درس خارج فقه آیت الله جوادی
92/12/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:احکام ربا/ اقسام ربا_/
بحث ربا كه از محرمات قطعي اسلام است در دو قسمت مطرح است: يكي در بيع و ديگری در قرض[1] و اين به معناي انحصار ربا در بيع و قرض نيست براي اينكه در بسياري از معاملات ديگر «عند التحقيق» ربا راه دارد؛ حتي در مصالحه و مبادلات ديگر نظير «مساقات» و «مضاربه» در آنها هم ربا راه دارد و اينطور نيست كه ربا فقط منحصر باشد در بيع و در قرض. از دو جهت مسئله ربا داراي اهميت است: يكي اينكه حرمت آن بسيار سنگين است و ديگر اينكه نفوذ آن زياد است و مستور. همانطور كه ريا در اعمال و در عقايد و در اخلاق خيلي مستور است و در عين حال كه گناهش شديد است، اين در خاطرات نفوذ دارد مانند «دَبِيبِ النَّمْلَةِ السَّوْدَاءِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ»؛[2] در شب تار اگر مور سياهي روي سنگ املسي[3] راه برود كسي احساس نميكند، ريا در عقايد و اخلاق هم همينطور است؛ لذا اگر كسي كلمه «لاَ إِلٰهَ إِلاَّ اللَّهُ» را مخلصاً بگويد «دَخَلَ الْجَنَّةَ».[4] ريا ذيل اين آيه كه بسياري از مؤمنين آن را داشتند ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾؛[5] آنجا ملاحظه فرموديد كه يك شرك رقيقي در هشتاد يا نود درصد مردم هست، اين آيه دارد كه اكثر مؤمنين مشرك هستند ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾، منتها يك شرك رقيقي است كه با اميد الهي ممكن است بخشوده شود؛ ولي خود انسان نميفهمد كه موحّد است يا در فلان وقت مشرك است؛ از بس مستور است كه براي افراد عادي روشن نيست. ربا در داد و ستد، مثل ريا در عقايد و معارف است که بسيار ظريف است و تشخيص آن آسان نيست؛ لذا نفوذ دارد و اختصاصي به بيع و قرض ندارد، در بسياري از معاملات ديگر نفوذ دارد؛ منتها مستور است. حرمت ربا را ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و مانند آن مشخص كرد كه اين ﴿بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ﴾[6] است و بعد هم فرمود قيام و قعود يك انسان ربوي و رباخوار «مخبطانه» است، زيرا اگر عقل «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»[7] اگر كسي نتوانست خدا را عبادت كند و با آن نيرويي كه دارد بهشت را كسب كند پس «فليس بعاقل»، اين عكس نقيض همان است. عقل «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ» اگر كسي قدرتهاي فكري و قدرتهاي مالي هم دارد، اما «لم يعبد به الرحمن و لم يكتسب به الجنان فليس بعقل» که سفاهت وخبط و جنون ميشود. اين بيان «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ» با ﴿يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[8] اينها تقريباً عكس نقيض هم هستند، عكس نقيض قضيه مثل لازم ذاتي شیء روشن است؛ يعني اگر يكجا «اربع» بود ديگر ممكن نيست زوجيّت نباشد؛ در مفردات يك سلسله لوازم هست و در قضايا هم يك سلسله لوازم هست، عكس مستوي، عكس نقيض، بطلان نقيض لازم قضيه است؛ اگر كسي اين قضيه را درست فهميد حتماً آن لوازمش را هم ميفهمد، مگر اينكه آن قضيه را درست نفهميده باشد. اگر ما پذيرفتيم كه عقل «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»، پس چيزي كه انسان با او ﴿بِحَرْبٍ مِنَ اللَّه﴾ دارد و اين را درايت اقتصادي ميداند و هوش اقتصادي تلقي ميكند اين «خبط»، جنون و سفه است. پس ﴿الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾، نفرمود در قيامت اينطور است، بلکه قيام و قعود آن در دنيا همينطور است. روايتي را مرحوم صاحب تحفالعقول در همين كتاب شريف تحفالعقول نقل كرد كه يكي از مسيحيهاي نجران وارد مدينه شد مقداري به زعم برخي از اين اعراب متمدنانه وارد شد؛ يعنی با يك لباس تميزي با يك حرکت خاصي داشت عبور ميكرد. يكي از عربهاي مدينه گفت «مَا أَعْقَلَ هَذَا النَّصْرَانِيَّ» كه اينها عقل را در همين ظرافت ظاهري ميدانستند. حضرت فرمود: «مَهْ» ساكت! چه ميگويي «إِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ وَحَّدَ اللَّه»[9] اين گرفتار تثليث است، او چه عقلي دارد؟ «مَهْ إِنَ الْعَاقِلَ مَنْ وَحَّدَ اللَّه».
بنابراين مسئله ربا را كه ذات اقدس الهي اين همه تبيين كرده كه اين جنون است، اگر كسي از بالا نگاه كند ميفهمد كه اين جنون است؛ اگر كسي از همين پايين بخواهد نگاه كند، بايد صبر كند كه فردا اين شخص «مخبطانه» محشور ميشود يا عاقلانه! قيامت ظرف ظهور اين حوادث است، نه ظرف حدوث؛ اينطور نيست كه كسي در قيامت ديوانه شود. در قيامت ديوانگي مجانين ظهور ميكند، سفاهت سفيهان ظهور ميكند، چون از بعضي روايات هم روشن ميشود كه قيام و قعود رباخوار در دنيا هم همينطور است، نه اينكه حالا در آخرت «مخبطانه» محشور شود؛ ولي ظهور كامل آن در آخرت است. بنابراين قرآن كريم اينطور مسئله ربا را تحريم كرد، حالا تيمّناً و تبرُّكاً بعضي از روايات حرمت ربا را بخوانيم تا ـ انشاءالله ـ وارد اصل مسئله ربا شويم كه ربا در بيع شرطي دارد و در قرض شرطي ديگر؛ در بيع آن است كه آن مكيل و مبيع، كيلي باشند و وزني باشند، چيزي كه با كيل معامله ميشود يا با وزن معامله ميشود اين يك شرط و هم جنس باشند، اين دو شرط؛ هم جنس را هم شارع بايد معين كند، اين سه شرط. اگر چيزي با مساحت يا با شماره خريد و فروش ميشود؛ مثل اينكه قبلاً گردو و تخم مرغ اينطور بود، پارچه متري است با مساحت فروخته ميشود نه با كيل و وزن، پس آن ربابردار نيست و اگر چيزي كيل و وزن بود و اتحاد جنس داشت؛ يعني گندم با گندم، برنج با برنج، جو با جو، طلا با طلا، نقره با نقره و مانند آن اين ميشود ربا. اتحاد جنس هم در شريعت به صاحب شريعت وابسته است؛ صاحب شريعت در بعضي از جاها ميفرمايد گندم يك جنس است، جو يك جنس است اينها دو جنس هستند و يكي نيستند که باب زكات اينطور است، باب نذر اينطور است. اگر كسي خواست نصاب زكات را حساب كند، ديگر گندم و جو را كه يكجا حساب نميكند، اگر نذر كرده كه فلان مقدار گندم اهدا كند كه ديگر نميتواند جو دهد يا «بالعكس». در باب زكات حكم آن مشخص است، در باب نذورات حكم آن مشخص است، در باب كفارات حكم آن مشخص است که فرمود اينها دو چيز هستند، اما در ربا فرمود اين دو يك جنس هستند؛ يعني جو و گندم يك چيز است که به اين تعبد ميگويند. بسياري از چيزهاست كه عقل ميفهمد كه نميفهمد و محتاج به راهنماست، چون عقل ميفهمد كه نميفهمد و محتاج به وحي و نبوت است، تسليم محض است وگرنه همين شارع در باب زكات ميگويند گندم و جو دو جنس هستند و اگر كسي خواست زكات دهد، هركدام بايد به نصاب خاص خودشان برسد، دو تايي را نميتوانيم با هم حساب كنيم و اگر ده من گندم بدهكار بود، نميتواند بگويد من قدري گندم و قدري جو بدهم براي اينكه اينها يك جنس هستند، اين طور نيست؛ در باب ديون دو جنس هستند، در باب زكات دو جنس هستند، در باب نذورات دو جنس هستند، اما در باب ربا فرمود زكات جو و گندم يك جنس میباشند که ميگوييم چشم، چون فهميديم كه از اسرار بيخبريم. مهمترين برهان نبوت را فلسفه اقامه كرده، آن علمي كه ضرورت احتياج به وحي و نبوت را اقامه كرد، همان علم يعني فلسفه ميگويد بگو چشم. شما برهان ضرورت وحي و نبوت را از كجا ميبينيد؟ اين را حكما اقامه كردند. اگر عقل ميگويد بسياري از اسرار عالم براي ما روشن نيست، نظام در اختيار خداست و هر چه وحي از طرف خدا آورد بگو چشم، ما ميگوييم چشم؛ فرمود در زكات، گندم و جو دو جنس هستند، ميگوييم چشم؛ در ديون دو جنس هستند، ميگوييم چشم؛ در كفارات دو جنس هستند، ميگوييم چشم؛ در نذورات دو جنس هستند، ميگوييم چشم؛ در ربا يك جنس هستند، ميگوييم چشم. اگر مكيل و موزون بودند، يك و يك جنس بودند، دو و وحدت جنس را هم شارع مشخص كرد، سه؛ اين ميشود ربا؛ حالا اين اختصاصي به باب بيع ندارد، حتي در صلح و مبادلات ديگر هم راه دارد.
در جريان قرض اختصاصي به مسئله مكيل و موزون ندارد، آن ممسوح و معدود و امثال ذلك را هم شامل ميشود. در مسئله اسكناس هم اگر اسكناس را كسي بخواهد به پشتوانه آن طلا و نقرهاي كه هست ماليت دهد، اين گرفتاري خاص خودش را دارد؛ اگر اسكناس را بخواهند خريد و فروش كنند به اعتبار آن طلا و نقرهای كه پشتوانه اين است، اگر به آن اعتبار بخواهند خريد و فروش كنند، اين بايد مكيل و موزون باشد، يك؛ اين بايد قبض شود، دو؛ چون طلا و نقره صرف و سلم است و قبض ميخواهد، هيچ ارتباطي بين اين اوراق بهادار و اسكناس با آن طلا و نقره كه پشتوانه آن است نيست؛ لذا در آن قبض شرط است که خريد و فروش اسكناس قبض در آن نيست، آن وزني است در حالی که اينها وزني نيستند و هيچ ارتباطي با هم ندارند. بنابراين خريد و فروش اسكناس به لحاظ آن نيست و چون اسكناس معدود است نه مكيل و موزون، ربابردار نيست؛ لذا اگر كسي ده تا اسكناس نو داد و دوازده تا اسكناس معمولي خريد، اين معامله حرام و باطل نيست، چون اسكناس را به اسكناس معامله كرده؛ ولي اگر ده تا اسكناس بدهد يا ده تومان بدهد بخواهد يك ماه بعد دوازده تومان بگيرد اين همان شائبه ربا در آن هست، چون ظاهر آن بيع است و باطن آن قرض است، اين مدت را شما چه كار ميخواهيد كنيد؟ براي اين مدت سود در نظر گرفتيد؛ لذا اينكه اين آقايان اشكال ميكنند و میگويند خريد و فروش اسكناس نقد به نقد عيب ندارد، يك اسكناس نو را به شما بدهد و اسكناس كهنه بيشتري از شما بگيرد اين حلال است و نه حرام است كه ربا شود و نه باطل است؛ ماليت دارد خريد و فروش هم ميشود، مكيل و موزون هم نيست اضافهبردار هم هست؛ ولي اگر مدتدار باشد و بگويد اين ده تا اسكناس يا اين صد تومان را ميدهم بعد از يك ماه صد و ده تومان بدهيد، اين همان شائبه ربا در آن هست.
عظمت ربا با اين روايات مشخص میشود؛ روايات آن را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در جلد هجدهم صفحه 117 اين باب ربا شروع ميشود. اين روايات نوراني را يك بار مرور بفرماييد، سهم تعيين كننده دارد. وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: «أَخْبَثُ الْمَكَاسِبِ كَسْبُ الرِّبَا»[10] و از وجود مبارك پيامبر هم نقل شده است.[11] سماعه ميگويد به امام صادق(سلام الله عليه) عرض كردم كه «إِنِّي رَأَيْتُ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ ذَكَرَ الرِّبَا فِي غَيْرِ آيَةٍ وَ كَرَّرَهُ» در چند جاي قرآن خدا ربا را با تكرار ذكر كرده اين رازش چيست؟ «قَالَ أَ وَ تَدْرِي لِمَ ذَاكَ قُلْتُ لَا قَالَ لِئَلَّا يَمْتَنِعَ النَّاسُ مِنِ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[12] اين را فرمود براي اينكه مبادا مردم از آن كار معروف محروم بمانند و آن «قرض الحسنه» است، چون ربا جلوي «قرض الحسنه» را ميگيرد و «قرض الحسنه» را خدا خيلي دوست دارد و آثار فراواني بر او مترتب ميكند؛ لذا ربا را مكرراً بازگو كرد. روايت بعدي كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است فرمود: «إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّبَا لِكَيْلَا يَمْتَنِعَ النَّاسُ مِنِ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[13] كه اين هم شبيه روايت قبلي است؛ يعني مبادا از «قرض الحسنه» محروم بمانند. روايت ديگري كه زراره ميگويد من به امام صادق(سلام الله عليه) عرض كردم كه خدا در قرآن ميفرمايد كه ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ﴾[14] «وَ قَدْ أَرَي مَنْ يَأْكُلُ الرِّبَا يَرْبُو مَالُهُ» قرآن فرمود خداي سبحان ربا را «محق» و محو ميكند، اينكه ميگويند ماه به «محاق» رفته؛ يعني ديگر قابل ديدن نيست و نوري ندارد، در حاليكه من ميبينم رباخوارها وضعشان خوب است و رشد دارند وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در جواب زراره فرمود زراره! «أَيُّ مَحْقٍ أَمْحَقُ مِنْ دِرْهَمٍ رِبًا» چه «محق»ي از ربا «ماحق»تر است؟! براي اينكه اين ربا «يَمْحَقُ الدِّينَ وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ ذَهَبَ مَالُهُ وَ افْتَقَرَ»[15] اگر هم توبه كند سرانجام به گدايي درميآيد، اين اثر سوء رباست. بنابراين هم خدا ربا را «محق» ميكند هم ربا دين را «محق» ميكند؛ نظير اينكه «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ»؛[16] يعني «انّ القياس يمحق الدين». اگر با قياس كسي بخواهد فقه را پيش ببرد ديگر ديني نميماند. روايت بعدي كه باز از هشامبنحكم از علت تحريم ربا از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) ميپرسد حضرت فرمود: «لَوْ كَانَ الرِّبَا حَلَالًا لَتَرَكَ النَّاسُ التِّجَارَاتِ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ»[17] الآن يكي از ضروريات حتمي ما همين مسئله اقتصاد مقاومتي است و بر همه ما واجب است. شما يك وقت به كتاب لغت مراجعه ميكنيد، يك آدم محقق هرگز به منجد مراجعه نميكند، منجد يك كتاب علمي نيست؛ حتماً به «فقه اللغة» مراجعه میکنيد. يك وقت است ميخواهد ابتدايي بفهمد که اين ربط اين كلمه و معنايش چيست تا مشكل آن حل شود، آن خيلي هم سواد نميخواهد و خيلي هم تحقيقي نيست، اما يك وقت ميخواهد محقق شود که بايد به «فقه اللغة» مراجعه كند. در «فقه اللغة» در بعضي از كتابها تبيين و ريشهشناسي كردند، آنها آمدند مشخص كردند كه اين لغت ريشه آن از چيست و از كجا آمده و به كجا دارد ميرود. شما در هيچ كتابي «فقه اللغة»اي كه عالم و فاضل نوشته باشد، فقير را به معناي گدا نگفتند و فقير به معناي گدا نيست، اين «فعيل» به معناي «مفعول» است، فقير يعني كسي كه ستون فقرات او شكسته است و فاعل آن هم «فاقرة الظهر» است. ﴿تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ﴾؛ حادثه كمرشكن را ميگويند «فاقره» كه در قيامت ظهور ميكند ﴿وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ ٭ تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ﴾[18] آن ميشود «فاقر»، اين ميشود «مفقور» و اين «فعيل» به معناي «مفعول» است؛ كسي كه كمر و ستون فقراتش شكسته است به او میگويند فقير. ملتي كه دستش خالي است قدرت مقاومت ندارد اين ستون فقراتش شكسته است مقاوم نيست ايستادگي ندارد فوراً تسليم ميشود که ميگويند فقير؛ مسكين هم به همين معنا نيست كه كسي نداشته باشد، آدم زمينگير را ميگويند مسكين، كسي كه ندارد به او ميگويند «فاقد» نه مسكين؛ ملتي كه دستش خالي است، چون زمينگير است فوراً مينشيند و تسليم ميشود که به او ميگويند مسكين؛ مسكنت اينطور است، فقر اينطور است، مقاومت در اين است كه ما اين دو نيرو را درست تقويت كنيم و بشناسانيم بگوييم ديني حركت كنيد. اينكه شما ميبينيد در بازار رايج است، اينها كاسب هستند، كسب حلال دارند ـ خدا به اينها خير دنيا و آخرت بدهد ـ اينها كارهاي عادي دارند، اينها مثل كابل برق هستند، سيم و لامپ برق هستند و از اين كسبه كاري ساخته نيست، اينها مانند وسيله نقليه هستند آنجا كه توليد شده آن كالاي كشاورزي يا موارد ديگر را به مردم عرضه کرده و مشكلات مردم را حل ميكنند، از بازار كاري ساخته نيست؛ آن سرمايه است، يك و آن نيروي كار است، دو؛ آن است كه برق را توليد ميكند، سه؛ اينها كابل برق هستند. اگر شما ميبينيد بازار جنب و جوش دارد اين معيار اقتصاد نيست؛ حالا از كجا قاچاق وارد ميشود؟ چه كسي وارد ميكند؟ ما اقتصاد مقاومتي چين را كه نميخواهيم، اقتصاد مقاومتي ژاپن را كه نميخواهيم. اگر كالاي وارداتي غير ايراني ما ديديم، معلوم ميشود اقتصاد مقاومتي چين را داريم تقويت ميكنيم. اين سرمايهها متأسفانه ميرود بانك، اينها هم ده درصد، بيست درصد، سي درصد، كمكم، كمكم سود دارند ميبرند بيتوليد هم ميگردند، دارند كمر جامعه را ميشكنند. آن بيچاره هم كه با يارانه زندگي ميكند، نه آن نيروی كار فعال است، نه آن سرمايه فعال است، شما چه را ميخواهيد توليد كنيد؟ اين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي ابرقدرت ايران و روم حساب باز نكرد آن روز دو ابرقدرت در خاورميانه بودند که يكي ايران بود و يكي روم. آن وجود مبارك دست كارگر را بوسيد، قبلاً هم بحث شد كه اين كارگر مزدور نبوده، چون مزدوري در اسلام مكروه است؛ اين شخص براي خودش كار ميكرد نه مزدوري؛ حالا از بس بيكار فراوان است ما متأسفانه مزدور هم نداريم. اين سرمايهها را بردند در بانكها گذاشتند دارند سود ميبرند اين بيچارهها هم كه دستشان خالي است، با چه وضع ما ميخواهيم مقاومت كنيم؟ اين اصرار رهبري و ديگران براي اين است كه همه با احيای اقتصاد مقاومتي، خودشان را بازسازي كنند و زنده شوند؛ يعني سرمايهها واقعاً بيفتد در توليد، نيروي كار هم بيفتد در توليد، اين كشور سر جاي خودش و روي پاي خودش ميايستد و هيچ احتياجي به لطف الهي به بيگانه ندارد و تحريم و امثال تحريم اثری نخواهند داشت.
قرآن كريم شش ضلع را در داد و ستد مشخص كرد: يكي بايع است، يكي مشتري هست، يكي ثمن هست، يكي مثمن هست، يكي شاهد هست و يكي هم سند؛ در معاملات مهم اينطور است. در معاملات مهم اين امور ششگانه را مشخص كرد و فرمود آن معاملات دارج و رايج روزانهتان كه قدري سيب زميني ميخريد قدري پياز ميخريد لازم نيست سند تنظيم كنيد ﴿إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُديرُونَها بَيْنَكُمْ﴾[19] يك نان ميخريد، قدري سيب زميني ميخريد، قدری پياز ميخريد، سند نميخواهد. مبسوطترين و طولانيترين آيه قرآن همان آيه بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» است که در آنجا اسناد ششگانه و اضلاع ششگانه را مشخص كرد؛ بايع كيست؟ مشتري كيست؟ ثمن چيست؟ مثمن چيست؟ شاهد چيست؟ سند چيست؟ آنجا فرمود: ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾[20] ميخواهيد خريد و فروش كنيد، سند؛ «دَين» داشته باشيد، سند؛ اين جلوي بسياري از هرج و مرجهاي دستگاه قضايي را ميگيرد. بسياري از اين پروندههاي هفت هشت ميليوني كه روي ميز دستگاه قضاست، براي اينكه طرفين ميگويند ما اطمينان داشتيم، ما خيال ميكرديم؛ اما دين ميگويد ما خيال ميكرديم چيست؟ هر چه ميخواهيد بخريد و هر چه ميخواهيد بفروشيد سند بنويسيد تا يادت نرود و او هم نگويد من خيال ميكردم ﴿وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾، ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ﴾[21] اين شاهد و آن هم سند، بايع و مشتري هم كه مشخص است، كالای آنها هم كه مشخص است همين را در مسئله شهادت ـ حالا اين ايام؛ يعنی روز 22 اسفند روز بزرگداشت شهادت و شهيدان ـ در سورهٴ مباركهٴ «توبه» مشخص كرد و فرمود بهترين راه، شهادت است و اين اضلاع ششگانه را من براي شما مشخص كردم. من مشتري هستم، شهيد فروشنده است، كالايي كه ميفروشد جان و عضو است، بهايي كه من ميدهم بهشت است، سندي كه من تنظيم كردم تورات و انجيل و قرآن است، شاهد مسئله پيغمبر و موسي و عيسي است ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ﴾[22] که سند آن در تورات و انجيل و قرآن هست، موسي و عيسي شاهد هستند، پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) شاهدند؛ اين اضلاع ششگانه است كه در مسئله شهادت مطرح است. همين اضلاع ششگانه را در ربا لعنت كرده است که بايع ملعون است، مشتري ملعون است، ثمن خبيث است، مثمن خبيث است، كاتب خبيث است، شاهد خبيث است، رسانه و صدا و سيما كه اين گونه ربا را دامن ميزند كذا و كذاست. ما ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾ را باور كرديم و هيچ لنگي در اقتصاد اسلامي نيست؛ منتها سرمايه در اين مملكت دست چند نفر است، اين سرمايه رفته در بانكها به صورت پرداخت سود، آن كارگر بيچاره هم دنبال توليد ميگردد؛ آن وقت شما چطور ميخواهيد جلوي سه هزار سه هزار اختلاس را بگيريد و بعد اين حادثه كمرشكن را حل كنيد؟ اينكه دين از هر طرف جلوي اين را گرفته و گفته اين به منزله چندين بار كار آلودگي با محرم در كنار كعبه است،[23] براي همين است؛ اين را عامل قيام قرار داد و فرمود مال عامل قيام است ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِياماً﴾[24] اين در سورهٴ مباركهٴ «نساء» است كه چند بار خوانده شد؛ فرمود ملتي قائم است كه پول دستش باشد، ملتي مقاوم است كه پول دستش باشد؛ عامل قيام ثروت است، فرمود من اين را قرار دادم و اين را به دست سفيهانتان ندهيد. كسي كه با اين همه درآمدها نتواند اداره كند اين يك سفاهت اقتصادي دارد. فرمود: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي﴾ كه خدا اين اموال را عامل قيام و مقاومت شما قرار داد. اين تعبيرات فراواني كه هست همه را در همين قسمت ذكر كرده؛ «شاهد» و «آكل» و «معطي» و سندنويس و «كاتب» همه را لعنت كرده است. آن شش جهت را در سورهٴ مباركهٴ «بقره» تنظيم كرد، در سورهٴ مباركهٴ «توبه» درباره «شهدا» آنطور با جلال و شكوه ذكر كرده و درباره «ربا» هر شش گروه را لعنت كرده است؛ منتها مال را به عنوان «أَخْبَثُ الْمَكَاسِبِ» ياد كرده، اينها را به عنوان «مخبّط» ياد كرده است؛ بعد فرمود كه جلوي «قرض الحسنه» و امثال ذلك را ميگيرد، «يربي الله الصدقات» اين است که اين را بالا ميبرد.
پرسش: مديريت سرپرستی بانک در فيضيه غرفهاي زده بودند و از طلاب درخواست کرده بودند خلاف شرعهای امور بانکی را اطلاع دهند، طلبهها جمع شدند و ديديم هيچ ايراد شرعی وجود ندارد؟
پاسخ: اما آنچه در كاغذهاست كه مجلس شوراي محترم اسلامي مشخص كرد، آنها همين مطابق با فقه است؛ شوراي محترم نگهبان امضا كردند، مطابق با فقه است؛ اين فقه وقتي به صورت فاكتور درآمده مانند همان كاري است كه يهوديها براي گرفتن ماهي ميكردند، به آن صورت درآمده است؛ مگر شما نميبينيد؟ با فاكتور دارند رفتار ميكنند. روز شنبه كه ماهيگيري حرام نبود، روز ديگر ماهيگيري حرام بود. چون روز «سبت» هم بود، راه اين ماهيها را ميبستند و ماهيها ميآمدند راه برگشت ندارند، آن روزی كه حرام نبود ميگرفتند. آنچه که كمر اين اقتصاد را ميشكند فاكتور بازي است.
پرسش: میگويند با فاکتور وام میتوانيم بدهيم؟پاسخ: اگر علم به خلاف دارند كه همه علم به خلاف دارند، چون يك چيز رايجی است و وقتي رايج شد همه علم به خلاف دارند، وقتي تك باشد انسان مأمور به تحقيق نيست، اما وقتي رواج پيدا كرده اين معلوم ميشود كه يك چيز «بيّن الغي»اي است.
پرسش: ما موظفيم که «اصالة الصحة» جاری کنيم؟پاسخ: نه، همان دليل «اصالة الصحة» ميگويد: «اذا كثر الخطا» وقتي خطا زياد شد جاری نيست، چرا ميگويند «يد» امّاره نيست؟ چرا ميگويند بازار اماره نيست؟ يك وقت است «يد» اماره است، «وَ مَنِ اسْتَوْلَی عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ فَهُوَ لَهُ»،[25] اما وقتي در بازار مال فروشها كه مال باختهها به دنبال موتورهاي سرقتي ميروند، غالب آنها سرقتي است شما آنجا كه ميرويد اصل سرقت است.
پرسش: كثرت خطا حکم شرعی را نمیتواند عوض کند؟پاسخ: خودتان میگوييد كثرت خطا؛ خطاست.
پرسش: مثلاً در بازار قصابها خون و خونابه زياد است؟پاسخ: نه آنجا چون همه پاك است «الا خرج بالدليل»، اينجا همه آلوده است «الا خرج بالدليل»؛ فرق اين است.
بنابراين ما كه نميتوانيم خودمان را فريب بدهيم اين جريان مسئله كار يهوديها كه روز شنبه اين را ميبستند كه ماهيها بيايند و بعد صيد كنند همين است. بنابراين با حيله هرگز مسئله حل نميشود. روايات بحث حيله را در بحثهاي مكاسب از سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) خوانديم، امام به شدت فرمود كه اين كار شدني نيست. نظر شريف ايشان اقوي بود، نظر ما احوط بود كه با اين حيله مشكل حل نميشود.
پرسش: البته اين مبنايي است؟پاسخ: نه، همه ميدانند كه بازي، بازي است؛ الآن بگويند هشتاد درصد فاكتور است، همه فقها ميگويند بد است.
پرسش: بعضی بازی را مشروع میدانند، چون فرق بين نکاح و سفاح؟پاسخ: نه آن طيّب و طاهر است، بازي نيست؛ آن قول حق است. مثل فرق بين ايمان و كفر يك «لا اله الا الله» است؛ بازي نيست، آن حق است، جِدّ است، قول فصل است ﴿وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ﴾.[26] بنابراين ما يك بازي داريم و يك قول فصل، بين بهشت و جهنم يك «لا اله الا الله» است، حق است؛ بين حلال و حرام يك «انكحت» است، حق است؛ اما حق است، نه اينكه بازي باشد. بنابراين اينكه فرمود «أَخْبَثُ الْمَكَاسِبِ» اين است. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي وارد مكه شدند ـ در جريان فتح مكه ـ فرمود تمام اين رباهاي جاهليت «تَحْتَ قَدَمَيَ مَوْضُوعٌ»[27] اولين رباخواري كه بايد محكوم شود عموي من عباس است، رباهايش را بگذاريد زير پايمان و اين كار را كرد. آن وقت اين ميرود در توليد، وقتي در توليد رفت اين مال ميشود عامل قيام، هيچ فقري در مملكت نيست، هم اشتغال هست، هم كار هست، هم بركت هست.
اين تعبيرات فراوان براي همين جهت است كه انسان از «قرض الحسنه» محروم نشود. بعد در روايتهاي ديگر فرمود كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در شب معراج در آسمان، البته اين آسماني كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[28] نه آسماني كه ﴿إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا﴾[29] كه الآن محل رفت و آمد كفار است، آن آسماني كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾. وجود مبارك حضرت وقتي به آن آسمانها سفر كرده بودند، ديدند كه عدهاي «رَأَيْتُ قَوْماً يُرِيدُ أَحَدُهُمْ أَنْ يَقُومَ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ عِظَمِ بَطْنِهِ» حضرت فرمود: «مَنْ هَؤُلَاءِ يَا جَبْرَئِيلُ» به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض کرد: «هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا»[30] و همچنين در «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ هَلَاكاً ظَهَرَ فِيهِمُ الرِّبَا».[31] «شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ» ميگويد از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كرديم و شنيديم که «آكِلُ الرِّبَا لَا يَقُومُ حَتَّى يَتَخَبَّطَهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ» توبه از هر گناهي پاك ميكند مگر اين موارد البته اگر واقعاً كسي توبه كند «عَلَی رَأْسِ مَالِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوٰالِكُمْ لٰا تَظْلِمُونَ وَ لٰا تُظْلَمُونَ﴾»[32] و مانند آن. مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در آخر من لا يحضره الفقيه چند تا كلمات دارد ميگويد اين كلمات كوتاه كلمات قصار و حكيمانه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه تاكنون احدي اين كلمات را نگفته اين كلمات سابقه ندارد: يكي، «الْآنَ حَمِيَ الْوَطِيسُ»[33] است؛ يعني الآن تنور گرم است و ببنديد اين «الْآنَ حَمِيَ الْوَطِيسُ» از كلمات وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه تا حال مسموع نبود، يكي از آن كلماتي كه مربوط به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است مسموع نبود همين «شَرُّ الْمَكَاسِبِ كَسْبُ الرِّبَا»[34] است. در مسئله توبه اين قرآن هم كه دارد ﴿فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوٰالِكُمْ﴾. در مسئله ثبوت قتل كه فرمايش مرحوم آقاي آيت الله خوانساري(رضوان الله عليه) در بحث قبل نقل شد، مرحوم صاحب جواهر و اينها اين روايتي كه الآن ميخواهيم بخوانيم كه ابن بكير ميگويد كه وجود مبارك امام صادق فرمود: به من گفتند كه فلانی مثلاً ربا ميگيرد «لَئِنْ أَمْكَنَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَهُ»[35] گردنش را ميزنم، مرحوم صاحب جواهر[36] به اين روايت استدلال ميكنند كه اگر كسي ربا را حلال بداند ارتداد است و مستحق كفر است؛ ولي مرحوم آيت الله خوانساري(رضوان الله عليه) در كتاب شريف جامع[37] ميفرمايند: اين ظاهراً حدّ اوست و نه عذاب ارتداد، چون صرف انكار ضروري اين حدّآور نيست، مگر اينكه منتهي شود به انكار رسالت و اينها. از وجود مبارك حضرت امير است كه «آكل الربا»، «مؤكل»، «كاتب» و شاهدش همه آنها را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لعنت كرده است،[38] در روايت دوم صفحه 127 است و وجود مبارك امام صادق فرمود: «كُلُّ رِبًا أَكَلَهُ النَّاسُ بِجَهَالَةٍ»[39] و اگر توبه كنند خداي سبحان ميبخشد و صرفنظر ميكند.