< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1402/10/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ابتدای وقت نماز مغرب/اوقات نمازهای یومیه و نوافل آنها/کتاب الصلاة

ما بحث وقت اجزای نماز ظهر و عصر را تمام کردیم. بعد بحث ديگری راجع به علائم زوال که وقت نماز ظهر و عصر است، خواندیم‌. آخرینش را هم که دایره هنديه بود، گفتيم. حالا در نماز مغرب و عشا وارد شدیم.

 

مسأله: ابتدای وقت نماز مغرب

مسألة ۷۳۵. المغرب عبارة عن زوال الحمرة المشرقیة و ...

گفته شده است که در وقت نماز مغرب دو قول هست؛ یکی اینکه از غروب شروع می شود. غروب خورشید یعنی سقوط خورشید یا سقوط قرص با استتارش. قولی هم هست که تا زوال حمره مشرقیه می ماند و گفته اند: من قمة الرأس. السماء من جانب المشرق الی قمة الرأس تزول الحمرة و تأتي مکانه ظلمة و سواد الظل. تا بالای سر که آمد کافی است. ... زوال حمره مغربیه تا یک ساعت بعد از مغرب ادامه دارد؛ ولی فوقش تا قمة الرأس است. این هم مقداری مشهور است و اکثر علما به خاطر فتوای مشهور احتياط کرده اند. فلهذا متعارف ما این است که تا مغرب نشود، نه افطار می کنیم و نه نماز می خوانیم.

به خلاف برادران اهل سنت که با غيبوبة الشمس نماز می خوانند و روزه را افطار می کنند. بعضی از علمای ما قائل به این هستند. دلیل هم دارد. اما ما احتیاط می کنیم. بعضی از بزرگان هم بودند که احتياط نمی کردند. مرحوم شیخ محمد کرمی، پنج دقیقه بعد از غروب نماز می خواند. اگر می خواست مغرب شود، تقریبا نزدیک ربع ساعت بعد از غروب باید منتظر می ماند. اگر با غروب است، خود غروب مناط است. ایشان از باب تقیه یا از باب مماشات با دیگران، پنج دقیقه صبر می کرد و نماز را می خواند؛ چون که به غروب شمس، معتقد بود.

 

سؤال: ظاهرا خودش علامتی در مسجدش گذاشته است. در محراب می نشست و نگاه می کرد و بعد دستور می داد که اذان مغرب را بگویند.

جواب‌: من شنیدم که بعد از چهار پنج دقیقه اذان می گفت.

حالا بحث بر سر این است.

المغرب مصدر میمیّ من غَرَبَ و یَغرُبُ و معناه الذهاب و ... .

پس غروب کردن به معنی ذهاب است؛ یعنی رفت و در اینجا پيدايش نیست.

و المصدر من غَرباً و غروباً و فی اصطلاح الفقهاء المغرب عبارة عن زوال الحمرة المشرقية.

اصطلاحی در آمده‌ است و آن فرق بین غروب و مغرب است. با اینکه مغرب هم مصدر میمی و غروب هم خود مصدر است و معنایشان یکی است، اما مغرب، اصطلاحی شده است. مغرب اصلا همان غروب است و یک معنا دارند و به معنی غروب الشمس است. حال آنکه غروب را که می گوییم، اصطلاح در سقوط قرص است؛ اما مغرب را که می گوییم، زوال حمره مشرقیه است. اصطلاح فقها این طور شده است.

 

سؤال: انتهای مغرب و عشاء هم تا وسط شب است.

جواب: بله؛ تا نصف اللیل است که همان غسق الليل باشد. این برای مختار است و برای مضطر، تا طول فجر، مستمر می شود.

 

سؤال: مضطر باید به نیت قضا انجام دهد؟

جواب‌: مختار باید به نیت قضا بخواند. اگر هم به نیت ما فی الذمه بخواهد انجام دهد، احتیاطی است. ولی به حسب فتوا نصف شب برای مختار است و بعدش قضاست. برای مضطر تا طلوع فجر است.

 

روایات «غروب الشمس»

حالا رواياتی را که دلالت دارند که میزان، غروب خورشید است، می خوانیم.

از جمله آنها، روایات ۱۶ و ۱۷ از باب شانزدهم است.

روایت زراره (غاب القرص)

وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَقْتُ الْمَغْرِبِ إِذَا غَابَ الْقُرْصُ. (حضرت(ع) میزان را غروب خورشید قرار داده است.) فَإِنْ رَأَیْتَ بَعْدَ ذَلِکَ (یعنی ان رایت الشمس. یک مرتبه به نظرت غروب کرد؛ ولی دوباره آشکار شد) وَ قَدْ صَلَّیْتَ أَعَدْتَ الصَّلَاةَ (اگر دیدی آفتاب پیدا شد و نماز مغرب را خوانده بودی، این اشتباهی بوده و باید اعاده اش کنی.) وَ مَضَی صَوْمُکَ.[1] (اما روزه ات صحیح است. یعنی اگر افطار اشتباهی کردی، چون نمی دانستی و جاهل بودی، روزه ات صحیح است؛ چون مفطر متعمد نبوده ای. افطار وقتی متعمد نبود، روزه صحیح است.)

سؤال: این خلاف فتواست؟ فتوا می گوید چون استصحاب بقاء النهار هست، اگر ولو اشتباها افطار کردی، باید قضایش را به جا بیاوری.

جواب: روایت، مقدم است. روایت می فرماید: وَ مَضَی صَوْمُکَ وَ تَکُفُّ عَنِ الطَّعَامِ إِنْ کُنْتَ أَصَبْتَ مِنْهُ شَیْئاً.[2]

یعنی الان که خورشید را دوباره دیدی، روز است. "مضی صومک" یعنی آن غذايی که خورده ای، اشکال ندارد‌. اما الان باید امساک کنی. افطارش عمدی بوده است؛ اما نمی دانسته است. وقتی یقین کرده است که شب است، دیگر از این بابت عمدی نیست. فحص کرد و این طور شد که به دلیلی مثل ابری بودن به نظر آمد که آفتاب غروب کرده است و یقین کرد که شب است و خورد؛ بعد معلوم شد که روز است. صحیحه این طور می فرمايد. بعد باید مراجعه کنیم و ببینیم فتوا چیست.

از جمله روایات، روايت زراره است.

روایت زراره (غابت الشمس)

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ الْوَقْتَانِ الظُّهْرُ وَ الْعَصْرُ فَإِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ الْوَقْتَانِ الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ.[3]

برای مغرب و عشاء هم غروب را ميزان قرار داده است.

از جمله روايات، موثقه اسماعیل بن فضل هاشمی است.

روایت اسماعیل بن فضل (تغیب الشمس)

وَ عَنْهُ عَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُصَلِّی الْمَغْرِبَ حِینَ تَغِیبُ الشَّمْسُ حَیْثُ یَغِیبُ حَاجِبُهَا.[4]

یعنی خود خورشید، حاجبی دارد که نور قرمزی است که آن هم باید غایب شود. همین که خورشيد غروب کرد، تقریبا به فاصله‌ نیم تا یک دقیقه حاجب هم غروب می کند.

الظاهر أنّ المراد من الحاجب نور أحمر ... فيغيب بعده بلحظة.

از جمله روایات صحیحه صفوان بن مهران جمّال است.

صحیحه صفوان بن مهران (غاب القرص)

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ مَعِی شِبْهَ الْکَرِشِ الْمَنْثُورِ فَأُؤَخِّرُ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ حَتَّی عِنْدِ غَیْبُوبَةِ الشَّفَقِ ثُمَّ أُصَلِّیهِمَا جَمِیعاً یَکُونُ ذَلِکَ أَرْفَقَ بِی فَقَالَ إِذَا غَابَ الْقُرْصُ فَصَلِّ الْمَغْرِبَ فَإِنَّمَا أَنْتَ وَ مَالُکَ لِلَّهِ.[5]

صفوان بن مهران جمّال شخص خيلی شریفی بوده است و داستان عجیبی دارد. هارون الرشید می خواست به مکه برود و به قدر کافی برای خودش و همراهانش شتر نداشت و از این صفوان جمال، مقداری شتر کرایه کرد. آن روز تمام نشده بود که به خدمت موسی بن جعفر صلوات الله علیه رسید. حضرت(ع) فرمود که احوالت چطور است. عرض کرد الحمدلله خوبم. فرمود این شترهایت را به چه کسی کرایه دادی؟ گفت به هارون الرشید دادم. حضرت(ع)‌ فرمود برای چه به او دادی؟ گفت برای سفر حج است؛ اشکال ندارد. حضرت(ع) فرمود: أ تحبّ بقائه إلی یرجع فیخرج کرائک؟ آیا دوست داری زنده بماند تا برگردد و کرایه ات را بدهد؟ گفت: بله؛ دوست دارم. حضرت‌(ع) فرمود: و من أحبّ بقائهم فهو منهم و لو لحظة. کسی که بقایشان را دوست داشته باشد، مخصوصا یک لحظه بقای خبیث دیکتاتور آدم کشی مثل هارون را دوست داشته‌ باشد، او هم با آنها محشور می شود. صفوان جمال می گوید: بر من حالتی ... عارض شد. فقد ذهبت بکرة و بعت جمالي کلّها. صفوان می گوید: هنوز برنامه هارون انجام نشده بود، رفتم و همه شترهایم را فروختم. هارون دنبالم فرستاد. مثل اینکه خبر به هارون رسید؛ چون جاسوس داشت. هارون گفت: پس شترهایت چه شد؟ گفتم: ببخشید من پیر و عاجز شده ام و دیگر نمی توانم جلودار باشم و شترها را همراهی کنم. مجبور شدم و اینها را فروختم. هارون به او گفت: نه؛ مسأله ای نبوده و این به فتوای موسی بن جعفر(ع) بوده است. اگر دوستی من با پدرم نبود، سرت را می بریدم. تو به دستور موسی بن جعفر(ع) این کار را کرده ای. حاضر نشد حتی یک شتر به هارون بدهد.[6]

حالا این صفوان بن مهران در این روایت خدمت امام صادق(ع) عرض می کند: إِنَّ مَعِی شِبْهَ الْکَرِشِ الْمَنْثُورِ فَأُؤَخِّرُ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ حَتَّی عِنْدِ غَیْبُوبَةِ الشَّفَقِ ثُمَّ أُصَلِّیهِمَا جَمِیعاً یَکُونُ ذَلِکَ أَرْفَقَ بِی.

منثور یعنی پخش و پراکنده. معنای کرش دقیقا معلوم نيست. چون کرشی که ما داریم چیزی در حیوان هست که به منزله معده است. معده‌ نیست؛ بلکه شبیه معده است. در اینجا مسلما به این معنا نیست. معنای مشهورش، سیرابی است. معنای مَجازیش است. يعنی مقصود این است که خيلی زیادند و در بیابان پخشند. می خواست این را بگويد که در اول مغرب نمی تواند نماز بخواند. می گوید: به خاطر اینکه می خواهم حيوانات را جمع کنم، قدری طول می کشد و نمازم عقب می افتد. این چطور است؟ حضرت(ع) فرمود:

فَقَالَ إِذَا غَابَ الْقُرْصُ فَصَلِّ الْمَغْرِبَ فَإِنَّمَا أَنْتَ وَ مَالُکَ لِلَّهِ. (به محض اینکه خورشید غروب کرد، باید نمازت را بخوانی. خودت و همه اموالت مال خدایند. چه مانع دارد. باید نماز را در اول وقت،‌ در غروب، برای خدا بخوانی.)

حضرت(ع) در اینجا غروب را ذکر کرده است. يعنی محل شاهد ما این است که غروب کافی است.

 

سؤال: مقصود از غیبوبت شفق، غروب خورشید است؟

جواب‌: غیبت شفق یعنی زوال حمره مشرقیه. او گفت به بعد از آن می کشد. حضرت‌(ع) فرمود: نه؛ با خود غروب خورشید، نماز را بخوان.

 

سؤال: منظور از غیبوبت شفق، ذهاب حمره مغربیه نيست؟

جواب: نه؛ منظور، ذهاب حمره مشرقیه است. شفق به معنای‌ مشرق است.

سؤال: چرا می گوید: أُصَلِّیهِمَا جَمِیعاً؟

جواب: یعنی مغرب و عشا را باهم بخوانم و بینشان فاصله نیندازم. آن مستحب این است که با خود غروب، [نماز مغرب بخواند.] حضرت(ع)‌ اول وقت را برای نماز مغرب گفته است که با غروب است. ولی مستحب است که خواندن نماز عشا تا بعد از زوال حمره مغربیه که تا بیش از یک ساعت فاصله دارد، تأخیر بیافتد. اینکه حضرت(ع) فرموده است، راجع به نماز مغرب است.

 

از جمله روایات روایت، سماعة بن مهران است.

روایت سماعة بن مهران (لیس علیک صعود الجبل)

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَی بْنِ الْحَسَنِ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الْمَغْرِبِ إِنَّا رُبَّمَا صَلَّیْنَا وَ نَحْنُ نَخَافُ أَنْ تَکُونَ الشَّمْسُ خَلْفَ الْجَبَلِ أَوْ قَدْ سَتَرَنَا مِنْهَا الْجَبَلُ قَالَ فَقَالَ لَیْسَ عَلَیْکَ صُعُودُ الْجَبَلِ.[7]

این روايت هم همین طور برای غروب است و می گوید ما نمی دانیم؛ گاهی ممکن است خورشید پشت کوه باشد یا به خاطر ابر یا تپه های زمین، ما آن را نمی بینیم. حضرت(ع) فرمود همین که غروب ظاهر شد، نماز را بخوان و به گردنت نیست که بالای کوه بروی. لَیْسَ عَلَیْکَ صُعُودُ الْجَبَلِ. یعنی نمازت را بخوان. فحص با رفتن سر کوه واجب نیست.

این روايات از کثرت به حدی است که سیدنا الاستاد(ره) ادعای تواتر اجمالی آنها را کرده است؛ چون تواتر اجمالی یعنی اینکه به قدری زیادند که ما به ورود بعضیشان از امام معصوم(ع) علم اجمالی داریم.

 

سؤال: تواتر اجمالی در خواندن نماز کفایت می کند؟

جواب: آن بحث دیگری است. راجع به خود روایات می گوییم. در مورد اعتبار روایات، می گوییم هم صحت سندی و هم تواتر اجمالی دارند. پس تواتر هم کافی است.

 

... طایفه ديگر را برای بعد بگذاریم.

تضعیف سند بواسطه ملعون بودن احمد بن هلال

اما سند روایت سماعة بن مهران چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (خیلی خوب است.) عَنْ مُوسَی بْنِ الْحَسَنِ (خوب است.) وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (خوب است.) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ (لعنة الله علیه) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ.

آقای خویی(ره) فرموده است که این روایت موثقه است.[8] اما به نظر ما این روایت ضعیف است. آقای خویی(ره) از دو جهت موثقه اش کرده است؛ یکی از بابت خود سماعة بن مهران که فطحی بوده است. ولی بدتر از آن احمد بن هلال است که ملعون بوده است. ولی آقای خویی(ره) او را ثقه می داند. ولی ما قبولش نداریم؛ فلذا از نظر ما ضعیف است. این در جای ديگری بحث شده است.

ما به ضعف احمد بن هلال قائلیم به این دلیل که او بر ضد حسین بن روح ایستاد. حسین بن روح نزد شیعه، از نواب اربعه معتمد امام بود. این مرد، ضد او ایستاد و جايگاهش را رفض کرد و گفت من از او احق ام ... . این مطلب به امام(ع) رسید و از آن متعجب شد. هر چه نصیحتش کرد، اقرار نکرد و بر عنادش باقی ماند و استمرار پیدا کرد. تا اینکه امام(ع) لعنتش کرد و فرمود این مرد ملعون است. یعنی بر حسب هوای نفسش عمل می کند. یعنی ولایت ما را اظهار می کند؛ ولی دروغ می گوید.

 

سؤال: این شخص در اسناد نوادر الحکمه آمده‌ و نجاشی هم فرموده است که صادق الرواية است.

جواب: ما قبول نداریم. صادق الرواية یعنی ثقه است. اما لعن امام(ع) کارش را خراب کرده است و ...

 

سؤال: قبل از لعن چطور است؟

جواب: اگر ثابت شود که روایت قبل از لعن بوده است، عیبی ندارد. اما لحن امام(ع) در این قضیه ناظر به گذشته بود. می گوید که این آدم دروغگو است و به هوای نفسش عمل می کند ... . پس فایده ندارد و ملعون است و روایتش هم ... .

 

معنای تواتر اجمالی

سؤال: تواتر اجمالی در اینجا معنایش چیست؟

جواب: سه نوع تواتر داریم. تواتر لفظی، تواتر معنوی و تواتر اجمالی. تواتر لفظی این است که همه بر یک لفظ متفقند. در تواتر معنوی الفاظ مختلف اند و یکی جالس و دیگری قاعد گفته است؛ ولی یک معنا دارند. مضمون یکی است. تواتر اجمالی این است که در معنا و لفظ وحدتی ندارند. لکن ما علم اجمالی داریم که بعضی از اینها از امام(ع) صادر شده است. وقتی این علم اجمالی را داریم، باید اگر لازم مشترکی داشتند به آن قائل شویم. برای این مثال می زدند به اینکه در مورد شجاعت امیرالمؤمنین(ع) یک روایت در مورد جنگ جمل و یک روایت، ناظر به جنگ بدر و روایت ديگری ناظر به جنگ احد آمده‌ است. معنا و لفظ اینها یکی نیست؛ اما یک لازم واحد دارند که امیرالمؤمنین(ع) شجاع و قوی بوده است. این ثابت است. حالا هر کدامشان باشند، این لازمه هست. اگر به صدور بعضی از این مجموع، علم اجمالی داشتیم، دیگر ما به این لازم قائل می شویم؛ ولو اینکه در معناهم یکی نيستند. یکی از جمل، یکی از صفین، یکی از بدر و یکی از حنین است. در این صورت باید بگوییم که لازمه مشترکشان، اصل شجاعت امیرالمؤمنین(ع) است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo