درس خارج فقه استاد مرتضی جوادیآملی
1400/09/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد و تقليد /خارج فقه /يجب علی كل مكلف ... مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا/
ما عملاً در درس خارج اجتهاد و تقليد هستيم اولين بحثي که مباحث فقهي در حقيقت جاي بحث و گفتگو دارد همان بحث اجتهاد و تقليد است و مرحوم سيد هم در عروه با همين ذهنيت اين فضاي کتاب شريف عروه را باز کردند که «يجب علي کل مکلف في عباداته و معاملاته أن يکوم مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا» که اين اولين مسئله از مسائل فقهيه است ما الآن چند سال است که در خدمت اين فرع فقهي داريم بحث و گفتگو ميکنيم و ضمن اين فرع مطالب فراواني مطرح است که از جمله آن بحث اجتهاد و شؤونات مجتهد است و از جمله شؤونات مجتهد در کنار افتا و قضا، بحث ولايت سياسي است که آيا اين ولايت سياسي از جايگاه دين و شريعت مقدسه اسلام چه معنايي دارد؟
اين را باهم همراهي کنيم دقيقاً در موضع تصميمسازي هستيم و تصميمگرفتن و اظهار نظر که چگونه است؟ مقدمات را پشت سر گذرانديم که اين مقدمات گويا هستند و منظور از گويا بودن يعني ما را هدايت ميکنند. انسان اگر يک اصل را پذيرفت اين اصل به هر حال به همراه خودش اقتضائاتي دارد ببينيم که اقتضائات اين اصل چيست؟
پرسش: ...
پاسخ: اين اتفاقاً بحثي هم دارند که ما هنوز نرسيديم که اين اجتهاد و تقليد و احتياط و اينها در طول هم هستند يا نه؟ يک بحثي در اينجا وجود دارد که آيا اجتهاد و تقليد و احتياط در طول هم هستند يا نه؟ اجتهاد يعني اينکه انسان وقتي به مدار اين فن رسيد و توانست احکام الهي را از ادله الهيه استنباط بکند صاحب علم ميشود و مطابق علمش بايد عمل کند. اگر به اجتهاد نرسيد و نتوانست استنباط کند احکام الهيه را، بايد که عمل به تکاليف خودش را از راه تقليد انجام بدهد. اما اگر نه مبناي عمل به کار شرع را اجتهاد قرار داد که مبتني بر علم باشد و نه مبتني بر تقليد قرار داد که تبعيت عملي باشد بلکه کاري خواست بکند که بالاخره اين وظيفهاي که به عهده او هست اين وظيفه مرتفع بشود چکار بکند؟ براساس احتياط عمل کند. مثلاً اين تسبيحات اربعه يکي است يا سه تا؟ اگر سه تا بگويد موافق با احتياط است حالا ممکن است که يک اجتهادي اقتضاي ديگري داشته باشد که يکي کافي است يا نه! ولي اگر کسي عمل به احتياط کرد آنکه اتفاق ميافتد بله اين است که چيزي بر عهده او نيست و اين از اين جهت است. لذا بايد به اين برسيم.
ما در مقام اين هستيم که «يجب علي کل مکلف في عباداته و معاملاته أن يکون مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا» اين سه تا آيا در ترتيب پشت سر هم هستند؟ يا اول احتياط کن اگر احتياط کرد عملاً نيازي به بحث اجتهاد ندارد يا نياز به تقليد ندارد و امثال ذلک؟ ما در بحث شؤونات مجتهد عرض کرديم که سه شأن عمده براي مجتهد برشمردند شأن افتا و شأن قضا و شأن ولايت سياسي. در شأن افتا و قضا تقريباً اين دو شأن مورد اتفاق است يعني جامعه فقهي و صاحبان اين مکتب بر اين باورند که در عصر غيبت اين دو جريان که جريان افتا و جريان قضا است اين از ناحيه مجتهد قطعي است اما آيا ولايت سياسي است يا نيست؟ جاي بحث است که مدتها در خدمت اين بحث هستيم ببينيد ما مدّ نظر شريف آقايان باشد ما ميخواهيم ببينيم که حکم الله واقعي البته ما مدعي نيستيم که حتماً به واقع ميرسيم و خطايي در ديد و نظر ما نيست اما اين تلاش و اجتهاد و کوشش براي اينکه حکم الله بدست بيايد اين يک امر قطعي است و مجتهد يعني همين که فحص بليغ ميکند به حدي که به تعبيري استفراغ الوسع بشود که تمام تلاش و کوشش انجام بشود گفته بشود که اين کاري که انجام شده تمام تلاش و تمام جُهد است کار بسيار سنگيني هم هست که انسان همه اين اي کاش مسير، مسير باز و روشني بود و آدم به وضوح مييافت همانطوري که اصحاب ائمه(عليهم السلام) در محضر بودند و عيناً در کنار درياي وجود علم و معرفت بودند هر مطلبي را مبنائاً بنائاً از آنها ميگرفتند چون بعضي اينها را مبنائاً دريافت ميکردند مثل زراره و حمران و امثال ذلک، بعضي هم مسئلهوار مطرح ميکردند و ميفهميدند مثل ديگر اصحابي که سؤال ميکردند و ميرفتند و لذا گاهي اوقات ائمه(عليهم السلام) جواب را به گونهاي ميدادند که به درد فقيه ميخورد و گاهي اوقات جواب را هم به گونهاي ميدادند که به درد شخص مسئلهپرس ميخورد. لذا ما يک مسئلهداني داريم يک مسئلهگويي. مسئلهداني آن وقتي است که انسان ميرسد به جايي که در آستانه فقاهت قرار بگيرد و قدرت استنباط داشته باشد.
بنابراين يک کار مهمي الآن بر عهده فقها است و بر عهده حوزه علمي است که آيا براساس نظام الهي يعني معرفتي که ما الآن ما به دنبالش هستيم اين است که آيا بر مبناي منابع وحياني ما که کتاب و سنت است و عقل ميرود که از جايگاه کتاب و سنت اين احکام را استنباط بکند آيا در شرع مقدس اسلام در عصر غيبت از ناحيه شارع مقدس جعل ويژهاي آمده يا نه؟ اگر آمده که بحثش جداست مثل نصبي که براي اهل بيت(عليهم السلام) است. اگر نه، سؤال در اينجا مطرح است اينکه عرض کرديم ما در مقام تصميمسازي و بعد تصميمگيري هستيم اين است از يک طرف محرز است قطعي است بدون شک است که اين دين بدون هويت سياسي اصلاً نميتواند نفس بکشد مثل دين مسيحيت نيست مثل دين يهود نيست مثل ساير اديان نيست که يک سلسله مثلاً آيينهايي داشته باشد مناسکي باشد مراسمي باشد نه، اينجور نيست. هويت اين دين با قدرت اجتماعي و سياسي آميخته است جامعه بايد پاي کار باشد ديني که ميگويد «و کنتم خير امة اخرجت للناس» اين نميتواند جامعه راکد و ساکتي در کنار بنشيند و منهاي قدرت بخواهد بشود «کنتم خير امة» جامعهاي که ميخواهد امت وسط باشد مگر ميشود بدون يک رهبري سياسي بخواهد اين کار را انجام بدهد؟
پرسش: ...
پاسخ: شخص آقا علي بن ابيطالب زهد را در نورديده است اما بحث شخص نيست بحث حکومت است.
پرسش: ...
پاسخ: هرگز حکومت علوي بر مبناي زهد نيست. اين دو تا حرف بايد کاملاً جدا باشد. وقتي علي بن ابيطالب(عليهما السلام) را ميخواهيم بنگريم او کسي است که قاب قوسين است و امثال ذلک اين هيچ! نه، اصلاً! آقا علي بن ابيطالب(عليهما السلام) در مسند حکومت نشسته و از جايگاه حکومت بناست که کل جامعه را ببيند و شخص نيست هرگز شخص نيست چه کسي ميتواند مانند علي بن ابيطالب زندگي زاهدانه داشته باشد؟ احدي نميتواند. از خود حضرت سؤال ميکنند که آيا عدل بهتر است يا جود؟ ميگويد عدل. ميگويد عدل عام است نهج البلاغه ملاحظه بفرماييد. جود يک مسئله شخصي است يک نفر حق خودش را ميخواهد ببخشد. ولي وقتي سؤال ميکنند که عدل بهتر است يا جود؟ حضرت ميفرمايد عدل بهتر است چون با عدل بايد جامعه را اداره کرد.
بنابراين اينها فکر ميکنند حکومت علوي مثل شخص حضرت علي است، نه! احدي به علي بن ابيطالب در هيچ حوزهاي از حوزهها نميرسد حتي در سبک زندگي. اينکه هيچ! آن زندگي متعادلي که آقا علي بن ابيطالب براي توده مردم و جامعه اسلامي ميبيند غير از شخص خودش است.
پرسش: ...
پاسخ: ما داريم ميرويم ببينيم که آيا اين پرسش جناب عالي از اين پرسش اساسي در اين فضا است اينکه حاج آقا مخصوصاً بارها و بارها فرمودند که بايد مردم را کريمانه اداره کرد نه کميته امدادي، همين که پريروز هم باز آقا فرمودند، اين نشان از اين است که يک سلسله اصولي را داريم يک سلسله اصول انساني داريم که فقه هم روي آن اصول انساني ايستاده است مثل کرامت، مثل جلال و شکوه مثل آموزهها فوق العاده است در اين مسير. بله، حاج آقا ميفرمودند که ما با نهج البلاغه انقلاب کرديم و با رساله ميخواهيم که اين را نگه بداريم. اين نميشود! بايد برويم اتفاقا استنباط کنيم ما اگر آمديم و گفتيم که مدل حکومت اسلامي را داريم مطرح ميکنيم براساس ولايت فقيه معنايش اين نيست که ما الآن اين شرايط را داريم. نه، الآن دوران روشنگري حدود صد 150 سال در غرب بود از 1670 و خوردهاي شروع شده تا 1800 اين صد يا 150 سال را ميگويند عصر روشنگري. اتفاقات مهم همين جا افتاد. اين اتفاق بعد از رنسانس بود اين اتفاقي که از آن به دوران روشنگري اسم ميبرند اين اتفاقات سنگين و مکاتب بزرگ هم در همين 150 سال در غرب اتفاق افتاد.
ما الآن داريم تجربه ميکنيم دست و پا ميزنيم که بتوانيم اين مدل اصلاً مدلي نبود باوري نبود هماکنون هم در باور فقه ما اين مسئله وجود ندارد امام(رحمة الله عليه) قدرتي داشتند جايگاهي و بعد هم ببينيد خيلي مسئله است اين امر. بعضي الآن در مقام ثبوت اشکال کردند که آيا اين اصلاً ثبوتاً ولايت جايگاهي دارد يا نه؟ تا چه برسد به مقام اثبات. ما بايد برسيم ببينيم که آيا اين درست است يا نيست؟ ولي سخن اين است که حالا ما داريم وارد ميشويم که اين دين يک هويتي دارد همانطوري که دين را نميشود بدون عقايد ديد بدون اخلاق ديد بدون تربيت ديد، بدون سياست نميشود ديد. نميشود دين اسلام را شما بياييد مسائل اعتقادي را از آن جدا کنيد شما اگر مسائل اعتقادي را از دين جدا کنيد چه در ميآيد؟ هيچ!
شما اگر مسائل اخلاقي و تربيتي را از دين جدا کنيد از شريعت جدا کنيد چه چيزي در ميآيد؟ هيچ! اين شريعت ما اين دين ما با اينگونه از امور هويت خودش را نشان ميدهد مثل اينکه حيوان ناطق را ما جنس و فصل انسان ميدانيم اينها در حد حيوان ناطق حالا ذاتي يا عرض ذاتي دارد کار ميکند. ما اصلاً نميتوانيم مسئله سکولار بودن را مطرح کنيم که هويت دين را بگذاريم کنار، هويت سياست را هم کنار بگذاريم يکي سياست را بگيرد يکي ديانت را بگيرد. آن دين نيست. ميشود دين وهابيها. اين دين وهابي که در بُعد سياست اينجور دارند باج ميدهند به ابرقدرتها و اينها و آنها هم صريحاً ميگويند که ما داريم اينها را ميدوشيم اينهايي که سرزمينشان محل تاخت و تاز اينها است اينها ميگويند که اينهايي که دينشان را تأمين ميکنند همين حرمين را نگه ميدارند و نماز مردم را و همين حج را انجام بدهند و روزه و تمام شد و رفت! اما هويت اين دين در حقيقت در عرصه حکومتداري، ارتباط با مجامع بينالملل و امهات مسائل ديني دارد آنجا شکل ميگيرد.
شما ميتوانيد بگوييد که ما يک جامعه امر به معروف و نهي از منکر داريم و اين در رأس حکومت اين حرفها نيست حکومت ميتواند با هر کسي ارتباط برقرار کند معاذالله در مجلس حرام بنشيند در مجلس حرام بيايد آنها را راه بدهد دست بدهد در مکه و در مدينه اين يهوديها را نبريد اين اسرائيليها را نبريد در کاخ خودتان ميخواهيد ببريد ببريد! اين يعني چه؟ اصلاً نميشود! خيلي از اين مسائل و قواعد راه دارد.
پس ما نميتوانيم جريان سکولاريسم را به هيچ وجه در مباحث شريعتي خودمان باور کنيم. باز هم تأکيد کنيم اين مسئله را و مقداري ميخواهيم که اين هويت را در وجود خودمان به لحاظ فکري بهتر بپرورانيم و باورمان بيايد که اين شريعت را ما چگونه داريم ميشناسيم؟ ما ميتوانيم شريعت بدون اخلاق و تربيت داشته باشيم؟ قطعاً نميتوانيم. شريعت بدون عقايد ميتوانيم داشته باشيم؟ قطعاً نميتوانيم داشته باشيم. شريعت بدون تجمّع، يعني هويت جمعي را هويت جمعي را ميتوانيم از جامعهمان برداريم؟ از اين دين برداريم؟ دين همين خطاباتش با همين ﴿يا ايها الذين امنوا﴾ است مسئله امر به معروف و﴿إن المؤمنين و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر﴾،﴿بعضهم اولياء بعض﴾ اين همه تعاملات و دستور تعاملاتي که در مسئله حتي در تشييع جنازه در عيادت مرضي و فلان و فلان وجود دارد عمدتاً احکامِ جمعي است. اين باعث ميشود که اين هويت هويت اجتماعي دين براي ما شناخته بشود ما نميتوانيم دين فردي داشته باشيم.
يک منطقي را در غرب الآن دنبال ميکنند تحت عنوان اينکه ديگري جهنم است اين اصلاً يک اصطلاح است در بين انگليسيها اينجوري است که ديگري جهنم است! يعني فاصله بگيريد. اما از منطق ما ديگري ميتواند بهشت باشد. همانطوري که ميتواند جهنم باشد ميتواند بهشت باشد و برويد و اين ارتباط را برقرار کنيد. مسائل اينچناني در دين «إلي ما شاء الله» است يعني هويت جمعي هويت سياسي هويت اخلاقي و تربيتي هويت عقيدتي اينها ارکاني هستند که اين شريعت و اين دين اسلامي را دارند شکل ميدهند.
اگر چنين باوري براي ما حاصل شد و ما به چنين منطقي رسيديم که اين شريعت مقدس و اين دين اسلام بدون هويت سياسي شدني نيست و اگر بدون هويت سياسي باشد اصلاً دين وجود ندارد آنچه که الآن از مثلاً وهابيت داريم اين دين نيست ما فکر ميکنيم که کشور عربي پرچم «لا اله الا الله محمد رسول الله» نوشته شده است اينکه دين نيست! تهي و خالي از دين است. اگر ما اين معنا را پذيرفتيم از سوي ديگر هم اين دين يک حقيقتي است که تا ابد براي جامعه اسلامي نوشته شده است ثبت شده است که جامعه اسلامي با دين اسلام هستند و دين اسلام به عنوان يک امر مستقر در هويت جامعه اسلامي ثبت شده است يعني نميتوانيم يک جامعه اسلامي داشته باشيم و اين از اين شريعتي که اين ويژگيها را دارد بيگانه و جدا باشد.
پرسش: ...
پاسخ: اين بايد به گونهاي ديده بشود که ويژگي هويت سياسي براي هميشه در دين باشد. ما داريم مدام ذهنيت ميدهيم خودمان را با اين حرفها و الفاظ و مفاهيم نزديک ميکنيم ببينيم که چکار بايد کرد؟ به هر حال در عصر غيبت اين دين با اين ويژگيها و با اين هويتي که از او داريم تعريف ميکنيم و توصيف ميکنيم و اين را به عنوان جهات وجودي اين حقيقتي به نام شريعت ميشناسيم يعني وقتي ما ميگوييم که نميشود دين را بدون عقايد ديد و بدون عقايد يعني دين تهي، دين ميانتهي، به همين ميزان مباحث سياسياش هم همينطور است مسائل اجتماعياش هم همينطور است مسائل اخلاقي و تربيتياش هم همينطور است همانطوري که عبادات، ما ميتوانيم هويت عبادي را از دينمان جدا کنيم. اين نميشود. به همين ميزان به همين قوت هويت سياسي را نميشود از دين جدا کرد.
اين همراهي ما نميگوييم دين يعني سياست، بلکه ميگوييم اين دين اگر بخواهد محقق بشود بدون ولايت سياسي نميشود اين همراهي را بفرماييد که ما در عصر غيبت بايد چکار کنيم؟ ما به دنبال اين مسئله هستيم پرسش اصلي ما اين است در عصر حضور امام(عليه السلام) امر روشن است ما مسائل را ارجاع ميدهيم از باب «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولوي الامر منکم» از خود ائمه(عليهم السلام) اين را کاملاً دريافت ميکنيم اين خيلي روشن است. اما در عصر غيبت اين مسئله چگونه است؟ اينجا فروعي پيدا ميکند شقوقي پيدا ميکند که از جمله آنها مسئله ولايت فقيه و آن هم با قرائتي که امروز دارد در کشور خوانده ميشود و عمل ميشود.
آيا در عصر غيبت حالا درگاه ما اينجا در حقيقت چون وارد يک درگاهي ميشويم ميخواهيم يک فصل جديدي از بحث را ميخواهيم باز کنيم ما فصولي را پشت سر گذاشتيم و بعد از اين فصول داريم وارد اين فصل جديد ميشويم و آن اين است که حالا که دين بدون سياست نميشود ما بايد در عصر غيبت دين را داشته باشيم سياست را هم حتماً بايد داشته باشيم زيرا اين دين با سياست در مقام اجرا باهم مساوياند بايد باهم باشند حالا بفرماييد که اين دين اگر بخواهد در عصر غيبت تحقق داشته باشد و اجرا بشود بايد چه سازوکاري براي او انديشيد؟
يکي از آنها که امروز به صورت روشن دارد قرائت ميشود و در نظام فعلي ما با انقلاب و ثورهاي که امام(رضوان الله تعالي عليه) براي ما ايجاد کردند مطرح شد مسئله ولايت فقيه است که اين ولايت سياسي در عصر غيبت به عهده فقيه بايد باشد و اوست که براساس ولايت ميآيد و زمام امر دين را به دست ميگيرد و جامعه را ميخواهد براساس فقاهت جلو ببرد اين يعني چه؟ يک مقدار اين را لطفاً توضيح بدهيد؟ فرق ولايت با وکالت با نظارت و انتخاب و امثال ذلک چيست؟ و خيلي از بحثهايي که ما پيش رو داريم.
وقتي بحث ولايت مطرح شد اين ولايت در حقيقت جريان الهي به خودش ميگيرد اين قصه ﴿انما وليکم الله﴾ را در جامعه و در بين توده مسلمانان به ذهن ميآورد گرچه خود آيه ﴿انما وليکم الله﴾ با ﴿انما﴾ شروع شده و ﴿انما﴾ حصر است و حصر ولايت در همين سه امر اله است و پيامبر است و اهل بيت(عليهم السلام). اين خودش يک نوع بار معنايي حصري دارد که ﴿انما وليکم الله و رسوله و الذين امنوا و الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون﴾ حالا اين ﴿انما﴾ را ما فعلاً کاري نداريم ميخواهيم بالاخره ببينيم که در عصر غيبت که جامعه ما ديندار است، يک؛ و اين دين هم بدون ولايت سياسي محقق نميشود، دو؛ ببينيم که بايد چکار کنيم؟ آن هم براساس آموزههاي وحياني ما داريم تلاش ميکنيم که اين يک حکم از احکام الهي است ما ميخواهيم بگوييم که بر فقيه واجب است که اين مقام نيست اين وظيفه است بر فقيه واجب است که جامعه را براساس دين اداره کند همانطوري که فتوا دادن بر فقيه واجب است قضا و داوري بر فقيه واجب است اگر معاذالله فقيهي به مقام اجتهاد برسد و قدرت اجتهاد داشته باشد عالم باش و عالماً و عامداً فتوا ندهد و کناري بنشيند محکوم است اين خدا بايد بگويد که پس براي چه اين مقام را گرفتي؟ اين ملکه اجتهاد را به عنوان يک نعمت الهي و منّت الهي بايد بيايي و جامعه را از احکام الهي آشنا بکني.
پرسش: ...
پاسخ: ببينيد ما الآن نميخواهيم از اين در بياوريم ما ميخواهيم بگوييم شما بفرماييد که در عصر غيبت که ولايت سياسي دين است مسلماً اين ولايت سياسي چگونه بايد إعمال بشود؟
پرسش: ...
پاسخ: ين يک نظر است فعلاً که قرائت فعلياش است که اين فرمايش جناب عالي باز جاي سؤال فراواني است که اين زعامت چگونه باشد؟ اگر از جانب اله نباشد از جانب مردم باشد چگونه انتخابش بکنند؟ و خيلي از بحثهاي ديگري که وجود دارد. شما عملاً ميگوييد وکالت است اين فرمايش جناب عالي منتهي ميشود به اينکه وکالت فقيه. ولي اصلش اين است که آيا فقيه بايد در اين عرصه حضور داشته باشد يا غير فقيه هم ميتواند؟ خودش جاي بحث دارد. ما دين را اين مسئله است دين را با يک هويت سياسي شناختهايم دين حتماً بايد يک قدرت سياسي داشته باشد اما اين قدرت سياسي را بايد يک فقيه إعمال بکند يا غير فقيه هم ميتواند إعمال کند؟ اين بحث است و فرضاً اگر فقيه بود از جايگاه شرع مقدس از جايگاه اهل بيت(عليهم السلام) همانطوري که پيامبر گرامي اسلام به امر الهي جريان ولايت اهل بيت را به نصب الهي نصب آيا اهل بيت(عليهم السلام) هم به همين صورت براي فقيه چنين جايگاهي را قائل شدند يا نشدند؟ اينها همه پرسشهاي اصلي است که ما بايد داشته باشيم.
يک عبارتي را از مرحوم نراقي که در کتاب اوايل هست را بخوانم اينجا ذهنيت دوستان هم باشد که «قال المحقق النراقي تاب ثراه در اوائد» اينجوري گفتند که «و اما غير الرسول و اوصيائه فلا شک ان الاصل عدم ثبوت ولاية احد علي احد» اين سخن مرحوم نراقي است در کتاب شريف اوائد که از آن کتابهاي اصلي و منابع ماست در اين رابطه. ايشان بالصراحه ميفرمايد که اصل عدم ولايت است هيچ کسي بر کس ديگري ولايت ندارد «الا من ولّاه الله سبحانه أو رسوله أو احد من اوصيائه علي احد في امر» مگر اينکه ولايت از ناحيه خدا باشد، يک؛ يا از ناحيه پيامبر باشد، دو؛ يا از ناحيه امام معصوم(عليه السلام) باشد، سه. «الا من ولّاه الله سبحانه أو رسوله أو احد من اوصيائه علي احد في امر فحينئذ فيکون هو وليا علي من ولّاه» در اين صورت است که ما ميتوانيم ولايت را احراز بکنيم و ولايت فقيه را قائل شويم.
آيا در عصر غيبت براي فقيه چنين ولايتي را ما داريم؟ که خدا که جايگاهش در اين رابطه نصب پيغمبر است نصب امام است اما آيا امام آمده و بالصراحه گفته که در عصر غيبت من به ولايت به فقهاء اين ولايت را دادهام و آنها از طرف من صاحب ولايت سياسي هستند يا نه؟ اين جاي بحث و گفتگو دارد که بايد برسيم. اينکه عدهاي براساس منابعي که وجود دارد يا رواياتي که وجود دارد به چنين نظري رسيدهاند که در حقيقت اين در مقام اثبات است ولايت فقيه در مقام اثبات است.
ولي همچنان اجازه بدهيد که ما فضاي ذهني خودمان را باز نگه داريم نميخواهيم الآن به چيزي برسيم به تعبير حاج آقا تحرير محل بحث ميخواهيم بکنيم فضاي ذهني ما اين است که ما با يک واقعيتي روبرو هستيم بنام ديني که هويت سياسي با اين دين عجين است، يک؛ مطلب دوم اين است که اين دين همانطوري که در عصر حضور امام حضور دارد در عصر غيبت هم بايد حضور داشته باشد. سؤال: اين ديني که با ولايت سياسي عجين است، يک؛ و در عصر غيبت هم بايد حضور داشته باشد، دو؛ اين دين براي جامعه اسلامي چگونه بايد محقق باشد؟ اين پرسشي است که إنشاءالله در جلسات بعد بايد بحث کنيم.