درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
1401/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصلاة/شرائط لباس المصلي /بحث و تحقیق در بارهی حکم لباس مشکوک
قبل از پرداختن به بحث اصلی لازم است به سؤالی پاسخ دهم و آن این است که نسبت به کتاب نکت جوهریه برخی از شما عزیزان سؤالی دارید که باید توضیح دهم. اولا آن نکتهی که من گفته ام، در کتاب «البنک اللاربوی» شهید صدر وجود دارد. پس بدانید که مال من نیست؛ حتی از بیان شهید در متن لمعه هم استفاده میشود که اگر کسی پولی را به عنوان قرض الحسنه بدهد و بعد شرط کند که جزای احسان، برای من این مقدار احسان کنید.
شرایط صحت یکی این است که قرض الحسنه است و دیگری این که جزای احسان هم احسان است کتابا و سنتا و اجماعا. ﴿هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾[1] . قرض الحسنه احسان است و جزای آن هم احسان میشود، پول باشد یا عمل و خدمت. هر چیزی یا هر امری که عنوان شرعیت داشته باشد، اشتراط آن جایز است. جزاء احسان عنوان شرعیت دارد و جایز است. بنابراین شما در مشابهتش گیر نکنید، خیلی از مسائل با هم شبیه اند، یکی جایز است و دیگری حرام؛ مثلا نگاه به نامحرم گاهی حرام است و گاهی حرام نیست. این گونه نیست که بگوییم این گونه قرض الحسنه شبیه ربا میشود و حرام است. شبیه هم نیست. شهید صدر میفرماید این طریقت درست است ولی مضاربه بهتر است.
در تعریف ربا گفته شده است «کل ما یؤخذ اکثر مما یعطی» این در صورتی است که بدنه و هیکل و شاکله، شاکله ربا باشد که در آن هیچ احسانی در کار نیست و فقط به غرض سود و نزول میدهد و شرط هم میکند، فقط دادن پول به شرط زیادت است، نه تراضی است و نه هبه و نه احسان. در متن لمعه آن استثنائاتی که گفته شده است، شبیه همین احسان، در آنجا هم آمده است.
بنابراین اگر شما گفتید دلیل ربا حرم الربا است، جواب این است که ماهیت ربا، با این گونه داد و ستد فرق میکند و اگر نه در مضاربه هم پول است و سود پول. پس ماهیت ربا با قرض الحسنه فرق میکند و دلیل قرض الحسنه اصلا ربا را نفی میکند.
قاعده کلی این حدیث مستفیض است: «الْمُسْلِمِينَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ إِلَّا شَرْطاً حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَاماً».[2]
بحث و تحقیق در بارهی جواز صلاة در لباس مشکوک:
بحث ما در بارهی استفاده از اصول موضوعی نسبت به جواز صلاة بود. پنجمین اصل را گفتیم عبارت است از اصل عدم ازلی. در بارهی این اصل گفته شد که اختلاف نظر نسبت به اعتبار خود این اصل وجود دارد. انصاف این است که هر کسی رأی صاحب نظری را تعریف کند، باید کامل تعریف کند، هر چند آن را قبول نداشته باشد؛ چنانکه شیخ انصاری رأی اخباریها را کامل بیان کرد اما برخی از مستمعین دیگر نیامدند و جوابها را نشنیدند.
بعد از تمهید و مقدامات، سیدنا الاستاد میفرماید: تمسک به اصل اعدام ازلیه درست است.
اولا تطبیق را بگویم. بعد موشکافی کنیم اصل عدم ازلی را.
میفرماید: لباس است و ما لا یؤکل لحمه و برای حکم جواز یک موضوع مرکب وجود دارد. این موضوع مرکب از دو جزء است که یک جزئش وجدانی است و آن لباس است و جزء دیگرش تعبدی است که با اصل احراز میشود، به این صورت که اصل عدم وجود ما لا یؤکل لحمه است. این اصل، اصل عدم ازلی است. پس یک جزء بالوجدان و جزء دیگر بالاصل ثابت میشود و موضوع برای جواز محقق میگردد.
مقتضای قاعده در اخذ عدم به عنوان جزء موضوع، عدم ازلی است؛ برای این که مقتضای طبیعت بیان که عدم گفته میشود؛ یعنی عدم تحقق و عدم وجود؛ اما عدمی که اتصاف داشته باشد، یک مئونهی زائدهی میطلبد و هر چیزی که چنین باشد، خلاف مقتضای طبیعت عمل و خلاف اصل است.
اما موشکافی خود اصل عدم ازلی این گونه است:
اصل عدم ازلی مثل همان مثالی معروفی که محقق خراسانی در کفایه فرموده: اصل عدم قرشیت است به صورت اصل عدم ازلی؛ به این صورت که عدم قرشیت قبل از وجود موصوف یا قبل از وجود موضوع قطعی است. پس از آن که مرئه وجود گرفت، آن عدم با آن وجود فاصلهی زیادی ندارد، آن عدمی که اسمش را ازلی میگوییم و ازل به معنای لا اول له، مراد نیست؛ چنانکه ابد لا آخر له و سرمد لا اول و لا آخر له است. ازلی که اینجا میگوییم یعنی قبل از وجود آن مرئه است و عدم همان مرئه مراد است. در صورتی که مرئه وجود یافت میگوییم اتصاف هست یا نیست؟ عدم اتصاف به عبارت دیگر، عدم ازلی است. عدم اتصاف به قرشیت قبل از وجود آن مرئه، قطعی بود و بعد از وجود، به اتصاف شک میکنیم و الآن همان عدم اتصاف استصحاب میشود و فاصله کوتاه است، نه آن عدم ازلی به معنای لا اوله له.
وجه هفتم از اصول موضوعی در بارهی اثبات جواز، اصلی است که در بارهی لباس مصلی مورد استفاده قرار میگیرد. در بحث قبلی گفته شد که متعلق مانعیت، لباس است یا صلاة یا خود مصلی؟ نتیجه این شد که خود مصلی متعلق مانعیت است. مستند ما در این رابطه موثقه سماعه بود؛ چنانکه در بخشی از آن آمده: «وَ لَا تَلْبَسُوا مِنْهَا شَيْئاً تُصَلُّونَ فِيهِ».[3]
طبق این حدیث مانع به خود مصلی تعلق دارد. استصحاب را نسبت به خود مصلی جاری میکنیم؛ منتها اصل در اینجا، اصل عدم نعتی است. مصلی که نماز میخواند و متعلق خطاب قرار گرفته است، اجتناب از مانع، موضوع جواز است و دو رکن دارد: یکی خود مصلی و دیگری عدم تلبس با ما لا یؤکل. مصلی وجدانی است که مشغول نماز است و جزء دیگری بالتعبد ثابت است که اصل عدم تلبس این مصلی به لباس متضمن جزء مالایؤکل است. این استصحاب هم درست است و برای اعلام نتیجه میتوانیم بگوییم تا به حال بر اساس بیان سیدنا الاستاد از سه اصل استفاده شد: یکی اصل عدم حرمت، دیگری اصل عدم ازلی و سومی اصل عدم نعتی مربوط به خود مصلی.
آخرین اصلی که در این رابطه مورد استناد قرار میگیرد عبارت است از استصحاب تعلیقی؛ یعنی همان ملازمهی که بین موضوع و حکم در صورت فرضی وجود دارد، آن ملازمه قبلا محقق است و الآن همان ملازمه را استصحاب میکنیم.
تذکرات اخلاقی:
ماه شعبان، ماه مبارک و در نصوص اسمش ماه رسول الله الاعظم (ص) است. مناسبت این است که این ماه، ماه رحمت است. پیامبر (ص) ﴿رحمة للعالمین﴾[4] است. در صورتی که ما در این ماه زیر پوشش رحمت قرار داشته باشیم، باید از این فرصت استفاده کنیم. یکی این که نگرش مثبت داشته باشیم که ماه رحمت است. دوم استفاده عملی از رحمت و راه آسان آن صلوات فرستادن است.
برنامه این گونه باشد که از همین امروز هزار تا صلوات بفرستید. توسل به رحمة للعالمین داشته باشید. توسل آغاز است و توکل مسیر حرکت است و تقرب وصال است. وصال معنایش این است که در مقام قرب؛ یعنی در مرحلهی عبودیت، شخص احساس کند که من الآن یک عبد خداوند هستم و هم حرکت اصلی انسان این است که عبد شود و به مرحلهی عبودیت برسد. اگر آدم توفیق پیدا کند به دعا، دعا قطعا اثر خودش را دارد. امام صادق (ع) میفرماید: «مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ أُعْطِيَ الْإِجَابَة».[5] اگر کسی دعا کند قطعا مستجاب است.
روزانه صلوات شعبانیه را هم بخوانید. صلوات شعبانیه یک قوت روح به آدم میدهد. قوت روح در تمام جوانب زندگی برای آدم کمک است. انسان با داشتن روح قوی، تمام حوادث را کوچک میبیند. در زندگی حوادث را همیشه کوجک بشمارید. امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا».[6]
در جملهی تربیتی آمده است: هیچ حادثهی ناخوشایند دنیا را جدی نگیرید؛ چون حوادث آمده اند که بروند و نیامده اند که بمانند.