درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی
95/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (اثبات ولایت ائمه معصومین علیهم السلام)
بیان تذکر:
یک مطلبی که در جلسات شورای عالی حوزه هم مطرح شد این است که یک جلسه بدی در شیراز و سر قبر کوروش برگزار شد جمعیتی حدود 100هزار نفر که از صبح تا عصر به تناوب میآمدند و میرفتند افراد مختلفی بودند که تعبیرات و حرکات تکان دهندهای ایجاد شده بود که با شؤون اسلامی و شأن یک کشور اسلامی سازگاری ندارد. البته تصمیم بر این شد که یک حرکت عمومی علیه این قضیه انجام شود که ظاهرا در راهپیمایی 13 آبان (فردا) قرار شد که این حرکت انجام شود.
حالا کوروش هر که بوده کاری نداریم اما اینکه یک عده مقابل نظام قرار بگیرند و حرکات اینگونه ناشایست انجام دهند صحیح نیست.
اولا: کاری به رفتن سر قبر کوروش نداریم.
ثانیا: افرادی هم که میروند همه ضد انقلاب نیستند ولی میخواهیم بگوییم با انجام اینگونه حرکات ضد انقلاب از آن سوء استفاده میکند.
ثالثا: این ابراز نگرانیهای حوزه هم به عنوان یک تذکر است و مقابله نیست.
بحث اخلاقی: سبک زندگی اسلامی: حفظ آبروی مؤمن:
در بحث اخلاقی که داشتیم روایاتی خواندیم و گفتیم تعییر مؤمن و عیب گرفتن و آبروی او را بردن و از اسرار او سر درآوردن و نزد خود حفظ کردن و در جای دیگر استفاده کردن حرام است و چیزی است که انسان را به کفر به خدا نزدیک میکند.
در مورد مذمت تعییر مؤمن یک روایت که خواندیم امروز ضمن تکرار آن یک روایت دیگر روایات را هم بررسی میکنیم.
1) عن زید الشحام «عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) فِيمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ قَالَ مَا هُوَ أَنْ يَنْكَشِفَ فَتَرَى مِنْهُ شَيْئاً إِنَّمَا هُوَ أَنْ تَرْوِيَ عَلَيْهِ أَوْ تَعِيبَهُ.»[1]
امام صادق(ع) در توضیح روایت نبوی «عورت مؤمن بر مؤمن حرام است» فرمود: اینکه عورت مؤمن بر مؤمن حرام است مراد این نیست که عورت او را کشف کند و دیده شود بلکه مراد این است که علیه او حرفهایی بزند و مطالب مخفی او را علنی مطرح نماید و یعنی کشف اسرار به حدی قبح دارد که کشف عورت نزد آن هیچ است. ضمن اینکه تعبیر به «انما» برای این نیست که کشف عورت فیزیکی حرام نیست و فقط کشف عورت آبرویی حرام است بلکه برای اهمیت مطلب است یعنی کشف عورت آبرویی آن قدر بد و قبیح است که قبح کشف عورت فیزیکی گویا چیزی نیست.
2) روایت دیگر «عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ فَقَالَ نَعَمْ قُلْتُ يَعْنِي سُفْلَيْهِ قَالَ لَيْسَ هُوَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا هُوَ إِذَاعَةُ سِرِّهِ.»[2]
ابن سنان گوید به حضرت امام صادق(ع) عرض کردم این که گفتند عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؛ صحیح است؟ امام فرمود آری. پرسیدم یعنی اسافل اعضاء و آلت رجولی و انوثیت مراد است؟ امام فرمودند نه آنگونه که تو میگویی نیست و اینکه در ذهن توست مراد روایت نیست بلکه مراد پخش کردن اسرار مؤمن است.
ملاحظه میفرمایید در این روایت هم تعبیر «انما» آمده است که نشان از اهمیت موضوع دارد.
3) روایت دیگر «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَنْ قَالَ فِي مُؤْمِنٍ مَا رَأَتْ عَيْنَاهُ وَ سَمِعَتْ أُذُنَاهُ كَانَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ﴾[3] »[4]
هشام از امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود اگر انسان پشت سر برادر مؤمنش چیزی را که با دو چشمش دید و با گوشش شنید بازگو کند (و باعث بی آبرویی او شود) جزء مصادیق کسانی است که خداوند در آیه شریفه 19 سوره مبارکه نور فرمود: «کسانی که دوست دارند در مورد مؤمنین افشاگری کرده و باعث رسوایی آنان شوند به عذاب دردناک دنیا و آخرت گرفتار میشوند.»
ملاحظه میفرمایید وقتی که در روایت آمده است نشان از اهمیت مسأله است و مع الأسف در عصر حاضر مورد ابتلاء است به ویژه اینکه فراوان در رسانههای نوشتاری و شنیداری و دیداری مطلبی علیه کسی میگویند و بعد میآیند تکذیب میکنند و روز بروز هم بدتر میشود. در حالیکه وقتی بدون حساب و کتاب علیه مردم حرف زدی گرچه بعدا تکذیب کنی همه اثر آن بدگویی را محو نمیکند اتفاقا مراجع بزرگوار تقلید هم تذکر دادهاند که رسانهها باید سعی کنند حیثیت اشخاص حفظ شود. اما تأثیر نکرد و روزبهروز بدتر میشود که علیه یک کسی چیزی میگویند و بعد خودشان میگویند دروغ بود. این خلاف اصول سبک زندگی است. روایت فوق ناظر به همین نکته مهم است که امام صادق(ع) فرمود: کسی که هرچه را از مؤمنی ببیند و بشنود و نقل کند یعنی باید تحقیق کند و بدون تحقیق نقل نکند و اگر اینکار را بکند مصداق این آیه است ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ﴾[5]
بنابراین خیلی باید مراقب باشیم در نقل اقوال دیگران که عیب مؤمنی نقل نشود و به دیگران هم تذکر بدهیم که اگر کسی چنین کاری میکند تذکر بدهیم به عنوان امر به معروف و نهی از منکر حتی لازم است دوائر دولتی مربوطه با اینگونه موارد برخورد کنند تا حیثیت شهروندی افراد حفظ شود.
بحث فقهی:
استدلال برای ولایت فقیه:
1- اصل: اگر فرض کنیم که دلیلی نداریم بدون شک اصل عدم ولایت احدی بر احدی است و هیچ شخصی ولایت بر شخص دیگر ندارد به علاوه یک اصل ثبوتی هم داریم که «الناس مسلطون علی انفسهم» یعنی هر انسانی اختیار نفس و اموال خودش را دارد.
این دو اصل مفهوما یکی هستند منتهی یکی عدمی و دیگری ثبوتی است.
در تمسک به این اصل مرحوم شیخ در مکاسب[6] میفرماید «و اذا عرفت هذا فنقول مقتضی الاصل عدم الولایة لاحد بشیئ من الوجوه المذکورة خرجنا عن هذا الأصل فی خصوص النبی و الأئمة علیهم السلام»
اصل عدم ثبوت ولایت است برای احدی بر احدی و نسبت به پیامبر دلیل داشتیم که از این اصل خارج میشود و نیز نسبت به ائمه هم دلیل داشتیم اما نسبت به ولی فقیه بحث است که دلیل داریم یا خیر؟ که در همان آیه هم که فرمود «اولی الامر» روایت خواندیم که فقط سه نفر نیستند بلکه نبوی جابر بن عبدالله انصاری گفت مراد تمام اهلبیت هستند و دوازده امام را شمرد و روایت داشتیم و تحلیل کردیم که اولی الأمر باید عادل و با تقوا و معصوم باشد.
2- روایات متعدد است
1) توقیع[7] مبارک: روایت را مرحوم صدوق در اکمال الدین و اتمام النعمة[8] مفصل ذکر کرده که یک بند آن شاهد ماست «عن محمد بن محمد بن حسام عن محمد بن یعقوب (شیخ کلینی) عن اسحاق بن یعقوب (برادر شیخ کلینی) قال سئلت محمد بن عثمان العمری (دومین از نواب خاص) سئلت ان یوصل کتابا قد سئلت فیه عن مسائل اشکلت علیّ فوردت التوقیع بخط....»
اسحاق بن یعقوب میگوید مسائلی که مشکل بود نوشتم به محمد بن عثمان دادم که از امام جواب بگیرد نامه را رساند و جواب آمد به خط امام زمان و سوالات در جواب نیست ولی از جوابها پیداست که سوال چه بوده مثلا سوال اول این بود که از عموزادههای امام که منحرف بودند پرسید که امام فرمودند راه آنها راه پسران نوح است تا به این سوال که میگوید در حادثههای مهمی که پیش میآید به چه کسی مراجعه کنیم که امام فرمود «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»
بررسی سند روایت:
از نظر سند گفتیم محمد بن محمد بن عصام راوی حدیث است که درباره او میگویند از اساتید مرحوم صدوق است و از مشایخ صدوق است و پیداست کسی که از مشایخ صدوق است باید انسان وزینی باشد علاوه بر اینکه خود صدوق روایت را از او نقل میکند علاوه بر این همین روایت را مرحوم شیخ در کتاب «الغیبة»[9] که این روایت را نقل میکند از محمد بن محمد بن عصام نقل نکرده بلکه از ابن قولویه و ابی غالب رازی و دیگران نقل میکند بنابراین راویان این حدیث مورد اعتماد هستند منتهی اشکالی که دارد این است که این روایت از کلینی نقل میشود و کلینی از برادرش اسحاق بن یعقوب نقل میکند که او نامه را به نائب خاص امام نوشت و جواب گرفت ولی در کتب رجال اسمی از اسحاق بن یعقوب نیست نه توثیق شده و نه رد شده حتی روایتی هم در کتب روایی غیر همین روایت روایتی ندارد ولی با قرائنی باید قبول کنیم.
قرینه اول: یکی اینکه راوی از اسحاق شیخ کلینی است و کلینی تا به کسی اعتماد نداشته باشد روایت نمیکند.
قرینه دوم: کلینی در زمان غیبت صغری بوده و از این توقیعات زیاد دیده و در این مورد خاص نقل از برادرش هم میگوید نامه خط بود و بدیهی است کلینی آشنا به خط و مهر امام بوده و اگر اطمینان نداشت و تشخیص نداده بود که خط امام است نقل نمیکرد البته خود مرحوم کلینی این توقیع را در کافی نیاورده لکن دلیلی بر رد نمیشود چون دیگر بزرگان هم اینگونه بودند مثلا مرحوم صدوق در امالی صدوق روایاتی نیاورده ولی در کتب دیگر آوردهاند یا شیخ روایات زیادی در کتبشان آوردهاند ولی در تهذیب نیاوردهاند یا ممکن است توقیع شریف بعد از تألیف کافی صادر شده باشد.
پس از نظر سند خدشه ای ندارد. تا دلالت روایت را بعدا بحث میکنیم.