درس خارج فقه استاد مقتدایی
82/07/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب القضاء/الفرق بين القضاء والفتوى /ثوابها و عتابها در تصدّی أمر قضاء
بحث اخلاقی: حسرت بیپایان برای عالمی که به علم خود عمل نکند درحالیکه مستمعین او عامل و اهل نجات باشند
پیشنهاد شده که چهارشنبهها بحث اخلاقی و حدیث اخلاقی مطرح شود، به نظر میرسد پیشنهاد مناسب و بهجایی است، امید این است کلمات نورانی اهلبیت عصمت و طهارت (ع) موجب برکت و معنویت درسها باشد و این نورانیت در همهی ما نیز تأثیر بگذارد و إن شاء الله استمرار داشته باشد.
خاطرهی استاد: در اولین دورهی مجلس خبرگان رهبری که ظاهراً سال 1361 بود، اعضای این مجلس خبرگان به محضر مرحوم امام مشرّف شدند، در این اجتماع، روحانیون سرشناس سراسر کشور اعم از ائمه جمعه، علمای متنفّذ شهرها و علمای معروف و سرشناس حضور داشتند، از قم مرحوم آیتالله حائری و امثال ایشان که عضو شورای خبرگان رهبری دورهی اول بودند و جمعی دیگر از علماء حضور داشتند از جمله آیتالله جوادی آملی.
مرحوم امام قبل از آنکه برای آقایان صحبت کند یا در ضمن صحبتهایشان، مطلبی فرمودند، خدمت شما عزیزان مطلب ایشان را عرض میکنم: فرمودند: «مدّتی است (شاید فرمودند از دوران جوانی) یک دغدغهای در فکر من بود و همیشه این دغدغه و فکر مرا ناراحت میکرد، گاهی استراحت را از من سلب میکرد و هنوز آن دغدغه هست» فرمودند: «آن دغدغه که همیشه در ذهن من بوده این است: که ما روحانیون مردم را دعوت میکنیم به حق و حقیقت و دعوت میکنیم به اسلام؛ هدایت میکنیم، ارشاد میکنیم، مسائل و احکام برای آنها میگوییم، مردم هم با آن صداقتی که دارند حرفهای ما را گوش میکنند و تحت تأثیر قرار میگیرند؛ در روحیهی آنها و در عمل آنها تأثیر میگذارد و آنها مطیع پروردگار میشوند، اهل اطاعت و بندگی میشوند و راه خیر را پیش میگیرند و در نتیجه بهشتی میشوند.»
نعوذبالله خود ما عمل نمیکنیم آنچه به مردم میگوییم و اگر ما خودمان به آنچه گفتیم که باعث بهشتی شدن و نجات مردم شد، عمل نکردیم، میشویم جهنّمی و مردم بهشتی.
فرمودند: «دغدغه این است که روز قیامت ما برویم جهنّم آنها بروند بهشت، این شرمندگی و خجالت با انسان چه میکند که آدم ببیند همان کسی که از مریدهای او بود از اصحاب مسجد او بود از اصحاب منبر او بود، اظهار علاقه میکرد برای گفتههایی که از این آقا یاد گرفته، این آقا بهشتی شده و خود این آقا جهنّمی شده.»
فرمودند: «این دغدغه را همیشه من داشتم و هنوز هم دارم که اگر چنین وضعی پیش آید چه کنیم؟ و این شرمندگی که بالاتر از آتش است، آتش جهنّم در مقابل این شرمندگی چیزی نیست!»
این مطالبی بود که مرحوم امام فرمودند البته در تأیید فرمایشات ایشان ما روایاتی نیز پیدا کردیم:
روایات مذمّت کنندهی علمای بیعمل درحالیکه مستمعین آنها اهل عمل و نجات بودند:
1. «وإن أشد أهل النار ندامة وحسرة رجل دعا عبدا إلى الله فاستجاب له فأطاع الله فدخل الجنة، وأدخل الداعي إلى النار بتركه علمه واتباعه هواه، وعصيانه لله.» [1]
بیان استاد: راوی سلیم بن قیس است که از وجود نورانی امیرالمؤمنین (ع) این روایت را نقل میکند که حضرت فرمودند: «در بین جهنّمیها بالاترین حسرت و پشیمانی برای عالمی است که کسی را دعوت به بندگی خدا کرده و او هم اطاعت خدا کرده و در نتیجه وارد بهشت شده است ولی خود این عالمِ دعوتکننده، به جهنّم کشانده شده است به جهت ترک علمش و متابعت از هوا و هوسش و سرپیچی از فرمان خدا.»
کسی که به دین عمل نکند وارد جهنّم خواهد شد ولی در بین جهنّمیها بالاترین حسرت و پشیمانی مخصوص آن عالمی است که مردم، پای منبر و سخنرانی و نصیحت و موعظهی او نشستهاند از مقالات و کتابهای او استفاده کردهاند و با عشق و ارادت به آثار او دل دادهاند و عمل کردهاند و در نتیجه اهل بهشت و رستگاری شدهاند ولی این عالم خودش به گفتههای خودش عملنکرده است و این توفیق بزرگ را ازدستداده و گرفتار جهنّم شده است و علّت این گرفتاری به سه عامل بر میگردد، اول: عالم بیعمل بوده است، دوم: از هوا و هوسش پیروی کرده است، سوم: سرپیچی از فرمان خدا را سرلوحهی زندگی خود قرار داده است.
2. «أبي، عن حماد، عن حريز، عن يزيد الصائغ، عن أبي جعفر (ع) قال: يا يزيد أشد الناس حسرة يوم القيامة الذين وصفوا العدل ثم خالفوه، وهو قول الله عزوجل: ﴿أن تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت في جنب الله﴾. بيان: في جنب الله أى طاعة الله أوطاعة ولاة أمر الله الذين هم مقربوا جنابه فكأنهم بجنبه.» [2]
بیان استاد: امام باقر (ع) خطاب به یکی از اصحاب خود بنام یزید میفرمایند: ای یزید! بالاترین حسرت در روز قیامت نصیب کسانی میشود که عدالت و درستی را برای مردم توصیف کردهاند ولی خودشان با آن مخالفت کردهاند و این مضمون قول خدای متعال است که کسانی از عدالت و آثار و برکات آن از خوبیها، خیرها و راههای قرب الهی به بهترین روش توصیف میکنند ولی متأسفانه بین این دعوتکنندگان کم نیستند کسانی که به این گفتار نجاتبخش خود عمل نمیکنند و در نتیجه گرفتار جهنّم میشوند و حسرتی تمامنشدنی نصیبشان میشود؛ بله جهنّمیها همه عذاب میشوند ولی عالم بیعمل یک عذاب بیشتر هم دارد و آن حسرت سوزناکی است که چرا به علم خود عملنکرده و بهشت جاویدان را ازدستداده است ولی مستمعین او بهخاطر عمل به گفتار او اهل بهشت و رستگاری شدهاند؟
حضرت چنین شخصی را از مصادیق این آیه معرفی میفرمایند در جایی که خدای متعال میفرماید: ﴿أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ﴾[3] . اين دستورها براى آن است كه مبادا كسى روز قيامت بگويد: «افسوس بر من از كوتاهىهايى كه در اطاعت فرمان خدا كردم و از مسخرهكنندگان آيات او بودم!» [4] .
قبل از این آیه آیهای است که متذکر فرمانها الهی میشود و هشدار میدهد به کسانی که تارک این دستورات باشند: ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴾.[5] «و از بهترين دستورهايى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد پيش از آنكه عذاب الهى ناگهان به سراغ شما آيد درحالیکه از آن آگاه نيستند!» [6] . ﴿جَنبِ اللَّهِ﴾ یعنی کسانی که مقرّب درگاه خدای متعال هستند که مقصود پیغمبر (ص) و اوصیای ایشان و اولیای الهی هستند؛ مرحوم علامه مجلسی در توضیح عبارت «جنب الله» میفرماید: «أى طاعة الله أوطاعة ولاة أمر الله الذين هم مقربوا جنابه فكأنهم بجنبه.» جنب الله یعنی اطاعت خدا و اطاعت اولیای امر الهی همان کسانی که چنان مقرّبان درگاه الهی هستند که گویا در کنار خدای متعال جای گرفتهاند.
در دنیا اینچنین مرسوم است که اگر کسی مقرّب و از نزدیکان بزرگی به شمار آید در کنار آن بزرگ مینشیند؛ ائمه اطهار (ع) و اولات امر از مقربان درگاه خدا هستند گویا در کنار خدای متعال جای دارند.
شخص جهنّمی فریاد میکشد و حسرت میخورد به جهت کوتاهی در اطاعت از مقربان درگاه الهی؛ بنابراین این دغدغه از امام راحل دغدغهی بهجایی است شاید عجیب بود که در آن جمع علماء که بزرگان روحانیت از سراسر کشور از شورای خبرگان رهبری گرفته تا ائمه جمعه و علمای سرشناس و متنفّذ بلاد، امام سخن از دغدغهای بگویند که از دوران جوانی به همراه ایشان بوده، حقیقت مطلب همین است که مرحوم امام فرمودند اینکه در این دنیا مردم باایمان و اخلاص و ارادتی که دارند بیایند محضر علماء دست آنها را با افتخار ببوسند و در مقابل آنها تواضع کنند و با جدّیت و صداقت به سخنان علماء گوش دهند و از این طریق اهل بهشت شوند ولی برخی علماء این احکام را جدّی نگیرند و به آن عمل نکنند، این رفتار نوعی تمسخر ارزشهای دینی و تمسخر مستمعین به شمار میآید و یقیناً در آخرت حسرت سوزناکی به همراه خواهد داشت.
در تکمیل فرمایش مرحوم امام این دو روایت و این آیات را خواندیم إن شاء الله چنان به علممان عمل کنیم که حسرت به سراغمان نیاید.
بحث فقهی:
خلاصهی بحث جلسهی گذشته: دودسته روایات در تصدّی امر قضاوت برای علماء مطرح شده است؛ برخی روایات مشّوق هستند و فضیلتها و اجر و پاداش فراوانی برای اشتغال به امر قضا توصیف میکنند، تعابیری مانند «يد الله فوق رأس الحاكم» و «يد الله فوق رأس القاضی» و «إنَّ اللّه َمَع القاضي» و «الّذي أوجب الله فيه الأجر، ويحسن فيه الذخر لمن قضى بالحقِّ» در شأن قُضات وارد شده است؛ در مقابل روایات عجیبی وارد شده است که در صدد منع، تحذیر، القاء روحیهی وحشت و ارهاب از تصدّی امر قضا هستند، تعابیری مانند «من جُعِل قاضيا فقد ذُبِح بغير سكّين» و «القَاضی عَلى شَفِیرِ جَهَنَّمَ» و روایاتی که مرحوم امام در ابتدای کتاب قضا مطرح نمودهاند همگی در صدد إرهاب از تصدی امر قضا هستند.
جمعبندی بین روایات مشوّقه و مرهّبه از تصدّی أمر قضاء: بحث امروز راجع به این است که اقتضاء این دودسته روایات ظاهراً مخالف چیست؟ در جواب میگوییم: کیفیت اشتغال قضّات و اقدام به قضاوت بین آنها دارای مصادیق متضادّی است.
برخی اوصاف مانند علم، تقوی، عدالت، شجاعت و ... باید در یک قاضی محرز باشد که در بحث صفات قاضی به آن خواهیم پرداخت؛ اگر یک قاضی مجهّز به این اوصاف باشد؛ عالم به احکام قضاوت باشد؛ تقوای لازم را داشته باشد؛ و به نفس خودش اطمینان داشته باشد که دچار انحراف از مسیر حق و عدالت نمیشود، میتوان گفت که این قاضی مشمول روایات مشوّقه است.
خاطرهی استاد: خود ما این توفیق را داشتیم که سالها در تشکیلات قوّهی قضائیه مشغول به خدمت بودیم و از نزدیک خطرات و حسّاسیّت این سِمَت را لمس کردیم و تنگناهای آن را ملاحظه نمودهایم و اعتراف میکنم که واقعاً جایگاه قضاوت جایگاه خطرناکی است؛ فرض کنید بر علیه برادر یک قاضی پروندهای تشکیل شده است و او را بازداشت کردهاند، وقتی این قاضی به منزل مراجعه میکند میبیند که زن برادر او به همراه بچههای برادر داخل منزل با او روبرو میشوند و با حالت التماس و خواهش و گریه و زاری از عموی خود میخواهند که برای پدر آنها کاری بکند، در چنین شرائطی اگر این قاضی مهذّب و خودساخته نباشد و تحت تأثیر عواطف قرار گیرد هرگز قادر نخواهد بود قضاوت بر حق کند؛ یکوقت هم احتمال دارد به طُرُق مختلف یک قاضی را تهدید کنند مثلاً یک شخص ناشناسی نامهی تهدید آمیزی به منزل یا محل کار او بیندازد و به این قاضی هشدار دهد که «فلان پروندهای که در اختیار توست اگر به همین منوال پیش ببری بچههای تو تا یک هفتهی دیگر یتیم خواهند شد و به شکل فجیعی ترور خواهی شد» اگر این قاضی آن شجاعت و شهامت لازم را نداشته باشد حتماً تحت تأثیر قرار میگیرد و در صدور حکم نهایت نرمش و وادادگی را اعمال میکند و قادر نخواهد بود وظیفهی خود را پیاده کند؛ یا مثلاً قاضی موردنظر خود را تهدید میکنند که آبروی تو را خواهیم برد؛ با وجود رسانههای مختلف در این زمانه بهسادگی امکان بیآبرو کردن انسانها وجود دارد بهنحویکه یک قاضی را تهدید میکنند که اگر فلان پرونده را آنطور که ما میگوییم پیش نبری آبروی تو را میبریم!
تهدید میکنند که یک تهمت راجع به فساد مالی یا انحراف اخلاقی یا فساد اداری بر علیه یک قاضی درست میکنند و پخش میکنند و اگر این قاضی توان اغماض این تهدیدها را داشته باشد خواهد توانست وظیفهی خود را انجام دهد.
همین هفتهی گذشته قبل از اینکه راهی تهران شوم، یادداشتها و دفترچههای خود را بررسی میکردم چشمم به نامهای خورد که مربوط بود به شورایعالی قضائیه در اوائل انقلاب الآن هم این نامه موجود است، در آن زمان به اقتضای حال و هوای اول انقلاب یک تندرویهایی مشاهده میشد، خیلیها انتظار داشتند بهمحض اینکه کسی متهم به جرم سیاسی و اخلاقی و غیره میشد بلافاصله شدیدترین مجازات علیه او اعمال شود درحالیکه ما موظف بودیم تمام اسناد و شواهد را بررسی کنیم و نهایةً طبق موازین قضائی حکم صادر کنیم، بههرحال در این نامه نوشته شده بود که شما صلاحیت قضاوت ندارید، نمیتوانید قضای اسلامی را پیاده کنید، بگذارید بروید کنار اگر نرفتید و استعفا ندادید شما را ترور خواهیم کرد!
از تهدید گفتیم، تطمیع که غوغا میکند فرض کنید شما قاضی هستید یکوقت احساس میکنید کسی سعی میکند به شما نزدیک شود و با شما به بهانههای مختلف گرم میگیرد و شاید کار به جایی برسد که داخل منزل شما شود و ادای آدمهای دلسوز و صمیمی را در بیاورد و مثلاً بگوید: «این خانه در شأن شما نیست شما خودتان اهل ریاضت و قناعت هستید این بچهها چه گناهی دارند اجازه دهید در یک محله مناسب برای شما یکخانهی درخور شأن تهیه کنیم، اصلاً نگران هزینهی آن هم نباشید» شما روحتان خبر ندارد که این آقا از الآن به فکر پروندهای است که مثلاً یک سال بعد زیردست شما خواهد آمد و با این بذل و بخششها توقع دارد در آن زمان به نفع او حکم صادر کنید.
یک روش دیگر این است که احتمال دارد یک زنی با حیلهگری در محلهای مختلف و خلوت خود را به قاضی نزدیک کند و پناهبرخدا بخواهد از کید شیطنت جنسی توجه او را به خود جلب کند و با خودنمایی و ظاهرسازی و حرفهای جذّاب نقاط ضعفی برای این قاضی درست کند و زمینهای مهیا کند که مثلاً در پروندهی شوهر او یا یکی نزدیکان او که زیردست این قاضی است بتواند حکم قاضی را به نفع خود تغییر دهد و جواز خلاصی آنها را از زندان یا مجازات قضائی به دست آورد.
اگر یک قاضی احساس میکند که علم کافی برای قضاوت را به دست آورده است و عدالت لازم را در خود محرز میداند و تقوای الهی را در مقابل تهدیدها و تطمیعها میتواند اعمال کند و در برابر هوای نفس و زخرف و جلوههای دنیوی توان غلبه بر نفس را دارد و دچار لغزش نمیشود، چنین کسی اگر وارد عرصه قضاوت شود یقیناً از مصادیق «يد الله فوق رأس الحاكم» و «يد الله فوق رأس القاضی» و «إنَّ اللّه َمَع القاضي» و «الّذي أوجب الله فيه الأجر، ويحسن فيه الذخر لمن قضى بالحقِّ» خواهد بود.
حضور قضّات آگاه و مقتدر لازمهی اقامهی قسط و عدل در جامعهی اسلامی: یکی از لوازم برپایی عدالت و امنیت در جامعهی اسلامی و خلع سلاح یاغیان و زیاده خواهان آن است که قضّاتی توانمند و با تقوی در عرصهی قضاوت وارد عمل شوند و بدون معطّلی حکم مقتضی بر علیه مجرمین و اخلال گران صادر شود و حقیقةً افرادی که مورد ستم واقع شدهاند اوّلین و بهترین راه چارهی خود را مراجعه به مراکز قضائی بدانند، در این شرائط است که دیگر مجرمین هیچ حاشیهی امنی برای خود احساس نخواهند کرد و روزبهروز از تعداد جرائم اجتماعی کاسته خواهد شد؛ چنین قضاوتی در جامعه بسیار محبوب و از مصادیق امربهمعروف و نهیازمنکر آن هم در عرصه عمل است و این نوع قضاوت است که در روایات مورد تشویق قرار گرفته و آن فضائل فراوان راجع به آن گفته شده است، اگر کسی چنین توانمندی در خود میبیند و زمینهی فعالیت در عرصهی قضا برای او مهیا است نهتنها اقدام به چنین عملی فضیلت و اجر به همراه دارد بلکه بالاتر از آن ورود در چنین عرصهای یک ضرورت و فرض بهحساب میآید.
ضرورت حذف قضّات نالایق: اگر کسی ابلاغ قضائی دریافت کرده باشد ولی نخواهد و یا نتواند که موازین قضائی را رعایت کند یقیناً حذف چنین کسی از دستگاه قضائی به صلاح همه خواهد بود؛ کسی که تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار میگیرد و یا تهدیدها و تطمیعها در او کارگر واقع میشود و یا مهارت و علم کافی برای شناسائی حقیقت و اعمال آن را ندارد و در نهایت نه بر اساس «ما انزل الله» بلکه بر اساس میل خود که ریشه در هواوهوس و خوف و طمع و جهل او دارد چنین کسی اگر در مقام قضاوت برآید مصداق همان کسی خواهد بود که در جهنّم وقتی گروهی از جهنّمیها که از طبقهی نواویس هستند و از شدّت حرارت آن به درگاه خدای متعال عرض شکایت میکنند و در جواب به آنها گفته میشود که در جای خود ساکن شوید و به آن رضایت دهید و یا این که گفته میشود ساکت شوید چرا که آتش قضات خائن از جایگاه شما داغتر است؛ تعابیری مانند «من جُعِل قاضيا فقد ذُبِح بغير سكّين» و «القَاضی عَلى شَفِیرِ جَهَنَّمَ» در وصف چنین قضاتی صادر شده است؛ برخی بزرگان کسانی بودند که به اعتراف همگان در اعلی درجهی علم و عدالت و تقوی و شجاعت بودند ولی بااینحال باز جرئت ورود در عرصهی قضاوت را در خود نمیدیدند و میگفتند ما خوف آن داریم که در این وادی دچار لغزش شویم.
خاطرهی استاد: یک آقازادهای بسیار اهل فضل و کمال بود، ما احساس کردیم برای تصدّی امر قضا نیروی مناسبی هست از ایشان دعوت کردیم که وارد دستگاه قضا شود ولی ایشان مدام عذر میآورد ولی ما همچنان اصرار کردیم ایشان در جواب گفتند: «پدرم وصیّت کرده است که در قضاوت شرکت نکنم» البته پدر ایشان از بزرگان و مراجع بودند و چنین وصیتی به فرزند خودکرده بودند، بههرحال بعضی از بزرگان احتیاط میکردند و وارد قضاوت نمیشدند، ترس این داشتند که شاید نتوانند حق مطلب را ادا کنند و گرفتار شوند، بسیاری از علماء از جهت علم و تقوی و عدالت آمادگی لازم را در خود احساس میکردند ولی بااینحال مطمئن نبودند که تاب مقاومت در برابر تهدیدها و تطمیعها و عواطف و احساسات را داشته باشند و به همین جهت از قبول این مسئولیت اجتناب میکردند؛ در صفحات تاریخ نیز مواردی از امتناع علماء بزرگ از تصدّی امر قضا چه در بین علمای اهلسنت و چه علمای اهل تشیع وارد شده است بهعنوان نمونه تاریخ طبری از احوالات ابی حنیفه مینویسد که منصور دوانیقی تصمیم داشت او را قاضیالقضات تمام بلاد اسلامی قرار دهد به او بسیار اصرار کرد ولی او نپذیرفت و کار به جایی رسید که او را زندانی کردند و بعد از مدّتها از زندان خارج کردند و دوباره این پیشنهاد را به او ابلاغ کردند ولی باز نپذیرفت و در توجیه این امتناع خود اینچنین گفت که من خودم میدانم صلاحیت این مسند را ندارم بااینحال یا من راستگو هستم و یا دروغگو اگر راستگو هستم پس حرف مرا قبول کنید و این مسند را به من ندهید و اگر دروغگو هستم باز نباید به یک دروغگو چنین سِمَتی بدهید چون بههرحال من برای این کار صالح نیستم بهناچار او را رها کردند ولی از طرف دیگر همین ابی حنیفه فتواهای فراوانی بر خلاف ما انزل الله صادر کرده است و مطمئناً گناه فتوای باطل که میلیونها انسان در طول قرنها به آن عمل کنند بالاتر از یک حکم قضائی است که در یک موضوعی صادر شده باشد این در حالی است که شافعی امام دوم اهلسنت اعتراف دارد که ابی حنیفه موارد فراوانی فتوا بر خلاف کتاب و سنّت صادر کرده است و ایشان تعداد زیادی از موارد تخلف ابی حنیفه را جمعآوری کرده است.
جریان ملاقات استاد با مرحوم امام: در این جا این سؤال برای هر عالمی پیش میآید که آیا راجع به تصدّی امر قضاوت باید احتیاط کرد و وارد تشکیلات قضائی نشد و یا این که رجاءً بهقصد کسب فضائل قضاوت و برقراری عدالت در جامعه عهدهدار این مسئولیت شد؟
مناسب است جریان توفیق ملاقات خود با مرحوم امام را نقل کنم: در ملاقاتی که محضر مرحوم امام رسیدم خدمت ایشان عرض کردم که مشکل فعلی ما کمبود قاضی است، گزارش سفر خود را به اصفهان نقل کردم که ثمرهی آن اطلاع از ضعف دستگاه قضا بهخاطر کمبود قاضی بود، به ایشان عرض کردم که به داد ما برسید و یک سفارشی به علماء و حوزههای علمیه داشته باشید تا دستگیر دستگاه قضائیه باشند و کمک بکنند؛ اتّفاقاً همان روز بعد از ملاقات ما مرحوم امام دیدار عمومی داشتند در این دیدار عمومی مرحوم امام در ضمن فرمایشاتشان متذکر نکات مطرح شده در ملاقاتی که با ایشان داشتم شدند و فرمودند: «حوزهها باید کمک کنند» و حتی حوزه علمیه قم و حوزه علمیه اصفهان را بهخاطر گزارشی که ما از اصفهان داده بودیم اسم بردند، ماحصل فرمایش امام این بود که حوزهها باید به دستگاه قضائی کمک کنند و کار روی زمین باقی نماند.
در ادامه مرحوم امام فرمودند: «بعضی بزرگان و علماء ممکن است این احتیاط را بکنند و بگویند قضاوت خطر دارد ممکن است دچار لغزش شویم و احتیاطاً وارد نشوند». فرمودند: «امروز احتیاط در ترک این احتیاط است چرا میگوییم احتیاط در ترک احتیاط است؟ زیرا شما احتیاط میکنید و میگویید که وارد قضا نشویم ممکن است لغزش بکنیم اما از آن طرف امروز شبهه وجوب عینی است».
امام فرمودند: «بعضی از کسانی که مسئولیت دارند گفتهاند که کمبود است کمبود قاضی است نیاز به قاضی است؛ ولو وجوب، وجوب کفائی است اما اگر چنانچه "مَن بِه الکفایه" نباشد واجب عینی میشود برای افراد واجد صلاحیت» اگر کسی احساس میکند واجد صلاحیت است در این شرائط برای او وجوب عینی تحقق پیدا میکند.
نتیجهی فرمایش امام این بود که الآن شبهه وجوب عینی مطرح است؛ کسی بخواهد احتیاط کند احتیاط این است که آن احتیاط قبلی را بگذارد کنار چون پای شبههی وجوب عینی به میان آمده است و این فرمایشات امام کمک بزرگی به ما شد و بعدازاین سخنان مرحوم امام تعدادی وارد تشکیلات قضائی شدند.
مختار استاد: وضعیت فعلی ایجاب میکند که به اندازهی کافی علمای وارسته و توانمند و با تقوی که روحیهی شجاعت دارند و باحال و هوای حوزوی پرورش پیدا کردهاند وارد مجموعههای قضائی شوند، قبول داریم فارغالتحصیلان دانشگاهی رشته حقوق دارای روحیات معنوی و مهارت قضائی هستند ولی آن توانی که یک عالم دینی در طی سالها درس و بحث و شرکت در درس خارج فقه و اصول و بهدستآوردن راه استنباط و استدلال شرعی به کمک قوانین و متون مدوّن به دست میآورد هرگز قابلمقایسه با یک تحصیلکردهی دانشگاهی نیست.
بنابراین به عقیدهی ما اگر کسی شرائط تصدّی قضاوت را در خود محرز میداند و از جهت علم و عدالت و تقوی و خویشتنداری و شجاعت صلاحیت کافی را در خود احساس میکند رجحان در این است که وارد تشکیلات قضائی شود و از آن اجر و پاداش و جایگاه بالای مقام قضات بهرهمند شود و از طرفی خدمت مهمی را به جامعهی اسلامی انجام دهد ولی اگر کسی اطمینان دارد که چنین صلاحیتی را ندارد در صورت ورود مشمول آن عتابها و عذابهای وحشتناکی خواهد شد که در روایات برای قضات خائن یا جاهل وارد شده است.
احتمال خطا و لغزش در امر قضا: شاید این سؤال پیش آید که هیچکس کاملاً از خود اطمینان ندارد و این احتمال را میدهد که دچار خطا یا لغزش شود ولی آیا بهصرف چنین احتمالی میتوان از تصدّی این سمت اجتناب کرد؟ در جواب میگوییم: همین که کسی چنین دغدغهی دارد تمام تلاش خود را در بهدستآوردن حقیقت طبق موازین قضائی به کار خواهد برد و کسی که چنین روحیهای دارد کمتر دچار لغزش میشود و اگر در صدور حکمی تمام تلاش و وسع خود را به کاربرد ولی بعداً معلوم شود که خطا کرده است ولی نه از قصد و اراده عمدی، این جا همگناهی به گردن قاضی نیست و این قاضی مورد حمایت قرار میگیرد و از بیتالمال خسارت واردآمده به شخص بیگناه جبران میشود و حتی اگر کسی به خطا قصاص شده باشد دیهی او به اولیایش پرداخت میگردد، شما فرض کنید یک جرّاح تشخیص میدهد که یک مریضی باید جرّاحی شود ولی نتیجهی این عمل به فوت مریض منتهی میشود وقتی کمیسیون پزشکی تشکیل میشود معلوم میشود که این جرّاح در تشخیص خود دچار خطا شده است ولی نه ازروی کمکاری و نداشتن مهارت بلکه برخی کمبودها و نبود تجهیزات کافی و خطای انسانی موجب این عمل ناموفق شده است، هرچند امکان معالجهی این بیمار با تشخیص دقیقتر وجود داشته بههرحال این پزشک جرّاح مقصر نیست و از او حمایت میشود و خسارت واردآمده جبران میشود.
اقسام چهارگانه قضات: «وعنهم، عن أحمد، عن أبيه، رفعه عن أبي عبدالله (ع)، قال: القضاة أربعة ثلاثة في النار، و واحد في الجنّة: رجل قضى بجور و هو يعلم فهو في النار ، و رجل قضى بجور و هو لا يعلم فهو في النار، و رجل قضى بالحق وهو لا يعلم فهو في النار ورجل قضى بالحقّ وهو يعلم فهو في الجنّة.» [7] و از امام صادق (ع) است كه فرمود: «قاضىها چهار قسم مىباشند سه قسم آنها در آتش و يك قسم در بهشت مىباشد: مردى كه به ظلم قضاوت مىكند و حال آنكه مىداند، اين مرد در آتش است و مردى كه به ظلم قضاوت مىكند و حال آنكه نمىداند پس اين مرد در آتش است و مردى كه به حق قضاوت مىكند و حال آنكه نمىداند پس اين مرد در آتش است و مردى كه به حق قضاوت مىكند و حال آنكه مىداند پس اين مرد در بهشت است»[8] . مرحوم امام در مقدّمه «کتاب القضاء» در کنار روایاتی که جایگاه خطیر قضاوت را بیان میکنند، متذکر این روایت میشوند علاوه بر این در ادامهی این روایت میفرمایند: «ولو كان موقوفاً على الفتوى يلحقه خطر الفتوى أيضاً.»[9] یعنی اگر این قاضی برای صدور حکم قضائی ناچار شود فتوایی متناسب با این حکم صادر کند در این صورت دو گناه بزرگ را مرتکب شده است گناه اول این است که یک حکم ناحقی صادر کرده است و بیگناهی را گرفتار کرده است و گناه بزرگتر آن است که با این فتوا بابی در انحراف مسائل شرعی ایجاد کرده است؛ مرحوم امام در تأیید این سخن خود متمسک شدهاند به روایت امام باقر(ع): «محمّد بن يعقوب، عن محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبي عبيدة، قال: قال أبو جعفر(ع): من أفتى الناس بغير علم، ولا هدى من الله لعنتهُ ملائكة الرحمة، وملائكة العذاب، ولحقه وزر من عمل بفتياه.»[10] پس در حديث صحيح است كه امام باقر(ع) فرمودهاند: «كسى كه براى مردم به غير علم و هدايت الهى فتوا دهد، ملائكه رحمت و ملائكه عذاب او را لعنت مىكنند و گناه كسى كه به فتواى او عمل كرده، به او ملحق است».
بیان استاد: در قضاوت یک وقت قاضی بر اساس قانون مدوّن، استنباط حکم میکند مثل حالا که حکم میکنند و این بحث دیگری است ولی یک وقت قاضی خودش را مجتهد میداند و این حکم او از فتوای او ریشه گرفته است، حال اگر این قاضی صلاحیت علمی و مهارتی و تقوایی را نداشته باشد و عدالت لازم را رعایت نکند و در چنین شرائطی حکم قضائی را بر اساس فتوای غلط خود صادر نماید، در حالی که مبانی صحیح در اختیار او نباشد و علم و تسلط کافی به روش استنباط نداشته باشد در این صورت دو گناه بزرگ از او سر زده است، اوّلاً قضاوتش من غیر حقٍ بوده است و بیگناهی را گرفتار کرده است و ثانیاً یک فتوای باطل صادر نموده است و تا زمانی که کسی به این فتوا عمل کند وبال آن نیز نصیب مفتی آن خواهد شد، همان طور که اگر به غلط راجع به امور عبادی مانند حج و نماز و روزه فتوای جاهلانه صادر کند و کسانی به فتوای او عمل کنند وبال همهی عبادات باطل به گردن اوست، در فتوایی که مربوط به امور قضائی است نیز چنین وبالی وجود دارد آنهم به شکل مضاعف.
معنای تقلید همین است که کسی اعمال خود را بر اساس گفتهی کسی که خود را خبرهی آن کار میداند انجام دهد و قول او را حجت قرار دهد. در مسائل دینی، عوام مردم از مجتهدین تقلید میکنند به نحوی که اگر در روز قیامت سؤال شود که چرا با این کیفیت عباداتی مثل نماز و روزه و حج و زکات را انجام دادید در جواب میگویند فلان مجتهد به ما این چنین گفته است حال اگر این کسی که خود را مجتهد معرفی کرده صلاحیت کافی را نداشته باشد و فتوا صادر کرده باشد وزر تمام مقلّدین او بر گردنش خواهد آمد[11] .