درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
99/06/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/آداب المحتضر /فصل في ما يتعلق بالمحتضر مما هو وظيفة الغير
فصل في ما يتعلق بالمحتضر مما هو وظيفة الغير
وهي أمور :
الأول : توجيهه إلى القبلة بوضعه على وجه لو جلس كان وجهه إلى القبلة ، ووجوبه لا يخلو عن قوة، بل لا يبعد وجوبه على المحتضر نفسه أيضاً ، وإن لم يمكن بالكيفية المذكورة فبالممكن منها، وإلا فبتوجيهه جالساً ، أو مضطجعاً على الأيمن أو على الأيسر مع تعذر الجلوس ، ولا فرق بين الرجل والإمرأة ، والصغير والكبير ، بشرط أن يكون مسلماً.[1] پس از آنکه مسئلهی آداب مریض، گفته شد که عیادت مریض مستحب است بر اساس نصوص و روایات، و رجحان ذاتی دارد و خواندن دعا مخصوصاً خواندن هفتاد مرتبه سورهی حمد در کنار مریض برای شفا، بسیار مهم است که در کتاب وسائل الشیعه آمده است که اگر کسی هفتاد مرتبه سورهی حمد بخواند، روح برگردد گویا تعجب نکند. و دربارهی تأثیرگذاریِ هفتاد مرتبه سورهی حمد، روایات متعددی در همان باب آمده است که انشاءالله عزیزان استفاده کنند.متن روایت: محمد بن يعقوب عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال لو قرأت الحمد على ميت سبعين مرة ثم ردت فيه الروح ما كان ذلك عجبا.[2]
و اما دربارهی احکام محتضر که جزء احکام شرعی است
صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید؛ احتضار از باب افتعال به معنای حضور و سوق است. سُوق یعنی نزع، حالت جا کردن، که میفرماید انشاءالله در آن شرائط وضعیت خوبی خدا برای ما مرزوق کند مخصوصاً در روایت صحیحهای که هست از حارث همدانی که معروف شنیدهاید ((يا حار همدان من يمت يرني؛)) [3] سند معتبر، روایت صحیح است. و تجربه هم نشان داده است که مؤمنین در حال احتضار و در حال مرگ، ارادتی که به مولا داشته باشد چهرهی نورانی امام امیرالمؤمنین را میبیند. که گفتهاند گر دمِ مرگ من آیی و نگاهی بکنی /جان به هر مرگ ستانم که نگاه تو بس است.
صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه با آن روح عبادی که دارد میگوید خداوند در آن روز به ما رحم خاصی کند. روزگاری است که خواهد آمد، کسی از آن روز راه فراری ندارد. آن محتضر است و وقت جان دادن است چه حکمی دارد؟ فقها می گویند اولین حکم، توجیه به سوی قبله است. یعنی محتضر را رو به قبله قرار بدهد به نحوی که پاهایش رو به طرف قبله باشد که اگر بنشیند قبله روبه رویش قرار بگیرد. این وضعیت در فقه اهل بیت آمده است و بعد سید میفرماید: ووجوبه لا يخلو عن قوة ، وجوب این عمل یا وجوب این توجیه، خالی از قوّت نیست. بلکه برای خود محتضر هم لازم است که این کار را انجام بدهد که شرح میدهیم.
مسئلهی وجوب توجیه
در این رابطه گفته میشود که این حکم یک حکم مشهور است، وجوب توجیه الی القبله، طبق تتبعی که به عمل آمد شیخان قدس الله أنفسهم الزاکیات شیخ مفید و شیخ طوسی، وجوب را با صراحت و ظاهر کلام اعلام میکنند؛ 1. شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: وإذا حضر العبد المسلم الوفاة فالواجب على من يحضره من أهل الإسلام أن يوجهه إلى القبلة: فيجعل باطن قدميه إليها، ووجهه تلقائها تصریح دارد که توجیه میّت به طرف قبله یک امر واجبی است.[4] 2. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه در احکام محتضر میفرماید: فالواجب أن نبين ما يتقدم ذلك من السنن والآداب.فإذا حضر الانسان الوفاة، يستقبل بوجهه القبلة، ويجعل باطن قدميه إليها،[5] که از احکام محتضر این است که توجیه به سوی قبله صورت بگیرد، محتضر را رو به قبله قرار بدهد به همان صورتی که گفتیم، پا به طرف قبله که اگر میت بنشیند روبه روی قبله قرار داشته باشد. کتاب نهایه، کتاب دربارهی بیان احکام از منظور شیخ طوسی، حکم نهایی است. کتاب مبسوط و کتب دیگر استدلالی است کتاب خلاف که بحث تقریباً مذاهب مطرح میشود مبسوط که استدلالی است کتاب فتوایی شیخ نهایی است. گفته میشود که اگر یک حکم در نهایة المقصود یا در نهایه و خلاف اگر اختلاف داشت متن نهایه مهم است رأی شیخان را فهمیدم مشهور هم همین رأی را بیان میکند.
رأی و نظر مشهور در توجیه إلی القبلة
مشهور یعنی محقق حلّی قدس الله نفسه الزکیه کلمهی یجبُ حکم را اعلام میکند. و يجب فيه توجيه الميت إلى القبلة بأن يلقى على ظهره و يجعل وجهه و باطن رجليه إلى القبلة کلمه یجب را دقت کنید. اعلام میکند که توجیه محتضر به سمت قبله واجب است.[6]
نظر فقهای متأخرین و متأخر متأخرین درباره توجیه الی القبلة
و از متأخّرین و فقهای عظیم الشأن متأخرین شهید قدس الله نفسه الزکیه میفرماید همان بیانی که محقق حلی دارد، و يجب توجيهه إلى القبلة مستلقياً بحيث لو جلس استقبل، کلمهی یجبُ به کار گرفته شده تصحیح دارد به وجوب این عمل.[7] تا به اینجا از لحاظ اقوال برای ما مطلب در حد وثوق و اطمینان نزدیک میشود. شیخان فرمودهاند و بعد از اینکه شیخان فرمودهاند، محقق حلّی و شهید هم این مطلب را اعلام فرمودند و بعضی از فقهای دیگر، لذا ما میتوانیم بگوییم از لحاظ اقوال، هر چند مشهور اعلام شده است، ولی مشهوری است که دارای بسیار پشتوانهی مستحکم که رأی شیخان را در ضمن دارد، این از جهت اقوال، و از متأخرین متأخرین که طبقهی سوم میشود صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید که وجوب قولی است دارای قوّت، القولُ بالوجوب لایخلو من قوة، این یک قول را غریب اعلام میکند.[8] اقوال را به دست آوردیم الان برویم به سراغ ادلّهی این حکم.
ادلهی وجوب توجیه علی القبله
دلیل اول روایات
دربارهی ادله به طور کلّ اولین دلیلی که در این رابطه میتوانیم اعلام کنیم نصوصی است که در این باره آمده است کتاب وسائل، جلد 2، باب 35 از ابواب احتضار، در این باب شش تا روایت آمده، که تمامیِ این شش روایت دربارهی توجیه علی القبله هست و خوشبختانه تمامیِ این شش روایت از لحاظ سند اعتبار دارد بین صحیحه و موثقه و مرسل صدوق هست. یکی دو روایت را بخوانم که صاحب جواهر و اعاظم دیگر یادآور شدهاند. روایت اول: محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن العباس بن معروف، عن عبد الله بن المغيرة، عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام في (حديث) قال: و إذا وجهت الميت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة، لا تجعله معترضا كما يجعل الناس، فإني رأيت أصحابنا يفعلون ذلك، وقد كان أبو بصير يأمر بالاعتراض، أخبرني بذلك علي بن أبي حمزة، فإذا مات الميت فخذ في جهازه وعجله.[9] صحیحه ذریح هست، صحیحه هست سندش محمد ابن حسن، شیخ طوسی به اسناده عن محمد ابن علی ابن محبوب، اسناد شیخ به محمد بن علی ابن محبوب درست است و محمد ابن علی ابن محبوب از اجلا و ثقات هست، عن عباس ابن معروف که توثیق خاص دارد از اجلا است عبدالله ابن مغیره هم که توثیق خاص دارد ذریح هم خودش توثیق خاص دارد عن ابی عبدالله، سند صحیحه میشود، عن أبي عبد الله عليه السلام في (حديث) قال: و إذا وجهت الميت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة، لا تجعله معترضا كما يجعل الناس، فإني رأيت أصحابنا يفعلون ذلك، وقد كان أبو بصير يأمر بالاعتراض، أخبرني بذلك علي بن أبي حمزة، فإذا مات الميت فخذ في جهازه وعجله؛ به پهلو نخوابانید رو به قبله، پاها رو به قبله باشد به پشت خوابیده باشد. این روایت دلالتش هم کامل، سند هم درست.
روایت دوم: محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم، عن سليمان بن خالد قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إذا مات لأحدكم ميت فسجوه تجاه القبلة، وكذلك إذا غسل يحفر له موضع المغتسل تجاه القبلة فيكون مستقبل باطن (مستقبلا بباطن) قدميه ووجهه إلى القبلة. ورواه الصدوق مرسلا إلى قوله: تجاه القبلة. ورواه الشيخ بإسناده، عن ابن أبي عمير مثله إلى آخره.[10] روایت صحیحهی سلیمان ابن خالد هست، محمد ابن یعقوب، عن علی ابن ابراهیم، عن ابیه عن ابن ابی عمیر، عن هشام ابن سالم عن سلیمان ابن خالد، این روایت را ما صحیحه گفتیم، سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه این روایت را مصححه میگوید.
فرق بین صحیحه و مصحّحه
فرق بین صحیحه و مُصَحَّحه این بود که مُصَحَّحه عبارت است از سندی که بعضی از راویان آن تضعیف ندارد ولی توثیق خاص هم ندارد اما مورد عمل اصحاب قرار گرفته و قرائنی هم دارد که شده است مصححه، یعنی در عمل جای صحیحه را گرفته، این را بهش میگویند مصححه، بنابراین این حدیث را که مصححه میگوید سید الحکیم، شاید به لحاظ ابراهیم ابن هاشم باشد که توثیق خاص ندارد ولی مورد عمل اصحاب هست
متن روایت: قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إذا مات لأحدكم ميت فسجوه تجاه القبلة، وكذلك إذا غسل يحفر له موضع المغتسل تجاه القبلة فيكون مستقبل باطن (مستقبلا بباطن) قدميه ووجهه إلى القبلة؛ کامل هم استقبال را بیان کرد و هم کیفیت را که فرمود فيكون مستقبل باطن (مستقبلا بباطن) قدميه ووجهه إلى القبلة؛ و هم استقبال و هم کیفیت استقبال بیان شد.
روایت سوم: وعن حميد بن زياد، عن الحسن بن محمد، عن محمد بن أبي حمزة، عن معاوية ابن عمار قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الميت فقال: استقبل بباطن قدميه القبلة.[11] روایت موثقهی معاویة ابن عمار هست، عن حمید ابن زیاد عن الحسن ابن محمد، عن محمد ابن ابی همزه، همهی اینها توثیق دارد. عن معاویة ابن عمار که توثیق دارد ولی امامی نیست میشود موثق، دوازده امامی نیست. قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الميت فقال: استقبل بباطن قدميه القبلة؛ میت را مستقبلاً بالقبله قرار بدهید،
روایت چهارم: محمد بن علي بن الحسين عن الصادق عليه السلام أنه سئل عن توجيه الميت فقال استقبل بباطن قدميه القبلة.[12] این روایت بعدی از شیخ صدوق هست که متن همین است ولی مرسل هست. این کیفیت استقبال که معلوم است. بباطن قدميه دارد در روایات متعدد. و استقبال هم که معلوم است. شیخ صدوق این روایت را اینجا مرسل ذکر کرده است و در جای دیگر، این روایت را شیخ صدوق، مسند هم ذکر کرده، در کتاب علل، در هر صورت روایات از لحاظ سند هر شش روایت معتبرند و از لحاظ دلالت هم ظهور کامل و درست دارند و اینکه محتضر را باید توجیه الی قبله کرد. مطلب تا اینجا تمام.
شاید کمتر اتفاق بیفتد که در یک باب، شش روایت که همه معتبر و همه مضمون هم نزدیک به هم، شش روایت را با سند معتبر اگر یک جا پیدا کردید، عنوان مستفیض که قطعاً میتوانید به آن بدهید بعید نیست که عنوان متواتر هم برایش اطلاق بشود. حداقل در حدّ استفاضه هست، روایات در حدّ استفاضه مطلب هم معلوم. این دلیل اول ما. پس از این دلیل نیازی به دلیل دیگر که تقریباً نداریم.
یک سوال ذهنی را شما جواب بدهید، اگر ما یک دلیل کامل را گفتیم استناد به دلیل دیگر مانعی ندارد که شما اشکال میکنید که اگر نصوص هست دیگر چه کار داریم دلیل دیگر، دلیل دیگر می تواند مؤیّد باشد نقش استحکامبخشی داشته باشد ضرری ندارد.
دلیل دوم –کلام فقهاء-
دلیل دوم اینکه اقامه میشود با استفاده از فقها، مخصوصاً صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید که این حالت و این عمل از صدر اسلام تا تاریخ فعلی تا زمان ما استمرار داشته است یعنی از اوّل که مراجعه کنید تا الان، محتضر را رو به قبله قرار می دهند و این سیره، و این بنای مؤمنین و متشرعین طبیعتاً دلیلی بر لزوم این عمل میشود دلیل بر وجوب این عمل میشود برای اینکه یک امر مستحبی به این صورت محقق نشده تا حالا، که امر مستحقی باشد از صدر اسلام تا تاریخ موجود، همهی مؤمنین به آن امر، ملتزم باشند اگر چنین حالتی پیش بیاید در حقیقت کشف میشود که الزامی در کار هست، سیره هم دلیل دیگری میشود برای اثبات وجوب، حداقل مؤیّد بسیار مستحکمی است در جهت اثبات مطلوب.[13]
این ادله و این شواهد و این اقوال گفته شد و بعد از این اقوال یکی دو اشکالی مطرح میشود که صاحب جواهر، همان اشکال را مطرح کردهاند و جواب دادهاند توضیحاتی را هم برای شما عزیزان اضافه میکنیم.
دو اشکال و پاسخ توسط صاحب جواهر
صاحب جواهر می فرماید که دو اشکال شده است یک اشکالش مربوط به سند است که بعضی از روایها را مورد اشکال قرار دادند که توثیق ندارد، جواب؛ مثل ابراهیم ابن هاشم که اگر میگوییم توثیق ندارد جواب این است که ابراهیم ابن هاشم، توثیق عملی دارد هم از طرف خود علی ابن ابراهیم، و هم از طرف اصحاب که به روایت او عمل میکنند و توثیق عملی است. لذا روایات از لحاظ سند در نهایت استحکام است بحث سندی جا ندارد. اما اشکال دوم، یک اشکال نسبتاً مهمی است میفرماید که همهی این نصوص دربارهی میّت آمده است نه دربارهی محتضر، ما میخواهیم ثابت کنیم وجوب توجیه محتضر را الی القبله، نه وجوب توجیه میّت، در این نصوص، همه میّت هست، میّت را رو به قبله قرار بدهید، بنابراین دلیل، دلیلِ درستی است ولیکن مدعّا تطبیق نمی کند به مدّعای شما، مدّعا این میشود، مدلول روایات این میشود که میّت را مستقبل بالقبله قرار بدهیم نه محتضر را. این اشکال را صاحب جواهر مطرح می کند و فقهای دیگر هم تعرض فرمودهاند. صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه جوابی دادند، و جواب دیگری هم اضافه میشود انشاءالله که این اشکال رفع بشود. صاحب جواهر میفرماید که منظور از میّت، در این نصوص، محتضر هست، برای اینکه میّت که حکم ندارد، میّت از کسی است که فوت شده است باید فوراً ببرند به خاک بسپارند آن که دیگر توجیه من القبله نمیخواهد این میّتی که گفتند یعنی کسی که در حال احتضار قرار گرفته کأنما، حکمش حکمِ میت است و این را باید رو به قبله قرار بدهند در حال احتضار و بعد از اینکه فوت شد ببرند و به خاک بسپارند قرینهای هم در متن دیده میشود که این مربوط به محتضر است که میفرماید: فلم يزل كذلك حتى يقبض، یعنی محتضر است، محتضر بعد از اینکه از دنیا میرود که نوبت به غسلش میرسد آنجا هم در حال غسل رو به قبله قرار میدهند قرینهی داخلی در طول روایت هم هست. و بعد همین صاحب جواهر میفرماید که معهود بین مسلمین این است که محتضر را رو به قبله قرار بدهند نه میّت را، و یک شاهدی هم میآورد از مصابیح، مصابیح الاحکام، کتاب سید طباطباییِ بحرالعلوم هست که استاد صاحب جواهر است که دربارهی سید بحرالعلوم میفرماید سید الاستاد بل استاد الکل، علامهی طباطبایی کتاب مصابیح که مخطوطش هست و قطعاتش و جملاتش در جواهر است. اخیراً شنیدهام چاپ شده است.
صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید که در مصابیح آورده است که بین علما، اختلافی وجود ندارد که منظور از توجیه علی القبله، توجیه محتضر است. اما اختلاف بر این است که این توجیه واجب است یا مستحب، اما اصلِ توجیه و زمان و کیفیت محل اختلاف نیست. چرا؟ برای اینکه در همین نصوصی که دیدیم مکرر، کیفیت استقبال تصریح شده است. با وجود این تصریحات اختلافی دیگر وجود ندارد. در کیفیت که اختلاف ندارد، در زمان این عمل هم صاحب جواهر میگوید که اختلافی وجود ندارد، اختلاف مربوط میشود به وجوب و استحباب که این عمل واجب است یا مستحب است. پس از آنکه شیخ مفید تصریح دارد الواجب، و خود محقق حلّی تصریح دارد یجبُ، و شهید هم تصریح دارد یجبُ، و ظاهر امر هم این است که دلالت بر وجوب بکند بنابراین همانطور که صاحب جواهر میفرماید که وجوب این امر خالی از قوّت نیست که سید طباطبایی یزید قدس الله نفسه الزکیه هم با توجه به این مدارک و ادلّه فرمودهاند و وجوبهُ لایخلو من قوّةٍ وجوب این توجیه خالی از قوت نیست. منتها محقق حلی میفرماید که وجوب کفایی است بر عهدهی مؤمنینی که حضور داشته باشند، و حالت که معلوم شد، تا به اینجا این فتوایی که سید داده است برای ما قابل قبول و دارای متانتی است که اشکالی در این رابطه دیده نمیشود. متفرقاتی دارد این بحث که انشاءالله فردا ادامه میدهیم.
سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید