درس خارج فقه آیت الله سیدعلی خامنهای
98/01/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: صلاة الجماعة
حديث :
عن ابی قُتادة قال: کُنتُ عند ابی عبدالله«علیهالسلام» فَدَخَل علیه زیادُ القَندی، فقال له: یا زیاد! وُلّیتَ لهؤلاء، حضرت خطاب به زیاد قندی فرمودند: شنیدم کارمند اینها شدی! هؤلاء یعنی: همین خلفاء و دستگاه خلافت. لحن حضرت، لحن توبیخ و گلایه است. قال: نعم یا بن رسول الله! بله، ما هم کارمند اینها شدیم. بعد عذر میآورد، دلیل اینکه این کار را به حضرت عرض میکند، میگوید: لی مُروئةٌ، مروئة یعنی: مردانگی؛ لکن اینجا مراد این است که: من یک آدم آبروداری هستم. و لیس وراءُ ظهری مالٌ، از مالِ دنیا هیچ اندوختهای هم ندارم! نه مِلکی، نه دکّانی، به پول احتیاج دارم، از این جهت استخدام آنها شدم! و إنّما اُواسی إخوانی مِن عملِ السلطان، من با برادرانم، یعنی با شیعه مواسات میکنم، همراهی و کمک میکنم از همین کارمندیِ این دستگاه، آنچه بدست میآورم، بین برادرانِ خودم تقسیم میکنم، به آنها هم میدهم. بنابراین، درست است که کار کردنِ من برای دستگاه خلافت فی نفسه کارِ درستی نیست، اما بالاخره وجهش این است که اولاً: احتیاج دارم، ثانیاً: درآمد این کار را به دوستان و برادران شیعۀ خودم هم میدهم. حضرت در پاسخِ این، کارِ او را نفی نکردند، تأیید هم نکردند، ائمه«علیهمالسلام» بنایشان نبوده که دوستان مورد اطمینان خودشان را از کار با دستگاه خلافت نهی کنند، چنانچه شخصیتهای بزرگی مثل عبدالله بن سنان مثلاً که راویِ ثقۀ عالی مقامی است، جزو دستگاه حکومت بود، با تعبیرات امروز وزیر مالیه و خزانهدار بود و بعض دیگر از بزرگانی که معروفند،
حضرت نهی نکردند، لکن شرط گذاشتند، فقال: یا زیاد! اَمّا اذا کنتَ فاعلاً ذلک، اگر اینطور که گفتی عمل میکنی، یعنی به دوستان و برادران شیعه کمک میکنی، فإذا دَعَتکَ نفسُک الی ظلمِ الناس عند القدرةِ علی ذلک فاذکُر قدرةَ الله علی عقوبتِک؛ پس توجه داشته باش آن وقتی که قادری بر ظلم کردن و نفس تو، تو را به ظلم کردن فرا میخواند، آنجا مراقب باش! که خدای متعال میتواند تو را مجازات کند! قدرت خدا را از چشم دور مدار! این، نشاندهندۀ این است که انسان وقتی قدرتی پیدا کرد، وسوسۀ قدرت در انسان غالباً کارگر میشود! میتواند به کسی زور بگوید، غالب ماها اینطوری هستیم! اگر توانستیم خودمان را کنترل کنیم، قدرت خدا را در نظر بیاوریم، غضب و سخط الهی را جلوی چشممان قرار بدهیم و ملاحظه کنیم، آنوقت نجات پیدا میکنیم. ظلم هم این نیست که فقط انسان بر سرِ کسی بزند، خیلی اوقات به کسی لبخند میزند، اما به او ظلم میکند! حق او را ادا نمیکند! یا حقی که برای خودش قائل است، بیش از استحقاق واقعیِ اوست. مثل این که فلان میلیون برای خودش حقوق در ماه معین میکند! برای خودش یک حقی قائل است، این، ظلم است. پس آنوقتی که میتوانی ظلم کنی و قدرت بر ظلم داری و نفس تو هم تو را فرا میخواند به این که ظلم کنی، فاذکُر قدرةَ الله«عزّوجلّ» علی عقوبَتِک، به یاد بیاور که خدا میتواند تو را عقوبت کند. همۀ ماها که در بخشی از این نظام، دستگاه قضائی، دستگاه اداری، دستگاههای گوناگون، سیاسی، عقیدتی، بخشهای مختلف یک توانائیای داریم، یک قدرتی داریم، همهمان مخاطب به این خطاب هستیم! توجه داشته باشیم! آنوقتی که میتوانیم یک تخلفی بکنیم هر چند دیگران نفهمند، باید بیاد بیاوریم که خدای متعال میتواند ما را بر آن تخلف مجازات کند. بعضی قانوندانهای قانونشکن هستند که قانون را خوب بلدند، در پیچ و خمهای قانون طوری حرکت میکنند که هیچ قاضیای نمیتواند مچ اینها را بگیرد اما خدا میبیند، خدای متعال قدرت دارد که بر این کار معاقبه کند. و ذِهابُ ما أتَیتَ الیهم عنهم و بقاءُ ما أتیتَ الی نفسِک علیک، خدای متعال میتواند آن مشکلی را که تو برای برادر دینیات درست کردی، آن مشکل را از او برطرف کند، آن وِزری که تو برای خودت درست کردی، آن وِزر را برای تو نگهدارد! این را توجه داشته باش. حضرت آخرش هم میفرمایند: و السلام. یعنی: حرف، همین است و بس؛ توجه داشته باش که چکار میخواهی بکنی. [1]
درس :
بحث ما در مسألۀ اُولی این بود که سید«رضواناللهعلیه» فرمودند: اتیانُ الصلاةِ جماعةً، در جمعه و عیدَین با تحقق شرائط آنها واجب است. بعد، موارد دیگری از وجوب را هم ذکر کردند؛ یکی این بود که: انسان نتواند قرائت را درست ادا کند که تفصیل دادند بین اینکه اصلاً نمیتواند، یا اینکه میتوانست تعلّم کند و نکرد. که این را مفصّل بحث کردیم.
یکی از مواردی که استثناء میکنند و میگویند اینجا هم جماعت واجب است، آنجایی است که جماعت را نذر کند. بحث صلاةِ منذور نیست، بحثِ جماعتِ منذور است. تارةً یک نمازی را نذر کرده است، مثلاً نذر کرده نماز نافله را بخواند؛ این که آیا میشود آنرا به جماعت خواند یا نه؟ اینجا این بحث نیست، این بحث قبلاً در صدرِ بحثِ جماعت گذشت، اینجا کلام در این است که: اگر نذر کرد که صلاتی را به جماعت اتیان کند، مثلاً نذر کرد که نماز ظهر امروز را به جماعت اتیان بکند؛ اینجا هم ایشان میفرمایند: این جماعت، واجب میشود. چند بحث در اینجا هست؛ یکی اینکه: آیا این نذر منعقد میشود؟ صحیح است یا نه؟ این بحث، روشن است. بله، ادلۀ نذر، عمومات نذر دلالت میکند بر اینکه هر آن چیزی که رجحان دارد یا مرجوح نیست بنا بر آن بحثی که در باب نذر هست، این را میشود انسان نذر کند. بلاشک جماعت رجحان دارد، بنابراین، این که نذر کند که نماز ظهر را به جماعت بخواند، این نذر قطعاً منعقد است، صحیح است.
بحث دیگر این است که: آیا با این نذری که او کرد، این، جماعتْ واجب میشود یا نه؟ مقتضای فرمایش سید«رضواناللهعلیه» همین است، از محشّین هم ما کسی غیر از سید استاد امام راحل«رضواناللهعلیه» ندیدیم که به این معنا معترض بشود.
نکتهای در اینجا وجود دارد که این نکته را سید استاد ما مفصلاً در جاهای مختلف بیان کردند، از جمله در خلال فرمایشات صاحب جواهر«رضواناللهعلیه» در همین مسألۀ صلاة منذوره، و آن نکته این است که: ادلۀ نذر، آن امرِ منذور را از وضع اصلی خودش منقلب نمیکند که اگر آن منذور مباح است یا مستحب است، آن را تبدیل کند به واجب. از ادلۀ نذر، یک چنین چیزی فهمیده نمیشود. ادلۀ نذر میگوید: آنچه را که نذر کردی، واجب است آنرا اتیان کنی. این که واجب است آن عمل را اتیان کنی، معنایش این نیست که آن فعل، ینقلب عما علیه من الحکم، میتوان تفکیک کرد بین وجوب اتیان یک عمل بما انه منذور و بین بقاء حکم سابق یعنی: عدم الوجوب لولا النذر. این، منافاتی ندارد. این،تعبیر مرحوم صاحب جواهر است. آنچه ما عرض میکنیم، با فرمایش صاحب جواهر یک تفاوتی دارد که وارد آن بحث نمیشویم، ایشان تعبیر وجوب عرضی میکنند ما میگوییم اصلاً در اینجا وجوب وجود ندارد. بنابراین، وقتی ما نذر میکنیم که نماز را به جماعت بخوانیم، نتیجهاش این نیست که بگوییم جماعة صارت واجبةً؛ نه، جماعتْ واجب نیست، جماعت باز هم مستحب است، لکن واجب است شما این عمل مستحب را انجام بدهید. ثمرهاش چیست؟ چون بالاخره این عمل را باید شما انجام بدهید، ثمرۀ اینکه بگوییم آیا ذاتِ عملْ واجب میشود یا اتیان به این عملِ مستحب واجب میشود، ثمره و نتیجۀ آن این است که اگر فرض کردیم که ذاتِ عمل با حکم اصلی و قبلیِ خود دارای یک آثاری است، آن آثار و آن احکام با تعلقِ نذر از بین نمیرود، آن آثار باقی میماند. مثلاً نذر کردید که نماز شب بجا بیاورید، بر شما واجب شد، باید نماز شب را بجا بیاورید. لکن اگر گفتیم که نماز شب صارت واجبةً، خودِ نماز شب واجب شد، دیگر احکام نماز مستحب بر آن بار نمیشود، یعنی در حال حرکت نمیشود آنرا انجام داد با آنکه نماز شب را میتوانید در حال حرکت، در حال نشسته، حتی در حالت خوابیده- بنا به قولی- انجام بدهید، نماز مستحبی اینطوری است، اما نماز واجب را نه. اگر با این نذری که کردید، نماز شب صارت واجبةً، یعنی از آن وصفِ اولی که نفل باشد، ندب باشد، مُتِخَلِّئ شد، و به وصف جدید که وجوب باشد، متحلّی شد؛ اگر این را گفتیم، لازمهاش این است که شما نماز شب منذور را مثل نماز واجب بجا بیاورید. یعنی نه در حال رفتن میشود بجا آورد، نه در حال نشستن میشود بجا آورد، نه میشود آن را قطع کرد. نماز مستحبی را میشود قطع کرد اما قطعِ نماز واجب حرام است اگر گفتیم با نذر، این صفتِ وجوب بر آن حمل شد. اما اگر گفتیم: اتیان امر مستحب بر شما واجب است، که سید استاد ما «رضواناللهعلیه» در حاشیۀ عروه این را تأکید میکنند، ایشان میفرمایند: آن عناوین منذوره، یعنی آن چیزهایی که متعلق نذرند، بخاطر نذرْ متصف به وجوب نمیشوند. حق با ایشان است. ما هم همین را گفتیم. بنابراین، اگر در حال راه رفتن هم بجا آوردید اشکال ندارد. بعد از نذر همۀ احکام نماز مستحب را میتوانید بار کنید. پس ما آنچه در ذیل فرمایش سید عرض میکنیم این است: این که ایشان فرمودند: چنانچه نذر کردیم، بخاطر نذرْ این جماعت واجب میشود؛ ما میگوییم جماعتْ واجب نمیشود، اتیان به صلاة، جماعةً واجب میشود. یعنی جماعت به حال استحبابِ خود باقی است، اتیان به این امرِ مستحب بخاطر نذر میشود واجب. بنابراین، اگر فرض کردیم صلاة جماعت احکامِ استحبابی دارد، مثلاً وسط نماز جماعت میتواند از جماعت عدول کند و نماز را تبدیل به فرادا کند، من باب مثال. اگر مستحب باشد، اینطوری است. اگر واجب شد، این، جایز نیست، فعلِ حرام است، یعنی عدول از جماعتْ میشود فعل حرام. پس در این بحثِ اول، صحت نذر ثابت شد و وجوبِ وفای به این نذر هم ثابت شد، اگرچه وجوبِ جماعت ثابت نشد که بگوییم خودِ این جماعت واجب است.
مطلب بعدی که سید«رضواناللهعلیه» در این بیانشان ذکر کردند، این است که میفرمایند: ولکن لو خالَفَه صَحَّتِ الصلاة و إن کان متعمِّداً؛ نماز جماعت میشود واجب، لکن اگر به این واجب عمل نکرد و نماز را فرادا خواند، نماز فرادای او صحیح و مُجزی است اگرچه با تعمّد مخالفت نذر کند! نه اینکه فراموش کند یا نتواند به نذر عمل کند، و جماعةً بخواند، عمداً فرادا میخواند؛ میفرمایند: صحّت الصلاة لکن وَجَبَت حینئذٍ علیه الکفّارة، نماز درست است، لکن کفارۀ حنث نذر بر او واجب است. صحّت و بطلان نماز مبتنی است بر یک امر دیگری که آنرا باید روشن بکنیم. اگر گفتیم این نذری که میکنیم، ادلۀ وجوب صلاة ظهر را مقیَّد میکند بکونِه مأتیاً بجماعة، یعنی: لازمۀ این نذری که میکنیم، این است که: نماز ظهری که بر ما واجب بود مطلقاً، یعنی شامل میشد هم صلاة ظهر فرادا را و هم صلاة ظهر جماعة را، مطلق بود؛ بعد از نذر به جماعت، آن صلاة را مقید کرد به این که بایستی به جماعت بجا آورده بشود. یعنی دلیلِ مطلقِ وجوبِ صلاة ظهر را مقید کرد به اینکه لازم است به جماعت خوانده بشود. بنابراین، ادلۀ نذر صرفاً یک حکم تکلیفی را برای مکلّف اثبات نمیکند، بلکه در واقع آن تکلیفِ واقعی را به یک شیئی، به یک قیدی مقیّد میکند، آن قید چیست؟ اتیانُها بجماعةٍ. بنابراین، اتیان آن فرادا صحیح نیست و باطل است. اما اگر قائل به این نشدیم، گفتیم ادلۀ نذر مقیِّدِ ادلۀ وجوب صلاة ظهر نیست، بلکه ادلۀ وجوب نذر یک واجب تکلیفی را بر عهدۀ مکلّف میگذارد، اثبات میکند وجوب را بر عهدۀ مکلّف. مکلّف، نماز ظهر بر او واجب بود اکنون علاوه بر آن، بایستی این را به جماعت بجا بیاورد. یعنی یک وجوبِ تکلیفی است، اینطور نیست که مقیَّد کند و مشروط کند آن صلاة را به اینکه کونُه بجماعةٍ باشد. اگر اینطور گفتیم، نماز صحیح است، فقط کفارۀ حنث نذر بر اوست. پس دو نظر در اینجا هست، ما بایستی از ادله بدست بیاوریم که کدامیک از این دو نظر درست است. اگر نظر اول را توانستیم تقویت کنیم، معنایش این است که آن نماز ظهری که بر مکلّف واجب است، نماز به جماعت است، نماز به غیر جماعت اصلاً بر او واجب نیست. بنابراین، اگر نماز را فُرادا بجا آورد، امر غیر مکلّفٌ به را انجام داده است، یعنی تکلیف به نماز فرادا نداشت، بر او نماز فرادا واجب نبود، یک عمل لغوی را انجام داده است. آنچه بر او واجب بود، نماز به جماعت بود که آنرا انجام نداده است. بنا بر این مبنا، نماز باطل است. علّتش هم این است که: آنچه بر او واجب بود، عبارت بود از صلاة ظهرِ بجماعةٍ. چون فرض این است که آن اطلاقاتِ وجوب صلاةِ ظهر مقیَّد شده است بکونِها بجماعةٍ. بنابراین، آنچه بر او از اول واجب است، صلاة مقیّد است و اگر غیرِ آن را بجا آورد، مقتضای قاعده این است که بگوییم نماز او باطل است. اما اگر مبنای دوم را قبول کردیم؛ نماز باطل نیست. چون مقیّد نشده است صلاة ظهر بکونِها بجماعةٍ بایستی آورده بشود. چنین تقییدی وجود ندارد بلکه زائد بر وجوب صلاة ظهر بر این فرد یک امر دیگری واجب شده است و آن اینکه: این صلاة را بجماعةٍ اتیان کند. تعدّد مطلوب است، یک مطلوب عبارت است از صلاة ظهر، یک مطلوب هم عبارت است از اتیانُها بجماعةٍ. این مطلوبِ دوّم را بجا نیاورده است؛ مطلوبِ اول به حال خودش باقی است. اگر این را گفتیم، مقتضایش این است که: نماز صحیح است.
به نظر میرسد که همین دوّمی درست است؛ یعنی دلیلی نداریم، شاهدی نداریم که این نذر تأثیر بکند در تقیید به آن امرِ به صلاة ظهر، آن را مقیّد نمیکند. آنچه از دلیل نذر فهمیده میشود این است که آن نمازی را که بر تو واجب است و میتوانی به شکل فرادا انجام دهی یا به شکل جماعت؛ یعنی هم افراد عرضی دارد هم افراد طولی دارد، میتواند اول وقت بجا بیاورد، میتواند وسط وقت بجا بیاورد، میتواند آخر وقت بجا بیاورد؛ این نمازی که با این سعه بر او واجب است که هر یک از افرادِ طولیِ آن یا هر یک از افرادِ عرضیِ آن را میتواند بجا بیاورد و مجزی است و ذمۀ او را فارغ میکند؛ این نماز را بعد از نذر باید به جماعت بجا بیاورد. پس این اتیانُها بجماعةٍ امری است زائد بر آن امری که بر او واجب بود. قدر متیقن از ادلۀ نذر، این است، بیش از این از ادلۀ نذر نمیشود فهمید. بنابراین، نماز درست است، مشکلی ندارد، اما چون عمل به نذر نکرده است، باید کفاره بدهد. تا برسیم به بقیۀ بحث.