درس خارج فقه استاد موسوی جزایری
99/07/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرطیت عدالت در تقلید/تقلید در فروع دین/کتاب الاجتهاد و التقلید؛
شرطیت عدالتمساله6: یعتبر کما قلنا سابقا فی المفتی و القاضی، العدالة و تثبت بشهادة عدلین و بالمعاشرة المفیدة بالعلم او الاطمینان و بالشیاع المفید للعلم و تعرف بحسن الظاهر و مواظبته علی الشرعیات و الطاعات و حضور الجماعات و نحوها و الظاهر ان حسن الظاهر کاشف تعبدی.عمده بحث، قسمت سوم و راجع به اماریت حسن ظاهر نسبت به عدالت است. بحث اول از خود شرطیت عدالت شروع میشود. بعد درباره حقیقت و ماهیت عدالت بحث میکنیم. سپس به موضوع اماریت حسن ظاهر نسبت به عدالت -که ملکهای نفسی- میرسیم. اینها را ان شاء الله به تدریج بحث خواهیم کرد.
در این جلسه فقط مطالبی که آقایان فرمودهاند را میخوانیم؛ اینها مباحثی قابل بحثی نیستند ولذا تنها به قرائت عین عبارت اکتفا میکنیم.
بیان آقای حکیم (ره) در مستمسکمرحوم حکیم در مستمسک درباره شرطیت عدالت میفرماید: "هو المعروف بین الاصحاب بل علیه الاجماع کما قیل و هو العمدة".[1] شرطیت عدالت بین اصحاب معروف و مورد اجماع است. عمده دلیل بر این مدعا، همین اجماع است. "و جوز بعض تقلید الفاسق المامون عملا باطلاق الادلة".[2] بعضی نیز قائل به شرطیت عدالت نشده و گفتهاند: تقلید فاسق اگر مورد وثوق باشد و بدانیم که دروغ نمیگوید، اشکال ندارد. بعد آقای حکیم این نظریه را رد نموده و میفرماید: این قول خلاف متسالم علیه بین اصحاب و ارتکازات شیعه است. در مرتکز شیعه اگر فسقی بَیّن از مجتهدی صادر شد، دیگر از او تقلید نمیکنند. حتی بعد از توبه نیز تقلیدش دشوار است. این فرمایش محقق حکیم(ره) است.
بیان محقق اصفهانی(ره)عبارتی از مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی (اعلی الله مقامه) هنگام ذکر شرایط مرجعیت نقل شده که در آخر آن میفرماید: "و لو لا الاجماع (الاتفاق) من الکل علی الکل لامکن الخدشة فی الکل"؛ یعنی دلیل نوعی این شرایط اجماع است.
بیان محقق خویی(ره)محقق خویی مناقشه کرده و این ادله را مخدوش دانسته و گفته: دلالت روشنی ندارند. سپس و بعد از عبور این این مطالب، در آخر میفرماید: "و لکن مقتضی دقیق النظر اعتبار العدالة حدوثا و بقائا"؛ بعد فرموده: "و الوجه فیه ان المرتکز فی اذهان المتشرعة عدم رضا الشارع بزعامة من لیس له العدالة لان المرجعیة فی التقلید من اعظم المناصب الالهیة بعد الولایة فیکیف یرضی الشارع الحکیم ان یتصدی لمثلها من لا قیمة له بین الناس کمن یرتکب الملاهي و الافعال القبیحة. و ان المستفاد من مذاق الشارع عدم رضاه لامامته للصلاة حیث اشترط فی امام الجماعة العدالة فما ظنک بزعامة العظمی التیهی من اعظم المناسب بعد الولایة."[3]
اینها واضحند و احتیاج به ترجمه ندارد. شارع حتی رضایت ندارد که فاسق امام جماعت شود چه رسد به زعامت عظما که منصب بزرگی بعد از ولایت است. این بیان، معلوم و به طور واضح مرتکز شیعه است.
بعد میفرماید: "ولعل ذلک هو المراد شيخنا الأنصاري من الاجماع علی شرطیة العدالة و الایمان و العقل اذ لا یحتمل قیام اجماع تعبدی."[4]
مستند شیخ(ره) هم در این مساله اجماع است. محقق خویی(ره) اجماع را به مرتکز شیعه برمیگرداند که پیش فقها قطعی و روشن است و میفرماید: بعید است اجماعی تعبدی در کار باشد. ما اجماع تعبدی کاشف از قول معصوم در این مسائل نداریم. پس لابد مراد شیخ انصاری(ره) همین مطلبی باشد که گفتیم و مرجع حرف ما مرتکزات طائفه حقه امامیه اعلی الله کلمتهم است.
تا اینجا کلام سید محسن حکیم(ره) در مستمسک و کلام محقق خویی(ره) را نقل کردیم. تمسک جناب حکیم(ره) به اجماع است که معروف و مشهور بین فقهاست. اما محقق خویی(ره) به مرتکز شیعه تمسک کرده است. هر دو خوب و قابل استدلالند.
اما چیزی که ما اضافه کرده ایم چنین است: "یدل علی شرطیة العدالة سيرة الائمة الطاهرين علیهم السلام فی ارجاع الناس." بالاخره ائمه اطهار(ع) مردم را به بعضی از بزرگان ارجاع کرده تا از فتاوایشان سوال کنند.
باید دید که ایشان چگونه انسانهایی بودند. این هم خودش راهیست. آیا اتفاق افتاده که ائمه(ع) مردم را به آدمی فاسق ارجاع کنند؟ میبینیم سیره ائمه طاهرین در ارجاع مردم به انسان های وجیه، بزرگ و ومعروف به تقوی و ورع -مثل ابان بن تغلب- است. کسانی که به آنها ارجاع دادهاند، چه از نظر علمی و چه از نظر عملی و تدین و تقوی، در قله بودند.
اگر تقلید از فاسق جایز بود، موردی اتقاق میافتاد. لکن چنین اتفاقی نیافتاده. این نشان عدم جواز است؛ یعنی نظر امام(علیه السلام) متعین در این بوده که مرجع تقلید، باید عادل باشد. نمیخواهیم بگوییم: این دلیل، قطعی است بلکه مویدی نسبت به ادله قبل است. بالاخره میشود استمزاج کرد.
حضرت(ع) به ابان بن تغلب فرمود: "اجلس فی مسجد المدینة افت الناس؛ فانی احب ان اری فی شیعتی مثلک."[5] یعنی من خیلی دوست دارم که در شیعیانم انسانهایی همچون تو باشند. در مسجد بشین و برای مردم فتوا بده. فتوای ابان، برای اعم از شیعه و سنی بود. اهل سند هم قبولش داشتند و به او مراجعه میکردند. شخصیت ابان به قدری از نظر ورع و تقوی بالا بود که بعد از فوتش امام صادق (ع) خیلی اظهار تاسف کرد و فرمود: "رحمه الله اما والله لقد أوجع قلبی موت ابان."[6] مرگ ابان دلم را به درد آورد. همچنین زکریا بن آدم و یونس بن عبدالرحمن و محمد بن مسلم که اشخاص جلیل القدری بودند. عبدالله بن ابی یعفور از شخصیت های برجسته بود. او از امام(ع) سوال کرد که وقتی مشکلی پیش آمد چه کنم؟ حضرت به محمد بن مسلم ارجاعش نمود. اینها در قله تقوا و عدل بودند؛ نه انسانهای معمولی.
همچنین است زرارة بن اعین که حضرت(ع) هم مردم را به او ارجاع میداد. جمیل بن دراج در روایت از امام صادق(ع) فرمود: "بشر المخبتین بالجنة". ایشان برید بن معاوية العِجلی و لیث المرادی(ابوبصیر) و محمد بن مسلم و زراره هستند. حضرت(ع) از آنها تعبیر به مخبتین کرده و درباره شان این طور فرمود: "اذا اراد الله باهل الارض سوءا صرف بهم عنهم السوء"؛[7] این قدر مقامشان بالاست و برکت برای اهل زمینند. بعد فرمود: "هم السابقون الینا فی الدنيا و السابقون الینا فی الآخرة"؛[8] ایشان کسانی بودند که در دنیا به سوی ما سبقت گرفتند و درآخرت هم به سوی ما سبقت خواهند گرفت و زودتر از بقیه خودشان را به ما میرسانند. بازهم درباره شان فرمود: "هم نجوم شیعتی احیائا و امواتا"؛[9] اینها ستارگان فروزان شیعیان من هستند؛ چه زنده باشند و چه مرده. این جمله بر جواز تقلید از ميت نیز دلالت دارد؛ البته بحث از این فرع گذشت.
منظور این است که این نوع از آدم ها بودند که ائمه(ع) به آنها ارجاع کردند. ما ندیدیم که ائمه(ع) به آدمهایی ارجاع دهند که ضعف در تقوا و تزلزل داشته باشند. چنین چیزی پیش هیچ یک از ائمه(ع) از زمان امام سجاد(ع) تا آخرین امام نبوده است.
در نهایت ما برای شرطیت سه دلیل آوردیم؛ دلیل اول از مرحوم سید حکیم(ره)، دلیل دوم از محقق خویی(ره) و سومی عرض مختصری بود که خودمان آوردیم. گفتیم: تتبع در سیره ائمه طاهرین(ع)، برای ما اطمینان میآورد که مرجوع الیهم علاوه بر جنبه علمی باید از نظر تقوا و ورع باید دارای مقاماتی باشند.
مثبتات تقواتقوا اول به خود قطع ثابت میشود. قطع، حجیت ذاتی دارد و از هر راهی پیدا شود معتبر است.
اما دومین راه، بینه و شهادت عدلین بود. حجیت بینه در فقه تقریبا جزء بدیهیات حساب میشود. دلیل اول اثبات بینه، اجماع است و دلیل دوم، منطوق موثقه مسعدة به صدقه. حضرت(ع) فرمود: "و الاشیاء کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر ذلک او تقوم به البینه"؛[10] یعنی بینه را حجت قرار داد.
کلمه بینه اصطلاحیست در دو شاهد عادل. در طول قرنها در میان فقها این کلمه به معنای شهادت عدلین به کار برده شده است. لذا به عدل واحد و به خبر ثقه بینه نمیگویند. اما در زمان اولی که به کار رفته نمیدانیم که چگونه استعمال شده. شاید به معنای لغوی -یعنی اماره واضحه و چیز آشکار و روشن- بوده است. در هر صورت چه در زمان امام صادق(ع) -که ادعایش قوی است- مصطلح بوده باشد و چه به معنای لغوی، یقینا اظهر مصادیق معنای لغوی، شهادت عدلین است؛ زیرا پیامبر(ص) فرمود: "انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان".[11] ایشان بینه را بر شهادت عدلین تطبیق کرد و در سیره مبارکهاش در انواع قضاوتها و امور دیگر بینه را بر شهادت عدلین تطبیق میکرد. پس شکی نیست که شهادت عدلین مصداق بینه است.
راه دیگر، شیاعی مفید اطمینان است. شیاع شهرت مطلبی بین مردم است؛ اعم از اینکه مفید علم یا اطمینان باشد. اینها واضح است و بحثی ندارند.
راه دیگر معاشرتی است که افاده علم یا اطمینان کند. همینقدر که انسان با دیگری معاشرت داشته و به عدالت او پی برد و به آن مطمئن شود، کافیست. این همان حجیت قطع و اطمینان است و البته جایگاهش قبل از بینه است. حجیت بینه، جعلیه است اما حجیت قطع و اطمینان، ذاتی. پس اسباب خیلی تاثیر ندارند بلکه اطمینان مهم است.
فرق قطع و اطمیناناطمینان عبارتست از ظن بسیار قوی و متاخم للعلم که لا یعتنی العقلاء باحتمال خلافه. احتمال خلافش نزد عقلا ضعیف است و به آن اعتنا نمیکنند و لذا می گویند که اطمینان، حجتی عقلائی است.
حجیت تمسک به حسن ظاهر برای عدالتبحث آخر ما این است که از مثبتات عدالت، صلاح یا حسن ظاهر است. وقتی ما اطلاع دقیق از ملکه عدالت دیگری نداریم، به ظاهر او نگاه میکنیم. اگر میان مردم ظاهر آراسته و بسیار متینی دارد، مردم او را قبول دارند و معروف است به ایمان و تدین، همین هم کافی است. این را میگویند: صلاح ظاهر. این مورد در روایات، به عنوان امارهای معتبر بر ملکه نفسانیه ذکر شده است.
بعد از پرداختن به این مطلب، بحث دیگر در اماریت حسن ظاهر این است که آیا این اماره باید کاشفیت علمی یا ظنی نیز داشته باشد یا خیر؟ یعنی ما با صلاح ظاهر باید ظن قوی یا اطمینان به وجود ملکه پیدا کنیم یا مشروط به چنین شرطی نیست؟
به نظر ما چنین اشتراطی وجود ندارد. نظر امام(ره) نیز همین است که خود صلاح ظاهر مطلقا اماره است.[12] ولی مرحوم سید در عروة آن را به کشف علمی یا ظنی مشروط کرده است.[13]
ادله تمسک به حسن ظاهربهترین دلیل صحیحه عبدالله بن ابی یعفور است. روایتی که در بحث در باب عدالت محور است، همین روایت است که بعدا در ادامه مراجعه زیادی به آن درایم. البته روایات دیگری هم هست؛ اما عمده همین صحیحه است.
در این صحیحه بعد از اینکه حضرت(ع) ابتدا حقیقت عدالت را شرح داده، در آخر کار قدری مواردی را که بر آن ملکه دلالت دارند را بیان کرده است. "و الدلالة علی ذلک کله ان یکون ساترا لجمیع عیوبه حتی یحرم علی المسلمين ما وراء ذلک من عثراته و عیوبه و تفتیش ماوراء ذلک"؛[14] ملکه امری نفسی است و اطمینات به وجود آن بسیار سخت است. لهذا راه آسانی به نام اماره را پیش پای ما گذاشتهاند. دلیل بر وجود ملکه، امارات معتبره کاشف از ثبوت این واقعیت هستند. فرمودهاند: آن شخص ساتر عیوبش باشد و بین مردم عیب ظاهری نداشته باشد؛ در حدی که اگر بخواهیم عیبش را دنبال کنیم، تفتیش و تجسس در حال مسلم به حساب آید که البته حرام است و در آیه شریفه ﴿وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا﴾[15] از آن نهی شده است. روایت میفرماید: شما نسبت به ماوراء آن یعنی نسبت به امور پنهانی تکلیف و حق تجسس و تفتیش ندارید. باید ساتر عیوبش باشد و عیب ظاهر نداشته باشد؛ یا اگر در جماعات مسلمین حاضر میشود؛ دروغ نگوید، غیبت نکند و کسی چیز بدی از او سراغ نداشته باشد. همین مقدار را صلاح ظاهر میگویند.
ما به مقتضای روایت، فتوا میدهیم که امام صلاح ظاهر را دلیل بر ثبوت ملکه قرار داده است. این مطلب در صحیحه عبدالله بن مغيرة نیز وجود دارد. عبدالله بن مغيرة ظاهراً جزء اصحاب اجماع است؛ چون در آن شعر معروف دارد: "و العبدلان ثم حمادان"، یکی از دو عبدالله، بن مغیره و دیگری بن مسکان است.
روایت عبدالله بن مغيرة چنین است؛ "عن مولانا الرضا صلوات الله علیه: کل من ولد علی الفطرة و عرف بالصلاح فی نفسه جازت شهادته"؛[16] کسی که مسلمان به دنیا آمده، میان مردم به خوبی شناخته شده و چیز بدی از او سراغ نداریم، شهادتش معتبر است. در نماز میت داریم که "اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا و انت اعلم به منا".
بعد گفتیم که: "ذهب السید فی العروة الی کونه مقیدا بافادة العلم و الظن بالملکة" مرحوم سید در عروة چنین قیدی آورده است و فرموده که: "الکاشف عنها یعنی عن الملکة علما او ظنا".
اما مقتضای اطلاقاتی، عدم تقیید است؛ مثلاً در صحیحه ابن ابی یعفور که آمده: "و الدلالة علی ذلک ان یکون ساترا لجمیع عیوبه بین الناس بحیث یحرم تفتیش ما وراء ذلک". دو سه روایت دیگری نیز که خواندیم اطلاق داشتند.
استناد به چند روایات دیگر بر خلاف قول اولاما آقایان به دو سه روایت استناد کردهاند که هم سند و هم دلالتشان ضعیف است. یکی به روایت مرسله يونس که میفرماید: "فاذا کان ظاهر الرجل ظاهرا مامونا جازت شهادته"؛[17] یعنی اگر ظاهرش مامون -یعنی برای انسان اطمینان بخش باشد که این آدم آدم خوبی است- شهادتش معتبر است.
لکن اولاً این روایت ضعیف و مرسله است؛ ثانیاً مامون از امن است؛ یعنی ظاهری وحشتناک و ترسناک نداشته باشد. این همان چیزیست که در روایات دیگر آمده و مطلب اضافهای ندارد. مردم به آدم های فاسد اعتمادی ندارند و از آنها میترسند و از ایشان نگرانند. اما انسانهای مومن و متدین، مامونند؛ یعنی مردم با آنها آرامش دارند و هیچ نگرانی و اضطرابی از آنها نیست.
روایت دوم روایت ابوعلی بن راشد است که ظاهراً از اصحاب امام رضا (ع) است. میفرماید: "لا تصل الا خلف من تثق بدينه".[18]
منظور از وثوق به دین -اصطلاحاً- عقاید است. "تثق بدینه" را نسبت به واجبات و محرمات نمیگویند؛ بلکه معمولا در مورد ولایت بکار میبرند؛ یعنی سنی نباشد و انحراف دینی و اعتقادی نداشته باشد. آن زمان این مساله محل ابتلا بوده و بسیاری از مردم متاسفاته مبتلا به انحراف از مکتب اهل بیت(ع) بودهاند.
پس این روایات به بحث ما که در عدالت است -به این معنا که مرتکب گناه نمیشود- ربطی ندارد. مضافاً به اینکه روایت هم از نظر سندی ضعیفند.
در نهایت ما به حرف خودمان برگشتیم. مقتضای ادله معتبره و روایات صحیح السند، اطلاق است و چنین قیدی در آنها نیست.