درس خارج فقه استاد مقتدايي
87/07/15
بسم الله الرحمن الرحيم
ضرورت بازنگري در برنامههاي درسي:
همان گونه که در جلسهي افتتاحيهي ديروز (يكشنبه 14/7/87) عرض کردم، و بعد هم آيت الله العظمي مکارم شيرازي تاکيد کردند، تعطيلات حوزه زياد است.
با آن انتظاراتي که جهان از حوزه علميه دارد و نيز آن حساسيتي که امروز در جهان نسبت به حوزههاي علميه مخصوصا حوزهي علميهي قم وجود دارد حيف است كه تعطيلات زياد باشد و كم كاري شود. جداً انتظارات خيلي بالاست حساسيت حوزه در جهان خيلي بالاست و ما بايد پاسخگوي اين انتظارات باشيم و اين حساسيتها را در نظر داشته باشيم و اين پاسخگو بودن با اين جور برنامهها و درس خواندنهاي فعلي منافات دارد.
بررسي و توضيح برخي از فرمايشات آية الله العظمي مكارم شيرازي:
تعبير آيت الله مکارم در جلسه ديروز به اين مضمون بود که مناسب نيست براي حوزه در سال 80 روز درس باشد يعني كمتر از سه ماه در يک سال. شايد بعضي جاها بعضي شهرستانها بعضي درسها اين طور باشد يک درسي در سال 80 روز تحصيلي داشته باشد 80 روز درس بخوانند اما همه جا اين جور نيست الان هم برنامههاي درسي حوزه حتي دروس خارج بيش از اينها است ولي همين که هست مناسب نيست هر چند برخي حوزهها بسيار خوب عمل كردهاند.
بررسي يك نمونه ممتاز درسي:
براي نمونه در تهران اول شهريور امسال براي شروع و افتتاحيه درسهاي حوزهي علميهي مروي و حوزههاي تابعهاش از ما دعوت کرده بودند که در جمع اساتيد و طلاب صحبت شود. جمعيت با شکوهي بود آيت الله مهدوي کني و اساتيد مجموعه مدارس تحت پوشش و طلاب حضور داشتند مدير حوزه وقتي گزارش ميداد گفت سال گذشته (سال 86-87) 230 روز تحصيلي را گذرانديم و گفت به اضافهي اينکه در تعطيلات هم اردو برگزار كرديم کلاسهايي در اردو هم داشتيم. به هرحال 230روز خيلي خوب هست و بعد گفت ميخواهيم اضافه بکنيم و روزهاي تحصيليمان در يکسال بيش از 230 روز هم بشود البته اينها براي مدارسي است که تا پايهي شش برنامه دارند نه مدارس سطح عالي.
آسيب شناسي درسهاي حوزه:
1- طرح تحصيل در پنجشنبهها: ما بايد از طريق مديريت حوزهها يک کاري بکنيم که در همه مدارس در حوزههاي علميهي سراسر کشور اين برنامه اجرا بشود و حتي پنج شنبهها هم درس باشد.
2- سامان دهي اعياد و وفيات: در درسهاي خارج و نيز درسهاي سطوح عالي هم يک مقدار ما گير اين تعطيلات اعياد و وفيات و مناسبتها هستيم.
الف: مثلاً فرض بفرماييد چهارشنبهي اين هفته بنابر تاريخي که نقل ميکنند روز تخريب و هدم قبور ائمه در بقيع هست. ما براي ابراز انزجار و براي احترام درس را تعطيل ميکنيم اما پرسش اين است كه چرا درس تعطيل باشد؟ در حالي كه اگر درس تعطيل باشد طلبهها در خانههاشان به اشتغالات ديگري ميپردازند اما اگر درس باشد و در هر کدام از درسها راجع به اهل بيت و قبور اماماني که در بقيع دفن هستند صحبت شود و از آن کساني که اين قبور را تخريب کردند ابراز انزجار شود و راهكارهاي تجديد بناي قبور ائمه بقيع توسط اساتيد و يا حتي طلاب مورد بحث و بررسي قرار گيرد و طلبهها آشنا بشوند که چه کساني در بقيع مدفونند و قبوري که در بقيع مورد احترام هست چه قبوري هستند صاحبانش چه کساني هستند چه احتراماتي لازم است انجام بدهيم و شيوه ابراز انزجار از آن کساني که تخريب کردند چگونه بايد باشد؛ اين مناسبتر است. يعني ده دقيقه يا يک ربع اين مطالب مطرح بشود و بعد درس ادامه پيدا كند.
ب: مثلاً در اعياد و ولادت با سعادت يكي از امامان معصوم چرا براي احترام تعطيل کنيم؟ يا در شهادت يكي از امامان معصوم چرا براي احترام بگوييم تعطيل است در حالي كه در روز تعطيلي طلبهها هم در خانههاشان بالاخره يک کارهائي ميگذارند براي تعطيلاتشان مشغول آن کارها مي شوند و اين خلاف احترام است اما اگر جلسهي درس باشد و به اندازهي يک ربع مطالبي راجع به ولادت آن و امام شرح حال آن امام و زندگي امام و درسهايي که ما ميتوانيم از زندگيشان از ولادتشان و يا از شهادتشان داشته باشيم مطرح بشود خيلي مناسبتر است. آري يک اعياد يا وفاتهايي هست که جنبهي شعاري دارد مثلا نيمهي شعبان جنبهي شعاري دارد يعني در بين مردم اجتماعاتي هست که اگر درس باشد منافات با آن اجتماعات دارد در آن صورت ميتوان درس را تعطيل كرد بعضي اعياد و وفيات هست که اگر تعطيل شد اصلاً اجتماعي نيست خبري نيست طلبهها ميروند سر کار و زندگي شخصيشان كه در آن صورت تعطيلي صلاح نيست بلكه بايد درس باشد تا زمينه شعاري شدن اين گونه اعياد فراهم شود اما آن موقعي که ايام دههي عاشورا يا اربعين است يا مثلاً شهادت اميرالمومنين امثال اينها که جنبهي شعاري دارد چون اجتماعات هست طلاب ميتوانند شرکت کنند درس تعطيل شود اما در آن شهادتهايي كه اجتماعات نيست خوب است درسها باشد و در خود درسها صحبت بشود. البته با کمک اساتيد محترم و حمايت مراجع بزرگوار انشاءالله اميدواريم بتوانيم برنامهريزي كنيم تا شايد تعطيلات کم بشود و مقدمات پاسخ دادن به آن انتظارات که از حوزه هست فراهم شود 3- تهذيب: يکي ديگر از اقداماتي كه بايد انجام شود تهذيب است من ديروز هم تاکيد کردم خوب است اساتيد در هر درسي هفتهاي يک روز يا بيشتر يک چند دقيقهاي را بگذارند براي مباحث اخلاقي يک روايتي خوانده بشود حديثي راجع به اخلاق گفته بشود توصيهاي اخلاقي بشود آيهاي راجع به امور اخلاقي خوانده بشود تا در دراز مدت اين فرهنگ تهذيب اخلاق و معنويت در حوزه رايج بشود به جوري که شاهد اين خبرها نباشيم كه بگويند اخلاق در حوزه يا معنويت در حوزه افت پيدا كرده و از بين رفته است. ديروز هم گفتم من سالها پيش و قبل از انقلاب يک سفر مشهد مشرف شده بودم ماه مبارک را در مشهد بوديم مرحوم آيت الله العظمي ميلاني حيات داشتند درسهاي حوزه قم تعطيل بود ولي آنجا به مناسبت اينکه هوايش مناسب بود درسها تعطيل نبود و مرحوم آقاي ميلاني شبها بعد از نماز كتاب خمس را درس ميگفتند ما يک ماه درس ايشان شرکت کرديم هر شب رسم ايشان اين بود که کتاب تحف العقول را ميآوردند اول بحث يک حديث اخلاقي از تحف العقول ميخواندند و توضيح ميدادند کتاب را هم ميگذاشتند کنار بعد درسشان را شروع ميکردند حالا من يادم نيست آنوقت پرسيدم معلوم شد براي ما که آيا غير ماه رمضان هم درس ايشان همين طور بوده است يا نه اين را من الان ياد ندارم اما اين يک ماه که ما مرتب شرکت کرديم اين رسم ايشان بود کتاب را باز ميکردند از روي کتاب تحف العقول يک حديث اخلاقي ميخواندند و توضيح ميدادند بعدا درس ميدادند. اكنون پيشنهاد اين است كه اگر اين روش در بين مراجع بزرگوار قم رايج شود يعني هر روز يک حديث بخوانند و توضيح بدهند جنبهي اخلاقي طلاب را توصيه بکنند خيلي چيز خوبي ميشود
تصميم قاطع بر ادامه تدريس ضمن رسيدگي به كار مديريت:
اين جمله را هم من عرض کنم که بالاخره کار مديريت کار بسيار وقت گير و کار سختي است من پيش از ماه رمضان خدمت مقام معظم رهبري رسيدم يک اجمالي از کارها و مشکلاتي که هست مطرح کردم ايشان فرمودند اين مطالبي که گفتيد همهاش مهم است يکي پس از ديگري مهم است فرمودند و هر يکي از اينها يک کوه کار است (تعبير ايشان بود (هر يک کوه کار است) و بايد وقت بگذاريم. خوب توصيه ايشان بود که وقت بگذاريم و ما هم مرتب از اول صبح بعضي وقتها تا دو يا سه يا چهار بعدازظهر ماه مبارک بوديم و گاهي هم شبها بعد از نماز در دفتر ميمانديم الان هم همين جور است البته درسهاي متفرقه نظير هفتهاي يكبار در مركز قضائي و غيره را به خاطر توصيه رهبري کنار گذاشتيم ولي اين درس فقه را سعي كردم داشته باشم زيرا اگر در 24 ساعت يک درس هم نداشته باشيم با روحيه طلبگي منافات دارد و موجب کسالت بيشتر ما ميشود لذا يک درس را تصميم گرفتم داشته باشيم.
وقتي در سال 60 عضو شوراي عالي قضايي شديم و من رفتم تهران از همان لديالورود در تهران يک درس مکاسب شروع كردم و عدهاي بودند ميآمدند منزل صبح ساعت هفت تا هشت قبل از وقت اداري در درس شركت ميكردند و اين درس هم ادامه پيدا کرد و در سالهاي بعد هم در همان محل کار و دفتر شوراي عالي قضائي زودتر ميرفتيم قبل از ساعت اداري درس را ميگفتيم حتي يادم هست در زمستان ساعت هفت صبح چراغ روشن ميکرديم چون هنوز آفتاب نزده بود و هوا تاريک بود که ما درس را شروع ميکرديم بعد هم تغييراتي داديم هفتهاي سه روز مکاسب بود و دو روز کفايه ادامه پيدا کرد مکاسب محرمه و بيع و خيارات را تا آخر جلد دوم مکاسب بحث خيارات خوانديم و جلد اول كفايه و بخشي از جلد دوم را هم در ضمن آن خوانديم. بعد هم در مدرسه مروي آيت الله مهدوي کني اصرار کردند شما كه در تهران هستيد بالاخره تقويت حوزه علميه تهران لازم است شما کمک کنيد لذا رفتيم مدرسه ي مروي آنجا هم باز قبل از ساعت اداري ساعت 7 و ربع درس را شروع ميکرديم و چون به محل کار در دادگستري که ديوان عالي کشور بوديم نزديك هم بود رأس ساعت هشت به محل كار ميرفتيم و تا اذان ظهر آنجا بوديم بالاخره يک درس را بطور منظم 20 سال در تهران مشغول بوديم يعني از سال 60 تا سال 80 و گاهي درسهاي ديگري هم اضافه ميشد مثلا در دانشگاه تهران يک بحث فقه قبول کرديم و من شرح لمعه ميگفتم اينها هم بحث را آزاد گذاشته بودند لذا از کلاسهاي ديگر حتي از دانشگاههاي ديگر شرکت ميکردند گاهي جمعيت به 200 نفر ميرسيد و جمعيت زيادي ميشد الان هم گاهي بعضي از مسئولين ميرسند ميگويند ما آن درس لمعه شما را در دانشگاه تهران شرکت ميکرديم در دانشگاه تربيت مدرس هم كلاس داشتيم در کلاسهاي دکتري براي آنها فقه را با مبناي بحث جواهر و بررسي حواشي آن ميگفتيم و هنوز هم افرادي که الان در خود تربيت مدرس مسئولند و مدرس هستند گاهي كه ملاقات ميكنند ميگويند ما در دوره دانشجوئي در آن كلاسهاي شما شركت داشتيم.
عليايحال در جاهاي متعددي علاوه بر آن درس رسمي صبح به طور مقطعي هفته يك يا دو روز درس داشتيم به هر حال ميخواهم بگويم در آن شرائط تعطيل نکرديم حالا که در حوزه هستيم اگر بخواهيم درس را تعطيل کنيم و صرفاً به برنامههاي مديريت و غيره بپردازيم شايد خلاف انصاف باشد لذا ما برنامههاي درسي در رشته تخصصي قضاء يا جاهاي ديگر يا تدريسهايي كه در هفته داشتيم را قبول نکرديم ولي فقط اين درس را اميدوار هستيم انشاءالله بتوانيم به فضل الهي ادامه بدهيم. و فکر نميکنم براي شما هم از نظر وقت مشکلي ايجاد بکند زيرا ما سعي ميکنيم مطالعهمان را داشته باشيم که وقت شما تضييع نشود حالا ممکن است يک وقت مختصر بشود اما صلاح ندانستيم که تعطيل بشود.
ديروز كه درس را شروع کرديم گفتيم بحث قبلي ما راجع به شرب خمر بود که امام فرمود «الفصل الرابع في حد المسکر والنظر في موجبه» سه مسئله خوانديم
مساله اول: در مورد ايكنه حد چه موقع واجب ميشود فرمودند «تناول مسکر» نفرمود «شرب مسکر» براي اينکه تعميم داشته باشد. گاهي صدق نميکند که شرب کرده است مثل اينکه گفتيم ناني را ميريزد در اين خمر خيس برميدارد مثل آبگوشت که نان را تريت ميکنند در آبگوشت صدق نميکند آبگوشت خورده يا اينجا شرب خمر کرده اما غذائي که خورده آن نانهايي که خيس خورده در مشروب و خورده است مست کننده هم هست صدق تناول ميکند ولو صدق شرب نکند لذا تعبير کردند تناول مسکر.
مسأله دوم: در انواع مسکر فرق نميکند هر نوعي که باشد از انگور بگيرند از خرما بگيرند از جو بگيرند از کشمش بگيرند فرقي نميکند.
مسأله سوم: در مورد عصير عنبي بحث مفصلي بود و گفتيم آب انگور اگر يا بنفسه يا به شمس يا با نار قليان پيدا کرد سکرآور ميشود و حرام است و حد دارد.
مسأله چهارم: فعلاً بحث ما در مسئله چهارم است در تحرير امام در اين مسأله چند فرع را مطرح ميكند.
فرع اول: در شرب مسکر يا تناول مسکر از نظر وجوب حد فرقي بين کم و زياد نيست اگر کسي مسکر تناول کرد حد ميخورد ميخواهد آن تناول مسکر زياد باشد مثلاً فرض کنيد يک بطري يا يک ليوان مشروب خورده باشد يا فرض بفرماييد يک قطره يا يک غُلُپْ يا يک جرعه مسکر بخورد چيزي که مسکر است قليل و کثيرش موجب حد است ولو قليل به گونهاي باشد که سکر آور نيست. لذا تعبير اين است که اسکار فعلي شرط نيست بلكه شأنيت براي اسکار کافيست مثلاً اگر کسي چنان به مشروب معتاد شد كه الان هر چه ميخورد برايش سکرآور نيست هر روز ميخورد ولي آن شرارت و مستي و سر و صدا را ندارد در عين حال هم خوردنش حرام است و هم حد دارد. يا يک کسي از نظر مزاجي جوري است که دفع ميکند و شراب برايش سكر آور نيست در عين حال حد دارد. از مرحوم محقق در شرايع؛ ديروز تعبيري نقل کرديم كه فرمود «و نعني بالمسکر ما من شأنه ان يسکر» ولو براي اين شخص مستي فعليت ندارد اما حد دارد تعبير امام (ره) اين است که «ولو کان قطرة منه» ولو يک قطرهي خمر بخورد که سکر آور نيست حد ثابت است و ديروز عرض کرديم شايد عرفي هم نباشد و صدق عرفي هم نکند با يک قطره خمر در عرف نميگويند اين شخص مشروب خورده است اما ما تابع نص و شرع هستيم و در روايات ميگويد اگر کم يا زياد بخورد موجب حد است اين مسأله مورد اتفاق است. مرحوم صاحب جواهر[1] ميفرمايد «بلاخلاف معتد به» در اين مسئله که قليل و کثيرش حد دارد مخالفي نيست چون خود مرحوم صاحب جواهر يک مخالفي را نقل ميکند و كلامش را توجيه ميکند «بل الاجماع بقسميه عليه، مضافا إلى النصوص المستفيضة أو المتواترة المصرحة باستواء القليل والكثير منه في إيجاب الحد شربه» ولو اتفاق علما و نيز اجماع بقسميه قائم است اما عمده دليل و مدرک ما روايات است دو تا روايت ديروز خوانديم.
1- صحيحهي عبدالله بن سنان[2] بود قال قال ابوعبدالله(ع) «الحد في الخمر ان يشرب منها» حد در خمر اين است که بياشامد «قليلا او کثيرا» شاهد حرف ما اينجاست كه حد براي «شرب خمر» است کسي که يک قطره ي خمر هم بخورد سکرآور هم نيست مست نميکند ولي روايت فرمود «ان يشرب» حد براي آن جايي است که شرب بکند قليل باشد يا کثير روايت از نظر سند صحيح است.
2- روايت دوم صحيحه ي اسحاق بن عمار[3] قال سئلت اباعبدالله(ع) عن رجل شرب حسوة خمر} (حسوه با ح جيمي و سين) به معناي جرعه است يک بار كه دهانش را پر آب ميکند فرو ميدهد ميگويند يک جرعه آب خورده است و در فارسي تعبير ميکنيم يک غُلُپْ آب خورده است «قال يجلد ثمانين جلدة» امام فرمود همين که يک جرعهي خمر نوشيد هشتاد ضربه شلاق ميخورد «قليلها و کثيرها حرام» تصريح کرده است کم و زيادش حرام است و موجب حد ميشود.
مرحوم صاحب جواهر بعد از ادعاي عدم خلاف عبارتي از مرحوم صدوق در کتاب مقنع نقل ميكند که ظاهر در مخالفت با اجماع است و بين خمر و نبيذ تفصيل ميدهد مي فرمايد در خمر کم و زيادش فرق نميکند اگر يک جرعه از خمر هم بنوشد حد ميخورد اما در نبيذ اين جور نيست بايد سکرآور باشد به قدري بخورد که مست بشود تا حد واجب شود و ما ديروز عبارت مرحوم صدوق را كه قائل به تفصيل بود مطرح كرديم.
دليل قول به تفصيل:
روايات: دو روايت داريم كه هر دو هم صحيحه است و ميتواند به عنوان دليل فرمايش مرحوم صدوق باشد.
1- صحيحهي ابي الصباح کناني[4] عن ابي عبدالله (ع) في حديث قلت ميگويد از امام سوال کردم «أرايت» چه نظر مي دهيد «ان اخذ شارب النبيذ و لم يسکر» اگر شارب نبيذ را دستگيرش کردند اما با خوردن نبيذ مست نشده بود. حكم چيست؟ منشا آن شايد همين باشد که در حدي نبوده است که سکرآور باشد که مست کند «أيجلد قال لا» امام فرمود نه پس شرب نبيذ کرده ولي به مقداري که موجب سکر باشد نبوده است. امام فرمود «لايجلد» و اين همان حرفي است که مرحوم صدوق فرمود.
2- صحيحهي حلبي[5] قال سئلت اباعبدالله(ع) از امام سوال کردم (باز في حديث قلت) به امام عرض کردم «أرايت ان اخذ شارب النبيذ و لم يسکر أيجلد ثمانين» کسي که شارب نبيذ بوده ولي مست نشده است آيا 80 ضربه شلاق را به او بزنيم «قال لا» فرمود نه حد نمي خورد «و کل مسکر حرام» اين را هم اضافه کردند که هر مسکري خوردنش حرام است.
رد دليل قول به تفصيل: ميتوانيم اين دو روايت را از نظر ادبي جور ديگري بخوانيم و 180 درجه معني آن فرق بکند زيرا كلمه «لم يسكر» به دو صورت ممكن است قرائت شود.
1- تاكنون به صورت مضارع منفي از فعل ثلاثي مجرد خوانده شد.[6] «أرايت ان اخذ شارب النبيذ ولم يَسْکُر» كه معنا ميشود «مست نشده است» در اين صورت ضمير «لم يَسکُر» به شارب نبيذ برميگردد «اخذ شارب النبيذ ولم يَسکْر» يعني اين شارب نبيذ مست نشده است. لذا گفتهاند منشأ اين که مست نشده است لابد کم خوردن است پس اگر کسي کم نبيذ بخورد که در حد سکر نيست «لايجلد».
2- چرا ما باب افعال نخوانيم؟ ميگوييم اخذ شارب النبيذ و لم يُسْکِرْ[7] و ضمير در يُسْکِر به نبيذ برميگردد يعني نبيذ جوري بوده که سکرآور نبودهاست نه اين که بگوييم شارب نبيذ مست نشد خرما را اگر در آب بجوشانند و غليان پيدا كند سفت ميشود سکرآور ميشود و اگر ريختند در آب و آب هم شيرين شد اما در آن حد سکر آور نبود خوردنش حلال است و حد ندارد.
ان قلت: ممكن است كسي بگويد اگر سكرآور نشود مصداق نبيذ نيست تا بگوئيد نبيذ اگر سكرآور نبود حد ندارد.
قلت: به اعتبار آينده نبيذ ميگويند يعني به اعتبار اين که در مسير خمر شدن هست از اين جهت به آن ميگويند نبيذ و نبيذ علي قسمين 1- نبيذ فعلي 2- نبيذ شأني.[8]
روايت اول ميگفت اخذ شارب النبيذ و لم يسکِر أيجلد نبيذ خورده است ولي نبيذ علي قسمين يک قسمش سکرآور است يک قسمش نيست اكنون آن قسمي را خورده است که سکرآور نيست و خوردنش حلال است «أيجلد قال لا».
و نيز در روايت دوم سوال کرد «اخذ شارب النبيذ و لم يسکر» اگر نبيذي را كه موجب اسکار نيست نوشيد و دستگير شد «أيجلد ثمانين قال لا»
و يشهد لذلک شاهد اينکه يُسکِرُ باب افعال بخوانيم و يَسکُر باب ثلاثي نخوانيم ذيل روايت دوم است در ذيل روايت دوم فرمود «وکل مسکر حرام» اين شاهد است که ميگويد نبيذي خورده است که مسکر نيست «أيجلد ثمانين» امام فرمود «لا کل مسکر حرام» هر چيزيکه سکرآور باشد حرام است اين نبيذي که مسکر نيست حرام نيست.
نتيجه: اين دو روايت مخالف با مسئله نيست.
توجيه كلام صدوق: ميتوانيم بگوييم همين توجيه که در روايت کرديم در عبارت مرحوم صدوق هم راه دارد. ولذا ميگوئيم چرا لم يَسْکُر بخوانيم که بگوييم مرحوم صدوق مخالف با اجماع حرف زده است؟ زيرا عبارت مرحوم صدوق اين بود «اذا شرب حسوة من خمر جلد ثمانين جلدة» اگر يک جرعه خمر خورده باشد گرچه كم است موجب سکر هم نيست اما در عين حال حد ميخورد «و ان اخذ شارب النبيذ و لم يسکر» تا كنون ثلاثي خوانديم و معنا شد مست نشده است چون کم خورده است لذا امام فرمود «لم يجلد» اما در توجيه كلام صدوق ميگوئيم چرا لازم بخوانيم بلكه مثل روايت عبارت مرحوم صدوق را نيز «لم يُسْکِر» و متعدي و از باب افعال ميخوانيم يعني اين نبيذ سکرآور نبوده است و لذا امام فرمود بايد نبيذي بخورد که مست کننده باشد. لذا «لم يجلد».
خود صاحب جواهر هم ميفرمايد اين احتمال در عبارت خود مرحوم صدوق وجود دارد بنابراين نتيجه ميگيريم وقتي گفتيم در مسئله مخالفي نيست يعني اصلا مخالفي نيست نه اينكه مخالف معتد به نباشد فقط عبارت صدوق بود که آن هم قابل توجيه است پس به طور كلي ميگوئيم در شرب خمر و غير خمر از اقسام مسکر فرقي بين قليل و کثير نيست و ما دائر مدار اسکار فعلي نيستيم بلكه شانيت اسکار کافيست كه موجب حرمت و حد شود.
فرع دوم انشاءالله براي بعد.
وصلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد
[1] الشيخ روزه گرفتن استالجواهري، جواهر الكلام، ج 41، ص450
[2] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص224، باب 4 از ابواب حد مسکر، ح3
[3] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص223، باب 3 از ابواب حد مسکر، ح7
[4] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص224، باب 4 از ابواب حد مسکر، ح4
[5] الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص225، باب 4 از ابواب حد مسکر، ح5
[6] گفتني است
الف: سَكَرَ يَسكُر با ماضي مفتوح العين و مضارع مضموم العين با مصدر سَكراً مفتوح الأول و ساكن الوسط متعدي آمده است.
ب: سَكِرَ يَسْكَرُ با ماضي مكسور العين و مضارع مفتوح العين و مصدر سَكَراً مفتوح العين و سَكراً.... لازم آمده است.
ج: سَكَرَ يَسْكُر با ماضي مفتوح العين و مضارع مضموم العين و مصدر سُكوراً و سُكراناً لازم آمده است.
براي شاهد محل بحث ميگوئيم اهل لغت گفتهاند سَكِرَ يَسْكَرُ سَكَراً .... به معناي مست شدن آمده و لازم است.
[7] اَسْكَرَ يُسْكِرُ از باب افعال و متعدي است.
[8] فعلاً بحث ما در اين است که نبيذ بخورد منتها به حدي که سکرآور باشد نيست و بحث ممزوج را بعدا مطرح ميكنيم