درس خارج فقه استاد مقتدایی
90/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الدیات (عدم الحاق خنثی مشکل به ديه زن و تساوی فرق مسلمين در ديه:)
عدم الحاق خنثی مشکل به ديه زن:
مسأله27: «تتساوى المرأة والرجل في الجراح قصاصا ودية حتى تبلغ ثلث دية لحر، فينتصف بعد ذلك ديتها، فما لم تبلغ الثلث يقتص كل من الآخر بلا رد، فإذا بلغته يقتص للرجل منها بلا رد، ولها من الرجل من الرد، ولا يلحق بها الخنث المشكل.»
گفتیم در ذیل مسأله27 به تناسب؛ چند فرع قابل بررسی است.
هر چند که این فروع در مسأله27 نیامده است اما قبلا در قصاص به تفصیل گذشت و اکنون به طور اجمال مورد بررسی قرار میدهیم.
فرع اول: گفتیم دیه عضو مرئهای که چهار انگشتش را مردی قطع کرده است چون به ثلث دیه مرد رسید دیه زن نصف میشود.
اکنون این پرسش مطرح است که اگر زن بخواهد قصاص کند آیا حق دارد بجای چهار انگشت و پرداخت دیه دو انگشت مرد؛ فقط دو انگشت مرد را قصاص کند و چیزی رد نکند؟
در مسأله دو قول است؛
قول اول: بعضی گفتند جایز است و دو وجه برای جواز مطرح کردهاند.
وجه اول: روایات میفرماید اگر به ثلث رسید دیه زن یرجع الی النصف اینجا هم چهار انگشت است یرجع الی النصف و میتواند دو انگشت قطع کند و چیزی ندهد.
مناقشه در وجه اول: معنای یرجع الی النصف در نص و فتوی این است که بجای چهار انگشت اگر بخواهد دیه بگیرد چهار نصف دیه باید بگیرد نه اینکه دو دیه کامل بگیرد و نیز اگر بخواهد قصاص کند نصف هر انگشت حق قصاص دارد که اگر چهار انگشت کامل را قطع کرد باید بابت نصف دیگر هر یک از انگشتان که مازاد بر حق اوست و قطع کرده است دیه رد کند. و در نفس هم اگر بخواهد از باب النفس بالنفس قصاص کند نمیتواند نصف نفس را استیفا کند بنابراین تمام را استیفا میکند و بابت نصف دیگر باید دیه بدهد.
وجه دوم: فرض کنیم اگر فقط دو انگشت را قطع کرده بود حق داشت دو انگشت قصاص کند پس الان هم حق دارد چون مقتضی موجود است و مانعی هم وجود ندارد.
مناقشه در وجه دوم: از قبل در درس دیروز جواب دادیم که این یک تعامل جدید است و نیاز به دلیل شرعی دارد و هیچ دلیلی از شرع نداریم.
فرع دوم: اگر چهار انگشت زن توسط مردی قطع شدآیا زن میتواند بگوید من که حق دارم هر چهار انگشت جانی را قطع کنم و دو انگشت دیه بپردازم و یا دیه چهار انگشت را مثلا هر انگشتی پنج دینار بگیرم یکی از انگشتان را عفو میکنم و سه انگشت باقی میماند و چون کمتر از ثلث میشود و دیه مساوی است دیه کامل سه انگشت را میگیرم و یا سه انگشت را قصاص میکنم. بعضی گفتند حق دارد و میتواند اینکار را بکند.
مناقشه در فرع دوم: بعد از آنکه چهار انگشت قطع شد حکم به نصف دیه برگشت و نصف هر کدام از انگشتان را حق داشت حال اگر بخواهد یکی را عفو کند در واقع نصف یک انگشت را عفو کرده و بابت سه انگشت باقیمانده بابت هر کدام نصف انگشت حق دیه یا حق قصاص دارد.
فرع سوم: زنی که چهار انگشتش توسط مردی قطع شد آیا میتواند بگوید یکی را دیه میگیرم و سه تا را قصاص میکنم؟
این فرع نیز با همان دلیل مناقشه در وجه دوم از فرع اول مورد مناقشه قرار میگیرد. ضمن اینکه جنایت مشاع است ویرجع الی النصف یعنی اگر چهار انگشت را بخواهد دیه بگیرد یعنی چهار نصف دیه و اگر بخواهد قصاص کند یعنی چهار نصف انگشت را قصاص کند اگر بخواهد هر چهار انگشت را استیفا کند باید چهار نصف انگشت دیه بپردازد.
حکم خنثی مشکله: امام در ذیل مسأله27 میفرماید «ولا یلحق بها الخنثی المشکل» اگر مردی چهار انگشت یک خنثی مشکل را قطع کند آیا از این جهت که دیه آن از ثلث دیه مرد بیشتر است یرجع الی النصف؟
امام فرمود «لا یلحق» خنثی به مرئه ملحق نیست. زیرا این حکم مختص مرئه است و نمیتوانیم برای خنثی جاری کنیم.
تساوی فرق مسلمين در ديه:
مسأله28 «جميع فرق المسلمين المحقة والمبطلة متساوية في الدية إلا المحكوم منهم بالكفر كالنواصب والخوارج والغلاة مع بلوغه غلوهم الكفر.»
همه فرق مسلمین در دیه مساوی هستند زیرا همه شهادتین میگویند پس احکام ظاهری اسلام بر آنها بار میشود.
از پیامبر(ص) نقل شده است
[1]
که فرمودند امت حضرت موسی(ع) 71 فرقه بودند و یک فرقه از آنها ناجیه بود و امت عیسی(ع) 72 فرقه بودند و یک فرقه ناجیه بود و بزودی امت من 73 فرقه میشوند که فقط یک فرقه ناجی هستند.
از مرحوم علامه
[2]
[3]
نقل میکنند که فرمود خواجه نصیرالدین طوسی گفت که من برای تشخیص آن یک فرقه ناجیه تحقیق کردم و فهمیدم تمام این فرقهها در یک جهت با هم مشترکند و آن اینکه شهادتین را برای احکام اسلام کافی میدانند. فقط یک فرقه یعنی امامیه است که شرط میگذارد و میگوید بشرطها وشروطها و ولایت را در محکوم به مسلم بودن فی الدنیا والآخرة شرط میداند پس فرقه ناجیه همان فرقه امامیه میشود بقیه فرقهها، مسلم فی الدنیا هستند ولی مسلم فی الاخرة نیستند.
در دیه میگوییم تمام فرق مساوی هستند الا المحکوم بالکفر که نواصب و خوارج و غلات میباشند و غلو اگر موجب الوهیت شود کفر است.
نکته: ممکن است کسی بگوید اخیرا دیه زن و مرد را مساوی پرداخت میکنند.
میگوئیم این ارتباط به قانون ندارد بلکه چون زن و مرد در حق بیمهای که میپردازند مساوی هستند در مقررات داخلی شرکت بیمه دیه آنها در بیمه مساوی است ولی در قانون مساوی نیست.
مسأله29: «دية ولد الزنا إذا أظهر الاسلام بعد بلوغه بل بعد بلوغه حد التميز دية سائر المسلمين، وفي ديته قبل ذلك تردد.»
مسأله 29 در مورد دیه ولد الزنا و دیه ذمی است که بحث زیادی دارد چهارشنبه هم اجلاسیه مبلغین است و قهرا با یک روز سه شنبه بحث به جائی نمیرسد. لذا از همه آقایان التماس دعا داریم ان شاء الله بعد از دهه عاشورا.
وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.
[1] بحار الانوار 28: 4، بیروت: «الخصال: العجلي، عن ابن زكريا القطان، عن ابن حبيب، عن ابن بهلول، عن أبي معاوية، عن سليمان بن مهران، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده عن أبيه الحسين بن علي بن أبي طالب (عليهم السلام) قال: سمعت رسول الله (صلى الله عليه وآله) يقول: إن أمة موسى (عليه السلام) افترقت بعده على إحدى وسبعين فرقة فرقة منها ناجية وسبعون في النار، وافترقت أمة عيسى (عليه السلام) بعده على اثنتين وسبعين فرقة فرقة منها ناجية وإحدى وسبعون في النار وإن أمتي ستفرق بعدي على ثلاث وسبعين فرقة فرقة منها ناجية واثنتان وسبعون في النار.»
[2] قواعد الاحکام 1: 174، ط جماعة المدرسین: «أما بعد : فهذا كتاب قواعد الأحكام في معرفة الحلال والحرام لخصت فيه لب الفتاوي خاصة وبينت فيه قواعد أحكام الخاصة»
[3] گفتنی است علامه حلی(ره) در متن فوق احکام را به خاصة متصف کرده است و فخر المحققین فرزند علامه در ایضاح الفوائد فی شرح القواعد 1: 8، ط العلمیة یاد آور شد مراد از الخاصة امامیه است وی در ادامه گفت پدرم برایم نقل کرده است که خواجه نصیر الدین طوسی(ره) گفته است من تمام موارد مشترکات فرقههای هفتاد و چند گانه را بررسی کردم و یافتم که همگان در مسلمان خواندن اقرار کنندگان به شهادتین مشترکند بجز فرقه امامیه که شرط پذیرش ولایت را بر اقرار به شهادتین می افزاید و دانستم مراد از فرقه ناجیه که در روایت نبوی آمده است همان فرقه امامیه است. «و(قوله) الخاصة إشارة إلى الإمامية وإنما كانوا خاصة لأنهم الخلاصة الناجون بقول النبي صلى الله عليه وآله: ستفترق أمتي على بضع وسبعين فرقة واحدة منها ناجية والباقي في النار: روى لي والدي قدس الله سره عن أفضل المتأخرين خواجة نصير الملة والحق والدين الطوسي قدس الله سره قال: الفرقة الناجية هي الفرقة الإمامية، قال لأني اعتبرت جميع المذاهب ووقفت على أصولها وفروعها فوجدت من عدا الإمامية مشتركين في الأصول المعتبرة في الإيمان وإن اختلفوا في أشياء يتساوى إثباتها ونفيها بالنسبة إلى الإيمان، ثم وجدت طائفة الإمامية هم يخالفون الكل في أصولهم فلو كانت فرقة ممن عداهم ناجية لكان الكل ناجون، فدل على أن الناجي هم الإمامية لا غير.»