< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی جوادی‌آملی

1400/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اجتهاد و تقليد/يجب علی كل مكلف ... مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا‌/

 

همان‌طور که مستحضريد بحث پيرامون شؤون مجتهد است و شأن سومي که براي مجتهد بيان شده است ولايت سياسي است که آيا ولايت سياسي براي مجتهد در عصر غيبت جعل شده يا نشده آيا ثبوتاً امکان‌پذير است اثباتاً ما دليل داريم يا نداريم، که در اين وادي بحث مي‌کنيم.

عرض شد که به لحاظ مقام ثبوت مي‌خواهند ببينند که آيا در عصر غيبت که امام معصوم(عليه السلام) حضور ندارند و إن‌شاءالله فقهاء فراوان هستند آيا در چنين وضعيتي فقهاء چگونه مي‌توانند ولايت سياسي را إعمال کنند؟ آيا مي‌شود که همه آنها باهم يا به اتفاق راجع به يک نفر و امثال ذلک آيا ما بياني داريم راجع به اين مسئله که امر را مشخص بکند يا نه؟

چند تا مسئله را پشت سر گذاشتيم که از مسائل عمده و امهات بحث بود يکي اين بود که ذاتاً همان‌طوري که هويت اعتقادي و اخلاقي و تربيتي و عبادي دارد هويت اجتماعي دارد هويت سياسي دارد يک دين جمعي است يک ديني است که همه انسان‌هاي جامعه اسلامي را کنار هم فرا خوانده و براي آنها برنامه مشترکي دارد بعضي از آنها را از باب «المؤمنون بعضهم اولياء بعض» در حقيقت مسئوليتي متوجه آنها مي‌کند کل جامعه اسلامي را مأمور مي‌کند که «و لتکن منکم امة يدعون الي الخير» باشد باشد يا «کنتم خير امة اخرجت للناس» باشد اين آموزه‌ها کاملاً يک هويت جمعي براي دين دارد براي جامعه اسلامي دارد ترسيم مي‌کند.

مضافاً که از اين يک هويت سياسي هم براي دين دارد ايجاد مي‌کند مي‌گويد يک جمعيت اين چناني را يک جامعه اين چناني را مگر مي‌شود بدون يک نظم سياسي يک قدرت سياسي اداره کرد؟ اين شدني نيست. شما يک قضيه مثل صلح حديبيه را ملاحظه بفرماييد يک عده‌اي مي‌گفتند آره يک عده‌اي حتي در کنار پيغمبر(صلوات الله عليه) که مي‌ديدند لحظه به لحظه وحي حضرت را تأييد مي‌کند اين‌ را تشکيک کردند از کنار پيغمبر برگشتند اعراض کردند و بعضي‌ها حرف‌هايي زدند که اصلاً نمي‌شود گفت چه حرف‌هايي تندي زدند. پيغمبر معاذالله به گريه افتاد اين نمي‌شود! اين دين اگر بخواهد بماند و بخواهد تحقق پيدا بکند الا و لابد بايد با يک هويت سياسي باشد. ما اين را گذرانديم.

 

پرسش: ... اين يک سري روايت است اين «فارجعوا الي رواة احاديثنا» که بعضي مي‌گويند يک تعارضي بين روات احاديث که محدثين هستند و بين فقهاء که يک سري علوم مستحدثه را وارد دين کردند اگر مراجعه به روات بهتر است و به اهل بيت نزديک‌تر است.

پاسخ: حالا اينها مواردي است که به مقام اثبات ما برمي‌گردد ما بايد اين نقدها را داشته باشيم وقتي رسيديم به مقام اثبات که داريم روايات را مي‌خوانيم اين تعابير را هم بايد از آنها راجع به آنها صحبت کنيم اما الآن در اين هستيم که اين دين داراي هويت اجتماعي و سياسي است، يک؛ اين دين تا روز قيامت بايد محقق باشد، دو؛ اين دو با وجود پيغمبر و امام(عليه السلام) تحققش هيچ محذوري ندارد روشن و اوّلي است اما اينکه در عصر غيبت اين بخواهد تحقق پيدا کند چگونه است؟ اين دين در عصر غيبت هم تحقق دارد اين‌جور نيست که در عصر غيبت رها شده باشد تحقق اين دين در عصر غيبت چگونه امکان‌پذير است؟

 

آيا به عمده اصحاب حل و عقد سپرده شده است، يک؛ آيا به عدول مؤمنين سپرده شده است، دو؛ آيا نه، کلاً به جامعه اسلامي واگذار شده است آن‌گونه که اهل تسنن معتقدند چون اهل تسنن معتقدند که بعد از رحلت پيامبر(صلوات الله و سلامه عليه) وضع سياسي مشخص نشده است هر جوري که جامعه اسلامي تصميم گرفته‌اند که در باب خليفه اول، يک جور، در باب خليفه دوم يک جور. اين اصحاب حل و عقد به ميدان مي‌آيند و اين کار را انجام مي‌دهند و کسي را هم که اصحاب حل و عقد امضا کرده‌اند اين مي‌شود ولي امر مسلمين و اين است. يا حتي اين هم نشود الآن وضعيتي که آنها دارند مثلاً فرض کنيد حاکميت فرزند در عربستان دارد اتفاق مي‌افتد يک قبيله‌اي يک عشيره‌اي يک طايفه‌اي قدرت سياسي را بدست مي‌گيرند و مي‌شوند ولي امر مسلمين. مي‌شوند خليفه پيغمبر معاذالله، مي‌شوند امام الحرمين و امثال ذلک.

اينها چه کساني هستند؟ اينها جامعه اسلامي که در زمان پيغمبر مشخص نکرد که مثلاً معاذالله که بعد از پيغمبر چگونه باشد! واقعاً چه‌جور اينها به اين وضوح و روشني جريان غدير را ديدند و پيامبر اين‌جور فرمود از اين «من کنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» ديگر از ما در کل جريان دين هيچ صحنه‌اي به روشني و وضوح به اندازه جريان غدير نداشتيم! ﴿يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک فإن لم تفعل فما بلغت رسالته و لالله يعصمک من الناس﴾ اين دسته از آيات، آياتي نيست که مثلاً در ارتباط با روزه نماز «کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين» ﴿اقم الصلاة﴾ عادي بود اما در اين حد در حجة الوداع جمعيت اين‌گونه موج بزنند بيايند و منبري از جهاز شتر و امثال ذلک، اينها يک چيز استثناي در استثناء است اصلاً نمي‌شود گفت که اين چگونه است.

با اين وضوح و روشني حتي نمي‌دانم آدم چه بگويد، آمدند و با حضرت هم به دستور پيغمبر بيعت کردند «بخ بخ» گفتند و «يا امرة المؤمنين» علي بن ابيطالب را خطاب کردند اين يعني چه «يا امرة المؤمنين»؟ يعني تو امير هستي. إ إ خيلي عجيب است واقعاً! اين الآن «أ فحکم الجاهية تبغون» اينکه حضرت زهرا(سلام الله عليها) فرمود همين حکم جاهليت است برگشتند به همان عشيرگي و فلان و اين حرف‌ها. اين قرآن عظيم اين قرآن مثل آفتاب اين آيات مثل روشن، چگونه؟ ما الآن گاهي وقت‌ها هم‌اکنون خودمان هم مسائل را وقتي نگاه مي‌کنيم همين‌جوري است روشن آفتابي يک جور ديگري مي‌خوانند.

 

پرسش: ...

پاسخ: کلام پيغمبر را عکس کردند! إ اين قصه پيغمبر و غدير و فلان کسي جرأت نداشت حرف بزند. الآن آقايان اهل تسنن چه مي‌گويند؟ مي‌گويند که دين قطعاً تا روز قيامت تحقق دارد اين دين هم هويت جمعي في الجمله نه بالجمله دارد و هر کسي که به هر حال اهل حلّ و عقد مشخص کرده‌اند يا قدرت سياسي را بدست گرفت، او مي‌شود امام المسلمين. الآن ايشان را به عنوان امام المسلمين معاذالله مي‌دانند.

 

اين از اين! اما ما براساس مباني‌اي که اماميه دارند مي‌گوييم در عصر غيبت هم دين وجود دارد اما يک کسي بايد دين را داشته باشد که در حقيقت دين را بشناسد به تعبيري «و اما من کان من الفقاء» باشد يعني فقيه باشد دين‌شناس باشد. پس غير دين‌شناس در عصر غيبت جايگاهي براي ولايت سياسي ندارد. حالا اين دين‌شناسي که ما از او به فقيه ياد مي‌کنيم در عصير غيبت چگونه مي‌شود انتخابش کرد چگونه مي‌شود معلومش کرد. پنج صورت داشت که ما صور پنج‌گانه را در جلسات قبل عرض کرديم و وارد صورت اول شديم و نقدهايي که از راه خود همين روايات متوجه هستيم.

صورت اول چه بود؟ صورت اول اين بود که ائمه(عليهم السلام) گفتند که همه فقهاء هر کسي که در عصر غيبت فقيه شمرده مي‌شود که آشناي به احکام الهي باشد حتي فقيه جامع الشرائط فعلاً با فقهاي عامه کاري نداريم فقهايي که جامع الشرايط هستند اينها بالفعل از ناحيه امام معصوم(عليه السلام) منصوب‌اند «من قبل الإمام المعصوم» که چه؟ که ولايت سياسي جامعه را به عهده بگيرند. اين شدني است؟ واقعاً اين هست؟ چند اشکال بر آن وارد است که عمده‌ترين اشکالش همين است که دارند مطرح مي‌کنند و آن بحث تعبيري است که در جلسه قبل ما داشتيم که اين بود که خود روايت البته اين را دارد بيان مي‌کند که احسنتم! «الشِّرْكَةُ فِي الْمُلْكِ تُؤَدِّي إِلَى الِاضْطِرَاب‌» اين در حقيقت نمي‌تواند مانع چه باشد.

اين روايت را بتوانيم بخوانيم «الشِّرْكَةُ فِي الْمُلْكِ تُؤَدِّي إِلَى الِاضْطِرَاب‌» که روايت 1941 کتاب غرر و درر عامدي است. رسيديم به روايت ديگري که از آقا امام رضا(عليه السلام) است آقايان! اين خيلي مسئله است ما امروز چالشمان همين است که نزاع در قدرت داريم دولت در دولت داريم دولت در سايه داريم و اينها در حقيقت اين اضطراب را و اين خلجان را که متأسفانه بر جامعه ما تحميل شده را در حقيقت ريشه در همين است که به هر حال براساس قانون اساسي يک سلسله مسائلي است که به امامت جامعه برمي‌گردد يک سلسله مسائلي است که به مديريت جامعه برمي‌گردد آنهايي که به امامت جامعه برمي‌گردد آنها را جدا کردند مثلاً قانون اساسي آمده جدا کرده آنهايي که به مديريت برمي‌گردند جدا کرده گفته اما. شأنش اين است که مثلاً سياست‌هاي کلي را بگويد و مسير کلي نظام را تعيين بکند و بعد مثلاً دستگاه قضا را داشته باشد اعلان و تبليغات را داشته باشد ارتش و اينها را داشته باشد اينها مثلاً واقعاً چگونه ديدند قانون اساسي را؟ چکار کردند؟ انصافاً يک مدلي را داشتند تفکر مي‌کردند و آن اين است که امام معصوم است الآن امام معصوم نيست و مثلاً امام خميني(رحمة الله عليه) است الآن اين امام خميني بجاي امام معصوم نشسته چکار بايد بکنيم؟ بايد کليه نظام را در اختيار او قرار بدهيم. چگونه قرار بدهيم؟ دستگاه قضا را که مستقيماً منصوب مي‌کند دستگاه تقنين را هم که از طريق شوراي نگهبان بايد اداره بکند دستگاه اجرايي را هم با تنفيذ بايد اداره بکند. ساير قوا و شؤوناتي که يک حکومت مي‌خواهد مثل قدرت‌هاي نظامي قدرت‌هاي امنيتي همه را به او بدهيم. مسائل تبليغي اين نظام را هم همه را به او بدهيم. يعني در حقيقت کاري کرديم که اصلاً خيلي مسئله است يعني الآن تمام تبليغت هيچ کسي نمي‌تواند تبليغي بکند مگر از جايگاهي که ايشان بفرمايد. البته اين شخص را کار نداريم اين نظام سياسي که طراحي شده!

 

پرسش: ... اين يک نقد بسيار بجايي است که اگر واقعاً فلان آقا با رأي مستقيم مردم انتخاب شده تنفيذ اصلاً چرا؟ مگر اين تنفيذ نمادي است و زير نگين حاکميت ولايت فقيه است و اين تنفيذ ولي منظور از آقايان تنفيذ، نمادين نيست در واقع مي‌خواهند بگويند که قبل از اينکه اين تنفيذ نباشد اين آقا رئيس جمهور نيست. اين خيلي تناقض آشکاري دارد.

پاسخ: همين است اينها به هر حال براي اينکه يک جوري همه شؤونات مملکت را به يک شخص قدسي به اصطلاح پيود بدهند اين‌جور به فکرشان رسيده است اين يک در يک شرايطي بود که اينها نه حاکم بودند نه حکومت کردند نه تجربه حکومت‌داري داشتند. حاج آقا مي‌فرمودند که ما وقتي اين بحث‌هاي اقتصادي را مي‌بستيم اين آقاي مراغه‌اي نماينده خبرگان بود ايشان در خبرگان هم بود بعد آمد و از کنار ما مي‌گذشت با خنده مي‌گفت که اين اقتصاد نيست که شما داريد مي‌کنيد به همين صورت. اين بود آنکه شما الآن داريد اخذ مي‌کنيد اينکه اقتصاد نيست اينها مباني نظري اقتصاد مي‌تواند باشد ولي اصول اقتصادي نيست مباني مي‌تواند باشد که براساس اين بايد که ما علم اقتصاد را وارد صحنه کنيم.

 

من يک بحثي حالا امروز داريم ولي مي‌خواهم عرض کنم که ما يک علوم اسلامي ما در حوزه‌هاي علوم اسلامي اصيل ناب بايد توليد کنيم و مراکز علمي و دانشگاهي علوم انساني ملهم و متأثر از علوم اسلامي بايد توليد کنند. ما قدرت توليد علوم انساني را نداريم علوم انساني علومي است که بايد در صحنه ميدان باشد در اجرا باشد و در صحنه عمل باشد ما در صحنه عمل نيستيم ما در صحنه استخراج و استنباط اين احکام و اين حِکَم و اين کلمات هستيم از منابع وحياني‌مان. اين بيش از دست ما برنمي‌آيد. ما بايد علوم اسلامي ناب و اصيل را توليد کنيم مبتني بر اينها دانشگاهيان و کساني که در حوزه عمل کار مي‌کنند مثل عمل اقتصاد علم مديريت علم سياست علم اجتماع علم فلان اينها بيايند از علوم اسلامي علوم انساني که امروز مطرح است را مطرح کنند. اين راه ماست.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله، ما الآن دو تا اشکال عمده داريم يک: ما معطوف به علوم انساني کار نمي‌کنيم دو: آنها معطوف و ملهم و متأثر از علوم اسلامي کار نمي‌کنند. اين چالش ماست.

 

پرسش: علت عمده‌اش اين است که چيزي که در حوزه توليد مي‌شود علي القاعده چون خيلي با همينه دارد ورود مي‌کند اصلاً مجال به افکار ديگر نمي‌دهد تا ورود کنند. خيلي مختصر عرض کنم مثلاً يکي از آقايان راجع به موسيقي صحبت مي‌کرد گفت ما آمديم کل موسيقي کشور را بدست گرفتيم و موسيقي جاز و اينها را تبديل کرديم به موسيقي مثلاً زمان جبهه و جنگ و فلان يکي از نزديکانش گفت نظر شما چيست؟ ايشان صاحب فتوا نيست بايد از مرجع فتوا را بگيرد بعد ورود کند. بدون اينکه بخواهد اصلاً تمام کارهاي اينها از نظر فقهي تماماً قابل مناقشه بود يعني يک ... عريض و طويلي بين اين دو تا قشر است.

پاسخ: من اين دو تا اشکالي که من اتفاقاً فکر کردم و امروز هم مصاحبه‌اي هست در بحث هفته پژوهش داريم مي‌رويم بعد از نماز ظهر و عصر اين نکته‌اي است ما الآن پژوهش مي‌کنيم و پژوهش ما هم بر اين اساس است که احکام الهي را با مکانيزم اجتهاد و استنباط از منابع وحياني توليد بکنيم. ما الآن يعني حوزه‌هاي علميه معطوف به نظامات اجتماعي و علوم انساني علم توليد نمي‌کنند فقط ممهض در همين کتاب و سنت هستند و مي‌گويند «نحن ابناء الدليل نميل حيث يميل» آنهايي هم که خارج از فضاي علوم اسلامي هستند و در فضاي علوم انساني دارند کار مي‌کنند علوم انساني مصطلح ما يعني مديريت سياست حقوق اقتصاد فلان و فلان، اينها هم متأثر و ملهم از اين علوم انساني کار نمي‌کنند آنها منابع خودشان را دارند و مباني خودشان را دارند و اينها هستند و ما از اين طرف مي‌رويم آنها هم از آن طرف مي‌روند. ما مرتّب از اين طرف مي‌رويم آنها هم مرتّب از آن طرف مي‌روند! هيچ!

 

آقا از وزارتخانه مي‌آيد اينجا از حاج آقا يک حرف‌هايي مي‌شنود از مراجع يک حرف‌هايي مي‌شنود چکارش بکند؟ اين حرف‌هاي خيلي خوبي است اسلامي و الهي است چکارش بکند؟ در کدام سازوکار بياورد؟ سازوکار موجود مبتني بر مباني موجود است در علوم انساني. اينها براساس آن مکاتبي که دارند مي‌بينند که جور در نمي‌آيد؛ لذا آن آقا مي‌گفت اينها که اقتصاد نيست که شما مي‌گوييد. همين است ما الآن چهل سال است به تعبيري جناب مولوي سوراخ دعا را گم کرديم اينجاست واقعاً! اين است. نه اين علوم انساني ما متأثر از علوم اسلامي ماست و نه علوم اسلامي ما معطوف به علوم انساني دارد شکل مي‌گيرد.

 

پرسش: قبلاً فرمايش اين بود که حوزوي‌ها مثلاً بخاطر آخرت، دنيا را رها کردند دانشگاهي بخاطر دنيا آخرت را رها کردند.

پاسخ: ما چنين چيزي بعيد است گفته باشيم ولي ...

 

پرسش: براي آخرت مردم کار مي‌کنند کاري به دنيا ندارند در حالي که ما موظفيم که دنياي مردم را هم تأمين بکنيم.

پاسخ: بله سعادت است آنها هم مي‌دانند ولي بلد نيستند. اين نيست! واقعاً هم ما بلد نيستيم يعني بلد نيستيم.

 

پرسش: بخاطر اينکه ما سابقه نداريم و در حکومت‌ها نبوديم ... حوزه متأسفانه با يک حالت غير قابل انعطاف از آن طرف مي‌خواهد حکومت‌داري کند و هنر استفاده کند از آن طرف هيچ‌گونه تعامل و انعطافي در مقابل هنر و هنرمندان ندارد.

پاسخ: يعني حتي معطوف به علوم انساني نيست همين انعطافي که جناب عالي مي‌فرماييد معطوف به علوم انساني نيست. علوم انساني يعني چه؟ يعني آن دسته از علومي که در کف جامعه مي‌خواهد جامعه را اداره بکند اين مي‌شود علوم انساني. اقتصاد سياست فرهنگ هنر روابط بين‌الملل.

 

اين مطلبي که الآن داريم مي‌خوانيم اين به يکي از چالش‌هاي اساسي دارد اشاره مي‌کند که ما الآن متأسفانه مبتلا به آن هستيم و آن چيست؟ اين تشتت قدرت در حکومت است اين «الشِّرْكَةُ فِي الْمُلْكِ تُؤَدِّي إِلَى الِاضْطِرَاب»، يعني همين. اين روايت را در علل الشرايع مرحوم صدوق خدا غريق رحمتش کند آورده‌اند که راوي سؤال مي‌کند که اين در باب علل الشرايع هم هست حديث نهم باب 182 علل الشرايع حديث نهم در عيون اخبار الرضا هم هست که جلد دوم صفحه 101 يا باب 34 حديث يک اينها موجود است.

شخص راوي سؤال مي‌کند که «فَلِمَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ فِي الْأَرْضِ إِمَامَانِ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ أَوْ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ» چرا از امام رضا(عليه السلام) سؤال مي‌کند که چرا نمي‌شود در يک زمان دو تا امام در يک مُلکي سلطنت کنند و حکومت کنند؟ به قول جناب سعدي دو پادشاه در اقليمي نگنجند و هفت درويش در يک گليمي بخسبند!

 

پرسش: در مورد باجناقان مي‌گويند! هفت گاو در يک آخور بخسبند و دو باجناق در يک گليم ...

پاسخ: نمونه‌هايي که عرض کرديم ... «فَلِمَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ فِي الْأَرْضِ إِمَامَانِ» چرا نمي‌شود در يک مملکت دو تا امام باشند در وقت «فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ أَوْ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ قِيلَ لِعِلَلٍ» گفته شده است بخاطر چند علت «مِنْهَا» اين فرمايش از امام رضا است که خود امام رضا(عليه السلام) فرمود «فإن قال فلم لا يجوز» در جواب گفته مي‌شود «لعلل منها» اين است که «أَنَّ الْوَاحِدَ لَا يَخْتَلِفُ فِعْلُهُ وَ تَدْبِيرُهُ» اما «وَ الِاثْنَيْنِ لَا يَتَّفِقُ فِعْلُهُمَا وَ تَدْبِيرُهُمَا» دو نفر در يک مملکت که حکومت بخواهند بکنند شدني نيست اصلاً امام رضا(عليه السلام) مي‌فرمايد که من نديدم که دو نفري باشند که در يک مُلک و مملکت و حکومت بخواهند کار بکنند و در عين حال اينها به اختلاف نيافتند. مي‌فرمايد که «إن الواحد لا يختلف فعله و تدبيره» امام مي‌فرمايد اما «و الإثنين لا يتفق فعلهما و تدبيرهما وَ ذَلِكَ إِنَّا لَمْ نَجِدِ» من نديدم نيافتم «اثْنَيْنِ إِلَّا مُخْتَلِفَيِ الْهِمَمِ وَ الْإِرَادَةِ» «إذا لذهب کل اله لما خلق» اين است هر کدام از اينها به آن مسيري مي‌روند که در آن مسير آفريده شده‌اند.

«کل يعمل علي شاکلته» اگر کسي بي‌اراده باشد تابع ديگري است اما کسي را در حقيقت در جايگاه اراده و تصميم گذاشتند گفتند تو حکمراني کن حکومت‌داري کن، اين بايد اراده کند. «فَإِذَا كَانَا اثْنَيْنِ» اگر دو نفر مالک و سلطان شدند «ثُمَّ اخْتَلَفَتْ هِمَمُهُمَا وَ إِرَادَتُهُمَا» اگر دو نفر شدند «ثم اختلفت» انگيزه‌هايشان باهم فرق مي‌کند تصميم‌هايشان باهم فرق مي‌کند اراده‌شان با هم فرق مي‌کند تدبير «وَ كَانَا كِلَاهُمَا مُفْتَرِضَيِ الطَّاعَةِ» يکي از مسائلي که اينجا پيش مي‌آيد اين است که مي‌گويند امام نيستند؟ به اقتضاي امامتشان بايد مردم از آنها تبعيت کنند اطاعت کنند پس اينها بايد مفترض الطاعه باشند اگر بناست مفترض الطاعه باشند گفت نيمي از اين مملکت مال اين طرف نيمي در اين طرف، در همين افغانستان دو تا رئيس جمهور داشتند!

 

پرسش: ...

پاسخ: چگونه حکومت مي‌کردند؟

 

پرسش: هر کدام مراسم تحليف جداگانه برگزار کردند! ...

پاسخ: نمي‌شد «الشرکة في الملک تؤدي الي الاضطراب»

 

پرسش: ... مثلاً اقليم کردستان با فرهنگ و ساختار خودش.

پاسخ: اين ولايتي است اينکه شرکت در مُلک نيست.

 

پرسش: يک سقفي تعيين کردند که خيلي مي‌شود در حيطه اختيارات خودشان يک کارهاي انجام دادند ...

پاسخ: به هر حال اين است ببينيد ما بايد اين امر بين الرشد در کشور خودمان الآن متأسفانه داريم بين الغي شده است که حکومت در حکومت، قدرت در قدرت، دولت در دولت و امثال ذلک. کجا مثلاً مي‌بينيم که هر دو کنار هم هستند! «فإذا کانا اثنين ثم اختلفت هممها و ارادتهما و کانا کلاهما مفترضي الطاعة» از اينجا تازه مي‌گويند اگر ما اينها را مفترض الطاعه هم بدانيم بگوييم که ولي امر مسلمين جهان و اگر از او اطاعت بکند از اين تمرّد کرده است از اين تبعيت کند از او عصيان کرده است چکار بکند؟ «و کانا کلاهما مفترضي الطاعة لَمْ يَكُنْ أَحَدُهُمَا أَوْلَى بِالطَّاعَةِ مِنْ صَاحِبِهِ فَكَانَ يَكُونُ فِي ذَلِكَ اخْتِلَافُ الْخَلْقِ وَ التَّشَاجُرُ وَ الْفَسَادُ» فساد اينجا برمي‌خيزد اينها يا بايد تباني کنند يا بايد اختلاف کنند يا بايد جنگ کنند و امثال ذلک.

«ثُمَّ لَا يَكُونُ أَحَدٌ مُطِيعاً لِأَحَدِهِمَا إِلَّا وَ هُوَ عَاصٍ» حالا فرض بگوييم که يکي از اينها از ديگري تبعيت کند مي‌گويند اين تازه اول عصيان است چرا؟ چون کسي که امام شده است مفترضي الطاعه شده نمي‌تواند از ديگري اطاعت کند مثل اينکه يک مجتهدي از مجتهد ديگر تقليد بکند. اينکه نمي‌شود. مي‌فرمايد «ثم لا يکون احد مطيعا لأحدهما الا و هو عاصر لِلْآخَرِ فَتَعُمُّ الْمَعْصِيَةُ أَهْلَ الْأَرْضِ» به لحاظ پيروانشان مسئله همين‌طور است به هر کدام تبعيت کنند از ديگري معصيت کردند. نه خودشان مي‌توانند از يکديگر تبعيت کنند نه پيروانشان مي‌توانند از اينها. اين مي‌شود معصيت از ديگري. هر کدام اگر از يک امامي تبعيت کنند چرا؟ چون اينها مفترضي الطاعه شدند چون دو تا بالفعل‌اند اگر دو تا بالفعل‌اند يعني «و إذا کل يعمل علي شاکلته» اراده‌اي دارند همّتي دارند خواسته‌اي دارند تدبيري دارند که اينها باهم جور در نيايد منافات دارد.

«ثم لا يکون أحد مطيعا لأحدهما إلا و هو عاص» هيچ کدام از انسان‌ها و افراد جامعه مطيع يکي از اينها نيست مگر اينکه او بايد عاصي و طغيانگر نسبت به ديگري باشد «فتعم المعصية اهل الأرض» ببينيد تمام فرض کنيد هزار نفر هستند پانصد نفر از اين پانصد نفر از او، اين پانصد نفري که از اين دارند تبعيت مي‌کنند اين پانصد نفر از او تبعيت نمي‌کنند پس از اين جهت معصيتکار هستند اين پانصد نفري که از او دارند تبعيت مي‌کنند از آن يکي معصيت مي‌کنند پس همه‌شان شدند اهل عصيان.

«فتعم المعصية اهل الارض ثُمَّ لَا يَكُونُ لَهُمْ مَعَ ذَلِكَ السَّبِيلُ إِلَى الطَّاعَةِ وَ الْإِيمَانِ» در عين حال هيچ کدام نمي‌توانند يک جامعه ايماني و اهل طاعت را بتوانند بسازند «ثم لا يکون لهم مع ذلک السبيل الي الطاعة» اين يک دليل براي اينکه نمي‌شود که دو تا امام در يک ارض و اقليمي حکومت کنند.

 

پرسش: از لسان روايت برنمي‌آيد که امام الزاماً همان امام معصوم باشد!

پاسخ: نه، حتي اگر امام معصوم(عليه السلام) هم باشد شدني نيست محال است.

 

پرسش: ... با قياس اولويت اگر در دو امام معصوم امکان‌پذير نيست در فقيه هم نمي‌شود.

پاسخ: بله، اين در حقيقت لازمه‌اش اين است که نظام سياسي دو امام‌بردار نيست معصوم باشد يا غير معصوم باشد. «منها» از جمله محذوراتي که اين تفکر و اين تصور ايجاد مي‌کند اين است که «أَنَّهُ لَوْ كَانَا إِمَامَيْنِ لَكَانَ لِكُلٍّ مِنَ الْخَصْمَيْنِ أَنْ يَدْعُوَ إِلَى غَيْرِ الَّذِي يَدْعُو إِلَيْهِ الْآخَرُ فِي الْحُكُومَةِ ثُمَّ لَا يَكُونُ أَحَدُهُمَا أَوْلَى بِأَنْ يَتَّبِعَ صَاحِبُهُ مِنَ الْآخَرِ فَتَبْطُلُ الْحُقُوقُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْحُدُودُ».

 

پرسش: ما الآن در مقام ثبوت داريم بحث مي‌کنيم يا اثبات؟

پاسخ: در مقام ثبوت هستيم. در مقام ثبوت مي‌شود که حتي دو تا امام معصوم باشند؟

 

پرسش: ولي الآن اين در مقام تثبيت شد ... اينها ناظر به مقام اثبات است!

پاسخ: مقام تصور و ثبوت است يعني چه؟ يعني ما مي‌خواهيم تصور کنيم که دو تا امام معصوم(عليه السلام) يا دو تا حاکم در يک سرزميني بخواهند حکومت کنند، مي‌شود؟

 

پرسش: در مقام تصور اشکالي ندارد ما در تا حاکم در ده تا نقطه شهر تصور کنيم اشکالي ندارد.

پاسخ: اين تصور ذهني هيچ کدامشان مصادقت عملي که ندارند منظور از تصور يعني مقام ثبوت. آيا در مقام ثبوت مي‌توانيم بگوييم که دو تا امام معصوم(عليه السلام) که سلطنت داشته باشند حکومت داشته باشند حکومت کنند؟

 

پرسش: نه.

پاسخ: همين را مي‌خواهيم بگوييم اگر دو تا معصوم نمي‌شود دو تا فقيه هم نمي‌شود. پس بنابراين نصب عامي که ما مي‌گوييم فقها منصوب‌اند به نصب عام در مقام فعليت نمي‌شود همين است. در حقيقت دارند اين را مي‌خواهيم ما تثبيت کنيم که در مقام فعليت نمي‌شود ثبوتاً امکان ندارد بر تمام فروض در پنج فرضي که داريم الآن فرض اول هستيم. اين هم محذور دوم که فرمودند اگر دو تا امام باشند براي هر کدام از طرفداران «أَنْ يَدْعُوَ إِلَى غَيْرِ الَّذِي يَدْعُو إِلَيْهِ الْآخَرُ فِي الْحُكُومَةِ ثُمَّ لَا يَكُونُ أَحَدُهُمَا أَوْلَى بِأَنْ يَتَّبِعَ صَاحِبُهُ مِنَ الْآخَرِ فَتَبْطُلُ الْحُقُوقُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْحُدُودُ».

 

پرسش: در واقع اينها دارند بخش نصب را ... مي‌خواهد بگويد منصوب نيستند.

پاسخ: حالا منصوب نيستند به معناي بالفعل. شايد اهليت باشد پنج قسمت کرديم صورت اول اين بود که تمام فقهايي که داراي شرايط‌اند و جامع شرايط هستند همه‌شان بالفعل از ناحيه امام معصوم(عليه السلام) منصوب‌اند اين صورت اول است آيا مي‌شود چنين چيزي باشد؟ اين را داريم بررسي مي‌کنيم که آيا مي‌شود يا نمي‌شود؟ که اينجا مي‌گويد نمي‌شود. «وَ مِنْهَا» از جمله موارد اين است که «أَنْ يَدْعُوَ إِلَى غَيْرِ الَّذِي يَدْعُو إِلَيْهِ الْآخَرُ فِي الْحُكُومَةِ ثُمَّ لَا يَكُونُ أَحَدُهُمَا أَوْلَى بِأَنْ يَتَّبِعَ صَاحِبُهُ مِنَ الْآخَرِ فَتَبْطُلُ الْحُقُوقُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْحُدُودُ»؛ يکي مي‌گويد جنگ، يکي مي‌شود صلح. يکي مي‌گويد مذاکره يکي مي‌گويد مذاکره نه اينها بايد تحقير بشوند فلان بشوند و امثال ذلک. به کدام يک عمل کنيم؟ مصالح امت اسلام هم مانده است روي زمين است جامعه از فرط تشتت و پراکندگي و اينها نائي ندارند اعتراض بکنند صدايشان در نمي‌آيد براي اينکه هيچ! يکي مي‌گويد مذاکره يکي مي‌گويد نه! حالا اگر اين دو تا امام باشند يکي مذاکره را مصلحت مي‌داند يکي مذاکره را مفسده مي‌داند. يکي ذلت مي‌داند يکي عزت انسان را! اين دو تا اختلاف را چکار بکنند؟ اگر اين‌جور باشد آنهايي که به سمت يکي‌شان رفتند از ديگري مخالفت کردند آنهايي که به سمت آن رفتند با او مخالفت کردند هر دو امام هستند نمي‌شود. اين هم مورد دوم است. «أَنْ يَدْعُوَ إِلَى غَيْرِ الَّذِي يَدْعُو إِلَيْهِ الْآخَرُ فِي الْحُكُومَةِ ثُمَّ لَا يَكُونُ أَحَدُهُمَا أَوْلَى بِأَنْ يَتَّبِعَ صَاحِبُهُ مِنَ الْآخَرِ»؛ از کدام يک از آن دو تبعيت کنيم؟

 

پرسش: اولويت ندارند.

پاسخ: هيچ کدام اولويت ندارند هر دو بالفعل امام‌اند هر دو بالفعل صاحب مفترض الطاعه‌اند چکار کنيم؟ «فَتَبْطُلُ الْحُقُوقُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْحُدُودُ»؛ همه چيز از بين مي‌رود حقوق مي‌رود.

مورد فعل مثل اينکه وقت هم گذشته است.

 

پرسش: ... توزيع قدرت هم بايد بيايد؟

پاسخ: توزيع قدرت اينجا نمي‌آيد چون ما بايد يکي را حاکميت داشته باشيم و بعد در آن حاکميتي که ما تثبيت کرديم آنجا توزيع قدرت بکنيم. اينجا الآن توزيع قدرت باشد يعني چه؟ يعني آقاي امام تو پنجاه درصد قدرت را آقاي امام تو پنجاه درصد قدرت را!

 

پرسش: ...

پاسخ: اين نمي‌رسد چرا؟ چون امام مفترض الطاعه است مصالح امت اسلام با او هست. همه افراد بايد تبعيت کنند ولي وقتي به امام رسيد يعني يک نفر حاکم شد اين حاکم مي‌تواند قدرتش را توزيع بکند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo