درس خارج فقه استاد مصطفوی
88/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
درباره ادّله اجتهاد بحث ميکرديم. مقدمه بحث فقه آشنايي ابتدا با فقه اجتهادي اصالتاً و با فقيه شدن بالتبع است. ما که فقه اجتهادي و استدلالي بحث ميكنيم خود فقه اجتهادي و استدلالي را تعريف كنيم و در ضمن كار فقيه هم معلوم ميشود كه فقیه يعني چه كسي؟ ادله اجتهادي دو اصطلاح دارد. اصطلاح اول ادّله اجتهادي در اصطلاح فقهي که عبارتست از ادّله اربعه و ملحقات آن. ملحقات آنرا گفتيم سيره عقلا و عرف و مايشاکلهما. ادّله اجتهادي در فقه در مقابل ادّله تقليدي قرار ميگيرد که ادّله تقليدي کتاب، سنت و قاعده عقلي است. کاملترين دليل براي تقليد فقط همان قاعده عقلايي رجوع جاهل به عالم است.این معنای ادله اجتهادی بود. اصطلاح دوم اصطلاح اصولي است. در اصول، ادّله اجتهادي در برابر ادّله فقاهتي واقع ميشود. ادّلهاي که حجيت معتبر شرعي دارد و مؤداي آن، حکم اولي و واقعي است، به آن دسته از ادّله ميگويند ادّله اجتهادي. ادّله فقاهتي در جايي بکار ميرود که از ادّله اوليه و حجج معتبره شرعي خبري نباشد. در اينصورت به ادّلهاي مراجعه ميشود تحت عنوان اصول عمليه که ادّله فقاهتي است. چهار تا است اين ادّله فقاهتي. چهار اصل بعنوان اصل عملي شناختهايد. توهمي ميشود که ما اصول ديگري هم داريم در مقام عمل، مثل اصالة الحل، اصالة الاباحة و اصالة الطهاره و غيرها. اينها هم اصول لفظيه نيستند. در مقام عمل هم نقش ايفا ميکنند، اينها بايد از اصول عمليه باشند چرا صول عمليه را چهار تا گفتيد؟ بلي از اصول لفظيه نيستند وليکن اينها از قواعد فقهيه هستند. اسم اصل روي آنها کار ميرود حقيقت آنها قاعده فقهي است که فرق اين دو گفته شده است. ادّله اجتهادي تا کتاب و سنت رسيديم. عقل و اجماع و ملحقات را گفتيم و رسيديم به کتاب و سنت.استفاده از کتاب به چه صورت است؟ نماي دور فقه و کار فقيه را آشنا بشويم. آيا استفاده از کتاب مفسر شدن است؟ به تفسيرها مراجعه شود؟ خير ميدان فقه و فقاهت از تفسير و مفسرين جداست. استفاده از کتاب در باب استنباط احکام فقهي چه صورتي دارد؟ استفاده از کتاب در بحث فقه ابتدائاً مجموعه آنرا مستقل اعلام ميکند بنام آيات الاحکام. آيات الاحکام را از تفاسير استفاده کنيم؟ کافي است؟ خير. از منظر فقيه عَلَمي استفاده کنيم؟ چون قدرت اجتهاد دارد. ميگوئيم هر مفسري مجتهد نيست. بايد مفسر ما فقيه باشد. ما فقيه برجستهاي را پيدا کردهايم که آيات الاحکام را شرح داده است. به قول ايشان اکتفا کنيم؟ خير. چون اين بدترين نوع تقليد است. تقليد مقلد از مجتهد عيبي ندارد ولي تقليد در خود اجتهاد گفته ميشود بدترين نوع تقليد است. پس چه بايد کرد؟
1ـ خود فقيه بعنوان متفحص بايد فحص وسيعي کند. تفاسير را بگردد بعنوان مقدمات ولي نه بعنوان تمامالملاک و تمامالاعتماد. اقوال فقها را بايد فحص کند. خود هم شخصاً چيزي بفهمد. فهم فقها را هم باید احراز کند.آنگاه ميشود يک حجيت بعنوان ظاهر کتاب.شنيدهايد فحص در اجتهاد را. فحص و فهم اصحاب در اجتهاد و فقه بکار ميرود. فحص به چه معناست و تا چه حد؟ فهم اصحاب چه جايگاهي دارد؟ فحص به اين معناست: يک ظاهر کتاب يا يک ظاهر روايت را که برخورديد روايات باب،آيات مربوط،روايات مفسره، اقوال فقها، فحص و تتبع بشود با استفراغ وسع، پس از کامل شدن فحص و تتبع، که ميگويند يجب الفحص حتي اليأس، تا وقتيکه ديگر احتمال خلاف ندهيد. اين ميشود مرحله اجتهاد. اينقدر لازم است. چون احتمال تقيه، تخصيص و کنايات و استعارات وجود دارد.اقوال فقهاء ممکن است نکتهاي را به شما اعلام کند که آن نکته بر شما مختفي شده باشد. در اصطلاح فقهاء نجف ميگفتند، اجتهاد يعني فهم اقوال فقهاء. فهم اصحاب چه جايگاهي دارد؟ در ضمن بحثهاي فقهي به آن اشاره ميشود که هکذا فهم الاصحاب.فهم الاصحاب دو اثر دارد: نسبت به خود مجتهد علاوه بر دليل معتبري که دارد،اطمينان نفس ميآورد. شما که ان شاء ا... بالاتر برويد ميبينيد که يک فقيه چقدر کار ميکند، چه جاهايي ميرود چقدر قدرت فقهي دارد. فقهاء که عدهاي از آنها يک مطلبي را به آن نحو خاص فهميده باشند اطمينان برايتان ميآورد اين از نظر شخص مجتهد اما از نظر علمي، فهم فقها در مصطلحات فقهي که ظاهر کتاب و ظاهر روايات است، نقش خبرويت را دارد. اعتبار آنها از باب خبرويت است. بنابراين به فهم اصحاب که برخورديد بدانيد چه بوده است و چه جايگاهي دارد. بعد از کتاب ميرسيم به سنت.
سوال: گاهي فقيهي در مقابل همه فقهاء فهم جديدي دارد و براي خودش واقعاً معلوم است. از کتاب و سنت مطلبي را استفاده ميکند که ساير فقها و استفاده نکردهاند.
جواب: آن فهم براي خودش حجت است اگر يقين دارد. اگر دليل داشته باشد،و فهم فقهاء (و اين فقيه) مؤيد است. اگر کسي چنين فهمي داشته باشد يا ميشود برونگرا مثل متجددين که بعضي از مسائل را بر خلاف فقهاي مشهور ،ممکن است فتوي بدهد يا نظر ابتکاري دارد که درست است والله العالم. ما که جرأت آنرا نداريم هر که جرأت آنرا دارد بيايد ميدان و فتوي بدهد.سنت: گفتم سنت دو اصطلاح دارد:
1ـ سنت در اصطلاح فقه و اصول
2ـ در اصطلاح درايه و رجال.
در اصطلاح فقه و اصول: همين است که مشهور است و شما ميدانيد. فعل و قول و تقرير معصوم (عليه السلام) سنت در اصطلاح درايه و رجال: خبر متواتر و قطعي الصدور. روايتي که معتبر است و بايد در بحث اجتهاد آنقدر روي آن کار شود تا اعتبارش ثابت شود بطور اجمال از اين قرار است دستهبندي روايت دو قسم است: روايات متواتر و خبر واحد. زير مجموعه خبر متواتر، خبر مستفيض واقع ميشود. متواتر و مستفیض چیست؟
متواتر: خبري است که سندهاي متعدد و زيادي داشته باشد با وصف صحت و وثاقت تا بدانجا که براي فقيه و اهل فحص علم حاصل شود. ملاک آن حصول علم است. ما فعلاً در سند بحث ميکنيم. منظور تواتر سندي است. خبر مستفيض: خبري که از طرق متعدد و زيادي نقل شده است. فيضان داشته است. اما براي اهل فحص علم وجداني نميآورد فقط اطمينان بوجود ميآورد. فرق بين متواتر و مستفيض همان فرقي است که بين علم و اطمينان است. در حجيت هم از همين قرار است: اطمينان قائم مقام علم ميشود در اعتبار. خبر مستفيض هم در اعتبار ،قائم مقام خبر متواتر ميشود. بخش دوم: خبر واحد: بدانيد خبر واحد يک خبر نيست که به آن واحد ميگويند. دو طريق سه طريق يا حتي مشهور هم خبر واحد است. تا حد استفاضه و تواتر نرسيده است خبر واحد است. خبر واحد چند تقسيم دارد. مشهور آن همان است که شنيدهايد. خبر صحيح: کل راويان سند مسلسل و موثق و امامي باشد.خبر موثق: راويان آن مسلسل و ثقه باشند و بعضي از آنها امامي نباشند. حتي اگر يک نفر باشد. خبر و روايت حسنه: بعضي از راويان آن امامي است ولي مدح دارد ، توثيق ندارد مثلاً ميگويد: احمدبن محمد شيعيٌ ولاييٌ له کتاب. مدح شده است. توثيق نشده است. شيعه هم هست.راوي اگر ممدوح بود و در سند روايت قرار گرفت، حتي اگر يک نفر باشد، روايت ميشود حسنه. نقطه مقابل صحيح و موثق را ميگويند ضعيف. روايت ضعيف مصاديق فراوان دارد:
1ـ مرسل است
2ـ بعضي راويان مجهول است. مشهور يا ديد ابتدايي اين است که میخواهم این دید ابتدایی را کنار بگذارید. دید ابتدایی این است که روايتي را که گفتيم سند آن ضعيف است کنار بگذاريد. اينطور نيست. ضعف و ضعيف مساوي با جعل نيست، که خیایها اشتباه میکنند. يکي از راههاي اعتبار روايت سند است یکی از راهها. منتها برجستهترين راه اعتبار روايت سند است. راههاي ديگر هم داريم براي اثبات اعتبار. تنها سند، راه اثبات اعتبار روايت نيست. مثلاً ميگويد برخي روايات کافي ضعيف است يعني ميخواهد بگويد مجعول است و دور بيندازيد. اينطور نيست. ضعيف به روايتي اصطلاح ميکند که سلسله سندش بر اساس معيار رجالي ثقه و درست نباشد اما تنها سند، راه اعتبار نيست. راههاي ديگر هم دارد. ده تا راه براي اثبات اعتبار براي روايت داريم:
1ـ کثرت روايات
2ـ متن فوق العاده متين و بلاغي روايت
3ـ مطابقت مضمون روايت با ظاهر کتاب يا با روايات معتبر
4ـ عمل مشهور قدما
5ـ مطابقت مضون با تولا وتبري و ... بنابراين اين خيلي نکته حساس ظريفي است، هم در خطابي هم در تبليغي و هم در تحقيقي، و آن اينکه روايتي که ضعيف ميگوئيم مساوي با جعل نيست. متنشناسي که جزء هنر روايات است بحث آن در رجال و درايه مفصل است. مثلاً الان درباره نهجالبلاغه نيازي به تحقيق سند نداريم. متنه اقوي شاهد علي صحته و صدوره عن المعصوم. نکته ديگر: موضوع حجيت خبر،وثوق به صدور است. نه سلسله سند معتبر بودن.وثوق صدور گاهي از کثرت ميشود گاهي از عمل قدماء. در مصطلحات بر ميخوريد به «معرض عنها» يا «مقبوله» و «معمول بها» معرض عنها: سلسله سند کامل و دلالت واضح و اما بعد از فحص ميبينيم که فقها از آن اعراض کردهاند. در اوايل جواني برخوردم به آن. در کافی سند و دلالت درست. برخوردم که معرض عنها است حمل بر تقيه شده بود.فهم اقوال فقها اینقدر مهم است. مقبوله و معمول بها: فرقش این است مقبوله در صورت تایید قولي و عملي فقها است و تلقي به قبول ميشود، مرتبه آن بالاتر است. اما معمول بها فقها به آن عمل کردهاند اما اعلام نشده است از سوي فقهاء، فقهاء منظور مشهور فقهاء است.
اصطلاح ديگر: روايت مقطوعه: روايتي است که تمام راويان مرتب و مسلسل است تا خود راوي که از اصحاب است مثلاً محمدبن مسلم. به خود محمدبن مسلم که ميرسد ميگويد «عن محمد بن مسلم قال». از خود معصوم عليه السلام نقل نميکند. «عن محمدبن مسلم قال ...» اگر «عنه» ميگفت، مضمره ميشد که اشکال نداشت. اصحاب آخر میگوید قال قطع شد ارتباطش با امام قطع شد. روايت مقطوعه مشهور فقهاء اين است که اعتبار ندارد و اسم روايت بر آن صدق نميکند. پس روايت مقطوعه آن نيست که يک راوي گفته باشد و ديگر قطع شده باشد اين روايت مرسل است. اصطلاح ابتدایی روایت: آنچه که به آن روايت اطلاق ميشود،حداقل بايد در جوامع معتبر روايي باشد. در اصول اربعه، کتب اربعه و فقها هم بطور متعدد در کتب حداقل چند مورد آنرا ذکر کرده باشد. اما اگر در جوامع معتبر نباشد فقهاء هم در بحثهاي فقهي نياورده باشند به آن روايت اطلاق نميشود. ميتوان به آن گفت خبر يا حديث ولي روايت اطلاق نميشود. هر روايتي را که شما بعنوان دليل معتبر مورد استناد قرار بدهيد بايد سه اصل را بدست بياوريد:
1ـ اصاله الصدور
2ـ اصاله الظهور
3ـ اصاله جهت الصدور اصاله الصدور: وثوق به صدور پيدا کنيد. اصاله الظهور: دلالتش کامل باشد اصاله جهت الصدور: در مقام تقيه و مقام مجامله و در مقام اهمال نباشد. در مقام بيان حکم شرعي باشد. اين سه اصل را که بدست آورديم در يک روايت، ميشود قابل استفاده. تا به اينجا مربوط ميشد تعريف فقه و نحوه کار فقه، معرفت و آشنايي ابتدايي با ادّله اجتهادي و کار مجتهد و فقيه.جلسه آينده ان شاء ا...: مساله اول الماء إما مطلق او مضاف.
در جواب سوال:گفتيم که نظر عرف درباره تشخيص مفاهيم عرفيه حجت است نه درباره تعيين مصداق. و گفتيم آن مصداقي که مورد شبهه قرار بگيرد، نه يک مصداقي معمولي که عرف ميداند، مصداقي که مورد شبهه قرار گرفت، از نظر عرف نميتوانيم استفاده کنيم. چرا؟ چون از حدود خبرويت آن بيرون است. شما ميپرسيد: پس خودش چه بايد کند؟ خودش تحقيق کند بعنوان متخصص فحص کند اگر آن مصداق مشکوک يک اهل خبره مستقل براي خودش داشت، به آن اهل خبره مراجعه کند. که يادتان نرود حجيت قول اهل خبره در هر رشته و در هر باب از مسلّمات است. حتي براي حجيت قول خبره عدالت و فسق مطرح نيست حتي مسلمان بودن هم مطرح نيست. حجيت قول خبره عقلايي است. از باب سيره عقلاء است.