درس خارج فقه آیت الله جوادی
97/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نکاح/ مهریه
تا کنون روشن شد که ضمان مهر حدوثاً ضمان معاوضه است یا شبیه به معاوضه، بقائاً نظیر سایر ضمانات ممکن است که به ضمان ید تبدیل بشود. چون ضمان مهر ضمان معاوضه است و طرفین تعهد کردند به ادای «ما علیه»، بر هیچ کدام بدار واجب نیست که مثلاً زن زودتر از مرد، مرد زودتر از زن حقش را ادا کند؛ لذا میتوانند امساک کنند تا که دیگری ادا کند و راهحل آن هم این است که حاکم اسلامی این مهر را پیش یک شخص ثالث بگذارد، بعد از تمکین زوجه مهر را تحویل او بدهد. این عصاره فرمایشی بود که مرحوم محقق حلی و سایر بزرگان فرمودند.[1]
مرحوم صاحب حدائق «وفاقاً لبعض» آقایان گفتند به اینکه این امتناع حق هیچ کس نیست، هر کدام باید حق خودش را ادا بکند ولو دیگری ادا نکند. مرحوم صاحب جواهر برای اصل آن مسئله به حرج و ضرر و عسر و مانند آن تمسک کرده است. مرحوم صاحب حدائق میفرماید به اینکه نه، بر هیچ کدام امساک واجب نیست هر کدام باید مبادرت کنند حقشان را ادا کنند. این بیان مورد ردّ صاحب جواهر و سایر بزرگان است.[2] [3] در طلیعه بحث هم اشاره شد که ضمان مهر ضمان معاوضه است نه ضمان ید. اگر دوتا غاصب هر کدام مال دیگری را غصب کردند، بدار بر ادا واجب است امساک جایز نیست مسئله «تقاص» حرف دیگری است چون یک جانبه است یعنی هر کدام از این دو غاصب موظفاند که مال مردم را برگرداند: «عَلَی الْیَدِ مَا اَخَذَتْ حَتَّی تُؤَدِّیَ».[4] اما مسئله ضمان مهر مسئله ضمان معاوضه است دلیلی ندارد که ما بگوییم حق امتناع ندارند، حق امتناع دارند.
نشانه اینکه مهر در عوض چیزی است، گذشته از غرایض عقلا، روایات فراوانی است که میگوید به هر حال زوج باید یک چیزی به زوجه بدهد تا مباشرت کند و لزوم عقد نکاح گرچه لزوم حکمی است، اما «لزومٌ علی حقٍّ». لزوم گاهی لزوم محض است، لزوم تعبدی است، لزوم حکمی است و نه لزوم حقی، گرچه بعضی از حواشی آن به حق تماس داشته باشد؛ نظیر وجوب ردّ سلام، گرچه وجوب ردّ سلام احترام به سلام کننده است ادای حق اجتماعی اوست، اما حق معاملی نیست، بر کسی که سلام شده واجب است که جواب سلام را بدهد. لزوم نکاح در قبال جواز عقد، لزوم حکمی است اما «حکمٌ علی حقٍّ» نه حکم محض. عقد گاهی جایز است مانند وکالت و عاریه، گاهی لازم است. لزوم گاهی حقی است و گاهی حکمی است. نشانه اینکه لزوم، لزوم حقی است این است که اقاله در آن هست مانند بیع؛ نشانه اینکه لزوم، لزوم حکمی است و نه حقی، این است که اقاله در آن نیست مانند نکاح؛ اما معنای لزوم حکمی این نیست که حقِ طرف در آن مطرح نشده است، این «لزومٌ حکمیٌ علی حقٍّ». بنابراین هم زوج حق دارد هم زوجه حق دارد؛ لذا تمکین یک جانبه واجب نیست، واجب است «کل واحد» ادا بکنند در صورتی که دیگری در صدد تادیه حق باشد.
گذشته از اینکه غرائض عقلا بر این است که نکاح یک امر معاوضهای است، روایات فراوانی هم این را تایید میکند به اینکه زوج تا چیزی به زوجه نداد حق مباشرت ندارد مگر اینکه خود زوجه رضایت بدهد؛ این در روایات ما هست.
الآن چند مطلب باید روشن شود: یکی اینکه لزوم حکمی محض مانند وجوب ردّ سلام با لزوم «علی حقٍّ» فرق دارد و لزوم عقد نکاح که لزوم حکمی است به معنای لزوم در ردّ سلام نیست که حکم محض باشد، بلکه «حکمٌ علی حقٍّ» و وجود ادای حق در ضمان ید با ضمان معاوضه کاملاً فرق دارد، این شخص میتواند امساک کند تا دیگری ادا کند و دیگری هم همچنین، این یک حق متقابلی است برخلاف ضمان ید که اگر این شخص مال آن شخص را غصب کرد و آن شخص مال این شخص را غصب کرد، بر کل واحد بدار در تادیه واجب است.
الآن چندتا روایت را مرحوم صاحب جواهر و مانند او تایید آوردند که به هر حال در نکاح یک صبغه حقی هست زوج باید یک چیزی بپردازد تا آمیزش کند؛ البته بعد از اینکه آمیزش شد چون خود عقد، زن بودن را یک طرف و مرد بودن را یک طرف، دوتا عنصر اصلی عقد نکاح قرار داد «و لاغیر». در عقد نکاح بعد از اینکه آمیزش انجام شد مرد باید مرد باشد «بما علیه من الحقوق»، زن باید زن باشد «بما علیها من الحقوق»، همین! ثمن و مثمن و مانند آن در کار نیست.
یک بحثی را مرحوم صاحب جواهر «وفاقاً لسایر الفقهاء» در اینجا مطرح کردند که فرقی بین موسر و معسر بودنِ زوج نیست، زوجه میتواند مهریه خودش را دریافت کند.[5] این با آیه: ﴿وَ اِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ اِلی مَیْسَرَة﴾[6] مخالف نیست، برای اینکه اینجا دو امر است: یکی اینکه زوجه بخواهد این را به اجرا بگذارد و مهر را به هر وسیلهای هست از زوج بگیرد و اگر نشد او را به زندان ببرد، این حق را ندارد؛ اما میتواند خودش هم تمکین نکند. معنای: ﴿وَ اِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ اِلی مَیْسَرَة﴾ این نیست که او را به زندان ببر! این زن با آن مرد مخالف است، چه اینکه معنای آن هم این نیست که تمکین بکن!
در خصوص مهر یک مشکلی هست و آن این است که در جریان دَین هر کسی که بدهکار است اگر در راه شرعی مصرف کرده است خلاف شرع نکرده است، مال را در راه معصیت مصرف نکرده است، طلبکار حق فشار آوردن ندارد، باید مهلت بدهد تا پیدا شود، این یک؛ اما حق دیگری که بر عهده اوست آن را هم تسلیم بکند، این هم بر او نیست، این دو؛ سوم اینکه وظیفه حکومت اسلامی در تادیه دیون مدیونین چیست؟ این دو سه امر را روایات تعرض کردهاند، لکن در خصوص مهور نساء استثناء شده است؛ یعنی حکومت اسلامی موظف است دَین بدهکارانی را که بدون اتلاف و بدون معصیت مشکل مالی پیدا کردند، ادا کند مگر درباره مهور. چرا درباره مهور حکومت اسلامی موظف نیست که این را بپردازد، دلیل و سرّ آن چیست؟
حالا این روایتهایی را که میرساند زوجه یک حق «فی الجمله» دارد و این ضمان شبیه ضمان معاوضه است یا ضمان معاوضه است، بعضی از این روایات را بخوانیم تا معلوم بشود که حق با مرحوم صاحب جواهر و مانند صاحب جواهر است و اینکه صاحب حدائق فرمود اینها هیچ کدام حق امتناع ندارند این تام نیست. مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) در جلد 21 صفحه 254 عنوان باب هفت این است: «بَابُ کَرَاهَةِ الدُّخُولِ قَبْلَ اِعْطَاءِ الْمَهْرِ اَوْ بَعْضِهِ وَ اَنَّ لِلْمَرْاَةِ اَنْ تَمْنَعَ مِنَ الدُّخُولِ حَتَّی تَقْبِضَ مَهْرَهَا»؛ پس این زن حق امساک دارد. اینکه صاحب حدائق میفرماید زوجه حق امتناع ندارد این تام نیست.
پرسش: کراهت چگونه با حق سازگار است؟
پاسخ: کراهتی در کار نیست. مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) از این روایت نهی کراهت فهمیده و خود ایشان کراهت تعبیر کرده است. در بعضی از نصوص مانند موارد دیگری که حالا یا شهرت ایجاب کرده یا فهم ایشان در اینکه مزدوری در اسلام مکروه است روایات بالاتر از کراهت است. انسان تا میتواند حق ندارد مزدور کسی شود، باید کار کند برای خود و محترمانه در کنار سفره خود بنشیند. همین صاحب وسائل (رضوان الله علیه) عنوان باب را با خط درشت نوشتند باب کراهت کسی که «ان یوجر نفسه»؛[7] با اینکه در بعضی از روایات خیلی تُند نهی کردند. انسان تا میتواند باید عزیزانه زندگی کند و درآمد خود برای خود باشد، حالا نشد، این آقایان حمل بر کراهت کردند. یکی از کسانی که این کار را کرد و عنوانی که صاحب وسائل داد کراهت مزدوری است، در حالی که این نهی را ایشان حمل بر تنزیه کرده است. صِرف اینکه صاحب وسائل تعبیر به کراهت کرده است معنای آن این نیست که این حق نیست؛ حق هست، منتها حالا حق اجتماعی است یا حقوق دیگر هست؛ کراهت حقی است، کراهت حکمی که نیست.
مرحوم شیخ طوسی «بِاِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سُوَیْدٍ الْقَلَّاءِ عَنْ اَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» فرمود: «اِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْاَةَ فَلَا یَحِلُّ لَهُ فَرْجُهَا حَتَّی یَسُوقَ اِلَیْهَا شَیْئاً». حالا صاحب وسائل صبغه اخباری دارد، از یک سو؛ و به کمک روایات دیگر میخواهد از آن کراهت در بیاورد، از سوی دیگر؛ عنوان کراهت به باب داد، وگرنه صریح روایت این است که «لَا یَحِلُّ». «اِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْاَةَ فَلَا یَحِلُّ لَهُ» بُضع او، «حَتَّی یَسُوقَ اِلَیْهَا شَیْئاً»؛ حالا یا کم یا زیاد به هر حال رضایت او را باید فراهم کند. «دِرْهَماً فَمَا فَوْقَهُ اَوْ هَدِیَّةً مِنْ سَوِیقٍ اَوْ غَیْرِه». [8]
در روایت دوم این باب که مرحوم کلینی نقل کرد از وجود مبارک ابی جعفر (علیهماالسّلام) هست که «سَاَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَاَةً عَلَی اَنْ یُعَلِّمَهَا سُورَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ، فَقَالَ مَا اُحِبُّ اَنْ یَدْخُلَ حَتَّی یُعَلِّمَهَا السُّورَةَ وَ یُعْطِیَهَا شَیْئاً قُلْتُ اَ یَجُوزُ اَنْ یُعْطِیَهَا تَمْراً اَوْ زَبِیباً؛ قَالَ: لَا بَاْسَ بِذَلِکَ اِذَا رَضِیَتْ بِهِ کَائِناً مَا کَانَ»؛[9] [10] به هر حال رضایت زن را باید فراهم کند حالا هر چه شد. اینگونه از روایات کم نیست که مرحوم صاحب جواهر در ذیل آن به باب هفت، به باب هشت، باب 41 و به اینگونه از ابواب ارجاع داده شد که از مجموع این روایات برمیآید که به هر حال زن حق امتناع دارد، مگر اینکه در عقد تصریح بشود به ماجل بودن مهر. یک وقت است ماجل است به «عند الاستطاعة»؛ یک وقت است ماجل که ماهانه اینقدر بپردازد یا سالانه اینقدر بپردازد. اگر ماجل بود اجلی برای آن ذکر شد به هر حال حق امتناع ندارد، اما اگر ماجل نبود زمانی برای او قرار ندادند، حق امتناع دارد.
اینها روایات این باب بود. در صفحه 286 هم یک روایتی است که آن را باید بعد از مسئله استثنای مهر بخوانیم که در بعضی از روایات دارد که بر حاکم اسلامی بر حکومت اسلامی لازم است دَینها را ادا کند مگر در مسئله مهور. حالا این استثناء تام است یا باید محل بحث قرار بگیرد مطلب دیگر است. وسائل جلد هجدهم صفحه 335 باب نُه، عنوان باب این است که «بَابُ اَنَّهُ یَجِبُ عَلَی الْاِمَامِ قَضَاءُ الدَّیْنِ عَنِ الْمُؤْمِنِ الْمُعْسِرِ»؛ اگر یک مسلمانی دَینی دارد البته در روایات هم هست که اگر در راه معصیت صَرف نکرده باشد. «یَجِبُ عَلَی الْاِمَامِ قَضَاءُ الدَّیْنِ عَنِ الْمُؤْمِنِ الْمُعْسِرِ مِنْ سَهْمِ الْغَارِمِینَ اَوْ غَیْرِه»؛ اگر زکاتی پیش او هست یکی از مصارف هشتگانه زکات غارمین هستند ـ غارمین یعنی بدهکارها ـ ﴿اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ﴾[11] یکی از مصارف هشتگانه زکات بدهکارها هستند. از سهم غارمین ادا کند یا غیر از این از اموال دیگر. «اِنْ کَانَ اَنْفَقَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ»؛ مگر اینکه در معصیت صَرف کرده باشد. در متن این عنوان، مهر استثنا شده است «اِلَّا الْمَهْر»، سرّ آن این است که روایت چهارم این باب مهر را استثنا کرده است. حالا ببینیم دلیل این استثنا چیست؟
روایت اول که مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ» ـ «صبیح» نام خیلیهاست، خیلی افرادند که میگویند این «ابن صبیح» است. اینها چند نفر هستند که به نام صبیح نام دارند ـ این «ولید بن صبیح» میگوید که «جَاءَ رَجُلٌ اِلَی اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع یَدَّعِی عَلَی الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ دَیْناً عَلَیْه»؛ آمد خدمت حضرت عرض کرد که من یک طلبی از «معلی بن خُنیس» دارم و او حق مرا گرفت و بُرد، مثل اینکه او مقتول شد. وجود مبارک امام صادق (سلاماللهعلیه) به این مرد فرمود: «ذَهَبَ بِحَقِّکَ الَّذِی قَتَلَهُ»؛ آن کسی که او را کشت حق تو را از بین بُرد وگرنه اگر او بود که حق شما را میداد. «ثُمَّ قَالَ لِلْوَلِید»؛ حضرت به «ولید بن صبیح» فرمود: «قُمْ اِلَی الرَّجُلِ فَاقْضِهِ مِنْ حَقِّهِ فَاِنِّی اُرِیدُ اَنْ اُبَرِّدَ عَلَیْهِ جِلْدَهُ الَّذِی کَانَ بَارِداً»؛ [12] [13] فوراً برو حق این طلبکار را بده، به هر حال من میخواهم پوست او خنک شود. مستحضرید که صِرف فعل دلیل نیست بر وجوب، اینها از مستحبات و کرائم اهل بیت فراوان بود. صِرف اینکه امام (سلاماللهعلیه) یک کاری را انجام داد دلیل بر وجوب نیست. بر فرض استمرار بر این کار هم باشد که بشود سیره امام، باز هم دلیل بر وجوب نیست. اگر صِرف کاری را انجام داد دلیل بر جواز است مادامی که تقیّه و مانند آن نباشد. اگر استمرار که «کان کذا» این کار را مستمرّاً انجام میداد دلیل بر استحباب است، اما دلیل بر وجوب نمیشود مگر اینکه قرینه قولی آن را همراهی بکند. از این فعلِ حضرت وجوب تادیه دَین بر حکومت اسلامی ثابت نمیشود. اما ببینیم روایات دیگر چه میگوید.
روایت دوم این باب که آن را مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْر» نقل کرد این است که «قَالَ لِی اَبُو الْحَسَنِ ع مَنْ طَلَبَ هَذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیَعُودَ بِهِ عَلَی نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ»؛ اگر کسی تلاش و کوشش بکند که از راه حلال روزی خودش و زن و بچهاش را فراهم بکند، «کَانَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه». اینکه میگویند: «الکاسب حبیب الله»[14] («عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُ الْمُحْتَرِفَ الْاَمِینَ وَ فِی رِوَایَةٍ اُخْرَی اِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُحِبُّ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِفَ.) و مانند آن طبق این روایات در میآید و اگر کسی در صدد کسب حلال است مخصوصاً در شرایط گرانی، او «کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» است؛ چون تحصیل حلال جهاد در راه خداست. «فَاِنْ غُلِبَ عَلَیْه»؛ اگر فشار اقتصادی بر او حاکم شد و او مغلوب شد، «فَلْیَسْتَدِنْ عَلَی اللَّه»؛ وام بگیرد و خدا ادا میکند، به عهده خداست. برای اینکه زن و بچهاش را باید تامین کند. «فَلْیَسْتَدِنْ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِه»؛ چه کسی باید این دَین شما را ادا کند؟ خدا و پیغمبر. خدا ادا میکند چون ﴿اِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾.[15] این ضمیر فصل «هو»، این «الف و لام» خبر مفید حصر است، تنها رازق اوست. آن آیات و روایاتی که دارد خدا ﴿یَرْزُقُ مَنْ یَشاء﴾، از آن حصر استفاده نمیشود؛ اما ﴿اِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتین﴾؛ یعنی او تنها روزیبخش است «و لاغیر». فرمود: «فَلْیَسْتَدِنْ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ ص». آن «عَلَی الله» با توکل حل میشود اما با توکل مشکل ادای دَین و زندان رفتن حل نمیشود. اینکه فرمود: «وَ عَلَی رَسُولِهِ»؛ یعنی حکومت اسلامی موظف است دَین او را ادا کند. «فَلْیَسْتَدِنْ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ صمَا یَقُوتُ بِهِ» عیال خود را. «فَاِنْ مَاتَ وَ لَمْ یَقْضِهِ»؛ تا زنده بود که موظف بود دَین او را ادا کند، اگر رحلت کرد و دَین او را ادا نکرد، «کَانَ عَلَی الْاِمَامِ قَضَاؤُهُ»؛ امام موظف است که دَین او را ادا کند. «فَاِنْ لَمْ یَقْضِهِ کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ»؛ گناه کسی که حق مردم را نداد به عهده امام مسلمین است، چرا؟ «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: ﴿اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها﴾ اِلَی قَوْلِهِ ﴿وَ الْغارِمِین﴾»؛ آنگاه حضرت میفرماید که این شخص بدهکار هم فقیر است «فَهُوَ فَقِیرٌ»، مشمول ﴿اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراء﴾ میشود؛ دو: «مِسْکِینٌ» مشمول ﴿وَ الْمَساکِینِ﴾ میشود؛ سه: «مُغْرَمٌ» مشمول ﴿الْغارِمِین﴾ میشود. به سه دلیل بخشی از بیتالمال باید صَرف تادیه دیون این بدهکارانی که بیجهت به زندان رفتهاند بشود.[16] [17]
در روایت سوم این باب آمده است که این روایت را هم باز مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ الْجَزِیرَةِ» که به نام «ابا محمد» کنیه میگیرد، آمد خدمت وجود مبارک امام رضا (سلاماللهعلیه) ایشان میگوید: «سَاَلَ الرِّضَا ع رَجُلٌ وَ اَنَا اَسْمَعُ»؛ این شخص میگوید من مستمع بودم کسی از امام رضا (سلاماللهعلیه) مسئله سؤال کرد. «فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ اِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یَقُولُ: ﴿وَ اِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ اِلی مَیْسَرَةٍ﴾ اَخْبِرْنِی عَنْ هَذِهِ النَّظِرَةِ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ لَهَا حَدٌّ یُعْرَفُ اِذَا صَارَ هَذَا الْمُعْسِرُ اِلَیْهِ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ اَنْ یُنْتَظَر»؛ در قرآن فرمود اگر بدهکار ندارد مهلت بدهید اما مهلت آن در قرآن ذکر نشده است، حدّ آن چیست؟ یک مدتی هست که باید صبر کرد «لَا بُدَّ لَهُ مِنْ اَنْ یُنْتَظَرَ»؟ «وَ قَدْ اَخَذَ مَالَ هَذَا الرَّجُلِ وَ اَنْفَقَهُ عَلَی عِیَالِهِ وَ لَیْسَ لَهُ غَلَّةٌ یُنْتَظَرُ اِدْرَاکُهَا»؛ او وام گرفت زن و بچهاش را تامین کرد، کشاورزی هم ندارد که ما منتظر باشیم اول پاییز شد کشاورزی او پاسخ بدهد، تا چه وقت صبر بکنیم؟ مال گرفت و زن و بچهاش را تامین کرد، «وَ لَیْسَ لَهُ» غلّهای که؛ غلّه، یعنی درآمد، غلّه به معنای جو و گندم نیست اینکه میگویند مستغلات مِلکی با قاف نیست این با غین است مستغلات یعنی درآمد، نه اینکه مستغلات مِلکی نظیر استقلال و مانند آن باشد. غلّه یعنی درآمد؛ فلان شخص مستغلات دارد یعنی درآمدهای باغی و مانند آن دارد که با غین است نه با قاف «لَیْسَ لَهُ غَلَّةٌ یُنْتَظَرُ اِدْرَاکُهَا وَ لَا دَیْنٌ یُنْتَظَرُ مَحِلُّهُ وَ لَا مَالٌ غَائِبٌ یُنْتَظَرُ قُدُومُهُ قَالَ: نَعَمْ یُنْتَظَرُ بِقَدْرِ مَا یَنْتَهِی خَبَرُهُ اِلَی الْاِمَامِ»؛ ما تا چه وقت به او مهلت بدهیم؟ او درآمدی ندارد که ما بگوییم حالا تا پاییز محصول او بهرهبرداری میشود یا کارخانهای ندارد! فرمود شما اینقدر باید مهلت بدهید که خبرش به امام برسد، از آن به بعد خود امام انجام میدهد، از آن به بعد او وظیفهای ندارد. «یُنْتَظَرُ بِقَدْرِ مَا یَنْتَهِی خَبَرُهُ اِلَی الْاِمَامِ»؛ آنگاه «فَیَقْضِی عَنْهُ مَا عَلَیْهِ مِنَ الدَّیْنِ مِنْ سَهْمِ الْغَارِمِینَ»؛ البته «اِذَا کَانَ اَنْفَقَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، «فَاِنْ کَانَ اَنْفَقَهُ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا شَیْءَ لَه عَلَی الْاِمَامِ قُلْتُ فَمَا لِهَذَا الرَّجُلِ الَّذِی ائْتَمَنَهُ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ فِیمَا اَنْفَقَهُ فِی طَاعَةِ اللَّهِ اَمْ فِی مَعْصِیَتِهِ؟ قَالَ یَسْعَی لَهُ فِی مَالِهِ فَیَرُدُّهُ عَلَیْهِ وَ هُوَ صَاغِرٌ»؛ به حضرت عرض کرد که ما یک دَینی به او دادیم ما که نمیدانیم در چه راه صرف کرد؟! فرمود اگر مشکوک است به هر حال تمام تلاش و کوششی که دارد باید تهیه کند و مال مردم را بدهد.[18] [19]
اینکه فرمود: «عَلَی الْاِمَام»؛ منظور این نیست که امام «بالمباشره» برود دَرِ خانه این و آن! یک مؤسساتی دارد دوتا مؤسسه دارد سهتا مؤسسه دارد، دستور میدهد راهنمایی میکند بر اینها واجب است و اینها شرعاً مسئول هستند؛ برای اینکه یک نفر که ولیّ مسلمین است و امام مسلمین است که از تکتک قضایا خبری ندارد، مقدور او نیست. اگر یک جامعهای مثلاً یک روستای کوچکی باشد بله؛ اما وقتی یک کشور پهناوری شد آن ولیّ مسلمین چندین مؤسسه دارد، همه این مؤسسات که مسئول هستند مثل کمیته امداد و مانند آن، اینها شرعاً مسئول هستند اگر خلافی کردند اینها خلاف کردند؛ برای اینکه یک نفر معصوم هم اگر باشد نمیرسد چه رسد به غیر معصوم.
بنابراین تا اینجا مشخص شد که اگر کسی بدهکار است جا برای زندان نیست. حکومت اسلامی حتماً باید که مال او را بپردازد؛ این مهریه را اجرا بگذارد یا آن هم مهریه را اجرا بگذارد، این را به زندان ببرند یا آن را به زندان ببرند، این نیست.
در خصوص «مهور» روایت چهارم این باب که مرحوم کلینی «عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْعَبَّاسِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ» ـ که البته این مرسله است ـ نقل میکند «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» این است که «الْاِمَامُ یَقْضِی عَنِ الْمُؤْمِنِینَ الدُّیُونَ مَا خَلَا مُهُورَ النِّسَاء» بر امام واجب نیست. پس اینها که مهریهها را اجرا میگذارند ـ مخصوصاً مهریههایی که بیحساب و کتاب باشد، مهریههای سفهی که باید به «مهر المثل» برگردد ـ در این روایت دارد که مهور نساء جزء دیونی است که تادیه آن بر امام واجب نیست.[20] [21]
لکن در جلد 21 صفحه 268 آنجا این روایت هست؛ حالا قبل از اینکه به آنجا برسیم، این فرصت که باید بدهکار را مهلت بدهند در همین جلد هجدهم کتاب دَین البته، چون مستحضرید ما یک کتابی به نام کتاب دَین، دَین علمی یعنی علمی نیست! که فقه برای آن کتاب باز کند؛ قرض است که علمی است، قرض یک ایجابی دارد قبولی دارد، قراردادی دارد، حساب و کتابی دارد. دَین کتاب علمی ندارد در فقه؛ هر کسی مال مردم را شکست دستش خورد تصادف کرد او بدهکار است، «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن».[22] لذا مسئله دَین را در کتابهای فقهی و در روایات ذیل کتاب قرض مینویسند. آنچه که علمی است و حساب و کتابی دارد «القرض» است ایجاب دارد، قبول دارد، شرایط دارد، امکانات دارد. اینجا این بزرگان هم همین کار را کردند «کتاب الدین و القرض». قرض میتواند یک کتاب مستقل باشد برای اینکه معاهده است. ربا هم در همین قرض راه پیدا میکند؛ اما دَین را جزء ملحقات کتاب قرض مینویسند. ایشان (صاحب وسائل) هم همین کار را کرده است، «کتاب الدین و القرض» که قرض اصل است، ایجاب و قبول برای آن است.
پرسش: چرا مهر بر امام واجب نیست؟
پاسخ: همین! ببینیم که آیا معارض دارد یا معارض ندارد؟ این روایت که میگوید مهر نیست. الآن دوتا کار باید انجام بدهیم: یکی اینکه مهلت دادن هست که این صریح قرآن است، روایاتی که این را ذکر میکنند به طور اجمال میگذرانیم که دیگر سخن از زندان نباشد؛ اگر هم امام نشد به هر حال مهلت بدهند. بدهکاری که مال را در راه حرام مصرف نکرده است، شاید تحریم بود، فشار اقتصادی بود، سوء مدیریت بود، اختلاس بود، نجومی بود، این بیچاره کوتاه آورد، راه زندان بُردن نیست، این راه، راه صحیحی نیست. به هر حال اگر مال مردم را خورده باشد تلف کرده باشد بله؛ اما حالا فشار آمد به هر وسیلهای سوء مدیریت یا هر چه بود، به این بنده خدا فشار آمد و کوتاه آورد، این را «علی الامام ان یؤدی دَینه»؛ نداشت یا نشد او نباید زندان برود.
پرسش: ...
پاسخ: نه، احکام شرعی است.
پرسش: ...
پاسخ: بله، غرض این است که بیگانه نگذاشت که احکام اسلامی درست پیاده شود. تا احکام اسلامی رفت پیاده شود این جنگ ده ساله نه جنگ هشتساله! جنگ ده ساله را بر ما تحمیل کردند. دو سال که جنگ داخلی بود منتها این دو سالی که جنگ داخلی بود فقط خورد بود نه زد و خورد، هشت سال آن جنگ رسمی بود که زد و خورد بود. هنوز سال 57 تمام نشده بود که در شمال در اثر ارتباط تنگاتنگ با شوروی گلوله بستند و مرزبندی کردند و تفنگ گرفتند و کشتار شروع شد، بعد از آنجا خلق کردستان شروع شد، بعد خلق مسلمان شروع شد، بعد خلق عرب شروع شد، بعد ترورهای ریاست جمهوری شروع شد، نخست وزیری شروع شد، 72 تن شروع شد. دو سال جنگ داخلی بود که فقط به عنوان خورد، نه زد و خورد، هشت سال آن جنگ بود که زد و خورد بود. خدا اینها را با شهدای کربلا محشور کند که الآن ما در کنار سفره اینها نشستیم. چه بدانیم چه ندانیم هر برکتی که نصیب حوزه میشود دانشگاه میشود دولت و ملت و مملکت میشود، «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْاَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»[23] میشود. این بیگانهای که به احدی رحم نمیکند مگر به ما رحم میکند؟! بدون تردید ما در کنار سفره اینها نشستیم، مخصوصاً عزیزانی که خلوص آنها به صد درصد رسید. من هر وقت بعضی از این قسمتها را به یاد میآورم آنقدر احساس کوچکی میکنم که هیچ وصف ندارد؛ یکی درباره شهر خودمان و یکی درباره همین قم؛ حالا ممکن است جای دیگر بهتر از این باشد ما خبر نداشته باشیم. در شهر ما همین جریان شش بهمن که اتحادیه کمونیستی رفتند جنگل و از آنجا حمله کردند، خیال کردند که اگر آمل را که دروازه شمال است را بگیرند کل شمال فتح میشود. چهلتا جوان طبق قراری که داشتند هر کدام یک ربع شربت شهادت نوشیدند، هر پانزده دقیقه یک شهید! چهل جوان در ظرف ده ساعت شهید شدند تا این شهر نجات پیدا کرد. اما درباره قم؛ یکی از علما که خدا او را غریق رحمت کند به اتفاق رفته بودیم در امیدیه، ایشان در جریان کردستان یک وقتی تنها رفته بود، گفته بود فلانی ما یک مقدار آب داشتیم فقط برای رفع عطش، تمام این نمازها را با تیمم میخواندیم، آنجا بالای کوههای کردستان هیچ آبی نبود. زمستان شد ـ حالا ایشان در زمستانش نبود ـ آن کوههای مرتفع برف سنگین دارد، این عزیزان سپاهی هم در آنجا پاس میدادند که بیگانه حمله نکند. به هر حال برف آمد و تنها شدند و اینها هیچ سنگر را رها نکردند، اینقدر ایستادند ایستادند ایستادند تا یخ زدند و مُردند! اینهاست! ما در کنار سفره اینها نشستیم. یقیناً اینها اگر امام زمان باشد یاری میکنند. او که میدانست یخ میزند، اینقدر ایستاد تا یخ زد و مُرد! اگر میبینید فلانجا حفظ قرآن است، فلانجا حفظ دین است، فلانجا حفظ فقه است، فلانجا حفظ فلان است، فلان جا فلان، جا فلان جا! همه در کنار این سفرههاست. بیگانه اصلاً فرصت نداد ما درست فکر بکنیم تا درست دین را پیاده کنیم. باور کنید سوء مدیریت از یک سو، بیعرضگی از طرف دیگر، اختلاس بانکی از طرف سوم، گداصفتها از سوی دیگر، موشها از طرف دیگر، استکبار از طرف دیگر، ما از ده بیست طرف در میدان مین هستیم و دارای امنیت هستیم. میدان مین که تنها مین جنگی نیست. این اختلاس یک مین است، این سرقت مین است، این نجومی یک مین است، این بیعرضگی بانکها مین است، این ربا مین است، همه مین هستند. این معجزه نیست که ما از هر طرف در میدان مین هستیم و در امن و امان هستیم؟! ما یک خلاف و دو خلاف و صد خلاف نداریم! داشتن رهبر خوب یک طرف قضیه است. رهبر اگر علی بن ابیطالب (سلاماللهعلیه) هم باشد مادامی که مردم آلودهاند شکست قطعی است. آیا ما در شکست حکومت حضرت امیر (سلاماللهعلیه) تردید داریم؟! حضرت فرمود من چه کنم؟! «کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَر»؛[24] شما مثل آن لباس کهنهای هستید که من همیشه دارم خیاطی میکنم سوزن دست من است، اینجا را خیاطی میکنم آنجا جِر میگیرد، اینجا را خیاطی میکنم آنجا جِر میگیرد ـ اینها در نهج البلاغه است! ـ فرمود من با شما چکار بکنم؟! «کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَر»؛ من اینجا را رفو میکنم چهار نفر را جمع میکنم، آنجا جِر میگیرد. این بانک را آن بانک را! این سرمایه را آن سرمایه را! ما در میدان مین ده بیست جانبه هستیم و در امنیت هستیم.
غرض این است که اگر گفتند امام! امام! نه یعنی خود امام صادق (سلاماللهعلیه) «وحده وحده وحده»! اگر امام صادق (سلاماللهعلیه) حکومت را بگیرد به هر حال چندین مؤسسه باید داشته باشد تا اداره کند. بساط زندان باید برچیده شود «الا ما خرج بالدلیل». فرمود این کار را نکنید. بعد فرمود به اینکه «اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی الرَّجُلِ یَمُوتُ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ فَیَضْمَنُهُ ضَامِنٌ لِلْغُرَمَاء»؛[25] فرمود اگر ضامن عهدهدار شد عیب ندارد تا میرسد به مسئله «انظار» که اگر کسی ضامن شد هیچ، مسئله ضمانت نیست. در مسئله «انظار» در جلد هجدهم صفحه 366 در روایت اول آنجا دارد: «لَیْسَ لِمُسْلِمٍ اَنْ یُعْسِرَ مُسْلِماً»؛ حق ندارد او را وادار کند، فشار بیاورد، مدام برود در خانه او و فشار بیاورد، چه رسد به زندان ببرد! به هر حال شما میدانید که او هیچ تقصیر ندارد، او با دلار هزار تومانی معامله کرد، بعد شد چهار برابر، سرمایه او شد یک چهارم. شما میدانید او تقصیر ندارد. اصلاً حق ندارید که به درِ خانه او بروی و آبروی او را ببری، چه رسد به زندان! فرمود: «لَیْسَ لِمُسْلِمٍ اَنْ یُعْسِرَ مُسْلِماً»؛ او را در فشار گذاری برای چه؟! البته «وَ مَنْ اَنْظَرَ مُعْسِراً اَظَلَّهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِظِلِّهِ یَوْمَ لَا ظِلَّ اِلَّا ظِلُّهُ». [26]
باب 25 از «ابواب قرض»؛ وسائل جلد هجدهم صفحه 366 به همین مضمون نُهتا روایت است. «مَنْ اَنْظَرَ مُعْسِراً کَانَ لَهُ عَلَی اللَّهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ صَدَقَةٌ بِمِثْلِ مَا لَهُ عَلَیْهِ حَتَّی یَسْتَوْفِیَ حَقَّه».[27]
حالا ببینید در این قسمت روایت که مهور را استثناء کرده است، در جلد 21 صفحه 286 آنجا یک راهی برای علاج هست. باب 27 از «ابواب مهور»، آنجا مرحوم شیخ طوسی از امام صادق (سلاماللهعلیه) نقل میکند: «سَاَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لَحِقَتِ امْرَاَتُهُ بِالْکُفَّارِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ: ﴿وَ اِنْ فاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ اَزْواجِکُمْ اِلَی الْکُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ اَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما اَنْفَقُوا﴾[28] »؛ به امام عرض میکند معنای این عقوبت چیست؟ فرمود: اگر یکی از زنها از جامعه شما حرکت کرد رفت به کشور کفر و یا شهر کفر و با آنها ازدواج کرد چکار میکنید؟ «﴿وَ اِنْ فاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ اَزْواجِکُمْ اِلَی الْکُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ﴾» چکار بکنید؟ «﴿فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ اَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما اَنْفَقُوا﴾» این دَین را چه کسی باید بپردازد؟ این یعنی چه؟ «مَا مَعْنَی الْعُقُوبَةِ». حضرت فرمود: «اَنْ یُعَقِّبَ الَّذِی ذَهَبَتِ امْرَاَتُهُ عَلَی امْرَاَةٍ غَیْرِهَا یَعْنِی یَتَزَوَّجَهَا بِعَقِبٍ»؛ به دنبال او برود با یکی از زنهای آنها ازدواج بکنند. حالا این چه ارتباطی با مهر دارد؟ فرمود: «فَاِذَا هُوَ تَزَوَّجَ امْرَاَةً غَیْرَهَا فَاِنَّ عَلَی الْاِمَامِ اَنْ یُعْطِیَهُ مَهْرَهَا»؛ اگر یکی از زنها از اینطرف رفت با آنها ازدواج کرد، او هم میتواند با یکی از زنهای آنها ازدواج کند و مهریه را باید امام باید بپردازد. این روایت نمیگوید اگر در ادای مهریه شما مدیون بودید دَین شما را امام میدهد! میگوید در جبهه جنگ اگر با یکی از آنها ازدواج کردید مهر را امام میپردازد. این شاید بتواند کمک بکند که اینچنین نیست که مهریه مطلقا مستثنا باشد. این برای آن روایت، این را برای آن خواندیم. «وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اَنْ یَرُدُّوا».