عبارتي بود که ما قبول نکرديم، استناد آنها اين بود که جهاد بايد با امام عادل باشد امام عادل را هم مخصوص امام معصوم ميدانند ولي ما گفتيم امام عادل پيشواي عادل است. صاحب جواهر هم گفتند که ادّلة ولايت فقيه اقتضاء ميکند که امام عادل فقط مخصوص امام معصوم نباشد چون فقيه به حسب آن ولايت فقيه جاي امام است بنابراين در بحث ما کلام صاحب رياض و علامه در تذکره جا ندارد که ميگويند در زمان غيبت امام معصوم جهاد ابتدايي واجب نيست امّا دفاع را کسي شکي ندارد که در جاي خودش دفاع واجب است امّا جهاد ابتدايي که حرکت کنند و بروند و کفار را به اسلام دعوت کنند و اگر نپذيرفتند با آنها جهاد کنند مورد بحث وگفتگو است.
بحث ما فعلاً در جهاد ابتدايي است جهاد ابتدايي را ما بر حسب ادّله واجب ميدانيم صاحب جواهر در جلد 21 صفحه 46 ميگويد از ضروريّات دين است که اسلام جهاد ابتدايي دارد اگر نباشد از قطعيات است و بر مسلمانها لازم است که با تأمين مقدماتي جهاد را انجام دهند حالا {في کل عامٍ مرّة} را بعداً بحث ميکنيم، ايشان ميگويد اگر از ضروريات نباشد از قطعيات است و از مسلميّات فقه ماست، بنابراين بحث ما فعلاً با توفيق پروردگار متعال در جهاد ابتدايي است، ادلةِ وجوب جهاد ابتدايي کتاباً و سنتاً در سيرة پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) براي ما مطلب را ثابت ميکند، امّا کتاباً، اين همه آيات را که خوانديم و چندين جلسه بحث کرديم، اين آيات قرآن بالاخره اطلاق و عموميت دارند و می گويند بر مسلمانها واجب است که جهاد و قتال کنند، مخصوصاً اينکه اگر جهاد نباشد{قاتلوهم حتي لاتکون فتنه} معطل می ماند پس تا فتنهاي در سطح زمين وجود دارد جهاد واجب است،{ويکون الذين کلُّه لله} از اين قبيل تعبيرات که ما داشتيم {لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض} تا زماني که روي زمين فساد است بر مسلمانها واجب است که جهاد وقتال کنند تا فساد را از ميان بردارند يا {لولا دفع الله لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد} اگر جهاد نباشد مراکز عبادت همه بر باد ميرود، مخصوصاً گذشتِ زمان براي ما اين منطق را ثابتتر ميکند، خلاصه تعليلاتي که در اين آيات قرآن است اقتضاء ميکند که اين حکم الهي هميشه جريان داشته باشد، اين آيات که خوانديم.
و روايات اين بود که جهاد اگر نباشد عزت مسلمانها به مخاطره ميافتد و هر قومي که جهاد را ترک کرد محکوم به ذلت و سقوط و انحطاط است {و الله ما صلح الدين و لا الدنيا الا به} بنابراين اين روايات که خوانديم اقتضاء ميکند که جهاد ابتدايي واجب باشد زير اصلاح و عزت دين و دنيا در گرو جهاد است. بعلاوه سيره پيغمبر(صلّي الله عليه وآله)، يکي از بحث ها اين است که آيا جنگهاي پيغمبر همه دفاع بوده يا بعضي جهاد ابتدايي بوده است، ما شکي نداريم که بعضي جهاد ابتدايي بوده مثلاً پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) جيش اُسامه را ترتيب ميدهند در آن موقع که خودشان در حالت مريضي هستند تأکيد ميکنند که بايد از مدينه بروند و با روم بجنگند، خوب اين که دفاع نيست اين جهاد ابتدايي است، يا خود پيغمبر در جنگ تبوک، شايد به همين ترتيب بوده، جنگ خيبر هم شايد به همين ترتيب بوده که يهوديها در خيبر پناه گرفته بودند و پيغمبر رفتند و آنها را متلاشي کردند، بله! بعضيها دفاع است به دليل اينکه مشرکين قريش حرکت کردند و آمدند به مدينه براي از ميان برداشتن اسلام، در جنگ اُحد اينها خواستند که از حيثيت وايمان خويش و از مرکزيت خودشان دفاع کنند. جنگهاي پيغمبر متفاوت است امّا شکي در اين نداريم که جهادابتدايي را پيغمبر انجام داد و پايه گذاري کرد مثلاً جنگ با روم، جنگ با ايران که ما بعداً از نهجالبلاغه نمونههايي داريم که حضرت امير(عليه السلام) به عمر گفتند که خودت نميخواهد بروي ولي لشگر بفرست به ايران، که آن فتح الفتوح در دماوند انجام گرفت، خوب اين جهاد ابتدايي است زيرا آنها لشکر کشيدند براي از ميان برداشتن آن مرکز کفر، همينطور جنگ با روم آن هم همينطور بود که حضرت امير(عليه السلام) فرمودند که لشکري به روم بفرست که به اين ترتيب جنگ کنند و اين جهاد ابتدايي است زيرا براي دعوت به اسلام است هر جنگي را که براي دعوت به اسلام است جنگ ابتدايي ميناميم، امّا جنگي که دشمن حرکت کرده و مرکزيت اسلام و مسلمين را در يک نقطه يا نقاطي مورد تجاوز قرار ميدهد در برابر آنها دفاع کردن جنگ دفاعي است، امّا فعلاً بحث ما در جنگ ابتدايي است، بنابراين کتاباً و سنتاً و سيرة پيغمبر (صلّي الله عليه وآله) اقتضاء ميکند که جهاد ابتدايي واجب باشد، يعني اسلام براي خودش اين رسالت را ميبيند که در برابر کفر و شرک ساکت ننشيند اينگونه نبوده که پيغمبر (صلّي الله عليه وآله) يک قرآني آورده و در يک نقطهاي نشسته و شروع کرده به گفتنِ مسئله و احکام به مردم، نخير! براي خودشان لازم ميدانستند که حرکت کنند، نامههايي که پيغمبر براي سلاطين نوشتند و سلاطين را به اسلام دعوت کردند و هر کدام که نپذيرفتند مسلمانها رفتند و با آنها جنگ کردند، به اين جنگها حضرت امير(عليه السلام) نظر داشتند و جنگهايي مشروع و صحيح بود، بنابراين ما بايد اينطور تلقّي کنيم که آيات قرآن و روايات معتبر ما و سيرة پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) اقتضاء ميکند که جهاد و جنگ ابتدايي واقع شود، البته يک قسم از جهاد را فقهاء ما معترض نشدند، بنده در روز اولِ اين بحث گفتم، البته کتاب جهاد در کتب فقهي ما بسيار کمرنگ و کوتاه بحث شده مثل اينکه زمانشان طوري بوده که فکر نميکردند که روزي قدرتي پيدا کنند و جهاد انجام دهند، مثلاً شيخ طوسي در مبسوط جهاد ابتدايي را جايز نمی داندبلکه می گويد {هو خطاءٌ و قبيحٌ} اين واقعاً عجيب است که اينها راجع به جهاد اينگونه نظر داشتند، ما گفتيم يک قسم از جهاد اين است که يک کانون و مرکزي، مرکز ظلم و اجحاف باشد در برابر آن جهاد واجب است ولي اين جهاد ابتدايي نيست، دفاع هم نيست، جهاد با بغات هم نيست مثلاً جريان کربلا، که سيدالشهداء خودشان فرمودند {من راي سلطاناً جايراً مستحلّاً لحرم الله ناکساً لاهل الله مخالفاً لسنتة رسول الله يعمل في عباده بالاثم والعدوان ...}، ويا قيام زيد در برابر هشام بن عبدالملک که ائمه بر آن صحّه گذاشتند و يا قيام شهداي فخ در زمان بنيعباس، خوب اينها مواردي هستند که روايات معتبر ما بر آنها صحّه ميگذارند. اين هم يک نوع از جهاد است و به انواع جهاد توجّه کردن خيلي لازم است و از جمله چيزهايي که براي ما لازم است مطالعه کلمات امام (رضوان الله عليه) است در دفتر تبيان يک جلد جنگ و دفاع مقدس است يک جلد جهاد است و جاي جاي کلمات همين است که عرض ميکنيم و بر مسلمانان لازم است که آنقدر قدرت داشته باشند چون اگر اينطور نباشد دشمنان ما را هضم ميکنند و از بين ميبرند چون جهاد کار سادهاي نيست {اعدّوا لهم} ميخواهد مقدمات ميخواهد در هر عصري مسلمانها بايد اين واجب را با مقدماتش فراهم کنند چون ذيالمقدمه واجب است پس مقدمه هم واجب است. خلاصه بحث بسيار مهم و زنده و مورد لزوم امروز است.
بحث ما با توفيق خداوند در جهاد ابتدايي است که کتاباً و سنتاً و سيرةً ثابت و قطعي است امّا کيفيت اين، بعداً در کيفيت قتال بحث خواهيم کرد چون از جهاتي با جنگهاي معمول بشري فرق دارد در جهاد اولاً بايد قصدشان خدا باشد، جهاد عبادت است اگر با قصد خدا باشد امّا کساني که با قصد توطئهگري و کشورگشايي به جنگ ميروند اين به حساب جهاد مربوط نيست کساني که قصدشان خدا است و نشر اسلام و دعوت به اسلام است مربوط به جهاد است.
جهاد ابتدايي شرايطي دارد اولين شرطش وجوب دعوت به اسلام است بعد اگر قبول نکردند و مانع ايجاد کردند و سماجت به خرج دادند نوبت به جهاد ميرسد جهاد به عنوان {آخر الدواء الکيّ} می باشد اين مَثَلي است در ميان عربها يعني آخرين دواء کيّ است يعني داغکردن، يکي از معالجات حيوانها داغ کردن است که يک سيخي را در آتش سرخ ميکنند بعد با آن سيخ آن حيوان را داغ ميکنند آن داغ خيلي از مرضها را از بين ميبرد و لذا {آخر الدواء الکِيّ} اين تعبير هم مال آيت الله طباطبايي در تفسير الميزان است که جهاد به عنوان {آخر الدواء الکي} می باشد که در جاي خودش واجب است، خوب اولين مرحلهاش اين است که بايد دعوت به اسلام صورت بگيرد و لذا در قرآن مجيد ميبينيم که همهاش برهان و دليل است اينها بايد براي مردم بيان شود، اسلام که نخواسته خودش را بر مردم تحميل کند دعوت به اسلام با بيان دلايل و براهين است در قرآن ميبينيم که دربارة توحيد چقدر ادّله است، دربارة معاد چقدر ادّله است در هر موضوعي همين طور است، قرآن ميگويد {قلهاتوا برهانکم ان کنتم صادقين} علامت صدق را اقامة برهان ميگويد بنابراين مسلمانها که ميخواهند با کفار به عنوان جهاد برخورد کنند بايستي با اقامة دلايل و براهين اسلام را که نجاتبخش و آزاديبخش است توجيه کنند، در وسائل الشيعه ی 20 جلدي که بحث ما در جلد 11 است يک باب وجود دارد به عنوان {باب وجوب الدعاء الي الاسلام} و يک باب است به عنوان {کيفية الدعاء الي الاسلام}. اولاً واجب است که دعوت به اسلام کنند اگر نشد آخرش دست به شمشير بردن است يک بحث ديگر هم هست که کيفيت دعوت بايد به چه شکلي صورت بگيرد بالاخره ما بايد به اين مطلب توجه داشته باشيم که اسلام دين دليل و برهان است و لذا علاوه بر قرآن و آيات فراوان در روايات ما هم احتجاجات فراواني وجود دارد، يکي از کتابهاي بسيار خوب ما کتاب احتجاج طبرسي است، بعضي از مؤلفين و متصّنفين بسيار خوش سليقه بودند در جمعآوري مطالب، احتجاج طبرسي خيلي قطور نيست و در دو جلد چاپ شده ولي هر چه هست بسيار خوش سليقه بوده و خوب ترتيب داده شده است، يا مثلاً کتاب تحف العقول که چقدر در جمع احاديث خوشسليقه بوده است. طبرسي شروع کرده از احتجاجات پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) يک به يک که به چه ترتيبي با مخالفين برخورد ميکردند و احتجاج و استدلال ميکردند. اين هم از اين جهت خوب است که مردم بدانند که اسلام با شمشير پيش نرفته، اسلام با منطق پيش رفته است، بسياري از ممالک هستند که هيچگاه مسلمانها به عنوان جهاد به آنجا نرفتند ولي مسلمان هستند، اندونزي هيچوقت کسي نرفته به آنجا که شمشير ببرد ولي يکي از کشورهاي اسلامي است بلکه پرجمعيتترين کشور اسلامي است و امثال اينها زياد است خيلي جاها هست که اصلاً شمشير و جهاد مسلّح در آنجا نبوده امّا در نتيجة همان متانت و جامعيت و مطابق بودن با برهان و دليل، اشخاصِ بيغرض پذيرفتهاند. در کتاب آيت الله طبرسي در حالات پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) که بنده يادداشت کردهام، بعد از بيان اين آيه {ادعُ الي سبيل ربک بالحکمة و الموعظه الحسنة و جادلهم بالّتي هي احسن} که آية 125 سورة نحل سورة 16 قرآن کريم است، اين آيه را بعداً بيشتر توضيح ميدهيم بعد از ذکر اين آيه از حضرت عسکري(عليه السلام) ميگويد 5 طائفه جمع شدند و به خدمت پيغمبر آمدند يکي مشرکين و بتپرستان بودند، دوّم يهود، سوم نصاري، چهارم ثنوية، که کساني بودند که براي عالم دو مبدأ قائل بودند يک مبدأ خير و يکي شر آن مبدأ خير را يزدان ميگفتند و مبدأ شر را اهريمن ميناميدند ولي ما ميبينيم که همه طرف خداست، پنجم دهريّة، که کساني بودند که منکر خدا بودند مثل کمونيست و اينها، اين چند صفحه شايد ده يا پانزده صفحه از کتاب را اشتغال کرده است پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) به آنها فرمودند که اينطور که شما سر و صدا ميکنيد حرفي گفته نميشود شما هر کدامتان يک نماينده معين کنيد بعد نمايندگانتان حرفهاي خودشان را بزنند ما هم حرفهاي خودمان را ميزنيم، همين کار را کردند از هر طائفهاي چند نفر را معين کردند پيغمبر با کمال متانت سوال کردند که يهود شما چه ميگويد؟ نصاري شما چه ميگوييد؟ چون در قرآن مجيد آيات فراواني است که در اول اعتقادات يهود و نصاري را ردّ ميکند مثلاً يهود گفت {عزير ابن الله}، نصاري ميگفتند {مسيح ابن الله} حتي ميگفتند {ثلاثهٌ} خلاصه اينها مطالب خودشان را بيان کردند هر طائفهاي صحبت ميکرد پيامبر(صلّي الله عليه وآله) اجازه ميدادند که هر نظري دارند بيان کنند بعد از اينکه بيان ميکردند پيامبر ميفرمودند آيا تمام شد و ميگفتند: بله، بعد پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) شروع کردند به جواب گفتن و همه اينها مسلمان شدند، بيشتر پيشرفت اسلام با منطق و برهان و دليل است اين يکي تهمتي است که نصرانيها به ما ميزنند که اسلام با شمشير پيشرفت کرده است.
خلاصه يکي از کيفيت دعوت به اسلام همين آيه است {ادع الي سبيل ربک بالحکمة و المؤعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن} در اينجا خداوند سه راه را بيان ميکند، قبل از جهاد اول حکمت، حکمت چه معنايي دارد يکي از کلماتي که در قرآن کريم زياد به کار رفته حکمت است در 20 جاي قرآن اين کلمه وجود دارد به اندازه ای اين کلمه در قرآن مورد تجليل است که فرموده {من يأتي الحکمة لقد اوتي خيراً کثيراً}، اين چيست که خداوند به هر کس حکمت داد خير کثير داده است؟! و نيز فرموده {و لقد آتينا لقمان الحکمه أن أشکر لله} و در مورد خود پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) {يعلّمه الکتاب و الحکمة} آيت الله طباطبائي(رضوان الله تعالي عليه) در جلد 19 تفسير الميزان يک بابي منعقد کرده که حکمت در قرآن به چه معناست ايشان در بيان حکمت ميگويند که هر طائفهاي، هر جامعهاي، هر امتي، هر ملتي يک اصولي دارد که بر اساس آن اصول حرکت ميکند همينطور فرهنگ خاصي دارد در فرهنگش يک اصولي، يک سنتي و يک قوانيني است، آن ملت آن سنت و قانون و اصل را اساس زندگي و فکر و فرهنگ خودش ميداند مثلاً گاوپرست در آن مليّت خودش اين را يک اصلي ميداند (البته اين اشتباه است) اين که اينقدر احترام به گاو ميکنند بر اساس همان فرهنگ و مليّت خودش است بتپرست براي بت از آن ديد نگاه ميکند، ايشان ميفرمايند که هر طائفهاي، هر جامعهاي يک اصولي دارد که بر اساس آن اصول حرکت ميکند، فکر و عمل و فرهنگ و کارش همه بر اساس آن اصول و سنن تنظيم ميشود خوب قرآن و اسلام هم در برابر ملل ديگر يک ارزشها و اصولي دارد آن اصول حکمت است پيغمبر خدا(صلّي الله عليه وآله) علاوه بر اينکه به مردم کتاب را ميآموخته حکمت را نيز به مردم ميآموخته، يعني دين اسلام چه مباني و چه ارزشهايي دارد، مثلاً صداقت، امانت، عدالت و اينطور چيزها، اينها اصول هستند اينها را پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) بيان ميکردند تا مردم بدانند که اسلام داراي اصول و ارزشهايي است اين حکمت است روايات فراواني هم هست در تفسير برهان و ... يک روايت از امام صادق(عليه السلام) که ميفرمايند حکمت يعني تفقّه در دين، خوب فهميدن دين {فمن تفقّه فهو حکيم} هر کس که فقيه است حکيم هم است، هر کسي که دين را درست شناخته حکمتها را هم درست شناخته، اين است که اولين مأموريت پيغمبر خدا(صلّي الله عليه وآله) {ادع الي سبيل ربک بالحکمة} يعني با برهان و دليل ارزشها را براي مردم بيان کن. آيت الله طباطبائي ميفرمايند اين ارزشها مطابق فطرت انسان است، انسان آنچه مطابق فطرتش باشد ميپذيرد ارزشهايي در اسلام است که بر اساس فطرت انسان پيريزيشده است. پس اول حکمت است، دوم {و المؤعظه الحسنة} موعظه يعني پند دادن بسياري از چيزها را انسان ميداند ولي بايد به انسان تذکر دهند اين تذکر بايد خير خواهانه باشد و آن مذِّکر هم خيرخواه باشد خالص و مخلص باشد {فذکِّر إنّما أنت مذکِّر} اين هم باب موعظه است که همه به آن محتاجيم، حتي پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) که در آخر من لايحضره الفقيه ميباشد به جبرئيل گفتند {عِظ لي} با آن مقام، جبرئيل در سه کلمه پيغمبر را موعظه کرد اول {عِش ماشئت فانّک ميّت} هر قدر که زندگي کني آخرش مرگ است، دوم اينکه {أحبب ما شئت فانّک مفارقه} هر چه را که دوست ميداري بدان که بالاخره از آن جدا ميشوي در دنيا، سوم {و اعمل ماشئت فانّک ملاقيه} هر عمل که انجام دهي به جزاي آن عمل خواهي رسيد اين موعظه است، موعظه يک بابي است در اسلام، قرآن ميگويد دعوت کن با حکمت و دليل و منطق، دعوت کن با موعظه، يک طائفهي ديگر هستند که {جادلهم} اينها به اين آساني نميپذيرند اينها با شما به جدال برميخيرند در برابر آنها بايد {جادلهم} منتهي {بالتي هي احسن} آن 5 طائفهاي که گفتيم براي همين مثال ميزند که يهود و نصاري و مشرکين و ثنوية و دهريّة اينها با پيغمبر (صلّي الله عليه وآله) مباحثه کردند و پيغمبر به واسطه {جاءلهم بالتي هي احسن} به آنها جواب دادند و آنها مسلمان شدند.
بنابراين اولين مأموريت که مسلمانها ميخواهند در راه جهاد گام بردارند دعوت به اين ترتيب می باشد، {و لذلک و ادع و استقم} در قرآن آياتي ک مربوط به دعوت ميباشد به اين ترتيب است.
در وسائل الشيعه يک بابي است که دلالت دارد بر اينکه واجب است که قبل از قتال دعوت کردن، اين يک باب است باب پشت سرش باب کيفيت دعوت است حالا ما يک حديث از باب اول ميخوانيم در جلد 11 وسائل 20 جلدي صفحه 30 {باب وجوب الدعاء الي الاسلام قبل القتال} خبر اول اين است {محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن النوفلي عن السکوني} اين سند مورد اعتماد ماست {عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال قال اميرالمؤمنين(عليه السلام) بعثني رسول الله(ص) الي اليمن} پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) حضرت امير را به يمن اعزام کردند براي دعوت به اسلام و قتال در راه اسلام {و قال يا علي لاتقاتلنّ أحداً حتي تدعوه الي الاسلام} با هيچکسي قتال نکن تا آن شخص را دعوت به اسلام کني {و أيمُ الله لأن يهدي الله عزّوجلّ علي يدک رجلاً خيرٌ لک مما طلعت عليه الشمس و غربت} بعد پيغمبر قسم خوردند {و أيم الله} اگر يک نفر به دست تو مسلمان بشود از کل آنچه خورشيد بر آن ميتابد و غروب ميکند بهتر خواهد بود. بنابراين اين دو باب را بايد ما بررسي کنيم بعلاوه نامههايي که پيغمبر(صلّي الله عليه وآله) به سلاطين نوشتهاند و اينکه مضمونشان چه بوده و عکسالعمل آنها چه بوده است.