درس خارج فقه آیت الله مظاهری
95/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: / مسأله 4/ مسائل / اول و دوم: فقیر و مسکین/ مستحقين زكات/ کتاب الزکاة
مسأله 4: «إذا كان يقدر على التكسب لكن ينافي شأنه كما لو كان قادرا على الاحتطاب والاحتشاش الغير اللائقين بحاله يجوز له أخذ الزكاة.…»[1]
اگر کسی میتواند کاسبی کند، اما کاسبی که به شأن او بخورد، ندارد؛ مثلاً آدم آبروداری است و میتواند فعلگی کند، آيا برای اينکه غنی بالقوه است، بايد فعلگی کند يا نه؟
میفرمايند: نه، بلکه میتواند زکات بگيرد و کاری که در شأن او نيست، قبول نکند. تقريباً مثل مسألهی ديروز است که در مسألهی ديروز روايت هم داشتيم که امام (عليه السلام) فرمودند: بايد شأن هر کسی حفظ شود. اگر کسی خانه دارد، لازم نيست خانهاش را بفروشد و از فروش خانه خرج و مخارجش را اداره کند، بلکه میتواند زکات بگيرد و لازم نيست خانهاش را بفروشد. اين مسألهی چهارم از نظر مناط، نظير مسألهی يک و دو و سه است، و در واقع يک مسأله است و فروعاتی دارد. بنابراين همين که ديروز دربارهاش صحبت کرديم، امروز هم همان روايت در اينجا میآيد و هم غنای عرفی معنا میشود و بالاخره کسی که فعلگی برايش سخت است و درشأن و مقام او نيست، لازم نيست فعلگی کند، بلکه میتواند از زکات استفاده کند.
مسأله 5:«إذا كان صاحب حرفة وصنعة ولكن لا يمكنه الاشتغال بها من جهة فقد الآلات أو عدم الطالب جاز له أخذ الزكاة.»[2]
مسألهی 5 نيز مانند مسألهی 4 است و مسألهی روز است و آن اين است که اگر کسی به دنبال کار است، اما کار پيدا نمیشود؛ یا شغل دارد، اما شغل او نتيجهای برايش ندارد؛ مثلاً کاسب است و کاسبی میکند، اما درآمد ندارد، يا اينکه بيکار است و میخواهد کار کند، اما کار نيست.
همهی اينها يک مناط دارد و ما ديروز مناط گيری میکرديم و میگفتيم: المناط کل المناط، هم الاحتیاج؛ اگر احتياج باشد و نتواند احتياجش را رفع کند، میتواند زکات بگيرد. حال گاهی احتياج دارد و نمیتواند کار کند؛ گاهی احتياج دارد و میتواند کار کند، اما کار نيست؛ گاهی احتياج دارد و میتواند کار کند و کار هم هست، اما کار در شأن او نيست و عرفيت ندارد. اگر مرحوم سيّد (رضواناللهتعالیعليه) اينطور که من عرض کردم، فرموده بودند، پنج شش مسأله، يک مسأله میشد. لذا مناط کل المناط، هو الاحتياج، و مناط اين است که بتواند با کارش و با روش و منش خود احتياج خود را رفع کند؛ اما اگر نتواند، گاهی کار نيست و گاهی نمیتواند کار کند و گاهی کار هست و میتواند کار کند، اما کار در فراخور حالش نيست. همهی اينها يک صورت دارد؛ لذا مسألهی چهارم اين بود که: «إذا کان یقدر علی التکسب لکن ینافی شأنه ...، یجوز له أخذ الزکاة» و مسألهی پنجم اين است که شغل دارد، اما مريض است؛ يا اينکه اين کار فايدهای برايش ندارد؛ مثلاًکاسب است، اما کسبش نمیگردد و کساد است. همهی اينها از يک باب است.
مسألهی 7 نيز نظير همين مسائل 1 تا 6 است.
مسأله 7: «من لا يتمكن من التكسب طول السنة إلا في يوم أو أسبوع مثلا ولكن يحصل له في ذلك اليوم أو الأسبوع مقدار مؤنة السنة فتركه وبقي طول السنة لا يقدر على الاكتساب لا يبعد جواز أخذه وإن قلنا: إنه عاص بالترك في ذلك اليوم أو الأسبوع لصدق الفقير عليه حينئذ.»[3]
مثل فعلهها که در زمستان و هوای سرد نمیتوانند کار کنند، اما در تابستان میتوانند کار کنند. معلوم است اگر در تابستان کار کردند و مؤنهی سالشان و خرج و مخارج سالشان اداره شد، غنی شرعی هستند و اما اگر تابستان توانستند خرج و مخارجشان را اداره کنند، ولی زمستان بيکار شدند و نتوانستند اداره کنند، میتوانند زکات بگيرند. لذا برای بعضی از سال میتوانند زکات بگيرند و بعضی از سال نمیتوانند.
تقريباً مسألهی 7 نظير مسائل قبل است و مناط در گرفتن زکات، احتياج است. گاهی در همهی سال احتياج دارد، گاهی در بعضی از سال احتياج دارد و گاهی هم عوارضی جلو میآيد؛ مثلاً مريض میشود و آنچه دخل کرده، خرج کرده و الان که خوب شده، چيزی ندارد، بنابراين میتواند زکات بگيرد؛ برای اينکه مناط کل المناط، احتياج و فقر شرعی است که مؤنه و خرج و مخارج سالش را نداشته باشد.
مساله 8: میفرمايند: «لو اشتغل القادر على الكسب بطلب العلم المانع عنه يجوز له أخذ الزكاة....»
کسی طلبه است و اگر طلبه نبود، میتوانست کار کند و کاری کند که در شأن او باشد و خرج و مخارجش را اداره کند، اما حالا طلبه شده و خواه ناخواه نمیتواند خرج و مخارجش را اداره کند. این شخص میتواند زکات بگيرد، چنانچه ديروز میگفتم: خمس هم برای همين وضع شده است؛ يعنی برای جيره خواران امام زمان (روحی و ارواح العالمین له الفداء). بزرگی خدمت امام زمان (روحی و ارواح العالمین له الفداء) رسيد و حضرت به او فرمود: خدا را قسم بده به جيره خواران من تا دعايت مستجاب شود. گفت جيره خواران شما چه کسانی هستند؟ فرمود: طلبهها هستند. خوشا به حال طلبهای که دو بال داشته باشد: يکی بال درس خواندن و به قول حضرت امام فقه سنتی و فقه جواهري، ادبيتش يا سطح يا خارجش را بداند و به راستی مجتهد شود، یکی هم تقوا.
الان درس خواندن برای بعضی واجب عينی است؛ برای کسانی که به راستی استعداد داشته باشند و ذوق و علاقه داشته باشند که بتوانند به جايی برسند، درس خواندن واجب عينی است. ما در نسل آينده مراجعی میخواهيم. دانشگاه که نمیتواند مرجع تحويل جامعه بدهد، بلکه بايد اين حوزهها اداره شود و اگر مردم خمسشان را بدهند، حوزهها هم از نظر خوراک، هم از نظر پوشاک و مسکن و ازدواج به خوبی اداره میشود. اما علی کل حال مرحوم سيد در اينجا وجوب کفايی را درست میکنند و میفرمايند: طلبگی واجب کفايی است؛ بنابراين طلبه میتواند درس بخواند و کار نکند و زکات بگيرد و از زکات خرج و مخارج خود و زن و بچه را اداره کند. اما مرحوم سيد راجع به غير اهل علم هم عباراتی دارند.
مسأله 8:«لو اشتغل القادر على الكسب بطلب العلم المانع عنه، يجوز له أخذ الزكاة إذا كان مما يجب تعلمه عينا أو كفاية، وكذا إذا كان مما يستحب تعلمه كالتفقه في الدين اجتهادا أو تقليدا، وإن كان مما لا يجب ولا يستحب كالفلسفة والنجوم والرياضيات والعروض والأدبية لمن لا يريد التفقه في الدين، فلا يجوز أخذه.»[4]
بعضی درس میخوانند، ولی نمیخواهند مجتهد شوند، بلکه چون دين سه علم است: احکام، اخلاق و اعتقادات، اينها هم اين سه علم را میخوانند، برای اينکه در اصول دين بايد اجتهادی باشند و در احکامش بايد رسالهای و تقليدی باشند و در اخلاقش بايد استاد ديده و کتاب خوانده باشند. اين هم برای خودش واجب است و هم تعليم و تعلّمش مستحب است. اگر فرموده بودند واجب کفايی است، بهتر بود؛ يعنی برای بعضی واجب است که مبلّغ باشند،که من اسمش را نبی تبليغی گذاشتهام؛ «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً»[5]
اگر کسی بخواهد مبلّغ هم باشد، بايد با سه علم آشنايی داشته باشد: يکی علم اخلاق که منبر روی اين علم اخلاق میچرخد. يکی هم اصول دين که بايد در ضمن حرفهايش اصول دين را برای مردم بگويد. مخصوصاً مثل زمان ما که شبهات زياد شده است و جوانها را با شبهات میبرند. يکی هم راجع به احکام است. مردم مسأله بلد نيستند، چنانچه طلبهها هم مسأله بلد نيستند. سببش هم اين است که طلبهها رساله مطالعه نمیکنند و مسأله بلد نيستند. مردم هم مسأله بلد نيستند و ما هم برای آنها مسأله نمیگوييم. آن وقتها رسم بود که بزرگان يک ربع مسأله میگفتند و بعد نصيحت میکردند؛ بزرگان اهل مسجد و ائمهی جماعات مسأله میگفتند و اين الان موقوف شده است؛ يعنی يک واجب کفايی از ما طلبهها ترک شده و مردم مسأله بلد نيستند و بايد برايشان بگويند و خود ما هم مسأله بلد نيستيم و بايد خيلی رساله مطالعه کنيم. حال اگر کسی نمیخواهد مرجع تقليد شود و میخواهد مبلّغ شود، اين هم واجب کفايی است.
لذا اينکه مرحوم سيد میفرمايند: « وكذا إذا كان مما يستحب تعلمه كالتفقه في الدين اجتهادا أو تقليدا»، بايد بگويند: «اذا کان يجب تعلّمه عيناً أو کفايةً»؛مثل کسی که میخواهد مجتهد شود، يا اينکه میخواهد مبلغ شود.
«وإن كان مما لا يجب ولا يستحب كالفلسفة والنجوم والرياضيات والعروض والأدبية لمن لا يريد التفقه في الدين فلا يجوز أخذه».
آقايان نجفيها هميشه با فلسفه بد بودهاند و الحمدلله الان فرق کرده است. اگر کسی به راستی علوم اصلی مثل اخلاق واحکام و اعتقاداتش درست باشد و الان بخواهد فلسفه بخواند، اگر به راستی بخواهد فيلسوف شود، خيلی بايد کار کند. مرحوم سيد میفرمايند: اگر بخواهد فيلسوف شود، جايز نيست که زکات يا خمس بگيرد؛ برای اينکه اينها علوم غیر اسلامی است و از همين راه است که فلسفه را به طور کلی نابود کردند و الان هم نابود است. درحالی که اين علم در ميان ما طلبهها و مخصوصاً در اصفهان که مهد فلسفه و عرفان بوده، بايد زنده شود و بايد طلبهها در ضمن درس و بحثشان، فلسفه هم داشته باشند. لذا گرفتن زکات و خمس برای اينها مثل فقه و اصول و مثل احکام و اصول دين است و بايد باشد.
مرحوم سيد دانشگاه را نفرمودهاند، ولی ما الان دانشگاه را هم میگوييم؛ يعنی الان نمیشود دانشگاه نباشد، بلکه ما بايد از نظر علمی حرف اول را بزنيم. ما بايد از نظر اختراعات، واردات نداشته باشيم، بلکه بايد صادرات داشته باشيم. اما متأسفانه واردات داريم. حتی داروهای ما وارداتی است و اين نقص بزرگی برای ايران عزيز است. قطع نظر از اینکه نظام جمهوری اسلامی باید در اينها مستغنی باشد، خود ايران را اگر بخواهيم پابرجا باشد، بايد مستقل باشد. شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی خيلی خوب است. اما از سال اولی که اين شعارآمد، اگر جامهی عمل پوشيده بود، ما الان از نظر اختراع، نمره اول بوديم. همه میگويند استعداد ما بالا است؛ غربيها هم میگويند استعداد ايرانیها بالا است. يکی از بزرگان به من میگفت: در امريکا کار داشتم و هر اطاقی رفتم، ديدم رئيس آن اطاق ايرانی است. يعنی ما ايرانيها را جذب کردهاند؛ زيرا استعداد و عقل و سياستمان خيلی خوب است. اين علم هم واجب کفايی است و بايد درس بخوانيم. لذا دانشجویی که درس میخواند، میتواند به جای اينکه کار کند، زکات بگيرد. مرحوم سيد بايد اين را هم بفرمايند و اين جملهی پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) جملهی خوبی است. پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) رد میشدند، ديدند اطراف کسی شلوغ است. پرسيدند: چه خبر است؟ گفتند: اين علم انساب میداند. فرمودند: اين علم نه نفعی دارد و نه ضرری دارد؛ «قَالَ النَّبِيُّ صَلَّی الله ُعَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ: إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثٌ: آيَةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»[6]
مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) هم همين را میفرمايند، اما چون علم فلسفه را حرام میدانند، لذا میفرمايند: جایز نیست کسی فلسفه بخواند و زکات بگيرد. و «وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»، راجع به همهی علوم است که از میان آنها سه علم، برای همه از واجبات عينی است و برای طلبهها، از واجبات کفايی است و مابقی نيز «وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ».
اين مسأله هم به مسألهی 1 تا 7برگشت، که اگر کسی در علمی شروع کرده باشد و نتواند خرج و مخارج خود را اداره کند، میتواند به واسطهی زکات، خرج و مخارج خود را اداره کند؛ طلبه باشد، يا دانشجو باشد.