درس خارج فقه استاد مرتضی جوادیآملی
1400/09/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد و تقليد/ خارج فقه /يجب علی كل مكلف ... مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا
همانطوري که مستحضر هستيد ما به لحاظ مباحث در کتاب اجتهاد و تقليد هستيم و اولين مسئلهاي را که مرحوم سيد در کتاب اجتهاد و تقليد مطرح فرمودند اين است که «يجب علي کل مکلف في عباداته و معاملاته أن يکون مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا» به همين زمينه بحثي بود که ما وارد بحث اجتهاد شديم و مباحث اجتهاد به لحاظ مبادي اجتهاد مسائل اجتهاد اقسام مجتهد مباحثي مطرح شد و بعد به شؤون مجتهد رسيديم که سه شأن عام براي مجتهد ذکر شده است دو تا مورد اتفاق است و امر سوم جاي بحث و گفتگو دارد. شأن افتا و شأن قضا از موارد مورد اتفاقي است که فقها نسبت به فقيه دارند در عصر غيبت اما در عصر غيبت آيا ولايت سياسي هم براي فقيه هست يا نه، اين جاي بحث و گفتگوي زيادي داشت.
به لحاظ خود دين روشن شد که دين يک هويت سياسي و اجتماعي دارد ذاتاً اين دين با مباحث سياسي عجين است همانطوري که بحثهاي اعتقادي و اخلاقي و تربيتي و عبادي دارد نسبت به مباحث سياسي و اجتماعي هم ملتزم است و اينها به عنوان اجزاي اصلي اين حقيقت قرار دارند. نه اجزايي که مثلاً حالا فرض ميگوييم عبادات معاملات و فلان، اينجوري نيست که سياست يک جزئي از اجزاي دين باشد اين توليت سياسي از جايگاه دين در تمام زوايا رفته است حتي در مباحث اعتقادي درست است که شخص ميتواند ولي دين از جامعه اسلامي خواسته است از جامعه ايماني خواسته است وقتي ميفرمايد که ﴿کنتم خير امة اخرجت للناس﴾ يا ﴿المؤمنون بعضهم اولياء بعض﴾ اين دسته از مسائل نشان ميدهد که ما يک انسجام دروني در فضاي دين داريم وقتي ميفرمايد که ﴿و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا﴾ بعد ميفرمايد که اين تفرق موجب وهن شما ميشود موجب سستي و ضعف ميشود باعث نزع قدرت ميشود ﴿و لا تنازعوا فتفشلوا فتذهب ريحکم﴾ همه اينها نشان از اين است که اين جامعه ايماني مورد خطاب است.
با اين هويتي که ما از اين داريم ميشناسيم به اين معنا ميرسيم که اين هويت سياسي را بايد يک قدرت سياسي حفظ بکند و از اين زاويه به لزوم قدرت سياسي در دين پي ميبريم مباحثي که در دين وجود دارد وقتي ما بخواهيم باز کنيم مثلاً مرزداري حدود و مرزها را مخصوصاً در گذشته چه مشکلاتي وجود داشت الآن هم مشکلات خاص خودش را دارد. الآن مثلاً ميگويند که حقوق دريايي يا رژيم دريايي که مثلاً ما در درياي خزر داريم اينها را چه کسي بايد مرزداري بکند؟ اگر قدرت سياسي نباشد که نميشود.
پرسش: منظور از دين يعني اسلام اعم از عصر غيبت و عصر حضور ائمه يا کل دين «بما هو دين» ما اين را بخواهيم بپذيريم حتي با آموزههاي درست هم منافات دارد مثلاً آن جلد قيصر و مسيحش ... ميگويد ما به جوهر مسيحيت که نگاه ميکنيم بناي مسيح به عدم دخالت در امور است ...
پاسخ: حالا اين ممکن است ما بايد ببينيم که چگونه است چون آنها دين تحريف شده است.
پرسش: با آن کاري نداريم ميخواهم بگويم که از خود قرآن هم اين برميآيد که حيطهاي اختيارات فلان نبي که در تفسير هم فرمودند که حضرت نوح با ملأ کافر شايد با يک عدهاي در برخورد داشته در اجتماع، ولي داعيه تشکيل حکومت نداشته است! ... پس به عموم دين شايد نگردد به شرايط برگردد!
پاسخ: نه، ديني وقتي به کمالش رسيد اين را دارد مضافاً اينکه در ارتباط با حضرت عيسي(عليه السلام) «فلما احس عيسي منهم الکفر قال من انصاري الي الله قال الحواريون نحن انصار الله» اين نشان از اين است که بالاخره يک ضابطهاي بايد وجود داشته باشد و الا حضرت عيسي بيايد نصيحت بکند و بعد هم يک عدهاي او را دار بزنند پس براي چه چيزي آمده است؟ يا مثلاً حرکتي که حضرت موسي(عليه السلام) دارد درست است که شايد با اين ويژگياي که ما گفتيم چون آنجاها زمان زمان قبيلهاي بود عشيرهاي بود
پرسش: ...
پاسخ: هيچ کدام از اديان هم اديان جهاني نبودند الآن اسلام فقط دين جهاني است در آنها مال قبايل و عشاير و اينها بودند مال يک نحله بود. الآن مثلاً حضرت موسي(عليه السلام) وقتي اين قوم بني اسرائيل از کنار درياي نيل رهان آمد آن طرف ديد که يک عده دارند بتپرستي ميکنند لذا آنها گفتند که يا موسي ﴿اجعل لنا الهه کما لهم آلهه﴾! اينها دارند ما هم اينجوري بکنيم. ميگويد ما کاري با آنها نداريم ما خودمان هستيم. حضرت موسي(عليه السلام) به اين عظمت ميگويد ما کاري با آنها نداريم ما براي خودمان هستيم. آنها گفتند ﴿فاجعل لنا آلهه کما لهم آلهه﴾ يعني چه؟ يعني يک عدهاي بودند در کنار همين قوم بني اسرائيل داشتند بتپرستي ميکردند ولي حضرت موسي(عليه السلام) مأمور به همان قوم بغليشان هم نبوده است اما پيغمبر آن کتاب را آورده «نذيرا للعالمين» «نذيرا للبشر» «کافة للناس».
پرسش: پس معلوم ميشود آنجايي که دست پيغمبر و اهل بيت بود زمان منصور دوانيقي حضرت امام حسن(سلام الله عليه) ديدند که ميتوانند دانشگاه تأسيس کنند دانشگاه تأسيس کردند يعني در آن موقع مجال دخالت نميدهند من عرضم اين است که در عصر غيبت ... در عصر غيبت اين هيمنه جهاني دادنِ به دين اصلاً محقق نخواهد شد! مگر اينکه ظهور اتفاق بيافتد!
پاسخ: ببينيد دو تا حرف است ما اتفاقاً بحث يکسال و عمدتاً همين بحثها بود که ما به اين آموزهها توجه کنيم اين آموزهها که از ناحيه دين دارد يعني ما آموزههاي ديني را الآن مثلاً فرض کنيد جامعه اسلامي بايد از امنيت برخوردار باشد هيچ کس نبايد به جامعه اسلامي تعرض کند اين چگونه امکان دارد؟ يا مثلاً بحث قضا، قصاص، ديات، حدود، اينگونه از مباحثي که هست آيا اين بدون حکومت اصلاً امکان دارد؟ يا مسائلي که تدافعي است دفع دشمن و امثال ذلک است حالا دفع دشمن الآن به صورت نرمافزاري شده و بحثهاي فضاي مجازي و امثال ذلک است اينها بدون قدرت سياسي که امکان ندارد. در حالي که همه اينها هم به دستور دين است دين ميگويد آقاي مرزدار دين، عالماني که مرزداران دين هستيد، از دين حمايت کنيد.
الآن اين ايتام آل محمد(صلوات الله عليه) همين جامعه ما هستند به شدت در معرض اين تهديدهاي فرهنگي و اينها هستند دارند ميربايند انصافاً خطفه است اگر يک قدرتي براي يک نظام ديني نباشد ما اگر بگوييم مال زمان امام زمان(عليه السلام) است بايد دست روي دست بگذاريم و همينجور مثل حوزه قديم کتاب خودمان و کار خودمان و اگر يک نفر مراجعه کرد که کرد، نکرد هم که نکرد!
پرسش: بحث به جاهايي ميرسد ... ما با پيشفرضها و چيزهايي داريم بحث را پيش ميبريم که کأنّ بايد از آن خارج نشويم و الا حقيقتاً آدم نگاه ميکند حتي همان حوزه به ظاهر غير سياسي قبل از انقلاب چرا در کف جامعه و در خيلي از جاها کلامش نافذتر بود اما الآن با وجود حاکميتي که ادعايش را ميکنيم در بين خود آقايان خيلي از اوقات کلامشان نافذ نيست. پيداست که خود دين يک ساحتي را تعريف کرده در عصر غيبت و يک سري آموزههايي را طلب کرده که در اين عصر بايد در آن حد بروز کند!
پاسخ: نه، الآن در عصر قبل از انقلاب هر به قول حاج آقا با سجاده و جانماز و تسبيح ميرفتند در دانشگاه و کافر برميگشتند اين حرفها نبود ما فقط يک جمع خصوصي خودمان بوديم اما الآن اگر شما قبل از انقلاب را با اين فرهنگ داشته باشيد يکي هم مسلمان نبود. الآن خيلي فرق کرده است شما مطمئن باشيد اگر هم اين قدر قدرت نبود اين هجمه را شما نگاه کنيد شما در گذشته جسارت است يک عکس نميشد عکسهاي، ولي الآن همه چيز در معرض است ميربايند اين دانشجو دارد درس ميخواهند دختر و پسر، پرستاران ما را دارند به لحاظ اينکه هزار هزار پرستار دارند ميبرند! اصلاً اين حرفها که نيست قابل مقايسه نيست اگر خداي ناکرده قدرت ديني را ما بخواهيم کم بکنيم درست است شما در حقيقت ببخشيد خود ما هم همينجور هستيم خلط مفهوم و مصداق ميکنيم مصداقاً همان که ميفرماييد است بله، اينها کاري کردند که متأسفانه آدم حتي تئوري هم ميخواهد دفاع بکند اين بزرگوارها نميتوانند از بس اين مسائل اينجوري مشبّه شده است. ولي در واقع که ما نگاه بکنيم با قطع نظر از مصداق خارجي با اين آموزهها هستيم ما با اين آموزهها روبرو هستيم الآن حتي خود برخي از افراد فقهاي ما که به شدت از اين انقلاب و اينها هم آسيب ديدند و در معرض اين همه حرفهاي سنگين بودند اينها ميگويند که ما با چنين حقيقتي روبرو هستيم نميتوانيم بگوييم از اينها اعراض بکنيم. دست از اينها برداريم آنها به لحاظ مصداق خارجي نشان ميدهد که باطلاند چون اينها حق را دارند ميگويند يعني اين روايات ما و اين آموزههاي ما ميگويند جامعه اسلامي بايد اين ويژگيها را داشته باشد جامعه اسلامي بايد متحد باشد جامعه اسلامي بايد امنيت داشته باشد جامعه اسلامي بايد که حدود و صغورش مشخص باشد احکام الهي عجيب است! احکام الهي را اجرا بکند نماز جمعه را اجرا کند نماز عيدين را اجرا بکند ووو اينها همه آموزههايي است که ما داريم.
اگر بگوييم اينها تعطيل باشد تا عصر امام(عليه السلام) که هيچ! ولي ما هستيم و اين سيل اين دسته از آيات و روايات و اينکه ما در عصر غيبت رها شده نيستيم. حالا بايد چگونه سازوکار چيد که به اين جاها نرسيم الآن حاج آقا هم ميفرمودند که مثلاً در بحث اصول قانون اساسي همه اين اصول باز شده است غير از اصل ولايت فقيه، باز نشده است. ولي اين بحث باز نشد مباحث را به دنبال دارد تبعات خاص خودش را دارد. اگر ما اينجوري ورود نکنيم که بالاخره مثلاً مباحث دوري را دور را دور صريح و مصرّح يا مضمر را در نظامات قانوني خود نبينيم ممکن است که يک امنيت بهتري را براي جامعه رقم بزنيم حالا ببينيم که
پرسش: اين اشکال ... خود اسلام جامعيت دارد هويت سياسي و اجتماعي اگر بهتر و قويتر از ظهوريت فردي نباشد حداقل به اندازه هويت فردي است ... اين فهم از اسلام، اسلام دوم اسلام سوم و عمل به اسلام اين مشکل دارد خود اسلام در ذات مشکلي ندارد و هويت سياسي و اجتماعي دارد.
پاسخ: جمع اينها هم کار آساني نيست.
پرسش: اصل اسلام که مشکلي ندارد واقعاً.
پاسخ: نه مشکلي ندارد به لحاظ ذهني و کاغذي اشکالي ندارد ما هم الآن به لحاظ فنّي و مثلاً به لحاظ اجرايي توانستيم مثلاً حتي مسئله هنر را مسئله موسيقي را حل کنيم؟ اين ضعفها وجود دارد که اين دوستان اينجوري صحبت ميکنند ولي من معتقدم که نه، ما مجال فراواني داريم امّهاتي داريم و محکماتي داريم که با آن محکمات بايد راهبري کنيم فضاي ديني را اين الآن هست الآن اينکه ما بگوييم دين يک هويت سياسي و اجتماعي دارد اين منار ماست اين محکم ماست ما هر جايي که داريم ميلغزيم بايد به اين توجه کنيم آقا دين داراي هويت سياسي است. نميشود فاصله بگيريم نميتوانيم جدا بکنيم نميتوانيم متشتت و پراکنده زيست بکنيم.
دين براي جامعه امنيت ميخواهد دين براي جامعه امنيت ميخواهد نه اينکه امنيتي که ميخواهند نه! امنيت شايسته ديني. دين ميخواهد افراد جامعه با کرامت زندگي کنند اينها گزارههايي است که ما از خود داريم ميگيريم ما نميتوانيم اينها را بگوييم که جداي از دين است.
برگرديم به آنچه که به عنوان اصل در اينجا بيان شده است. اصل چيست؟ اصل اين است که ما ببينيم که در مقام ثبوت آيا خلافت يا حکومت فقها امکانپذير است يا نيست؟ عرض شد که چهار يا پنج صورت پيدا ميکند صورت اول را داريم بررسي ميکنيم که بنا شد بگوييم که در عصر غيبت چون بنا شد اولاً در عصر غيبت دين باشد اولاً و آن کسي که دين را ميخواهد محقق بسازد و زمامدار اين امر هست غير از فقيه نميتواند باشد ثانياً فقها در عصر غيبت عهدهدار تحقق دين هستند ثالثاً حالا کدام يک از فقها و چگونه اين را انتخاب بکنيم؟
يک نظر اين بوده که ما بگوييم همه فقهايي که در عصر غيبت هستند بالفعل اينها داراي صلاحيت و شأنيت و فعليت حکومت هستند و ميتوانند حکومت بکنند. اين در حقيقت رواياتي است که در اين زمينه هست روايت خيلي خوبي هم هست و نشان ميدهد که اين شدني نيست. اين امر امکانپذير نيست که ما بگوييم همه فقها بالفعل داراي صلاحيت حکومت هستند و ميتوانند چرا که برخي از احاديث و روايات را ملاحظه فرموديد خوانده شد برخي را هم امروز ميخوانيم مثل «الشرکة في الملک تعدي الي الاضطراب» آقايان! اين خيلي مسئله است اگر به همچنين روايت شريفي داريم قانون اساسي بايد با اين نوع از نگاه قانونش را تنظيم ميکرد شما نبايد يک کاري بکنيد که «الشرکة في الملک» پيش بيايد. اگر قوانين ولو در مقام مصداق شما روي کاغذ خوب ميتوانيد پيدا کنيد الآن در مقام مصداق يک قدرتي را در يک جا تلمبار کرديد و متراکم کرديد پاسخگويي هيچ چيزي نيست از آن طرف پاسخگويي هست و هيچ قدرتي نيست. مضاف بر اينکه اين قدرتي که يک مقدار آنجا وجود دارد اين هم باز دارد مصادره ميشود. اما حتي ميگوييم که حالا مصادره هم نشود ما بخواهيم يک قدرتي را در صحنه اجرا داشته باشيم از بيرون يک قدرتي باشد آنکه کف خيابان هست و دارد با جامعه و اينها صحبت ميکند و مذاکره ميکند و رفت و آمد ميکند و امثال ذلک، اين خلع سلاح شده باشد. اين نميشود. شما الآن مثلاً فرض کنيد يک کوچکترينش مثلاً دولت با اين همه هجمه از کار و بودجه و فلان و اين حرفها يک رسانه ندارد اجازه ندادند تاکنون که يک شبکه حتي درخواست جدي هم از مقامات و اينها شده است که يک شبکه بين اين همه شبکهها شبکه دولت باشد اجازه ندادند! ميشود دولتي باشد که براي خودش يک شبکه رسانهاي نداشته باشد؟ نه داخل و خارج. خارج که نميتواند داشته باشد داخل هم نداشته باشد اينها مسئله است. اينها باعث ميشود که چنين چالشي در حقيقت بيايد. شما دولت به اين عظمت را داريد ميداندار ميکنيد تمام حرفها يک طرفه هر چه خواستيد بفرماييد گفتيد! هيچ! اينها حتي الآن در فضاي مجازي اگر چيزهايي را اظهار بکنند. هيچ وزيري و اينها نيستند.
پرسش: اجازه آسيبشناسي هم نميدهند.
پاسخ: بله، وقتي اصل آن مسئله نشد اينها هم نميشود. اين جاها مشکل است اين تنازع قدرت همين جا پيش ميآيد که شما يک جا باشيد که تمام اين همه شبکههاي راديويي تلويزيوني الآن ميليونها و ميلياردها دقيقه حرف يک نفر در اين شبکهها پخش ميشود ولي از آن طرف ممکن است که ممنوع الصوت باشد ممنوع التصوير باشد ممنوع المکالمه باشد ممنوع المصاحبه باشد ممنوع الفلان باشد اينکه قدرت نشد از آن طرف ايشان کار دست اوست مسئوليت متوجه اوست او بايد پاسخگو باشد از اين طرف هم جواب ندارد. هر چه هم شما بفرماييد همان ميشود. اينها مسئله است.
بنابراين الآن قانون اساسي يکي از قوانين پرچالشي است که در حقيقت اين نزاعها را خودش زمينهاش را فراهم کرده است اين قانون اساسي اينگونه است بنابراين ما نميخواهيم بگوييم که بله، مثلاً فرض آن زماني که نوشته شده بود مثلاً براي امام(رحمة الله عليه) بود که ملاحظاتي وجود داشت اما الآن با توجه به شرايطي که امروز جامعه ما فرداي جامعه ما ميخواهد بايد اين ملاحظات را کنار بگذاريم. قدرت هم هر کجا که جمع بشود ما فکر ميکنيم که همه امام زماناند! يا همه خود فقيه هستند! تشکيلات دارد حکومت ميکند فقيه کجا هست؟ وقتي اين تشکيلات دارد حکومت ميکن اين تشکيلات را بايد يعني قانون را به گونهاي نوشت که اگر تشکيلات حاکم شد نتواند طغيان بکند عصيان بکند و امثال ذلک.
بنابراين اين روايات را داريم ميخوانيم که اينجوري است برخي روايات را خوانديم برخي ديگر روايت ديگري که در اينجا هست روايت صحيحه حسين بن علي علاء است اين در کافي مرحوم کليني آوردند کتاب الحجة «بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ» حديث يکم؛ يعني کافي حديث يکم جلد اول صفحه 178. اين حسين بن ابي علاء عرض ميکنم: «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع تَكُونُ الْأَرْضُ لَيْسَ فِيهَا إِمَامٌ» آيا ميشود که قلمروي باشد سرزميني باشد که حاکم و امام نداشته باشد؟ «تَكُونُ الْأَرْضُ لَيْسَ فِيهَا إِمَامٌ قَالَ لَا قُلْتُ يَكُونُ إِمَامَانِ» آيا ممکن است که دو تا امام دو تا امير داشته باشد؟ حضرت فرمود که «قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ» ما چند تا روايت داريم آنها را نخوانيم. با اين مضمون هستند اگر دو تا شدند يکي بايد ساکت باشد. يکي بايد تابع باشد حتي، پيرو باشد نه تنها ساکت باشد بايد پيرو باشد «لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ».
روايتهاي متعددي اينجا وجود دارد که در بحار الأنوار نوعاً در کتاب الإمامة اينها را آوردهاند يک سند صحيحي ابن ابي يعفور از امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميکند که «هَلْ يُتْرَكُ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ» آيا ميشود يک سرزميني بدون امام باشد؟ آقا امام صادق(عليه السلام) فرمود: «قَالَ لَا قُلْتُ فَيَكُونُ إِمَامَانِ» ميشود که در يک سرزميني دو تا امام باشد؟ «قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ».
در حديث بعد همين مضمون هست: «لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا صَامِتاً مَأْمُوماً لِصَاحِبِهِ» آن دومي بايد پيرو باشد حتي سکوت نه، بايد در مقام عمل پيرو و صاحب مأموم باشد. «وَ الْآخَرُ نَاطِقاً إِمَاماً لِصَاحِبِهِ وَ أَمَّا أَنْ يكون [يَكُونَا] إِمَامَيْنِ نَاطِقَيْنِ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ فَلَا».
پرسش: آن روايت از امام هشتم در علل فرموديد ... چند تا «منها» بود که نخوانديم
پاسخ: دو تا را خوانديم سومي را نخوانديم؟
پرسش: نه!
پاسخ: دو تا را خوانديم که بيان شد سومي هم اين بود که «وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَا يَكُونُ وَاحِدٌ مِنَ الْحُجَّتَيْنِ أَوْلَى بِالنُّطْقِ وَ الْحُكْمِ» يکي از دلايلي که دو تا امام نميشود اين است که اگر اين دو باشند هر دو بالفعل باشند کدام يک از اينها اولاي به نطق و حکم و امر به معروف است؟ وقتي يکي امر کرد يا نهي از منکر کرد که ديگري نميتواند برخلاف نظر او امر و نهي بکند. کدام يک از اينها هستند؟ آنجا تازه جاي سؤال و جاي فساد و اينها پيش ميآيد.
الحمدلله سؤال فرموديد خوب شد که آن را هم خوانديم. روايت بعدي که باز ما ميخواهيم از اينجا رد شويم اين مستقيماً مشخص است هم برهان عقلي با آن هست که مضار اين نوع حکومتي که دو تا امام داشته باشد کاملاً واضح و هويداست زيرا هر کدام از اينها ﴿إذا لکل اله ذهب لما خلق﴾ هر کدام از اينها ﴿و کل يعمل علي شاکلته﴾ و اين ﴿لو کان فيهما آلهة الا الله لفسدتا﴾ اين تحقق عينياش در فضاي انساني خيلي خيلي بيشتر است براي اينکه در فضاي انساني منافع و مضار خيلي ماديتر است لذا ميفرمايند که يک روايت ديگري را هم عرض کنيم و اينجا صحيحه مسلم به سندي «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخِرَ مِنْهُمَا» اگر در اين حد اگر با دو تا خليفه بيعت شده است يکي را کنار بزنيد چرا؟ چون بدون شک اين فسادآور است. اين حکومتهايي که عباسيان داشتند چقدر بين پدر و پسر چقدر بين برادر همين مأمون(لعنة الله عليه) برادر خودش را زد و کُشت اينها بودند در تاريخ همين بني العباس اينها تعارف ندارد حکومت «المُلک عقيم» تعارف ندارد ولو آن يکي ديگر هم امام باتقوا هم باشد باز اين ميزند از بين ميبرد. اين بني العباس نانجيب اينها به صورت مسلّم ميدانستند که وقتي که هارون ملعون از امام کاظم(سلام الله عليه) سؤال ميکند که فدک چيست؟ حضرت وقتي از فدک سخن ميگويد تمام سرزمين اسلامي را دارد اسم ميبرد اين است هارون گفت که شما فدک را مشخص کنيد من به خدمت شما بدهم! حضرت فرمود که «ما هو الفدک» ما چه ربطي به فدک داريم فدک را ميخواهي بدهي، شروع کردند بگويند که قلمرو جهان اسلام فدک ماست!
اين است هارون يک روز هم نميتواند اين را تحمل کند که مثلاً يک نفر چنين تصوري داشته باشد که اين حکومت مال مناست سعايت که ميکردند سعايت يک سخنچيني است که در نزد سلطان ميشود در نزد يک بزرگي ميشود يک موقع نمامي و سخنچيني داريم افراد بين هم است يک وقت است که بين افراد در نزد سلطان ميشود که نهايتاً از ناحيه سلطان حکم به عزل و قتل و اينها در حقيقت داده ميشود در ارتباط با ائمه(عليهم السلام) نوعاً امام هادي يا امام عسکري اصلاً در لشکر دارند بزرگ ميشوند قربان آقا امام عسکري(عليه السلام) 28 سال از دو سالگي در لشکر بوده تا الآن. شما بياييد بگوييد که سعايت کردند و اين نانجيبها هم که مست لايعقل بودند و ميگفتند که اين آقا امام کاظم(عليه السلام) دارد فلان ميکند و شما مواظب باشيد و ايشان از آن خطرها هست و هيچ! حکومت اين است. «الملک عقيم» بنابراين اينکه ميگوييم دو تا، ترديد نفرماييد که دومي يعني يکي از اين دو تا بايد کنار برود و اين موارد را دارد.
بنابراين تفکر دو يا چند تا در عصر غيبت فقيه بالفعل بخواهند حکومت بکنند اين کاملاً از بين رفته است اين را رد ميشويم. اما احتمال دوم چيست؟ اين است که همانطور که قبلاً ملاحظه فرموديد اين است که يکي از اين فقهاء فرمودند که «أن يکون المنصوب» جميع باشد ولي آن کسي که إعمال ولايت ميکند يکي از اينهاست «لا يجوز إعمال الولاية الا بواحد منهم» همه اينها بالفعل والياند و قدرت حکومت را بالفعل دارند اما آن کسي که ميتواند اين ولايت را إعمال بکند يک نفر است ميگوييم بله يک نفر باشد بفرماييد اين آقايي که به عنوان والي است کيست؟
اولاً شما ميفرماييد که همه ولايت دارند بالفعل ولي اينها معزولاند از إعمال ولايت فقط يک نفر! اين چه حرفي است؟ اين چه ولايتي شد؟ از يک طرف شما ميفرماييد که همه اينها بالفعل والياند ولايت دارند اما هيچ کدام إعمال ولايت نبايد انجام بدهند مگر يکي! پس کليت اين مسئله جاي سؤال است و از حکمت بيرون است. اما حالا اگر گفتيم که همه شأنيت و اهليت و بلکه فعليت دارند اما يک نفر بخواهد إعمال ولايت کند اين يک نفر کيست؟ چگونه بايد تأمين بشود؟ اين تازه اول کلام است.
آيا معيار آن يک نفر براساس انتخاب شکل ميگيرد؟ و اگر بناست انتخاب بکنند بايد فقهاء انتخاب بکنند يا مردم عادي بايد انتخاب کنند؟ اين هم باز مشخص نيست که چگونه است بنابراين اين مسئله هم جاي بحث دارد. از طرفي هم يک نکته بايد هميشه مورد لحاظ ما باشد ما چون در فضاي اسلامي داريم حرف ميزنم بايد يک کاري بکنيم که بالاخره نسبت اين ولايت و والي با دين حفظ بشود ما اگر بياوريم اين را در حد مردم و بحث را وکالتي بکنيم ديگر نسبت محفوظ نيست اينکه ميگويند از ناحيه امام همه اين فقهاء بالفعل والي هستند اينها براي اين است که اگر يک نفر انتخاب شد براساس آن نصب عام مشروعيت حفظ بشود ارتباط با ولايت معصوم(عليه السلام) حفظ بشود بنابراين اين نکته هم هست که ما در حقيقت از جانب دين داريم حرف ميزنيم از جانب دين بايد نسبت حکومت و ولايت با دين برقرار شده باشد و اين زماني ميتواند برقرار شده باشد که در عصر غيبت ولو في الجمله ما براي اين کساني که اهليت إعمال ولايت دارند بخواهيم بر آنها مشروعيت شرعي ايجاد بکنيم.
پس بنابراين اين نکته هم بايد قابل ملاحظه باشد که اينگونه است. اين هم نظر دوم که جاي بحث دارد که چگونه يک نفر بخواهد از بين اينها انتخاب بشود؟
پرسش: حل و عقد به مردم واگذار شده است يا ...
پاسخ: يا اينکه وقتي ميگوييم مردم، مردم بيايند خبرگان را انتخاب بکنند و خبرگان بخواهند امام را مثلا آن فقيه را انتخاب بکنند يا نه؟ اين هم جاي بحث است.
مورد سوم اين است که آنطور که بيان شد منصوب از اول يک نفر باشد از اول امام(عليه السلام) يک نفر از فقهاء را به عنوان والي و حاکم در عصر غيبت معرفي کرده باشد. اولاً ببينيم که در عصر حالا مباشر با معصوم ميشود تصور کرد اما بعد از عصر از کجا ميشود فهميد؟ شما بفرماييد! در اين اولي و دومي اين بود که نصب عام داريم در اين سومي نصب عام نداريم نصب خاص است يک نفر است و آن يک نفر بايد که إعمال ولايت کند الآن اگر ما بگوييم که اين از ناحيه انتخاب مردم يا انتخاب خبرگان بخواهد بيايد اين مشروعيتش در حد وکالت است نه در حد ولايت و اگر از ناحيه امام مشروعيت پيدا ميکند و ولايت پيدا ميکند بايد مشخص بشود که کيست؟
بنابراين اينجا هم اين اشکال پيش ميآيد که حالا شما بفرماييد ممکن است يک نفر بگويد که اعلم از فقهاء آن کسي است که منصوب از قِبل امام(عليه السلام) است خود اعلم الآن ضابطه خوبي است ولي در مقام تشخيص اين اعلم به اين راحتي قابل تشخيص نيست نه حتي براي جمع فقهاء قابل تشيخص است و نه براي جمع مردم. مردم از بين فقهاء الآن در تشخيص اينکه چه کسي اعلم است در بين ساير فقهاء کار آساني نيست. ممکن است يک نفر را مثلاً بگويند که مرحوم آقاي نائيني در بحثهاي معاملات قويتر بودند يا مرحوم آقا ضياء عراقي در بحث مثلاً عبادات قويتر بودند کدام يک از اينها شأنيت اين را دارند که قدرت إعمال ولايت سياسي را داشته باشند؟ اين هم خودش جاي بحث و کلام دارد.
پرسش: ...
پاسخ: منظور اين است که خصوصاً يک وقت است که اين علم بايد برونداد خارجي داشته باشد و بيايد در عرصه اقتصاد سياست فرهنگ و امثال ذلک. الآن خيلي از فقهاء همين که از مدار مباحث فقهي ميآيند بيرون زبانشان بند ميآيد و نميتوانند حرف بزنند در مسائل اجتماعي و فلان. ما ضمن احترام به همه اين مراجع که تاج سر ما هستند افتخار ما هستند و واقعاً اينها اگر نباشند واقعاً لنگر کشتي اسلام هستند ولي وقتي که بناست از جايگاه مرجعيت سخن بگويند خيلي حرفها حرفهاي من حالا تعبيري نداشته باشم، ولي آنچه که اقتضاي جامعيت يک مرجع است حرفها بايد خيلي خيلي سنجيده حساب شده با مشورت با فلان و اينها باشد. نميشود يک فقيه در خانه خودش بنشيند از جهان اسلام حرف بزند از اقتصاد حرف بزند از سياست بينالملل حرف بزند نميشود. آدم ميبيند آنقدر الآن مسائل پيچيده است و کلان است و جاي اظهار نظرها دارد که ما حالا گفتيم مرجع! اين مرجع بزرگوار صاحب رساله هست ولي چه ربطي دارد که بتواند در روابط بينالملل اظهار نظر بکند!؟ خيلي مسئله است. در روابط اقتصادي بخواهد اظهار نظر بکند بسيار مباحث محترم گرامي، عرض ميکنم که اينها اصلاً در هر جايگاهي باشند عظمتشان محفوظ است ولي اين نميشود.
پرسش: اين ميشود همان حرف ويلدورانت! کار قيصر و مسيح را بايد تفکيک کنيم!
پاسخ: ميخواهيم بگوييم که اينها هم هست اين قيصر ميآيد چکار ميکند؟ ميآيد حکومتي دارد که ربطي به مسيح ندارد حکومتي که ربطي به مسيح نداشته باشد اين حکومت ميتواند هر چيزي را در درون خودش داشته باشد.
پرسش: مسيح که محترم است ... فقيه به قول فرمايش شما اگر قرار باشد مثل داستان بانک، تا خودش توجيه بشود که سيستم بانکي چطوري است فلان و فلان و ديگري هم همين توضيح را بدهيم، اين اختلاف فتاوا غوغايي ميشود!
پاسخ: ولي اين معنايش اين نيست که ما خلأ قانوني داريم. اين آقايان در بُعد کار خودشان فقاهت دارند و مرجعيت دارند اما اينها اگر بخواهيم بگوييم يک وقتي ميگوييم آن کسي که فقيه جامع شرايط است مدير است مدبر است شجاع است و عالم به زمان است و امثال ذلک و مطيع امر مولا است و مخالف هوي و اينها باشد، شأنيت اين را پيدا ميکند و الا اين فقهاء که همين امور حسبيه را هم به زور انجام ميدهند. بالاخره به هر کسي که نميدهند.