درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی
96/12/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الزكاة/أحكام الزكاة /حکم زکات مال قرضی
بحث اخلاقی: در بحث اخلاقی صحبت ما راجع به علاج رذیله تکبر بود؛ یکی از صفات رذیله بلکه بدترین آنها صفت رذیله تکبر است در روایات داریم کسی که به اندازه ذرّهای صفت رذیله تکبر داشته باشد داخل بهشت نمیشود: «لا يدخل الجنة من كان في قلبه مثقال حبة من خردل من كبر»[1] .
کمتر کسی است کم و بیش مبتلاء به این رذیله نباشد این صفت موجب بیآبرویی نزد خدا و خلق خدا میشود و همه از انسان متکبر متنفر هستند و اگر احترامی هم بگذارند از روی ناچاری است نه از صمیم قلب؛ برای علاج این صفت رذیله هم راه علمی را مطرح کردیم و هم راه عملی را، راه علمی آن است که از راه تفکر در خلقت نظام آفرینش به عظمت خدای متعال و کوچکی خود توجه کند و آیات و روایاتی که در مذمت این رذیله وارد شده است را مورد مطالعه قرار دهد و اما راه عملی آن است که مدام روحیه تواضع را به خود تلقین کند تا روز به روز روحیه تواضع در او یک عادت شود و دیگر این که سیره و روش برخورد علماء و بزرگان را در معاشرت متواضعانه با مردم برای خود یک الگوی عملی قرار دهد و از همه بالاتر این که رسول خدا(ص) به عنوان الگوی اتم نصب العین خود قرار دهد.
حضرت امام بسیار رفتار متواضعانهای داشتند؛ قبل از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام، ایشان یکی از اساتید بلند پایه حوزه بودند هر چند هنوز به مقام مرجعیت نرسیده بودند در رفت و آمدها بسیار متواضعانه رفتار میکردند اجازه نمیدادند کسی ایشان را همراهی کند و حتی هر چه بعضی از عکاسها اصرار داشتند که از ایشان یک عکسی داشته باشند قبول نمیکردند، آن زمان یک عکاسی بنام عکاسی هما به شکل قلمی و طراحی از حضرت امام عکسی کشید و این اولین عکس از ایشان بود که به شکل هنرمندانه و با هیبت پهلوانانه تصویر امام را طراحی کردند و چنان شد که همان تصویر در همه جا انتشار پیدا کرد من به خاطر دارم به اصفهان که رفت و آمد داشتم در قابی به شکل بشقاب همین تصویر را انداخته بودند.
مرحوم امام آن زمان در مسجد سلماسی درس داشتند و بعد از درس به تنهایی به طرف منزلشان که همین منزلی است که با فاصله کم از مسجد سلماسی قرار گرفته رفت و آمد میکردند و به هیچ کس اجازه نمیدادند ایشان را همراهی کند در حیاط منزلشان نماز جماعت مغرب برگزار میشد و تعدادی از طلبهها هم حاضر میشدند بعد از درس اصول با این که نزدیک غروب بود من گاهی از مرحوم امام سؤال داشتم ایشان جواب میدادند و بعد به تنهایی به طرف منزل حرکت میکردند در حالی که مسیر امام و مسیر طلابی که در نماز جماعت منزل ایشان حاضر میشدند یکی بود.
بعدها که درس ایشان در مسجد اعظم هم اجرا میشد و این مسیر را پیاده رفت و آمد میکردند باز به همین منوال اجازه نمیدادند کسی ایشان را همراهی کند با این که ایشان یکی از اساتید بزرگ حوزه بودند ولی کوچک ترین تمایلی به مطرح شدن خودشان نداشتند و چیزی که نشانه توفّق ایشان باشد در گفتار و حالات ایشان مشاهده نمیشد.
در مسجد اعظم روزی به خاطر مناسبتی اعلام شده بود که مراسم بر قرار است مسجد پر شده بود از جمعیت، حضرت امام آماده میشدند که منبر بروند و همین که عبای خود را مرتب میکردند یک طلبه که از شاگردان امام نبود و مثل طلبههای امام به روحیات ایشان آشنا نبود بلند شد با صدای بلند شعار بده: «برای سلامتی...» میخواست اول این سخنرانی عمومی، مردم برای سلامتی سخنران که حضرت امام بود صلوات بفرستند بلا فاصله حضرت امام در حالی که عبای خودشون را روی دوش میانداختند صدای این طلبه را قطع کردند و گفتند: «ساکت باش! برای سلامتی یعنی چه؟» و إجازه ندادند حتی به همین اندازه هم در این مجلس توجه مخصوصی به ایشان بشود.
روزی بعد از درس فقه حضرت امام که در مسجد اعظم اجرا میشد من به خاطر سؤالی چند قدمی با ایشان همراه شدم امام به طرف خیابان سه راه موزه میرفتند، کسبه به خاطر این که زمستان بود از آن طرف خیابان که مغازههاشون قرار داشت به این طرف خیابان آمده بودند و در طرف دیوار صحن که آفتابگیر بود نشسته بودند حدودا هفت هشت نفری بودند، هنوز صحبت امام با من تمام نشده بود و چند قدمی همراه بودیم و إلا ایشان إجازه نمیدادند کسی ایشان را همراهی کند به قدری امام مراقبت کرده بودند و بدون تشریفات و بدون همراه این مسیر را رفت و آمد کرده بودند که کسی متوجه ایشان نمیشد و گمان میکردند که یکی از اساتید حوزه در حال تردد است و اصلا این چند نفر کنار دیوار متوجه امام نشدند و هیچ کدام از جا بلند نشدند و به همان وضعیت معمولی که داشتند ادامه دادند البته در زمان شروع نهضت و فعالیتهای انقلابی و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان اجازه میدادند که عکس و فیلم از سخنرانیها و فعالیتهای ایشان تهیه بشود چون در این موقعیتی که امام قرار گرفته بود دیگر بحث مطرح شدن شخص در میان نبود بلکه بحث رهبری نهضت اسلامی مطرح بود و چارهای نبود که رسانهها انعکاس دهنده باشند.
به هر حال برای درمان رذیله تکبر نیاز به الگو داریم در بیان مطالبی که یکی از علماء به صورت مقالهای که بر گرفته از روایات متعدد است و مرحوم مجلسی در بحار الأنوار بدون ذکر نویسنده آن را به نقل از بعض علماء وارد کرده است اوصاف ممتاز رسول خدا(ص) آورده شده است بدون این که خود روایات مطرح شود و موجب طولانی شدن باشد خود اوصاف در یک صفحه گنجانده شده است تعدادی از این اوصاف را مطرح کردیم و اما در ادامه: «ويُشيّعُ الجنائز»[2] پیامبر(ص) در تشییع جنازهها حاضر میشدند و برای ایشان فرق نمیکرد که آیا جنازه شخص سرشناسی باشد و یا جنازه یک عبد ناشناسی باشد؛ «ويعود المرضى في أقصى المدينة» هر وقت حضرت مطلع میشدند که کسی مریض شده ولو منزل آن مریض در قسمت دور مدینه بود به ملاقات آن مریض میرفتند؛ «يجالس الفقراء» برای آن حضرت همنشینی با فقراء سخت نبود و به راحتی با آنها نشست و برخواست میکرد و با آنها هم غذا میشد؛ «ويؤاكل المساكين» حضرت با مساکین هم غذا میشد، در قسمتی از مسجد صفّهای بود که فقراء در آن مینشستند و غذا میخوردند گاهی رسول خدا(ص) در این صفه با مساکین هم غذا میشدند؛ «ويناولهم بيده» با غذایی که به همراه خود برای فقراء میبردند و با آنها هم غذا میشدند از همین غذا با دست مبارک خودشان غذا میدادند و طوری نبود که با إشاره و یا گذاشتن غذا در مقابل آنها باشد؛ «ويكرم أهل الفضل في أخلاقهم» پیامبر(ص) نسبت به اهل فضل و کسانی که امتیازات اخلاقی داشتند ولو کافر هم بوده باشند تکریم میکردند و به آنها احترام میگذاشتند، نجاشی از اول مسلمان نبود ولی انسان خوش اخلاق و منطقی بود زمانی که پسر نجاشی در محضر پیغمبر(ص) حاضر شد رسول خدا(ص) به خاطر بزرگ زاده بودن و شاهزاده بودن این پسر احترام زیادی به او قائل شدند و حتی عبای خود را برای او پهن کردند؛ «و يتألف أهل الشرف بالبر لهم» حضرت با کسانی که أهل شرافت و محبوبیت بودند ألفت و أنس میگرفتند و با آنها دوست میشدند؛ «يصل ذوي رحمه من غير أن يؤثرهم على غيرهم إلا بما أمر الله» حضرت همیشه به محارم و نزدیکان خود احترام میگذاشتند ولی چنان مراقب بودند که کسی گمان نکند به دیگران توجهی ندارند و فرق بین خویشان خود و غیر خویشان قائلند مگر در مواردی که امر خدا بوده مثلا ممکن بود یکی از خویشان حضرت که به سن کهولت رسیده در بین سایر مردم باشد در آن حال حضرت احترام بیشتری به آن پیرمرد قائل میشدند نه به خاطر خویش بودن او بلکه به خاطر مسن بودن و لازم الإحترام بودن او؛ «ولا يجفو على أحد» حضرت هرگز به کسی جفی هم نکرد تا چه برسد که به کسی ظلم کرده باشد، درجه جفی از ظلم پایینتر است؛ «يقبل معذرة المعتذر إليه» اگر کسی به خاطر خطائی که مرتکب شده بود از حضرت عذرخواهی میکرد حضرت بدون درنگ عذرخواهی او را قبول میکرد؛ «وكان أكثر الناس تبسما ما لم ينزل عليه قرآن أو لم تجر عظة» صدای خنده حضرت شنیده نمیشد مگر این که همیشه لبخند بر لبان حضرت بود و متبسم بودند؛ «وربما ضحك من غير قهقهة» بسیار کم اتفاق میافتاد که حضرت بخندند و کسی صدای خنده او را بشنود ولی هرگز خنده ایشان تبدیل به قهقهه نمیشد؛ «لا يرتفع على عبيده وإمائه في مأكل ولا ملبس» حضرت به همان قیمت لباسی که برای عبد و کنیز خود خریداری میکرد همان را برای خود تهیه میکرد و از همان غذایی که برای عبد و کنیز خود تهیه میکرد از همان غذا استفاده میکرد و برای خود امتیازی قائل نمیشدند؛ در جلسات گذشته ماجرایی از رسول خدا(ص) نقل کردیم که کسی نیت کرد لباس جدیدی برای رسول خدا(ص) خریداری کند و دوازده درهم در اختیار حضرت قرار داد، امیرالمؤمنین(ع) راهی بازار شدند و یک لباس به قیمت دوازده درهم خریداری کردند ولی رسول خدا(ص) این لباس را به خاطر گران بودن نپسندیدند و فرمودند خودشان در خرید حاضر میشوند و وکیل قرار نمیدهند با چهار درهم یک لباس خریدند در راه بازگشت فقیری تقاضای لباس کرد و حضرت همان لباس را به آن فقیر دادند یعنی لباس پیغمبر(ص) چنان بود که در حد لباس فقراء بود به هر حال تمام داستان را نمیخواهیم بگوییم غرض این است که یادآور وضعیت لباس پیغمبر(ص) در این داستان باشیم؛ «ما شتم أحدا بشتمة ولا لعن امرأة ولا خادما بلعنة» هرگز حضرت کسی از مردم و کسی از زنان و کنیزان و خدام را مورد شماتت و لعن قرار نمیداد، به هر حال ممکن است اطرافیان و زیر دستان خطایی و خسارتی از آنها سربزند ولی حضرت هرگز در مقام لعن و شماتت بر نمیآمدند؛ «ولا لاموا أحدا إلا قال: دعوه» هرگز کسی را ملامت و سرزنش نکردند و حتی إجازه نمیدادند که در حضور ایشان کسی دیگری را ملامت کند مگر این که او را دعوت میکردند و از او دلجویی میکردند؛ «ولا يأتيه أحد حر أو عبد أو أمة إلا قام معه في حاجته» هر کس از حضرت حاجتی طلب میکرد حضرت در برآوردن آن حاجت قیام میکردند و برای ایشان فرقی نداشت که آن مراجعه کننده عبد باشد یا أمه؛ «لا فظ ولا غليظ» هرگز با خشونت و تند خوئی با کسی برخورد نمیکرد؛ «ولا صخاب في الاسواق» هرگز برای صدا زدن کسی فریاد نمیزند و بین مردم داد نمیکشید مگر این که با متنانت کسی را متوجه خود میکرد؛ «ولا يجزي بالسيئة السيئة» هرگز بدی را با بدی جواب نمیداد، معمولا همه مردم قائل به مقابله به مثل هستند و میگویند: اگر کسی زد تو هم باید بزنی اگر کسی فحش داد تو هم باید فحش بدهی ولی این سیره پیغمبر(ص) نبود؛ «ولكن يغفر ويصفح» حضرت نه تنها بدی مردم را با بدی پاسخ نمیدادند بلکه خودشان پیش قدم میشدند و طرف مقابل را میبخشیدند؛ «يبدأ من لقيه بالسلام» وقتی با کسی روبرو میشدند ولو این که آن طرف مقابل یک بچه باشد حضرت در سلام پیش قدم میشدند و فرصت نمیدادند کسی در سلام دادن بر ایشان سبقت بگیرد؛ «ومن رامه بحاجة صابره حتى يكون هو المنصرف» اگر کسی به خاطر حاجتی در محضر پیغمبر(ص) حاضر میشد هرگز پیغمبر(ص) او را ترک نمیکردند و منتظر میشدند که آن مراجعه کننده خود منصرف شوند؛ «ما أخذ أحد يده فيرسل يده حتى يرسلها» وقتی کسی با پیغمبر(ص) دست میداد حضرت ابتداء به کشیدن دست نمیکرد و منتظر میشدند طرف مقابل دست خود را رها کند و بعد از او حضرت دست خود را رها میکردند؛ «وإذا القي مسلما بدأه بالمصافحة» وقتی بعد از مدتی مسلمانی را ملاقات میکردند سیره حضرت این بود که با آن مسلمان مصافحه میکردند و او را در آغوش میگرفتند؛ «وكان لا يقوم ولا يجلس إلا على ذكر الله» حضرت در ابتداء و انتهای هر جلسهای ذکر خدا را به زبان جاری میکردند از قبیل «لاحول و لاقوة إلا بالله» «سبحانک یا الله»؛ «وكان لا يجلس إليه أحد وهو يصلي إلا خفف صلاته وأقبل عليه ، وقال : ألك حاجة؟» وقتی حضرت مشغول نماز میشدند و متوجه میشدند کسی با آن حضرت کاری دارد، سرعت نماز را نسبت به روزهای دیگر بیشتر میکردند و بعد از نماز بلافاصله متوجه آن شخص میشدند و میفرمودند: آیا کاری داری؟؛ «وكان أكثر ما يجلس مستقبل القبلة» رسول خدا(ص) حدالمقدور سعی میکردند زمان نشستن روی زمین به طرف قبله بنشینند؛ «كان يكرم من يدخل عليه حتى ربما بسط ثوبه» وقتی کسی بر مجلس ایشان وارد میشد او را تکریم میکرد و مورد توجه و احترام قرار میداد تا جایی که عبای خود را زیر او بر زمین پهن میکرد.
این جلسه به همین مقدار اکتفاء میکنیم چند مورد از این مقاله باقی مانده إن شاء الله در جلسات بعدی میخوانیم، این مطالب را مرحوم مجلسی در بحار الأنوار وارد کرده و هر کدام از این اوصاف برگرفته از روایات است این مطالب برای مرحوم مجلسی ارزشمند بوده و آن را به نقل از مقاله یک عالمی وارد کرده است.
بحث فقهی: بحث راجع به این است که زکات مال قرضی آیا بر عهده قرض دهنده است یا بر عهده قرض گیرنده مرحوم امام این مسأله را در مسأله6 مطرح کرده است و وجوب زکات چنین زکاتی را بر قرض گیرنده دانسته است چنانچه قول مشهور هم بر همین منوال است در قسمتی از این مسأله مرحوم امام چنین ادامه میدهد: «وليس على المقرض و الدائن شيء قبل أن يستوفي طلبه، فلو لم يستوفه ولو فراراً من الزكاة لم تجب عليه.»[3] یعنی زکات مال قرضی بعد از حول و بعد از این که در دست مقترض باقی مانده باشد و استفاده نشده باشد بر عهده مقترض است و هیچ زکاتی بر گردن مقرض یا دائن نیست منظور از دائن طلبکاری است که نه به خاطر قرض دادن بلکه به خاطر دین دیگری که احتمال دارد در ازای معامله یا خدماتی که ارائه داده است باشد، این مسأله طوری است که اگر خود قرض دهنده و خود دائن عمدا اقدام به دریافت طلب خود نکنند ولو این که این امتناع آنها به جهت فرار از زکات باشد تا زمانی که این درهم و دینار به دست مالک نرسیده زکاتی بر آن دائن
واجب نخواهد شد.
مرحوم سید در بحث عدم وجوب زکات بر دائن در مسأله10 از عروة عین مطلبی که مرحوم امام بیان کردهاند را ایراد کرده است و فرموده: «إذا أمكنه استيفاء الدين بسهولة ولم يفعل لم يجب عليه إخراج زكاته بل وإن أراد المديون الوفاء ولم يستوف اختيارا مسامحة أو فرارا من الزكاة»[4] یعنی اگر طلبکار شرائط دریافت طلب خود را به آسانی داشته باشد و چه بسا بدهکار از او بخواهد که بیاید و طلبش را بگیرد ولی از روی سهل انگاری و پشت گوش انداختن و یا به قصد فرار از زکات این طلب خود را دیافت نکند باز هم زکاتی بر گردن دائن نیست.
شاید گفته شود مگر کسی است که بر خلاف این فتوا نظری داشته باشد در جواب میگوییم بله کسانی هستند که برخلاف این قول نظر دادهاند چنانچه از شیخان یعنی شیخ مفید و شیخ طوسی نقل شده است: «ف أما إن كان تأخيره من جهة صاحبه فـ ( قيل ) والقائل الشيخان في المقنعة والخلاف والمبسوط والجمل والعقود والمرتضى على ما حكي تجب الزكاة على مالكه» این عبارت تلفیقی از کلام شرایع و کلام جواهر الکلام است و مضمون آن این است که اگر تأخیر استیفای دین به خاطر کوتاهی خود طلبکار باشد و مدیون آماده پرداخت باشد قیلی در این مسأله وجود دارد که قائلان آن شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی هستند که معتقدند زکات چنین مالی بر عهده مالک خواهد بود نه بر عهده مدیون؛ مرحوم صاحب جواهر در ادامه این مسأله میفرماید: «وقيل والقائل المشهور شهرة عظيمة، بل عليه إجماع المتأخرين لا تجب الزكاة» قائلهایی وجود دارند که چنین زکاتی را بر مالک واجب نمیدانند و همچنان بر عهده مدیون میدانند و قائلین این قول مشهور علماء هستند در حالی که این شهرت بسیار شهرت گستردهای است بلکه اجماع متأخرین بر این استوار شده که زکات بر طلبکار واجب نمیباشد؛ و اما دلیل این قول چه میباشد إن شاء الله در جلسه آینده.