درس خارج فقه استاد حسن خمینی
1402/10/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد و تقلید
9. «عموم «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» فإنها تشمل سؤالهم عن مسائل الفروع و مسائل الأصول»[1]
ما میگوییم:
1. در پاسخ گفته شده است که این آیه به ادله حرمت تقلید در اصول تخصیص خورده است.[2]
2. همچنین میتوان گفت که ما اصل دلالت آیه بر جواز تقلید را نپذیرفتیم.[3]
10. « ان المقلد في أصول الدين يقال له مؤمن لأن الإيمان هو التصديق و المقلد مصدق بذلك فيدخل في قوله تعالى وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ الآية.»[4]
ما میگوییم:
1. به این دلیل پاسخ داده شده است که: کسی که مقلد است مؤمن نیست.[5]
2. اما در این باره میتوان گفت که ایمان، دائرمدار برهان نیست و صرفاً با اعتقاد جازمانه حاصل میشود.
11. «ما روي عنه (ص): (عليكم بدين العجائز) فإن دينهن بطريق التقليد لعدم اقتدارهن على النظر. و لفظ عليكم اسم فعل بمعنى ألزموا و ذلك يقتضي حرمة النظر»[6]
ما میگوییم:
1. در پاسخ گفته شده است:
« إن دينهن بالاستدلالات الإجمالية الجلية فهذه الرواية ناظرة إلى كفاية ذلك من دون خوض في لجج بحار الشبهات التي تجعل العقول حيارى و الأفكار صرعى. و قد أنكر بعضهم هذه الرواية و زعم انها قول سفيان حين أثبت منزلة بين الكفر و الايمان. فقالت عجوز في رده: هو الذي خلقكم فمنكم كافر و منكم مؤمن. فقال: عليكم بدين العجائز و لكن الإنصاف أنه ذلك لا يمنع صدور الرواية من أهلها.»[7]
2. اما به نظر این جواب صحیح نیست، چرا که ادله عجائز را نمیتوان به معنای برهان دانست و اینکه «مخالفین تقلید در اصول»، مرتباً به «استدلال اجمالی» تمسک میکنند، سخن نامفهومی است. چرا که استدلال یا موجود است و یا موجود نیست و استدلال اجمالی یعنی یک سلسله ادله که برای عقل متعارف قابل اعتماد نیست ولی باعث اعتماد اذهان ضعیفه میشود.
12. «إن الاستدلال و النظر مظنة الوقوع في الشبهات و التورط في الضلالات أو الخروج عن الدين و المروق عن الصراط المستقيم فيجب تركه لخوف الضرر بخلاف التقليد فإنه أبعد عن ذلك و أقرب للسلامة فيكون أولى.»[8]
ما میگوییم
1. بر این مطلب اشکال شده است که تقلید از مجتهدین هم احتمال خطر دارد.[9]
2. ولی میتوان گفت که اگر کسی از نظر همه متدینها که مورد وثوق همه ایشان است تبعیت کند، احتمال خطر کمتری دارد.
3. ولی نکته مهم آن است که ملاک وجوب تحصیل برهان، دوری از احتمال خطر نیست (که بگوییم هرچه احتمال کمتری دارد، بهتر است) بلکه ملاک تحصیل یقین است و این ملاک در تقلید موجود نیست.
13. دستهای از روایات موجود است که از مباحث کلامی (مثل بحث از قدر، بحث از ذات خدا و ...) نهی کردهاند. و روشن است که بدون استدلال، اگر کسی بخواهد آنها را بپذیرد، باید تقلید کرده باشد.[10]
ما میگوییم:
از این روایات جواب داده شده است که:
اولاً: برخی از آنها در مورد اصول عقاید نیست (مثل قدر)
و ثانیاً: برخی صریحاً نهی از ورود به جدل با مخالفین است که به دنبال حقیقت نیستند بلکه صرفاً به مجادله روی میآورند
و ثالثاً: برخی نیز ظهورشان، نهی از بحث درباره مباحث بیخاصیت مثل بسیط بودن افلاک و ... است.
14. «من أدلتهم أنه من العقائد الواجبة ما لم يمكن تحصيل النظر و الدليل القطعي عليها كالاعتقاد بإمامة الأئمة عليهم السلام و نص بعضهم على بعض إذ ليس في الكتب ما يحصل به التواتر و لا الخبر المحفوف بالقرائن نص بعضهم على بعض و لا بمعجزاتهم بل غاية الأمر حصول التواتر المعنوي لبعض أهل العلم مع أن تمييزان ذلك معجزة أو سحر ليس يقدر عليه كل أحد.»[11]
ما میگوییم:
از این دلیل نیز پاسخ داده شده است که از زمره حجج عقلائیف پذیرش قول ثقه است. و لذا اگر کسی خبر می دهد که فلان امام، معجزه ای صادر کرد و گوینده ثقه است، پذیرش سخن او، یک حجت و برهان عقلائی است.[12]
15. « انه يلزم أن يخلد في النار و يكون كافرا من اشتغل بالنظر و مات قبل أن يحصله لأنه لم يعتقد بالعقيدة عن دليل قطعي.»[13]
ما می گوییم:
در پاسخ گفته شده است که چنین فردی معذور است و عقاب نمیشود
16. بنای عقلا همانطور که حجیت تقلید در فروع تجویز میکند در اصول هم آن را تجویز کرده است.[14]
ما میگوییم:
عقلا در حوزه رفتارها و اعمال خود دارای چنین بنایی هستند و در مورد باورهای خود بنایی برای تقلید کردن ندارند.
جمعبندی تقلید در اصول
1. آنچه در مورد اصول اعتقادات (توحید، نبوت و امثال ذلک) لازم است، ایمان است.
2. ایمان، به معنای اطمینان خاطر نسبت به وجود یک شیء است.
3. این اطمینان خاطر از هر راهی که پدید آید، ایمان است و کفایت میکند
4. اگر ایمان حاصل شده، مطابق با واقع باشد، مثاب است و الا در صورتی «مؤمن» معذور است که تلاش خود را برای یافتن حقیقت به کار برده باشد.
5. تقلید در اصول عقاید، اگر به معنای آن است که مکلف خود ایمان ندارد ولی به سبب آنکه دیگری گفته است، چیزی را ظناً باور میکند، باید گفت چنین باوری، ایمان نیست چرا که به اطمینان خاطر منتهی نمیشود.
ولی اگر به معنای آن است که مکلف به سبب گفته کسی که او را قبول دارد، به مطلبی ایمان پیدا کرده است، چنین تقلیدی در اعتقادات قابل پذیرش است.
6. وجوب تحصیل ایمان در اعتقادات، شرعی نیست ولی در اینکه آیا این وجوب، وجوب عقلی است، باید در جای خود بررسی شود.
7. اگر کسی از هیچ طریقی به ایمان واصل نشد (نه از برهان شخصی و نه از اطمینان به غیر)، چنین کسی معذور است و لازم نیست که به باور دیگران اتکا کند. هرچند ممکن است بتوان گفت عقلاً چنین کسی واجب است برای دفع ضرر محتمل، فرض را بر این بگذارد و به آنچه ظن بیشتری دارد عمل کند.