درس خارج فقه استاد مرتضی جوادیآملی
1400/09/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد و تقليد/ خارج فقه /يجب علی كل مكلف ... مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا
بحث در مقام ثبوت ولايت فقيه در عصر غيبت است تا بعد به مقام اثبات برسيم آيا اساساً امکان دارد در مقام ثبوت که ما ولايت فقيه را در عصر غيبت از جايگاه امام معصوم(عليه السلام) بدانيم؟ آيا ثبوتاً ممکن است که ما ولايت فقيه را در عصر غيبت داشته باشيم که بعد از اين مرحله به مقام اثبات برسيم که حالا چگونه است؟ چگونه ميشود و به تعبير ديگر ادلهاي که براي اثبات ولايت فقيه است چيست؟ فرمودند که در عصر غيبت ما ميتوانيم مسئله را در صور مختلفي ارزيابي کنيم در مجموع پنج تا صورت را ملاحظه داشتند که ما براي اينکه يک مقدار گذشته، به صورت عبوري و گذرا عرض کنيم.
صورت اول اين است که همه فقهايي که بالفعل هستند و لااقل داراي شرايط لازم هستند و به تعبيري جامع الشرايط هستند فقيه جامع الشرايط او ميتواند از ناحيه امام معصوم(عليه السلام) به نصب امام فعليت در ولايت داشته باشد اين يک قول است که عموم استغرافي است يعني يکايک فقهاي جامع الشرايط اينها اهليت بلکه فعليت اعمال ولايت را دارند، اين يک. اين قول بيان شد و ردّش هم بيان شد که اگر اينطور باشد اصلاً قصه اضطراب و اختلالي که براساس آن در جامعه اين اتفاق ميافتد اين بالفعل مشهود است اگر همه اينهايي که فقيه هستند بخواهند بيايند و براساس فعليت ولايت إعمال ولايت بکنند اول نزاع و درگيري است. اين برهان تمانع که در حقيقت هر کدام ديگري را رد ميکند ﴿إذاً لذهب کل اله لما خلق﴾ اين است.
يک مسئلهاي که اتفاقاً امروز براي ما خيلي بايد مورد توجه باشد اين سياست کلي است که در يک حديث شريف آمده است که «الشرکة في الملک تؤدي الي الاضطراب» اين خيلي مسئله است «الشرکة في الملک» و منشأ همه فسادها اختلاف است همانطوري که منشأ همه صلاحها هم وحدت است. گاهي اوقات آدم فکر ميکند که مثلاً وحدت در کنار ساير کمالات و فضائل انساني قابل ارزيابي است نه، در طول آنهاست؛ يعني اگر وحدت باشد فضائل انساني در حقيقت مستقر است وگرنه به هيچ وجهي هيچ فضيلتي گوارا نيست. ما ميتوانيم وحدت نداشته باشيم اما عدالت داشته باشيم؟ آزادي داشته باشيم؟ آن جايي که سرزمين اختلاف و عداوت و تفرّق باشد اصلاً جاي عدالت هست؟ جاي آزادي هست؟ جاي ارزشها و فضائل انساني اصلاً هست؟ اينکه در ورود آقا رسول گرامي اسلام قبل از اينکه مسجد را به پا کنند فرمودند «تأخوا في الله اخوين اخوين» و واقعاً معاهده اخوت در آن سرزمين به عنوان يک فرهنگ فوق العاده خيلي ارزشمند است ما چقدر قدر اينها را ميدانيم که يک ارزشي را براي جامعه انساني آوردند که شما بياييد اساس حيات اجتماعيتان را بر مبناي وحدت درست کنيد. يعني واقعاً بحث دشمنيها عداوتها کينهها حقدها حسدها کبرها همه و همه در فضاي وحدت ميشکند از بين ميرود و اگر وحدت نباشد همه اينها رشد ميکند اگر اختلاف باشد تفرق باشد لازمهاش کينهها است حسدها است و خيلي از مسائل است.
حالا ما از اينها دور نشويم پس «الشرکة في الملک» اين «تؤدي الي الاضطراب» اختلال و اضطراب و اکنون ما اين را کاملاً در جامعه خودمان احساس ميکنيم که اين اضطراب و اختلاف اين است که الشرکة في الملک اتفاق افتاده است در قانون اساسي ما در حقيقت اينگونه از امور يعني قدرتها به درستي تفکيک نشده است يکي از مسائل سبيار پيچيده در علوم سياسي بحث قدرت است که امروزه واقعاً بحث قدرت را در علوم سياسي خيلي کار کردند و در باب علم و موقعيت الهي خدا را در دو اسم کاملاً ميبينند همه آن اسماء الله در دو اسم خلاصه ميشود يک اسم علم و ديگري اسم قدرت است. اين دو اسم از اسماء اللهي هستند که همه اسماء در اينها قرار ميگيرد. اگر حيثيت مبدأيت است با اين دو علم است حيات اگر هست حيات يعني چه؟ يعني علم مع القدرة!
بنابراين اين دو مسئله است که قدرت در مسائل سياسي بايد تحليل بشود و توزيع بشود و عادلانه باشد از مسائل بسيار پيچيده سياسي هم هست و راجع به اين است. اگر ما نتوانيم اينها را در جايگاه خودش بنشانيم يعني قدرت را در جايگاه خودش بنشانيم و به هر حال بخواهيم که انباشت قدرت در يکجا قرار بدهيم در جاي ديگر همينجوري مسئوليت متوجه باشد طبيعي است که اينجور مسائل را به همراه دارد. رد شويم! ما اين را رد کرديم گفتيم که نميتوانيم در مقام ثبوت بياييم بگوييم که همه فقهاي جامع الشرايط از ناحيه امام معصوم(عليه السلام) منصوب به نصب عاماند و قدرت إعمال ولايت را دارند. اين نميشود.
نظر دوم اين بود که يکي از اينها اينگونه باشد منصوب همه اينها باشند ولي إعمال ولايت از ناحيه يکي از اينها باشد. ميگوييم اين حرف ميتواند صحيحتر باشد اما «إنما الکلام» در اينکه اين يک نفر کيست و از کجا آمده؟ چون آنها نصب خاص که ندارند ائمه(عليهم السلام) نصب خاص ندارد «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام» اگر اين هست که مشخص نيست. اين در حقيقت اگر اينطور باشد برميگردد به اينکه ما چگونه آن فرد را بتوانيم پيدا کنيم!؟
رسيديم به امر سوم و آن اين است که همه در بدء امر داراي ولايت سياسي هستند اما اينها بيايند باهم توافق کنند که يکي از آنها إعمال ولايت بکند و ديگران نسبت به او تمکين بکنند آيا اين واقعاً امکانپذير هست يا نه؟ خودش اول کلام است اولاً بيايند توافق کنند روي يک نفر. آن يک نفر کيست؟ چه امتيازاتي بايد داشته باشد؟ اولاً و ثانياً آن چگونه انتخاب ميشود؟ آيا به اهل حل و عقد باشد؟ اهل حل و عقد از فقهاء باشد يا مثلاً بخشي از فقها باشد؟ حتي بايد تعيين کنيم که اعلم از آنها باشد در خصوص اعلم هم جاي بحث و گفتگو وجود دارد. خيلي استثنا اتفاق ميافتد که يک کسي مرجع عامه باشد و در همه جهات قدرت مطلقه باشد خيلي کم پيش ميآيد بنابراين اين مسئله هم هست.
پرسش: ...
پاسخ: ما با يک واقعيتي روبرو هستيم و آن اين است که اين جامعه بايد با يک ولايت سياسي اداره بشود. اين از مسلّمات است که جامعه بايد ولايت سياسي داشته باشد يعني قدرت سياسي و ولايت سياسي بايد وجود داشته باشد اما سخن اين است که اين ولايت سياسي بايد چگونه ملاحظه بشود؟ و چگونه إعمال بشود و چگونه است؟ شما الآن دنيا را که ملاحظه ميفرماييد دنيا به رغم همه تلاشهاي علمي فوق العادهاي که در زمينه سياسي انجام داد و اين همه علم توليد کرد و فلسفه سياسي علوم سياسي ووو و چقدر جنبههاي فراواني را براي اينها ايجاد کرد چه گفتگوهاي چند قرنه الآن در اين زمينه وجود دارد براي انسان که حداکثر چيزي که به آن رسيدند همين ليبرال دموکراسي است يعني آن چيزي که امروز بشر به لحاظ فکري براي قدرت سياسي رسيده است اين است که بالاخره آزاديهايي باشد و مردم هم بيايند اداره بکنند يعني حکومت مردم باشد واقعاً.
حالا خود اين مسئله با چند و چونش حالا چگونه است را اجاره بدهيد! ما يک مسئلهاي را در کنارش داريم و آن اين است که ما در يک فضايي زندگي ميکنيم که اين فضا فضاي الهي و اسلامي است و در اين فضاي الهي و اسلامي بنا هست که ما با مرکزيت و محوريت دين زندگي کنيم و اين ديني است که داراي هويت سياسي و اجتماعي است من اصلاً کاري به بيرون و قانون اساسي و وضعيت خودمان نداريم. واقعاً اينکه فقهاي ما خدا غريق رحمت کند گذشتگان را و زندگان را هم إنشاءالله در کنف حمايت آقا امام زمان(عليه السلام) محفوظ باشند اينها آمدند و چنين مدلي را آوردند به صحنه. چيز ديگري هم توليد نشد ما فقط يک سند توليد کرديم يک سند! و آن سند قانون اساسي است در طول اين چهل سال. به قول حاج آقا که بارها هم فرمودند در نماز جمعه هم فرمودند که ما يک قانون نانوشته داريم بنام فقه، يک قانون نوشته داريم بنام قانون اساسي. اين قوانيني که در مجلس ميرود اينها که هِر و بِر است قانون که نيست. همينجوري دارند مينويسند. قوانيني که واقعاً قانون باشد و مستند به فقه باشد و اينجور مبانياش در مقدمه قانون اساسي واقعاً به قول حاج آقا يک کتاب علمي است انصافاً مبانياش و اصولش همه اينها هست.
يک مدلي طراحي شده آن هم اوايل بود هنوز تجربه پختهاي نبوده و آمدند مستند به اينکه ما در عصر غيبت هستيم چرا اين حرف را زدند؟ چرا اين کار را کردند؟ چرا نرفتند به سراغ قوانين اساسي که در دنيا وجود دارد؟ براي اينکه اين علمي است بنام علم انساني که از علم اسلامي الهام گرفته است علم اسلامي ما فقه است. فقه سياسي ماست علم اسلامي ماست. اين علم انساني است بنام حقوق و قانون اساسي. چرا انساني است؟ چون ناظر به شؤون انساني است به علوم انساني ميگويند علوم انساني، از آن جهت که ناظر به شؤون انساني است نه اينکه ناظر به اين باشد که موضوعش انسان است. حالا آن به جاي خودش محفوظ است، چون دارد شؤون انساني را تدبير ميکند ميشود علم انساني. سياست اين است اقتصاد اين است فرهنگ اين است و امثال ذلک.
ما الآن يک شأني داريم يک شأن عامي است براي همه انسانها است که اينها بايد يک قدرت سياسي داشته باشد و همه هم به آن قدرت سياسي متکياند در آمد و شدها، در رفت و آمدها، در زندگي در نقليه در همه چيز کدام شأن است؟ آب، برق، گاز، همه هر چه که داريم بايد با قدرت سياسي جلو برود. و الا بينظمي و ناامني و امثال ذلک حاکم ميشود که هيچ. پس همگان متفقيم که قدرت سياسي را بايد داشت و چقدر ما خوانديم چقدر رواياتي است که ائمه(عليهم السلام) تأکيد بر اين قدرت دارند. تأکيد بر امارت و امامت اين دارند حتي خودشان هم نبودند آقا امام صادق(عليه السلام) در حال طواف بودند که ظاهراً از حالا اشتر يا مَرکبي که داشتند افتادند و پايشان زخم شد امير حاج که آمد بالاي سر آقا امام صادق(عليه السلام) آقا گفت مگر تو امير نيستي؟ برو چرا اينجا معطل هستي؟ نميشود که کاروان را همينجور رها کرد حجاج را. با تشر او را رد کرد که جامعه بايد يک نظمي داشته باشد نظام باشد.
پس بنابراين بدون قدرت سياسي ما نميتوانيم يک لحظه زيست کنيم.
پرسش: تا اينجا کاملاً درست است منتها آنهايي که مخالف هيمنه کلي ولايت فقيه هستند ... ما اگر قرار باشد يک فقه و يک قانون نانوشته بنام فقه داشته باشيم و يک قوه اجرايي بنام ولايت فقيه داشته باشيم و يک جامعهاي که معطل است که کي ميتوانيم به اجرا در بياوريم ...
پاسخ: اجازه بدهيد که ما قدم به قدم پيش برويم. پس ما يک اصل عقلايي داريم و آن اصل قدرت سياسي است که همه انسانها همه عقلاي قوم به اين امر متفقاند ما که در اين بحثي نداريم. اصل عقلايي که در فضاي دين دارد شکل ميگيرد اين است که ما که با اين دين داريم زندگي ميکنيم اين دين ديني است که با هويت سياسي همراه است. اين دين لحظهاي از هويت سياسي و هويت اجتماعي دور نيست خصوصاً آموزههايي بزرگي که در اين دين وجود دارد مسئله انفال، مسئله حدود، مسئله امر به معروف و نهي از منکر، مسئله دفاع از مرزها، مسئله نگاهداشت ذهن مردم، جامعه. مگر ميشود اينها بدون حکومت باشد؟ بدون قدرت باشد؟
اين هم باز ميبينيد ما قدم به قدم جلو بياييم پس اصل قدرت سياسي يک امر عقلايي است ضروري مجتمع است تمام شد و رفت، اين يک. حالا آن دليلي که جناب بوعلي سينا براي استدلال بر نبوت دارد بجاي خودش محفوظ است. ما الآن از آن مسير نميآييم. پس اصل ولايت سياسي يک اصل عقلايي است. دو: ما به عنوان «نحن معاشر المتدينين، نحن معاشر المؤمنين» در فضاي ايماني خودمان ميبينيم که بدون دين لحظهاي نميتوانيم زندگي کنيم و دين هم يک هويت سياسي و اجتماعي دارد. ديني که ما در او از او تعريف ميکني ممکن است در اهل تسنن چنين هويتي نباشد ولي ما در فضايي داريم زندگي ميکنيم بنام مکتب تشيع که اصلاً با هويت سياسي آميخته است. آموزههايي که ما داريم به مراتب اين آموزهها خودشان را با قدرت سياسي آميخته کردند اين هم از اين.
مرتبه سوم اين است که پس ما قدرت سياسي ميخواهيم براساس يک عقل عقلايي. و اين قدرت سياسي بايد در کسوت مکتب تشيع ديده بشود و ما داريم آن تعين اصلي را آن قدرت اصلي را در تعين مکتب ميبينيم. حالا اين را ميخواهيم پياده و محقق کنيم چکار کنيم؟ امر داير است بين معصوم که موجود نيست، فقها و عدول مؤمنين و فساق. حتي تا فساق هم نظر دادند در روايات ما هست که اگر عدول مؤمنين نبودند فساق مؤمنين! يعني اين حد که جامعه ميخواهد.
الآن ما در شرايطي هستيم که بالاخره فقهايي هستند عصر غيبت است ما اين دو مرحله را هم پشت سر گذاشتيم يک: اصل عقلايي قدرت سياسي. دو: اصل ايماني که اين قدرت سياسي بايد در قالب اين مکتب ارائه بشود. حالا ما ميخواهيم اين را محقق کنيم چگونه محقق کنيم؟ به چه عهدهاي؟ الآن که شما تفکيک کرديد عرض کرديم که ما اينجا تفکيک نداريم بعد از اين دو اصل، وارد ميشويم که تحقق اين قصه با کيست؟ چه کسي ميتواند؟ ترديدي نيست اگر ما فقط آن اصل اول عقلايي را داشتيم ميرفتيم دنبال سياستمداران و دنبال آشنايان به اين امر و انتخاب ميکرديم. اما الآن ما که آمديم و آن اصل دوم عقل ديني که مکتب تشيع است را هم بر آن بار کرديم، يعني جامعه داراي يک قدرت سياسي است که اين قدرت سياسي بايد به رنگ مکتب تشيع در بيايد.
اين را چه کسي محقق کند؟ همين جا بحث مقام ثبوت ما اينجاست. اولين چيزي که به ذهن ميرسد ميگوييم اگر فقط آن اصل اول بود حالا ما فقيه را به عنوان يک گزينه داشتيم ولي وقتي رسيديم به اينجا، فقيه الآن در آن تعين پيدا ميکند متعين ميشود چرا؟ چون شما ميخواهيد که اين قدرت سياسي را در قالب يک مکتب تشيع ببينيد. چون در قالب مکتب تشيع است پس بايد فقيه باشد. تا اينجا که ما بحثي نداريم. «من کان الفقهاء و فلان» که از او به عنوان فقيه جامع الشرايط ياد ميشود. تا اينجا با ما همراه باشيد يعني باشيد که نميخواهم بگويم حتماً. ميخواهم بگويم که اينها را قدم به قدم جلو آمديم.
الآن ما در مقام ثبوت هستيم که آيا ميشود در عصر غيبت فقها را به عنوان صاحبان ولايت سياسي به صحنه آورد و از آنها دعوت کرد؟ ميگويد بايد به گونهاي آنها را به صحنه آورد که موجب نگراني نباشند تفرق نباشد تشتت نباشد بايد به گونهاي به صحنه بيايند که اصول ولايت سياسي حفظ بشود يعني تفرق نباشد تشتت نباشد اختلافي ايجاد نشود فسادي در آن ايجاد نشود و امثال ذلک. براي اين منظور ميگويند که يا همه اينها حالا همين پنج صورتي که داشتيم يا همه اينها داراي ولايت سياسي هستند که نميشود و گذشت که نميشود. يا نه، يک نفر از اينها هست و توافق بکنند بر آن يک نفر، اين هم باز جاي بحث است عيب ندارد که اگر بشود که همه اينها توافق بکنند بر يک نفري که آن إعمال ولايت بکند از چه راهي توافق حاصل بشود؟ آيا براساس انتخابات باشد؟ براساس اهل حل و عقد باشد؟ براساس به تعبيري برخي از بزرگان دو مرتبهاي بشود؟ يک مرتبه خبرگان انتخاب بشوند خبرگان بيايند از آنها بين افراد يکي را انتخاب بکنند اين گونه از مسائلي که اين آقاياني که الآن براساس قانون اساسي نوشته ميشود اين مورد سوم شده است. گفتند آنهايي که در عصر غيبت بناست حکومت بکنند فقط فقها هستند، يک؛ از فقها بين آنها فقهاي جامع الشرايط باشند، دو؛ و نحوه انتخابش هم دو مرحلهاي است که مردم بيايند خبرگان را انتخاب کنند و خبرگان يک نفر را انتخاب کند که صاحب إعمال ولايت سياسي باشد تا اينجا تقريباً اين هست.
اگر به اين صورت باشد شايد در مقام ثبوت ما محذور کمي داشته باشد ولي الآن سخن اين است که بحثي را ايشان اينجا مطرح ميکنند و آن بحث اين است که بنابراين آن کسي که دارد إعمال ولايت ميکند کيست؟ يک کسي است که براساس انتخاب مردم حاصل شده است آيا اين باعث نميشود که ما اين ولي را وکيل بدانيم و نه ولي؟ چرا؟ چون در حقيقت اين خبرگان آمدند و يک فردي را انتخاب کردند اگر مردم بيايند يک فردي را انتخاب بکنند يعني وکالت. اين را دارند جواب ميدهد به اينکه اين اشکال قابل دفع است چرا؟ چون ما يک نصب عام داريم همه فقها از جايگاه اهل بيت(عليهم السلام) ولو در حدّ شأنيت نميگوييم در حد فعليت، ولو در حد اهليت و شأنيت دارند و بعد وقتي فقها آمدند و براساس حالا يک مرحله يا دو مرحله رأيگيري کردند و فرد شايسته را انتخاب کردند آن کسي که داراي شأنيت و اهليت بود الآن چه ميشود؟ فعليت پيدا ميکند. کاري که الآن فقهاي ما کردند در خبرگان و در قانون اساسي و اين نظام را ايجاد کردند که ما بياييم اينجا.
پرسش: ...
پاسخ: حالا انتخابي شده است از بين افرادي که آنها منصوباند يعني در حقيقت اين فقهايي که جامع الشرايط هستند منصوباند و فلان.
پرسش: ...
پاسخ: نصب شأني دارند بله.
پرسش: ...
پاسخ: اگر بالفعل باشد که ميشود اول و دوم که محذورش جدي است و اختلاف ايجاد ميکند.
پرسش: ...
پاسخ: ايشان ميگويد اشکال دارد ما بنا نيست که حرف ايشان را بگيريم.
پرسش: ...
پاسخ: الآن مستقيماً ائمه(عليهم السلام) اين ده نفري را که الآن پنجاه تا فقيه داريم اين ده نفري که فقهاء جامع الشرايط هستند اين ده نفر شأنيت اين را دارند که إعمال ولايت کنند اين شأنيت چه زماني به فعليت ميرسد؟ آن وقتي که خبرگاني يا مردم کلاً بيايند و فقيهشناس باشند فقيه جامع الشرايطشناس باشند فقيه آگاه باشند و اين را انتخاب کنند اين راهي که آقايان فقهاء ما در قانون اساسي رفتند آخرين حد از راه است. ما که فقيه بايد داشته باشيم الآن داريم بحث مقام ثبوت را ميکنيم که در مقام ثبوت آيا ميشود فقها را به صحنه آورد؟ ميگويند اگر بخواهيد به مقام ثبوت بياوريد راهش اين است که اولاً همه را نميتوانيد إعمال قدرت کنيد يعني جميع به معناي عموم استغراقي نميشود اتفاق اينکه اينها روي يک نفر اتفاق بکنند نميشود راه به اين منتهي ميشود که همه اينها داراي ولايت سياسي شأني و اهليتي هستند، يک؛ و براي اينکه اين يکي از آنها نه همهشان، فعليت ولايي پيدا بکند راهش اين است يا همه مردم يک دفعه ميآيند مثل امام خميني(رحمة الله عليه) همه مردم به اتفاق کل از خواص و اخص و عام انتخاب کردند که شما ولي فقيه شويد! جا براي انتخاب خبرگان نبود مستقيماً آمدند. يا نه، مراحل بعدي ما کسي را در اين حد نداريم که عام و خاص همه بيايند انتخاب بکنند، بايد که خواص بيايند به ميدان و انتخاب بکنند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، مرجعيت شأن اجتماعي است آنچه که لازم است و ضروري است و کف کار است فقاهت و اجتهاد است بايد اجتهاد باشد.
پرسش: ...
پاسخ: ما الآن بحث کلي ولايت فقيه را داريم شما کاري به شخص نداشته باشيد. ما در عصر غيبت هستيم و ميخواهيم ولايت سياسي را براي امت اسلامي امتي که مبتني بر تعاليم قرآن و عترت و اهل بيت(عليهم السلام) هستند را ميخواهيم اداره بکنيم.
پرسش: ...
پاسخ: اين را هم عرض ميکنيم ... الآن شما اجازه بفرماييد ما آن ولي را انتخاب ميکنيم اما اين ولايت را که ميگوييم إعمال بکند در قالب فقاهت بايد إعمال بکند که اين را عرض ميکنيم که اين چگونه است. الآن ما در مقام اصل پيدايش قدرت سياسي هستيم قدرت سياسي در نظام حالا نظام که عرض ميکنيم نه نظام مصطلح عيني! نه، در مجتمع مسلماناني که با مکتب تشيع ميخواهند زيست بکنند شما اجازه بفرماييد اين را قدم به قدم جلو ببريم، چون ميخواهيم با همفکري جلو ببريم مطابق با مبانيمان.
ما که نميتوانيم غير فقيه را بگيريم براساس اصل. ما که نميتوانيم اصل ولايت سياسي را نداشته باشيم اصل اول. ما که نميتوانيم اين ولايت سياسي را آزاد بگذاريم حتي ولايت فقيه بيايد، اين هم نميشود، دو. الزاماً قدرت سياسي ميخواهيم و اين قدرت سياسي هم بايد لزوماً در قالب مکتب تشيع شکل پيدا بکند و در قالب مکتب تشيع در عصر غيبت امري جز به فقاهت برنميگردد.
پرسش: ...
پاسخ: نه، شما منصوب به شأن را شخص بالفعل نگيريد. منصوب بالشأن يعني يک رکن کار آماده شده است رکن ديگر مانده است. ما الآن در چه جامعهاي حرف ميزنيم؟ در يک جامعهاي که باور دارد که در عصر غيبت دارد زندگي ميکند و در عصر غيبت با ديني ميخواهد زندگي کند که اين دين هويت اجتماعي و سياسي دارد اين ديني که حالا ما فعلاً در جمع خودمان ببينيم که چه ديني داريم واقعاً. ما با اين فضا نميتوانيم يک وقت است که جامعه ميگويد ما مکتب تشيع را بالاي سرمان ميگذاريم ولي معنايش اين نيست که يک دو سه همه چيز را إعمال کنيم ما مثلاً نماز و روزه را داريم اما اينکه تحت ولايت سياسي و اينها برويم نيستيم. آنکه اصلاً هيچ!
اما اگر به تعبيري به جمهوري اسلامي رأي داديم و مرادمان از جمهوري اسلامي را تعريف کرديم يعني ما وارد يک نظامي ميشويم که قدرت سياسياش از جايگاه مرجعيت و دين دارد تأمين ميشود اگر شما جمهوري اسلامي را نپذيرفتيد که الآن فرمايش جناب آقاي باستاني است خيلي خوب، ما آنجا را کاري نداريم. ولي اگر ما پذيرفتيم که در جمهوري اسلامي ميخواهيم زندگي کنيم جمهوري اسلامي اين دو تا اصل يا سه تا اصل را دارد يک: قدرت سياسي کلي و اصل عقلايي است. دو: اين قدرت سياسي در قالب مکتب تشيع است. سه؟ اين قالب تعينش در عصر غيبت با فقاهت است. اين سه تا اصل را بايد بپذيريم.
وقتي پذيرفتيم حالا ما ميخواهيم اين اصل سوم را محقق بکنيم اين سياست اصل را باهم محقق کنيم محققش به چيست؟ بگوييم که همه فقهاء داراي ولايت سياسي هستند اين نميشود. همه ولي اتفاق بر يک نفر هم نميشود. انتخاب اعلم که باز يک قسم ديگري بود اين هم نميشود راهش به اين است که ما بگوييم اين فقها از ناحيه شارع که فرمود «من کان من الفقهاء و فلان فلان فلان فللعوام ان يلقدوه» اينها شأنيت ميسازد اهليت ميسازد. در خصوص تقليد فعليت ميسازد لذا همه فقها که داراي شأنيت مثلاً اعلميت و امثال ذلک هستند ميتوانند شأن افتا و اينها را داشته باشند اما شأن ولايت سياسي را چون يک نفر بايد باشد اين يا به انتخاب همه مردم است مثل امام(رحمة الله عليه) يا به انتخاب عده خاصي است که از او به عنوان ياد ميکنيم که دو مرتبهاي ميشود.
اين محذوري در مقام ثبوت ندارد حالا بعضي ميخواهند بگويند که محذور دارد، نه واقعاً محذوري ندارد چرا؟ البته محاذير ممکن است از راههاي ديگر پيدا بشود که مثلاً همان شبهه دور و امثال ذلک باشد ولي از اينکه خبرگاني از بين مردم انتخاب بشوند الآن مثلاً ما در بحث فقاهت مگر به خبرگان رجوع نميکنيم که شما ميخواهيد يک فقيهي را انتخاب بکنيد براي مرجع فتواي خودشان دو تا مجتهد باشند که نظر بدهند؟ اين همين است.
پرسش: ...
پاسخ: نه، مخالف نصب نيست مخالف ثبوت است ميگويند در مقام ثبوت نميشود.
پرسش: ...
پاسخ: همين است چارهاي هم نيست اينجور نيست که فقها کار نکرده باشند در اينکه قانون اساسي اينجور است تلاش فوق العاده براي نوشتنش شده است يک کساني مثل خود همين ايشان و امثال شهيد بهشتي که خرّيط اين فن بودند و دقتهاي فوق العادهاي حاج آقا ميفرمودند که ما سه ماه آنجا مثل اينکه جواهر بحث ميکرديم آنجا کار ميکرديم. سه ماه در آنجا شب و روز، گفتند تمام خورد و خوابمان هم همانجا بود و سه ماه چون براي اولين بار داشت قانون اساسي نوشته ميشد و زمان هم خيلي محدود بود و امثال ذلک گفت سه ماه شبانهروز کار جواهري انجام ميداديم به اينجا رسيديم و الآن محصول کار اين است. الآن ما هر چه ميبينيم ميخواهيم باز کنيم ببينيم که ما چه خللي و فُرجي در اين قصه پيدا ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: بله، ما الآن کيفيت را کاري نداريم ببينيد اصل ...
پرسش: ...
پاسخ: ما الآن شما روي فعليت ميبريد! با فعليت کار داريد.
پرسش: ...
پاسخ: حاج آقا هم اتفاقاً ميگويند که فقه تا کجا پيش ميرود؟ من اتفاقاً سؤال خاص کردم که اين ولايت مطلقه، ميفرمود که فقه تا کجا پيش ميرود؟ تا هر کجا که فقه ميرود فقيه هم باشد. نه اينکه زوري باشد و فلان باشد. ما کاري به اينها نداريم اينها مسائلي است که ميرسيم شما اجازه بفرماييد که ما اصل اين قدرت سياسي را درست کنيم ميگفت بگو الف، ميگفت من نميگويم!