درس خارج فقه استاد موسوی جزایری
99/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حقیقت توبه و مسائل مربوط به آن/تقلید در فروع دین/کتاب الاجتهاد و التقلید؛
بحث در حقیقت توبه است. شاید این بحث در بحث قضا و شهادات و ذیل شرائط شاهد نیز مطرح شده باشد. بعضی هم در ابواب دیگری این بحث را آوردهاند. درهرصورت یکی از مباحث عدالت، توبه است.
هم مجمع علیه است و هم روایات معتبره داریم که توبه، حکم فسق را برطرف کرده و موجب ترتب حکم عدالت است. لذا با توبه نیازی به فحص و گذشت زمان برای احراز ملکه عدالت وجود ندارد. این مطلب، تعبدی است.
حقیقت توبهتوبه، معنایی لغوی و معنایی اصطلاحی دارد. توبه در لغت، به معنای رجوع و بازگشت است. مثل این است که انسان با معصیت، از خدا فرار کرده و دور شده و با توبه، دوباره به طرف خدا برمیگردد. این به لحاظ معنا و لغت است.
اما معنای اصطلاحی عبارتست از "الندم عن الذنب الصادر منه". فرمودهاند: توبه به معنای ندم است؛ به فارسی میگوییم پشیمانی؛ یعنی شخص از کرده خود پشیمان باشد. این پشیمانی، لفظ و مفهومی متفاهم و عرفی دارد و البته تجزیه و تحلیلی هم میشود. این تفصیلات در کتب علم اخلاق آمده است. درباره ندم فرمودهاند: "الم فی النفس یحصل بسبب احساس الخسارة علی ما مضی منه". همان طور که بدن گاهی به درد میآید، روح انسان هم درد میگيرد و متالم و متاثر میشود. منشا درد، احساس خسارت از کاری است که انجام داده است. خسارت، ممکن است مادی مثل خسارت در تجارت و ممکن است، معنوی باشد مثل خسارتی که از باب انجام معصیت واقع شده. درد روحی به مراتب بدتر از درد جسمی است.
احساس خسارت، اختیاری است. با فکر به ما وقع و اطراف خسارت، تصور و بعد جزم پیدا میکند؛ فلذا حصول این احساس امری اختیاریست. در متن خود آوردهایم که "وایّ خسارة اعظم من البعد عن ساحته تعالی و استحقاق عقوبته بسبب التورط بالمعصية."
لزوم یا عدم لزوم شرایط دیگر غیر از ندم در تحقق توبهباید بینیم که در تحقق توبه، ندم به تنهایی کافیست یا منضماتی هم دارد؟ ظاهر کلمات شیخ(ره)[1] و صاحب جواهر(ره)[2] این است که توبه، چیزی غیر از ندامت نیست و بقیه شرایط، مستحبات و آداب هستند. البته شیخ(ره) به نحو واضحتری این مطلب را فرموده است.
در احادیث نیز مویداتی برای این کلام وجود دارد. در حدیث آمده: "کفی بالندم توبة"[3] و در مرسله صدوق آمده که "الندم توبة". همچنین در دعای توبه که گاهی در سحرهای ماه رمضان خوانده میشود و ادعیه صحیفه سجادیه است، حضرت(ع) فرمود: "اللهم ان یکن الندم توبة الیک فانا اندم النادمین"[4] ؛ خدایا در صورتی که پشیمانی همان توبه است، من اندم النادمینم؛ یعنی توبه از من محقق شده است. پس توبه بودن پشیمانی مفروغ عنه است. به هر مقدار که پشیمانی بیشتر باشد، بازگشت به طرف مبدا بیشتر خواهد بود.
لکن به نظر ما این تعریف مشکل است. در عرف متشرعه و عرف عام، توبه در مورد انسانی که پشیمان شده، ولی هنوز مرتکب گناه میشود، صادق نیست. میبینیم که معنای عرفی توبه با بقاء علی الذنب منافات دارد. باید هم گناه را رها کرده و هم در آینده به صورت مستمر، عزم بر ترک داشته باشد.
گفته ایم: "و علیه فترک المعصية و الاقلاع عنه (یعنی جدا شدن) و العزم علی عدم العود الیها (الی المعصیة) من مقومات التوبة."
یعنی اضافه بر ندم، باید شخص از معصیت جدا شده و بر ترک آن در آینده عزم نماید. اینها در نظر متشرعه، مقوم توبه هستند. بعید است متشرعه کسی را که هنوز در معصیت را توبه کار بگویند.
نقش استغفار زبانی در تحقق توبهآیا علاوه بر ندامت قلبی باید استغفار لسانی هم همراه باشد؟
تقریبا اجماعیست که استغفار لسانی از آداب و مستحبات است؛ ولی مقوم نیست.
"بل هو المشهور بین الاصحاب بل فی الجواهر لم یلتزم احد الفقهاء باشتراط ذلک فی التوبة".
در جواهر آمده که هیچ فقیهی استغفار لسانی را جزء ماهیت توبه ندانستهاست.[5]
خروج از تبعات گناهاگر شخصی گناهانی مثل سرقت و غصب اموال مردم را مرتکب شده، مشغول الذمه است و باید رد مال نماید.
صاحب جواهر(ره) فرمود: هرچند اینها مقوم توبه نیستند، لکن واجباتی مستقلند؛[6] یعنی به هر تقدیر، توبه با پشیمانی از کاری که انجام داده حاصل شده و ادای حق مردم واجبی علی حده است که ربطی به توبه ندارد. میفرماید:"و التوبة صحیحة بدونها (بدون این کارها توبه صحیح است.) الا اذا کان التبعة من مصادیق الذنب الذی تاب منه." مگر اینکه از مصادیق گناهی باشد که از آن توبه کرده؛ مثل فرشی که غصب شده یا دزدیده و بعد از توبه نیز بر همان فرش غصبی، مینشیند. خود این کار ادامه غصب است. در این صورت ندامت و پشیمانی معنا ندارد. این صورت مستثناست. اما در غیر این صورت ، ادای حق مردم، شرط توبه نبوده و تنها واجبی جداگانه است.
همچنین واجب است حق اللهی که از او فوت شده را قضا یا اعاده کند؛ مثلا اگر نماز نخوانده باید قضایش را به جا آورد. لکن همانطور که بیان شد، توبه تنها ندم و پشیمان از فعل خود است. به قول صاحب جواهر(ره)، وجوب قضا، تکلیف جدید با امری جدید است و ربطی به توبه ندارد.
ما گفته ایم: "فیعجبنی فی الختام ان اتبرک بکلام لمولانا امیرالمومنین(ع)" پسندیده است که در خاتمه به کلامی از امیرالمؤمنین(ع) که سید رضی(ره) در نهج البلاغه آورده است، متبرک شوم. "قال الذی بحضرته" کسی در حضور حضرت(ع) بود و گفت: استغفرالله؛ حضرت(ع) فرمود : "ثکلتک امک؛ اتدری ما الاستغفار؟" (آیا میدانی استغفار چیست؟) "الاستغفار درجة العلیین و هو اسم واقع علی ستة." (شش مرحله در آن است)
"اولها الندم علی مضی"؛ اولینش ندامت و پشیمانی است.
"الثانية العظم علی ترک العود الیه ابدا"؛ باید عزم بر عدم تکرار حاصل شود.
"الثالت ان تودی الی المخلوقین حقوقهم حتی تلقی الله املس لیس علیک تبعة"؛ املس یعنی پاک؛ باید بدنت پاک شده و هیچ تبعهای باقی نماند.
"الرابع ان تعمد الی کل فریضة ضیعتها فتؤدی حقها؛باید به فرائضی رو بیاوری که ضایعشان کردی و حقشان را ادا کنی. پس اگر قضا و اعاده دارند، انجام بده.
"و الخامس ان تعمد الی اللحم الذی نبت علی السحت فتذیبه بالاحزان حتی تلصق الجلد بالعظم وینشا بینهما لحم جدید"؛ باید به این گوشتی که در اثر هرزگی و لاابالی گری در بدنت پیدا شده، روی بیاوری و با غم و اندوهها به خودت فشار آوری تا همه آن گوشتها آب شوند و پوست به استخوان برسد.
"والسادس ان تذیق الجسم الم الطاعة کما اقته حلاوة المعصیة فعند ذلک تقول استغفر الله"؛[7] ششم این است که باید همان طوری که شیرینی معصیت را به جسمت رساندی، تلخی و سختی طاعت را به آن بچشانی. اگر همه این کارها را کردی، بگو استغفرالله و الا این گفتنت صرف لقلقه زبان است و هیچ اعتباری ندارد.
البته باید توجه داشت که این کلام امیرالمومنین(ع) مرتبه کامله بلکه اکمل از توبه است. بحث ما در حقیقت توبه تمام شد.
بازگشت عدالت با توبهبه مجرد احراز توبه توسط شخصی، عدالتش برمیگردد و میتوان همه احکام آن را مترتب نمود. در روایات متعدد، آمده که "التائب من الذنب کمن لاذنب له".[8] مستفیض بلکه متواتر است که تائب، مثل کسیست که اصلا گناهی مرتکب نشده. پس عدالتش انتقاض پیدا نکرده و اگر کرده دوباره پیوند خورده است.
اما بالاتر از این روایات، آیه شریفه سوره نور است که میفرماید: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[9] فاسقند؛ یعنی دیگر عادل نیستند.
بعد ضمن استثنائی میفرماید:﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾[10]
صریح آیه این است که اگر توبه کردند، مستثنا هستند. شخص کار بدی کرده و فاسق شده است. اما با توبه استثناء میشود. وقتی توبه کرد، دیگر از حالت فاسقیت خارج شده و در عنوان مقابل که عدالت است داخل میشود. "و اصلحوا" نشان دهنده انقطاع از معصیت است. به این معناست که دیگر این معصیت را تکرار نمیکند و از آن پاک شده است.
در صحیحه ابی الصباح کنانی چنین می فرماید: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنِ الْكِنَانِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْقَاذِفِ إِذَا أَكْذَبَ نَفْسَهُ وَ تَابَ أَ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ قَالَ نَعَمْ.[11] میگوید از امام صادق(ع) درباره شهادت قذف کنندهای سوال کردم که تا توبه کرده بود. حضرت(ع) فرمود: شهادتش قبول میشود.
منظور از "اکذب نفسه" این است که در مورد تهمتی که زده، بگوید: من دروغ و خلاف گفتم و حرف من تهمت بود، تا اصلاح ذنب، حاصل شود.
کسی که قذف کرده، مرتکب گناهی بزرگ شده است. این کار از مواردی است که خداوند، آن را از عظیم شمرده و در سوره نور میفرماید: ﴿سُبْحَانَكَ هَٰذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ، يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾.[12] خداوند شما را موعظه میکند که این کار را مجددا تکرار نکنید.