< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 122

 

﴿وَمَا كَانَ المُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾(۱۲۲)

 

اين سوره مباركه توبه مشتمل بر احكام فراواني از جهاد است براي اينكه حوادث مهم تهاجم بيگانگان در همان مقطع بود نزول آيات فراوان درباره جهاد از حرمت و اهميت مسئله تفقه مي‌رفت كه بكاهد لذا برخيها فكر مي‌كردند تمام ارزشها در همان جهاد نظامي است در اين سوره ذات اقدس الهي اولاً از جهالت يك عده‌اي انتقاد كرد كه اينها آگاه به معارف الهي نيستند در آيه 97 همين سوره مباركه توبه به اين صورت فرمود الاعرابُ اشد كفراً ونفاقاً و أَجدرُ الا يعلموا حدود ما انزل الله علي رسوله والله عليم حكيم جهالت اينها را نكوهش كرد و با نام بردن دو اسم از اسماء حسني الهي به نام عليم حكيم مردم را به خداي عليم حكيم دعوت كرد آنكه از علم و حكمت بهره‌اي ندارد فقط به دنبال مغفرت است مردم را به خداي غفار رحيم دعوت مي‌كند خداي سبحان غفار رحيم است اما در جاي خودش كار عالمان دين آن است كه مردم را به عليم حكيم دعوت بكنند هر كسي مردم را از رشته خاص خودش به خدا مي‌رساند كسي كه اهل انديشه و فكر و درايت نيست فقط به همان مغفرت و رافت و مهرباني انس گرفته و به دنبال مجاني رفتن به بهشت است با غفار و رحمان و رحيم و ودود و رئوف و اينها كار دارد كسي كه سعي بكند خود را عالم و حكيم بكند و جامعه را به علم و حكمت دعوت بكند مردم را به الله عليم حكيم فرا مي‌خواند آن كه مظهر اسم اعظم است به جامع همه اسماء حسني است به نام پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و ائمه معصومين عليهم السلام مردم را به الله دعوت مي‌كنند كه جامع جميع صفات است ادعوا الي الله علي بصيره عن و من التبعني قهراً در جاي خاص خود رحمت و رافت و مغفرت است در جاي خاص خود علم و حكمت است در جاهاي ديگر هم ظهور اسامي ديگر آيه 97 سوره مباركه توبه هم كه فرمود والله عليم حكيم براي دعوت به علم و حكمت است كه حكمت هم همانطور كه در بحثهاي قبلي اشاره شد حكمت به اصطلاح قرآن غير از حكمت به اصطلاح حوزوي است چنانكه فقه به اصطلاح قرآن غير از فقه به اصطلاح حوزوي است فلسفه و كلام و عرفان و هم فقه است همانطوري كه فراگيري علوم فرعي هم فقه است چه اينكه فقه مصطلح هم حكمت است بنابراين در آيه 97 از جهل علمي و جهالت عملي اعراب نكوهش به عمل آورده فرمود الاعراب اشد كفراً و نفاقاً و اجدر الا يعلموا حدود ما انزل الله كه هم زمينه تعلم را فراهم كرد فرمود راه تعلم اين است كه يك عده‌اي به مراكز علمي به حضور پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و امامشان و مراكز علمي مراجعه كنند و چيز ياد بگيرند چند تا شأن نزول و چند تا تفسير براي اين آيه ذكر شده است مناسبتر از همه اين است كه يك عده‌اي به حضور پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و حضور امامشان و مراكز علمي بروند و چيز ياد بگيرند كه اين نافران همه اينهايي كه بسيج شدند همه اينهايي كه هجرت كردند هم اينها متعلم بشوند نه اينكه يك عده‌اي به ميدان جنگ نفر كنند و كوچ كنند و عده ديگر در مدينه بمانند تا علوم را ياد بگيرند براي اينكه اگر اينچنين تفسير بشود بايد همانطوري كه خود المنار هم متوجه شد ما چيزي را تقليد بگيريم بگوييم ما كان المومنون لينذروا كافه فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه يعني يك عده نفر بكنند بسيج بشوند اعزام بشوند بروند جبهه مسئله جنگ و جهاد را حفظ بكنند يك عده در مدينه بمانند در طبق طائفه اخري ليتفقه كه اين ليتفقه ما مي‌گوييم طائفه‌اي باشد كه در مدينه ماندند اين احتياج به تقرير دارد و خلاف ظاهر است يك و ثانياً آنها كه اينچنين معني كردند گفتند به اينكه آن نفر همان نفر نظامي است كه عده‌اي به جبهه‌ها اعزام مي‌شوند عده‌اي در مدينه مي‌مانند حضور حضرت كه مطالب الهي را ياد بگيرند تا اينكه اين بسيجيان مجاهدان كه از جبهه برگشتند اينهايي كه در حوزه‌هاي مدينه ماندند آنها را انذار بكنند اين هم مشكل دوم براي اينكه آنها در حقيقت اينها را انذار مي‌كنند نه اينها آن كه رفته از نزديك آثار قدرت الهي راديد تلخي جبهه را چشيد نصرت الهي را ديد نزول فرشته‌ها را ديد آن در حقيقت مي‌تواند اينهايي كه در حوزه هستند را انذار بكند اگر انذار است آنها اولي به انذارند نه اينها اين انذار نشان مي‌دهد به اينكه اين منذرين از آن منذرين برترند پس بنابراين اينها نمي‌توانند يعني اينهايي كه در مدينه ماندند تلخي آن زمع و آن نصب و آن مخمصه و آن قطع وادي و آن لاينفرون صغيره ولاكبيره آن كارها را نكردند فقط درس و بحث خواندند اينها بيايند منذر بشوند نسبت به كساني كه همه اين تلاشها را كردند آنها نفقه صغيره و كبيره‌شان عمل صالح است قطع واديشان عمل صالح است نصب و مخمصه و تعب و زمعشان عمل صالح است و خدا هم به آنها ليجزيهم الله احسن ما كان يعملون وعده پاداش داده است چنين مرداني از جبهه برگشتند تازه اين طلبه‌هاي عادي كه در مدينه بودند و چهار تا كلمه درس خواندند مي‌خواهند آنها را انذار كنند پس اين دو شاهد و دو قرينه و مانند آن اين نشان مي‌دهد كه اين نفر نفر به معناي هجرت عالمان دين است نه اينكه لولا نفر يعني يك عده بروند جبهه يك عده بمانند در مدينه و درس بخوانند اينطور نيست بلكه منظور آن است كه برمردم لازم است نفر كنند بروند به مراكز علمي همين نافران فقيه در دين بشوند ديگر نه تقييد دارد كه ما بگوييم لتقوا طائفه اخري هذا يتفقه اين يكي و نه عدم تناسب براي اينكه اينها كه در شهرهاي خودشان هستند از مراكز علمي بي خبرند و اينهايي كه به عنوان عالمان دين هجرت كردند به مراكز علوم اسلامي رفتند و چيز ياد گرفتند البته اولي به انذارند شايسته‌ترند كه ديگران را انذار كنند

سئوال: جواب: آنهايي كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را مي‌ديدند ديگران هم مرتب در محضر آن حضرت بودندو او را مي‌ديدند اينطور نيست كه چيز تازه‌اي نباشد وعده‌هاي پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم را اين مجاهدان در جبهه دارند مي‌بينند اينها كه در مدينه هستند كه هر روز پيغمبر معجزه نمي‌كرد كه آنها ببينند آنها فقط احكام ياد مي‌گرفتند گروهي هم از اينها كساني بودند كه به دنبال كالاي تجاري بودند پيغمبر ايستاده مشغول نماز جمعه بود داشت خطبه نماز جمعه مي‌خواند همين كه طبل تجاري به گوششان رسيد براي اينكه برونديك قدري كالاي ارزانتر بخرند پيغمبر را در مسجد تنها گذاشتند و اذا رئوا تجارت او لهواً فضو اليها و تركوه قائم حضرت در نماز جمعه در مدينه روي منبر ايستاده مشغول خطبه بود همين كه اينها طبل را شنيدند كه كالاي تجاري از مكه و حجاز و اينها رسيد براي اينكه بروند زودتر يك مقداري جنس بهتري را بگيرند و يا ارزانتر بخرند روز جمعه با اينكه آيه بر اين است كه زرو البيع آيه ندايش اين است كه روز جمعه داد و ستد را ترك كنيد برويد سراغ نماز جمعه اذا نودي لصلاه من الجمعه فاسعوا الي ذكر الله و زورا البيع با اينكه چنين چيزي است اينها پيغمبر خدا را آخرين پيغمبر خدا را در حال نماز جمعه ترك مي‌كنند مي‌روند به دنبال آن ..اينچنين نيست كه هر كه حضور پيغمبر بود هر روز معجزه مي‌ديد يا مثلاً قدرت ديني او بيشتر باشد اما او كه به دست پيغمبر به جبهه مي‌رود آن هر روز دارد كرامت الهي را مي‌بيند او اولي به انذار است

سئوال: جواب: اينها كه احكام و عقايد را مرتب در تمام سالهايي كه خدمت حضرت بودند ياد گرفتند و وجود مبارك پيغمبر هم حتماً يك روحاني يك مبلغ يك عالم يك واعظ يك پيش نماز به همراه اينها اعزام مي‌كرد اين كه مرحوم كاشف الغطاء رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف كشف الغطاء در بحث جهاد دارد و هر وقت كه اين نيروها به سمت جبهه اعزام مي‌شوند چهار تا طلبه چهار تا عالم چهار تا روحاني حتماً بايد همراهشان باشد نماز جماعتشان را بخواند دعا برايشان بخواند نمازهاي قضايي را يادشان بدهد احكام يادشان بدهد همين است ايشان در بخش جهاد كشف الغطاء مي‌گويند حتماً بايد چهار تا روحاني چهار تا طلبه همراه بسيجيها بروند جبهه براي اينكه آنها احكام شرعي را از كه ياد بگيرند؟ براي تعلم احكام است كه اسلام همه اينها را پيش بيني كرده اگر معجزه باشد كه حضرت هر روز اعجاز نمي‌كرده و اگر كرامت اخلاقي باشد كه كشف خلافش در تركه قائما معلوم است بنابراين اين كه المنار و ديگران اصرار مي‌كنند كه اين نفر را به نفر نظامي معني كنيم يك، يك عده‌اي در مدينه بمانند تا در محضر حضرت فقيه بشوند اين از چند جهت با اشكال روبرو است بنابراين نفر به معناي همين است كه به معناي هجرت الي التعلم باشد لازم نيست همه نفر كنند بلكه يك عده نفر كنند به طرف مراكز علمي آنوقت ديگر ليتفقهوا ضميرش به همين طائفه برمي‌گردد ولو لا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين وقتي تفقه در دين پيدا كردند ولينظر قومهم اذا رجع اليهم بعضي از بزرگان شايد حالا يا فتواي وجوبي يا احتياط وجوبي يا اولي و احوط استحبابي مي‌گفتند هر طلبه‌اي اولي است كه منطقه خودش را دريابد لينظر قومهم اذا رجع اليهم كه اول آنها اولي هستند احكام را كه ياد مي‌گيرد چه تفسير چه حكمت چه كلام چه فقه اينها را بايد به مردم بگويد ديگر هم عقائد را به مردم بگويد هم فروع را به مردم بگويد بر مردم ياد گرفتن واجب است بر علماي دين ياد دادن واجب اينطور نيست كه ياد گرفتن واجب باشد اما ياد دادن واجب نباشد كه اين حديث نوراني مرحوم كليني در همان كتاب علم كافي نقل كرده است كه ذات اقدس الهي هرگز بر مردم تعلم را واجب نكرده و از آنها تعهد نگرفته كه عالم بشوند مگر اينكه از عالمان دين تعهد گرفته كه مردم را تعليم بدهند و ان العلم قبل الجهل و اگر گفته شد اطلبوا العلم ولو بالسين از اينطرف هم ا..الجاهل ولو بالسين منتهي الان به بركت انقلاب اعزام مبلغ تا مرز چين روا است قبلاً نبود يعني اينطور نيست كه آدم براي تعلم تا مرز چين برود ولي براي تعليم نبايد برود اين ...اينطوراست فرمود هيچ گاه ذات اقدس الهي از مردم تعهد نگرفته كه عالم بشوند مگر اينكه از عالمان دين در رتبه قبل تعهد گرفته كه مردم را عالم بكنند لان العلم قبل الجهل پس ليتفقهوا في الدين و لينظروا قومهم اذا رجعوا اليهم و انهم يحذرون و بخشهاي مهم اين آيه هم ناظر به معارف اعتقادي و احكام اخلاقي و فقهي است آنكه انذار در آن هست فراگيري اسماء حسني الهي است فراگيري آيات جهنم است فراگيري احكام برزخ است فراگيري حالت احتزار است فراگيري لهو و لعب بودن دنيا است بخش وسيعي از ايات قرآني درباره اين است كه دنيا لهو لعب است در عين حال كه خداي سبحان انسان را با كرامت آفريد كرمنا بني آدم فرمود اني جاعلك في الارض خليفه فرمود امنا در لابلاي اين آيات به انسان هشدار داد كه تو لهو و لعب هستي ما ديگر لهو و لعب خلق نكرديم شما اگر انسان را برداريد چه چيزي در جامعه لهو و لعب است فرمود من كه اين نظام را آفريدم بر اساس حكمت آفريدم يك، و در دستگاه من خدا بازيگري نيست و ما كنا لاعبين ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما لاعبين پس سماوات و ارضين و ما فيهن ما بينهن فرشتگان و امثال ذلك روي حكمت آفريده شده و هيچ بازيچه در آن نيست شما حالا يك لحظه فرض كنيد انسان از روي كره خاك برداشته شود ببينيد لهو و لعب برداشته شده اين كه فرمود انما الحيات الدنيا لهو و لعب يعني انسان و محيط اعتبار اجتماعي انساني اين بازيها است وگرنه آسمان است و زمين است و باران است و درخت است و سبزه است كدام اين لهو و لعب است همه آيات الهي است همه موجودات تكويني تحقيقي هستند هيچ كدام آنها بازيچه نيستند سراسر علم است بشر را كه ما مي‌گوييم عالم است براي اينكه به اسرار اينها پي مي‌برد ما با بخشي از بشر كه عموماً دانشمندان پزشكي هستند داروسازي هستند يعني به گوشه‌اي از خواص اين گياهان و درختها و اينها پي بردند چون يك ذره‌اي از خواص اين اشياء را فهميدند شدند عالم فلان كس معدن شناس است فلان كس گياه شناس است فلان كس دريا شناس است فلان كس گوهر شناس است فلان كس زمين شناس است يعني گوشه‌اي از خواص اينها را فهميدند شدند دانشمند پس سراسر جهان نظم است و علم است و حكمت اين اعتبارات كه من بايد بالا بنشينم اسم مرا بايد بالا ببريد اين مال من است من برترم اينها مي‌شود بازي اينها مال زندگي انسانيت است اينها را كه ما برداريم مي‌شود سراسر حكمت يا انسان را برداريم يا انسانهايي داشته باشم كه اهل بازي نباشند مثل انبيا در دنيا مثل همه مومنين در بهشت در بهشت كه جاي بازي نيست جاي لهو و لعب نيست هر چه هست لا لغو فيها و لا تاثيما هر چه هست حكمت است الا قيلا سلاما سلاما دعواه فيها سبحانك الله ..و تحيتكم .. پس سراسر بهشت حكمت است سراسر سيرت و سنت انبيا و اوليا عليهم السلام حكمت است اين لهو و لعب يعني انسان بعضيها را اگر شما خوب بنشينيد در مورد اينها فكر كنيد صدر و ساقه زندگي اينها را بررسي كنيد مي‌بينيد اين يك لهو و لعب مجسم است همه‌اش بازي مي‌كند گاهي شصت سال هفتاد سال هشتاد سال فقط بازي است مثل توپ است گاهي به اين دروازه گاهي به آن دروازه گاهي به پاي اين گاهي به پاي آن اين چونان اين است انسان را اگر ما برداريم بازي در عالم نيست اگر اينچنين است فرمود به اينكهشما اين حرفها را ياد بگيريد به جامعه بگوييد وگرنه چه واجب است چه حلال است چه حرام است اينها كه انذار نيست اينها تعليم است اساس كار ترساندن از عاقبت تلخ است آنگاه فراگيري اينكه الدنيا ماهيه الآخره ماهيه اللهو والعب ماهيه الست...اينها را بايد ياد بگيريد بهشت چيست جهنم چيست مرگ چيست احتزار چيست تجسم اعمال چيست فشار قبر چيست اينها انذار مي‌آورد والا شما حالا چند دور بخوان چه واجب است چه حرام است نداني احتزار يعني چه برزخ يعني چه مردن يعني چه مار و عقرب قبر يعني چطور انذار مي‌كني؟ پس بنابراين اين فقه همان تفقه در دين اعم از اصول و فروع است اختصاص به فروع ندارد البته اگر كسي اصول را ياد بگيرد فروع را ياد نگيرد كارش هم بي نتيجه است براي اينكه حالا بر فرض ترساندي مردم مي‌خواهند عمل بكنند چه چيزي را عمل بكنند چه را عمل نكنند بايد يك برنامه عملي فقه خاص داشته باشي بگويي چه واجب است چه حرام است چه حلال است چه سعيد است چه باطل است چه غلط است اينها را به مردم بگويي

سئوال: جواب: اين نفي است آن حق ندارد اين كار را بكند مطلب ديگر آن است كه اين وزان هم نظير وزان فرهنگي هم نظير نفر نظامي با همان سبك و سياق بيان شده در آيات قبل كه مربوط به نفر نظامي بود فرمود ما كان لاهل المدينه ومن حولهم من الاعراب عن يتخلف عن رسول الله با همان سبك و سياق اينجا فرمود و ما كان مومنون لينظروا كافه فلولا نفر من كل فرقه آنجا فرمود همه نرويد اين يك كار واجب كفايي است در واجب كفايي بايد بعضي برويد با همان سبكم و سياقي كه آنجا فرمود ما كان لاهل المدينه و من حولهم من الاعراب عن يتخلف اينجا هم با همين سبك فرمود و كا كان المومن لينفروا يعني همه حق ندارند بروند چون اگر همه بروند دنبال علم مشكلات جامعه را چه كسي حل كند؟

سئوال: جواب: اين ناظر به تعليم است آن ناظر به تعلم است ما اينجا سه تا مسئله داريم يكي اينكه امر عمومي است همه بايد احكام دينشان را بدانند دوم اينكه يك عده بايد متخصص باشند كه بشوند معلم جامعه يك عده بايد از اينها ياد بگيرند اصل عالم شدن واجب عيني است بر همه واجب است كه احكام دين را ياد بگيرند اما تقسيم به تحقيق و تقليد اين ديگر برابر اين آيه و امثال اين آيه است همه كه نمي‌توانند بروند محققانه ياد بگيرند يك عده بايد محققانه ياد بگيرند يك عده هم بايد از آنها گوش بدهند البته هر تقليدي بايد به تحقيق منتهي بشود آدم از كه ياد بگيرد حرف كه را گوش بدهد اين تقليد بايد به تحقيق مستند بشود ديگر نمي‌شود تقليد به تقليد مستند بشود و منتهي باشد تقليد بايد به تقليد او بايد بررسي كند و براي او يقين حاصل بشود كه فلان شخص صلاحيت اين را دارد كه من از او چيز ياد بگيرم پس اصل آگاهي به احكام شرعي واجب عيني است همه بايد بدانند احكام شرعي چيست نحوه فراگيري دو قسم است بعضي مجتهدند اگر همه توانستند مجتهد باشند كه طوبي لهم و حسن مآب ولي مقدور نيست اگر كسي خيال بكند كه مجتهد شدن يك كار آساني است اين اگر چند صباح آزمايش كند آنگاه معلوم مي‌شود آيات فراواني است روايات فراواني است مخصوصاً در عصر كنوني كه از لابلاي آراء و انذار چهارده قرن گذشته انسان تا اين حجاب چهارده قرن را بگذرد بعد جهد كند خود را به عصر نزول وحي برساند ببيند آن جا چه گذشته است آنجا پيغمبر و امام چه فرموده است يك سي و چهال سال زحمت مي‌خواهد اينطور نيست كه حالا اگر كسي بتواند با پنج شش سال مجتهد بشود يا كسي خيال كند اگر كسي جواني بود دانشمند بود بتواند عالم به احكام بشود بالاخره آشنا شدن اين هم آيات است كه شما بررسي مي‌كنيد اين آيات جمع بندي يك وقتي در همان اوائل تفسير بود به عرضتان رسيد اگر كسي بخواهد بگويد اسلام نظرش اين است كه فلان چيز واجب است يا حرام اين حداقل پنج شش رشته دراز دامن را بايد طي بكند يك وقتي هم مي‌خواهد سخنراني كند احساسي حرف بزند تبليغي حرف بزند يك آيه را كه مي‌خواند مي‌گويد نظر قرآن اين است قرآن در اين زمينه چنين فرمود اين اگر اهل احتياط بود مي‌گفت مفاد اين آيه اين است هرگز نمي‌گفت قرآن اين است وقتي مجاز است بگويد كه قرآن اين است كه تمام آيات را در اين زمينه بررسي كرده باشد مطلقاتش را با مقيدات، عموماتش را با خصوصيات، ناسخهايش را با منسوخات، مكي‌هايش را با مدني، همه را بررسي بكند بعد بتواند بگويد قرآن نظرش اين است ديگر حق ندارد بگويد اسلام اينچنين گفته اگر يك كسي مفسر كامل بود فقط مجازاست بگويد قرآن نظرش اين است چون قرآن احد الثقلين است نه تمام ثقلين بايد ببيند عترت چه فرموده ا..گاهي مراجعه مي‌كند به يكي از كتب اربعه دو تا روايت را مي‌بيند سه تا روايت مي‌بيند اين خيال مي‌كند كه اهل بيت اينچنين فرمودند نخير شما بايد بگوييد مطابق اين روايت مطلب اين است وقتي مي‌توانيد بگوييد اهل بيت اينچنين فرمودند كه همه روايات مربوط به اين باب را استقساء بكنيد عام را با خاص بسنجيد، مطلق را با مقيد بسنجيد، ناسخ را با منسوخ بسنجيد، متشابه را با محكم بسنجيد، معرض عنه را با ..بسنجيد، بررسي سند و متن و اينها بكنيد، معارضات را مزاحمات را بررسي بكنيد كه اين تقريباً ده بيست سال وقت مي‌گيرد آن گاه مجازيد كه بگوييد عترت چنين گفت حق نداريد بگوييد اسلام چنين گفت بعد بياييد در كرسي سوم آن عصاره بحثهاي قرآني‌تان را با عصاره بحثهاي روائي‌تان جمع بندي بكنيد تازه حق نداريد بگوييد اسلام چنين گفته بايد بگوييد قرآن و عترت اينچنين گفته است چون خود قرآن عقل را حجت كرده خود قرآن عدل را حجت كرده همان عدلي كه براي ما خدا ثابت كرده پيغمبر ثابت كرده وحي ثابت كرده اعجاز ثابت كرده فرق معجزه و علوم قرينه را همين عقل تبيين كرده اگر كسي براهين عقلي را كنار بگذارد و عموم آيه يا اطلاق آيه به عموم حديث يا اطلاق حديث تمسك بكند اين تمسك به عام يا مطلق كرده است قبل از فحص از مخصص لبي همانطوري كه تمسك به عام يا تمسك مطلق قبل از فحص از مخصص لفظي كارآمد نيست تمسك به عموم آيه يا اطلاق آيه به عموم روايت يا اطلاق روايت قبل از بحث عميق عقلي كه آيا ما مخصص لبي داريم يا نداريم اينها كارآمد نيست براي اينكه عدل همان مباني و همان مقدماتي را كه خدا را ثابت كرده توحيدش را ثابت كرده گفته وحيي هست گفته رابطه بين انسان و خدا و فرشتگان الهي هست اگر آن عقل را انسان بيرون دروازه بگذارد پشت درهاي بسته اجتهاد كند گفته حسبنا كتاب الله و جسبنا العترت عقل را كه زير بناي همه اينها است و خود كتاب عقل را حجت كرده خود روايت عقل را حجت كرده اين را بيرون دروازه گذاشته و پشت درهاي بسته اجتهاد كرده اين هم كارآمد نيست حالا معلوم شد كه اجتهاد كار آساني نيست حالا معلوم شد كه دين افيون نيست اين دين است و آن هم اجتهاد اگر گفتند تقليد كنيد يعني اين خوب بالاخره انسان چطوري و از چه كسي ياد بگيرد الان انسان در جريان نكاح چه كسي با او محرم است چه كسي نكاحش براي او محرم است شما هرچند يك طلبه خوش استعداد فاضل باشد مي‌خواهد بررسي كند كه در مسائل زناشويي كدام زن براي او حلال است كدام زن براي او حرام است كدام زن حرمت نكاح دارد كدام زن محرميت مي‌آورد اينها را بايد بررسي كند

سئوال: جواب: خوب همان عقل است كه مي‌گويد خدايي هست خود قرآن عقل را حجت كرده لعلكم تعقلون خود عقل اعتراض فرمود ان لله علي الناس حجتين حجت باطنه ....

سئوال: جواب: همان اصول ما يعني قرآن و عترت گفتند عقل را به كار ببر در اصول مصطلح هم همين نقل را به كار بردند شما ببينيد از اول تا آخر اصول

سئوال: جواب: همان قرآن و عترت فرمود شما به عقلتان مراجعه كنيد الان مثلاً اگر يك كسي يك طبيبي حالا شما در پزشكيتان، دامداريتان، كشاورزيتان، شيلاتتان، در همه رشته‌ها حالا اگر يك طبيب متخصص قلبي براي آن مسلم شد كه طبق تجارب بشري اين بيمار را بايد از راه عمل شكاف باز قلب اين را معالجه كرد وگرنه مي‌ميرد و راه شكاف قلبش هم اين است اين كار را براي او مسلم شد بايد بكند اين كار را نكرد و آن بيمار مرد آيا اين طبيب را در قيامت جهنم مي‌برند يا نه آيا اين طبيب ميتواند در قيامت بگويد خدايا تو كه در آيه قرآن نبود كه من قلب را چطور عمل بكنم در روايات هم كه نيامده كه من قلب را چطور عمل بكنم من هم چون در قرآن و روايت نيافتم اين را رها كردم چرا اين را جهنم مي‌برند؟ چون پاسخش اين است كه اين فهمي كه من به تو دادن به منزله آيه من است اين به منزله صحيحه زراره‌اي است كه من در دل تو قبض كردم من گفتم من دو تا سخن دارم دو تا تريبون دارم يكي از درون يكي از بيرون آن تريبون بيرون من قرآن است وعترت تريبون درون من فالهمها فجورها و تقواها است حالا يك كشاورزي كه آئله دارد تامين نيازهاي عائله بر او واجب است زمين هم دارد آب دارد تن پروري كرده و كار نكرده و نفقه عائله‌اش را تأمين نكرده آيا چنين كشاورزي به جهنم مي‌رود يا نه؟ يقيناً به جهنم مي‌رود چون عائله خودش را سرگردان كرده اينها واجب النفقه او بودند نفقه آنها را نداده اين مي‌تواند در قيامت به خدا بگويد خدايا تو كه در قرآن نگفتي من چطوري سد سازي كنم آب را ذخيره كنم آب بندي بكنم شيار كنم برص كنم بذر بپاشم تو كه نگفتي در ورايات هم كه اصول كشاورزي نيامده من هم نكردم اينجا خدا به او مي‌گويد اين فهمي كه من به تو دادم به منزله صحيحه زراره است چرا اين فهم را عمل نكردي

سئوال: جواب: معيارش آن بد نظري بايد به ..برگردد گاهي ممكن است انسان اشتباه بكند ولي بايد به سراغ فهم برود آن وقت اگر كسي روشمندانه رفت و اشتباه كرد معذور است اما بايد نظري را به بديهي برگرداند بايد بداند اين برهان آيه الهي است اين كه اينها آمدند گفتند به اينكه ما حكومت فقهي نداريم حكومت فقهي است كشور را نمي‌شود با فقه اداره كرد آمدند دين را ارباً اربا كردند يعني عقل را كه از منابع غني و قوي اسلام است اين را گذاشتند كنار همه شما بحمد لله با فقه و اصول آشنا هستيد بخش اساسي اصول به عقل بسته است كمتر مسئله‌اي است كه در اصول با نقل باشد از آن بساطت و تركب مشتق گرفته وجوه و مقدمه گرفته آيا امر ...ضد است يا نه طرفينش عقل است مخصوصاً بحث اجتماع امر و نهي اينها عقل ناب است آيا مفهوم داريم يا نداريم همه اينها طبق فتواي عقل است در بخش ضعيفي از اصول كه مسئله نصوص علاجيه باشد چند تا روايت است وگرنه اصول به عقل تكيه مي‌كند اين م..چه اينكه مباني ديگر هم بله عقل تكيه مي‌كند اينها خيال كردند كه اگر عقل يك چيزي را فهميده اين دين نيست همين تعبيري كه شما در فقه مي‌گوييد يدل عليه الادله الاربعه در بسياري از مسائل فقهي مي‌بينيد بزرگان ما مي‌گويند ادله اربع اين مطلب را ثابت مي‌كند عقل است و نقل است و اجماع است و سنت گرچه اين راه بايد اصلاح بشود راه تنظيم اصول اينچنين نيست ولي بالاخره آن كه رايج است دين است اين هم حق است كه عقل از ادله است نقل از ادله است و آنچه كه بايد اصلاح بشود و ما اينچنين بينديشيم و سخن بگوييم اين است كه عقل در مقابل نقل است نه در مقابل دين ما نبايد بگوييم مطلب عقلي است يا ديني عقلي است يا شرعي بايد بگوييم عقلي است يا نقلي اگر عقلي شد مي‌شود دين اگر نقلي شد هم مي‌شود دين اگر در اين حوزه بود و نبود باشد بايد و نبايد باشد كه به انسان ارتباط دارد مي‌شود دين گاهي از راه عقل ثابت مي‌شود گاهي از راه نقل ثابت مي‌شود اين مطلب عقلي است يا سمعي عقلي است يا نقلي نه عقلي است يا شرعي اينها عقل را گذاشتند كنار گفتند كه اين مال بشر است در آيات و روايات هم كه آئين كشورداري نيست لذا فقه نمي‌تواند كشورداري نشان بدهد فقه نمي‌تواند مدير مملكت باشد غافل از اينكه فقه مجموع عقل و نقل است اين عقل در معيار با عرضه با مسائل عقلي حساب شده كار مي‌كند با رعايت روابط و اصول ارزشي استنباط مي‌كند محصول كار خود را به نقل مي‌دهد همانطوري كه نقل از عقل كمك مي‌گيرد عقل هم از نقل مدد مي‌گيرد نمي‌گويد حسبنا كتاب الله نمي‌گويد حسبنا معاذالله كتاب الله تحريف شده حسبنا الاحاديث و نمي‌گويد كه علوم بشري براي ما كافي است نه انديشه باطل سكولاريزم دارد كه بگويد دين مربوط به شما و كشورداري مربوط به ما و دين از سياست جدا است خيال كرده سياست را عقل تأمين مي‌كند و نقل از اينها غافل است اين انديشه‌ها وقتي كه ترسيم شد آن وقت تفقه في الدين معناي جامع خودش را پيدا مي‌كند و قسمت مهم هم انذار است اما در جريان انذار كسي منذر است

سئوال: جواب: اينها در آن رساله علي ابن موسي الرضا عليه السلام .. بيان شده كه اصلاً اينها تفرقه ندارند گرچه در نشعه طبيعت و ناسوت يكي ثقل اكبر است و ديگري ثقل اصغر اما هيچ مطلبي نيست كه در قرآن باشد و عترت نداند آن كه همتاي قرآن است عترت است كه ما دسترسي به او نداريم ما به روايت دسترسي داريم روايت همتاي قرآن نيست عترت است كه همتاي قرآن است آن خليفه الله همتاي قرآن است آن انسان كامل همتاي قرآن است آن كه تا دني و دلا مي‌رود همتاي انسان است نه روايت روايت هرگز همتاي قرآن نيست

سئوال: جواب: در مقام ظاهر خود عترت هم بايد فداي قرآن كريم بشود چه اينكه شدند اما جان اينها ملكوت اينها همتاي همين است گاهي مي‌بينيد عترت وقتي به مكه مشرف شدند ان حجر الاسود هم استعلام مي‌كنند مي‌بوسند اين بوسيدن و تكريم و استعلام در حجر الاسود دليل نيست كه حجر از آن ها بالاتر است يك وظايف عبادي است كه در نشعه طبيعت اين را انجام مي‌دهد اينها قرآن را بالاي سر مي‌گذارند اينها قرآن را مي‌بوسند اينها به قرآن عمل مي‌كنند اينها براي قرآن شهيد مي‌شوند اين در نشعه ظاهر است كه بدنشان فداي قرآن مي‌شود وگرنه جانشان با حقيقت قرآن يكي است به تعبير لطيف مرحوم كاشف الغطاء رضوان الله تعالي عليه كه ايشان تعبير بلندي دارد كه امام اگر افضل از قرآن نباشد از قرآن كوچكتر نيست بالاخره اينها انسان كامل هستند و صادر اول هستند قرآن يك صادر اول است و كلام اول است يا بعد از او اينكه فرمود لينذر قومهم اذا رجعوا اليهم را بعد از فرقه و طائفه ذكر كرد طائفه كمتر از فرقه هستند يك قبيله را اهل شهر و روستا را مي‌گويند فرقه گروهي از اينها را مي‌گويند طائفه از هر فرقه‌اي يك طائفه بروند عالم بشوند در دين متفقه بشوند تا قوم خودشان را نذار بكنند كساني قدرت انذار دارند كه خودشان واقعاً از جهنم بترسند از انذار بترسند و بالاخره اگر عالمان متوسطند اين خوف جهنم در اينها اثر بكند اگر جزو اوحدي از عالمانند اذا ذكر الله وجلت قلوبهم در اينها اثر دارد و لمن خاف مقام ربه در اينها اثر دارد حالا كسي تا چه اندازه درس خوانده باشد تا چه اندازه رشد كرده باشد ولي بالاخره از ذات اقدس الهي و از بهشت و جهنمش حساب مي‌برد اگر كسي خود اهل هراس بود توفيق انذار دارد مثل اينكه اگر كسي خودش ايستادگي داشت قدرت اقامه دارد به ما گفتند الذين ربنا الله ثم الستقاموا باشيد تا تتنزل عليهم الملائكه بشويد بعد مقيم ديگران باشيد ديگران اگر اهل استقامت هستند شما مقيم آنها باشيد آنها اگر ايستاده‌اند شما ايستادگي را به آنها ياد بدهيد اگر قواميد و اگر قيميد و اگر مقيميد سرش اگر شما اقام الصلاه هستيد سرش آن است كه هم مستقيم هستيد و هم اين توان را داريد كه ديگران را اقامه كنيد سر جايشان نگه بداريد آنها را مردم را روحاني كه خودش مستقيم است سرپا نگه مي‌دارد بعد از جريان حمله آن ددمنشان پهلوي به مدرسه فيضيه و آن كشتن و آن رمي و آن زدن و آن مجروح كردن و آن بردن به بيمارستان و آن بيرون كردن از بيمارستان يك اعلاميه امام رضوان الله تعالي عليه داد دوباره حوزه علميه را زنده كرد امام وقتي در 25 شوال گفتند آن روز زدند و اين مجروحان را برده بودند در همين بيمارستان فاطمي قم ما كه رفتيم ديديم عزيزان را انداختند بيرون و گفتند بايد برويد اصلاً اينها را در بيمارستان جا نمي‌دادند مجروحان جنگي را بالاخره كفار جا مي‌دادند طلبه‌هاي زخمي سرشكسته را از بيمارستان بيرون كردند و رعب گرفته بود سراسر ايران را و قم هم مرعوب شده بود بعد امام رضوان الله تعالي عليه آن اعلاميه را داد كه دوباره حوزه علميه شروع كرد به حيات جديد آن اعلاميه امام كه آمد ديگر همه دوباره ...يك كسي كه خودش مقيم باشد قدرت تأمين استقامت ديگران را دارد كسي كه خودش اهل هراس باشد قدرت انذار ديگران را دارد انذار ديگران وظيفه رسمي علما است در زير مجموعه‌اش سخنراني درس بحث و تاليف اينها كارهاي عادي است لينذر قومهم اذا رجعوا اليه

والحمد لله رب العالمين

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo