درس خارج فقه آیت الله جوادی
90/02/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:کتاب خيارات/ خيارات/ خيار عيب
در خيار عيب عنصر محوري بحث دو مطلب است يكي اصل صحت عقد و دوم خياري بودن آن.
او چطور خريد و فروش يك كالاي معيب هم صحيح است و هم حقي براي خريدار حادث ميشود به نام خيار مسئله صحت عقد را با رفع غرر بايد تأمين كرد اگر ما احتمال بدهيم اين كالا معيب است يا معيب نيست وقتي از اوصاف او باخبر نيستيم و طمأنينهاي نيست به اينكه اين واجد اين وصف است اين معامله ميشود غرري وقتي غرري شد ميشود باطل وقتي باطل شد جا براي خيار نيست زيرا خيار از احكام معامله صحيح است. ما چه غرر را به معناي جهل بدانيم چه غرر را به معناي خطر در صورت احتمال فساد اين كالا يعني معيب بودن اين كالا اين معامله ميشود غرري براي اينكه خريدار يا عالم نيست يا طمأنينه ندارد پس اول بايد صحت معامله ثابت بشود دوم اينكه اگر اين كالا فاقد وصف بود در عين حال كه معامله صحيح است خريدار حق دارد به نام خيار كه اين معامله را به هم بزند اثبات اين دو مطلب به چيست؟
مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) خواستند با اصالت السلامه هر دو را تأمين كنند هم غرر با اصالت السلامه رفع ميشود هم خيار با اصالت السلامه ميآيد يعني اگر مشتري به استناد اصالت السلامه اقدام به خريد كرد اين معامله صحيح است اولاً و اگر كالا فاقد وصف بود مشتري خيار دارد ثانياً. بنابراين هم بايد معناي اصالت السلامه را تبيين كرد و هم اينكه آيا از اصالت السلامه اين دو كار برميآيد يا نه؟ هم بتواند غرر را رفع كند و معامله را تصحيح كند هم بتواند خيار را ثابت كند. اصالت السلامه نظير اصالت الصحّه در فعل مسلم و مانند آن نيست كه دليل خاص داشته باشيم «ضع امر اخيك علي احسنه» و مانند آن اين اصالت السلامه جزء اصول عقلايي بايد باشد ما بايد بدانيم كه چنين اصلي عقلا دارند به عنوان اصالت السلامه يا نه؟ كالايي را كه ميخواهند بخرند آن كالا خواه از جنس خوراكي باشد خواه از جنس غير خوراكي به صرف اصالت السلامه اعتماد بكنند و بخرند يا تحقيق ميكنند از فروشنده سؤال ميكنند از ديگران ميپرسند نمونهاش را ميبينند از اين راهها طمأنينه هم عالم ميشوند به وصف هم مطمئن ميشوند به وجود آن وصف پس صرف اصالت السلامه توان آن را ندارد كه اين دو مطلب را به همراه بياورد براي اينكه بسياري از اين كالاها معيب درميآيد بسياري از اين ظروف شكسته درميآيد اين ميوهها كه خيليهايشان مثلاً پوسيدهاند چگونه شما با اصالت السلامه يا اصالت الصحه اصالت السلامه مصون بودن او را از عيب احراز ميكنيد پس به صرف اصالت السلامه نميشود احراز كرد كه ميوه سالم است گذشته از اين اصالت السلامه درباره مجموع ميوههاست. آيا اصالت السلامه كه درباره نوع ميوههاست ثابت ميكند كه اين ميوهاي كه در اين جعبه است و شما نديديد اين هم سالم است؟ اصالت السلامه درباره شخص اين ميوه است؟ يا غالباً ميوه سالم است و شما داريد كلي ميخريد يا داريد شخص كالاي شخصي را معامله ميكنيد؟ پس دو تا اشكال به تعبير بعضي از مشايخ ما يكي صغراست يكي كبرا اينكه اصالت السلامه اصلاً توان اين را دارد كه غرر را برطرف كند؟ و از طرفي هم اگر اصالت السلامه اين توان را داشت ثابت ميكند كه اين كالاي شخصي هم سالم است يا نه؟ احراز اين آسان نيست گرچه سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) اصراري دارند كه اصالت السلامه جزء اصولي عقلايي است و از او خيلي كار برميآيد شايد در خلال تبيين فرمايشات سيدنا الاستاد امام هم به اين مطلب برسيم. بنابراين فعلاً قبول اصالت السلامه كار آساني نيست.
مطلب ديگر آن است كه مرحوم شيخ مثل ساير بزرگان فرمودند عند الاطلاق اين عند الاطلاق يعني چه؟ اينكه از سنخ اطلاقات لفظي نيست كه ما بگوييم اين كلمه مطلق است كه عند الاطلاق يك وقتي براي اين است كه يك وقتي فروشنده يا آن موجر اعلام ميكند تبرّي از عيب را يك، يا تصريح به عموميت ميكند دو، اگر اعلام تبرّي كرد يا تصريح به عموميت كرد اينجا اطلاقي در كار نيست تا ما بگوييم عند الاطلاق منصرف ميشود به سالم و خيار به همراه دارد و مانند آن. بيان ذلك اين است كه گاهي در بيع فروشنده ميگويد من از اين كالا خبر ندارم من هم از يك كشور ديگر خريدم و وارد شده اگر هم فاسد شد من نميتوانم پس بدهم كه من هم دارم به شما ميفروشم معيب درآمد مال شما سالم درآمد مال شما. البته اگر فاسد باشد كه كالا نيست معامله باطل است ميشود اكل مال به باطل اما اگر شكسته بود معيب بود و مانند آن همين طور شما بايد قبول بكنيد براي اينكه من هم از كشور ديگر خريدم من هم دسترسي ندارم پس بدهم اين را ميگويند تبرّي از عيب در بيع مشابه اين تبرّي از عيب است در اجاره چون اجير ضامن است طبيب اجيز است «الطبيب ضامنٌ و لو كان حاذقا» اين فتوا هم هست ولي برخي از اين اطبا در هنگام عمل كردن قبل از ورود به اتاق عمل از خود آن شخص يا ولي آن شخص امضا ميگيرند كه اگر يك وقتي مشكلي پيش آمد ما ضامن نيستيم خب اين تبرّي طبيب كه موجر است و خود را اجير اين كار كرده است و صاحب مرض مستأجر است طبيب را اجير كرده است اين كار را انجام بدهد اين اعلام تبرّي كرده ديگر گفته اگر يك وقتي در خلال عمل آسيبي رخ داد و عمل موفق نشد من ضامن نيستم اگر طبيب كه اجير است قبل از شروع به عمل تبرّي بكند بله اگر مشكلي پيش آمد ضامن نيست ولي اگر تبرّي نكرد «الطبيب ضامنٌ ولو كان حاذقا» ساير مؤجيرين هم همين طورند كسي كه خود را كارگر يك كارفرما ميداند خود را اجاره داده است اجير شده است و كارفرما مستأجر اوست اگر ناقص درآمد اين كار را زائل كرد خب شرعاً ضامن است ديگر مگر اينكه قبلاً اعلام تبرّي بكند. اين يك، يا نه قبلاً به نحو اطلاق بگذارد تصريح بكند به تأمين بگويد كه چه اين خوب در بيايد چه بد كار مال شماست چه اين بيمار خوب بشود چه نشود كار مال شماست. پس يك وقتي تصريح به تبرّي از عيب است يك وقتي تصريح به اطلاق است كه در هر دو حال من عذرم را ميخواهم خب پس عند التأمين يا عند التبري اجير ضامن نيست و همچنين بايع ضامن نيست. چه در بيع، چه در اجاره عند التصريح بالتبري يا عند التصريح بالتأمين نه سخن از خيار عيب و امثال خيار عيب است نه سخن از ضمانت آن اجير. اما اگر عند الاطلاق بود يعني تبرّي در كار نبود تصريح به تأمين نبود معاملهاي صورت گرفت در اينجا همين فرمايش مرحوم شيخ كه عند الاطلاق به استناد اصالت السلامه خيار ثابت ميشود براي همين است كه اگر كالايي را فروخت و اعلان تبرّي نكرد معنايش اين است كه اين كالا صحيح است معيب نيست و من عهدهدارم. اين دو مطلب را مرحوم شيخ ميخواهد از اصالت السلامه در بياورد.
پرسش: عند التقييد آيا معامله غرري نميشود؟
پاسخ: نه ديگر چون اين خودش ميداند كه كالا چيست يك، بعد الفراغ از اين از حق خودش ميگذرد دو، مثل اسقاط خيار.
پرسش: ... اينجا دو امر است فروشنده تبرّي ميكند؟
پاسخ: بله اين ميداند كه كالاي سالم را دارد ميخرد معلوم هم هست بسيار خب بله اين در دو مرحله است ميداند كه كالا چيست و روي آن معلوم خودش دارد اقدام ميكند اين يكي، حالا اگر آن كالا فاقد بود يك حق مسلمي براي اين ميآورد به نام خيار اين حق آمده را دارد ساقط ميكند دو، نظير شرط سقوط خيار غبن يا خيارات ديگر در متن عقد اين چون سقوط بعد از ثبوت است مستلزم غرر نيست و تازه با خيار كه ما نميخواهيم غرر را برطرف كنيم كه ميشود دور زيرا خيار فرع بر صحت معامله است يك، تا معامله صحيح نباشد خيار نميآورد. ما بخواهيم با اسقاط خيار معامله را صحيح كنيم ميشود دور اين دو. خيار از احكام معامله صحيح است غرر مانع صحت معامله است حالا اينها فهميدند كه كالا چيست. اين كالا ساخت كدام كارخانه است صدر و ساقهاش چيست پس معامله معلوم مبيع معلوم است حالا اگر فاقد اين وصف بود اين شخص خيار دارد حالا خيار آمده را دارد ساقط ميكند و اسقاط خيار هرگز مستلزم غرر نيست براي اينكه نفي غرر هم با ثبوت خيار نخواهد بود چون اينها در دو مرحلهاند خب.
پرسش: براي فروشنده هم كه نفي غرر نميشود يعني فرض بفرماييد فروشنده گفت اين كالاست حالا نميدانم سالم است يا شكسته؟
پاسخ: بسيار خب ولي اول كالا را ميداند وصفاش را ميداند بنا بر اينكه واجد وصف باشد دارد ميخرد اين مال اين و اگر فاقد وصف بود براي او حق مسلم است به نام عيب دو، بعد در مرحله ثالثه اين حق مسلم خود را ساقط ميكند اين سه. اگر از اول نداند كه سالم است يا معيب اين ميشود خطري ولي اول عالم هست منتها علم او كه مستلزم اصابه واقع نيست به او اطلاع دادند به او گزارش دادند كه اين ميوه براي فلان شهر است شيرين هست وضعش اين است اين فهميد كه در برابر چه دارد پول ميدهد وقتي باز كرد ديد فاقد وصف است يك حق مسلمي براي اوست به نام خيار عيب. اين حق را حالا دارد ساقط ميكند غبن هم همين طور است ساير خيارات هم همين طور است هرگز با خيار رفع غرر نميشود كما تقدم سابقاً.
پرسش: با تبرّي دارد رفع غرر ميشود ديگر؟
پاسخ: با تبرّي رفع غرر نميشود با تبرّي خيار ساقط ميشود معامله را كالا را مشخص كردند اين كالا چيست پس بنابراين مشتري دارد ميفهمد كه دارد روي چه پول ميدهد بعد ميگويند اگر فاقد وصف شد شما حق مسلم داريد اين مرحله ثاني و اين حق مسلم را حالا ساقط كن سه. شرط سقوط خيار در متن عقد به همين برميگشت ديگر براي اينكه ما كه غرري بودن معامله را با خيار رفع نميكنيم تا با سقوط خيار غرر برگردد غرر هميشه در مرتبه ثانيه. خيار در مرتبه ثانيه است غرر در مرتبه اوليٰ است غرر ناظر به صحت معامله است خيار ناظر به لزوم معامله كه اين معامله لازم نيست.
معامله كالا را وصف ميكنند كاملاً مشخص ميشود ميگويد اين هست پس اين ميداند كه روي چه دارد اقدام ميكند بعد ميگويد كه اگر يك وقتي فاقد شد فاقد وصف شد شما خيار داريد حق مسلم شماست اين دو، اين حق مسلمتان را ساقط كنيد اين سه، چون سقوط بعد از ثبوت است و حق آمده مثل اينكه بعد وقتي كه باز كردند ديدند كه اين يا به قيمت سوقيه اين نبود كه خيار غبن دارد يا وقتي در صندوق را باز كردند ديدند كه اين معيب است خيار عيب دارد همان جا عيب خيار خودش را ساقط ميكند.
پرسش:؟پاسخ: نتيجه آن نميشود براي اينكه سه مرحله است اگر نتيجه اين باشد كه در هنگام عقد او اصلاً نميداند روي چه اقدام ميكند اين ميشود خطر.
پرسش:؟پاسخ: بله وصفش را مشخص كرده.
پرسش:؟پاسخ: اما وصفش مشخص است شمارهاش مشخص است توليد كارخانهاش هم مشخص است او دارد چيز ميخرد اين يكي وقتي مشخص شد او ديگر خطري ندارد بعد اگر باز كردند واجد آن وصف بود كه معامله ميشود لازم اگر فاقد وصف بود معلوم ميشود خياري است اين دو، بعد حق مسلم خودش را ميبخشد يا ساقط ميكند يا اعمال ميكند اين سه.
پرسش:؟پاسخ: نه نتيجه سقوط خيار است نه صحت معامله را از بين ببرد اينها در سه مرحله است غرر اين است كه حين عقد انسان نداند كه چه ميخرد اين «نهي النبي عن الغرر» اما حين عقد ميداند چه دارد ميخرد اگر يك وقتي اين كالا فاقد وصف بود يك حق مسلمي براي او هست آن وقت اين حق را ممكن است در قبال حقوق ديگر اسقاط بكند يك وقتي رايگان اسقاط ميكند يك وقتي در قبال حقوق ديگر اسقاط ميكند اينجا هم همين طور است.
اجير، يك كسي آمده خانه را نقاشي كند يا بنايي كند يا رنگرزي كند يا رفت و روب كند اين اجير است اگر يك وقتي در اثناي اين عمل يك آسيبي به ديوار رساند شرعاً ضامن است اگر از همان اول بگويد آقا من دارم اينجا را جارو ميكنم اينجا رنگرزي ميكنم اينجا را آجرچيني ميكنم اگر يك وقتي يك فسادي پيش آمد من ضامن نيستم اگر تبرّي كرد يا تصريح كرد به تأمين خب ضامن نيست وگرنه اجير ضامن است ديگر اينكه ميگويند «عقد عند الاطلاق يقتضي الاشتراط» به همين جهت است ميگويند بناي عقلا بر اين است كه اين كالا سالم باشد و بناي عقلا بر اين است كه در معاملات اگر تبرّي از عيب نشد يا تصريح به تأمين نشد عند الاطلاق معنايش اين است كه من اين كالا را صحيحاً تحويل شما ميدهم من متعهدم كه كالاي واجد اين وصف را بدهم حالا اگر كالا فاقد اين وصف بود طرف خيار دارد خب اين خلاصه فرمايش مرحوم شيخ اين است كه با اصالت السلامه دو تا كار برميآيد يكي هم غرر برطرف ميشود يكي اينكه خيار عيب ميآيد.
اشكال بر مرحوم شيخ وارد شده گاهي به اين است كه صغرا ممنوع است گاهي به اين است كه كبرا ممنوع است نه با شيوع فسادهايي كه در كالاها مخصوصاً ميوهها هست ميتوان اصالت السلامه را جاري كرد نه بر فرض غالب ميوهها سالم باشد ثابت ميكند كه اين ميوهاي كه الآن در اين جعبه است اين سالم است پس با اصالت السلامه مشكل حل نميشود مرحوم آخوند(رضوان الله عليه) دو تا اشكال دارد كه يك قدري بايد بازتر بيان بكنيم. قبل از اينكه وارد اشكال مرحوم آخوند بشويم و قبل از اينكه اشكالهايي كه بر مرحوم شيخ وارد شده يا وارد ميشود به خوبي تقرير بشود اولاً حرف خودمان را بزنيم كه ما چه ميخواهيم بگوييم تا معلوم بشود كه مسير اشكال اين بزرگوارها چيست. در نوبت ديروز ملاحظه فرموديد كه مقام بحث دو تاست يكي درباره عقد است كه اين عقد سالم باشد يكي درباره خياري بودن عقد است صحت عقد به كالا برميگردد كه طرفين بدانند اين كالا چيست كالا اگر مجهول باشد ميشود غرري اگر مورد وثوق نباشد ميشود خطري اين كالا آيا واجد اين وصف هست يا نيست مصب غرر كالاست مصب خيار، عقد است هيچ يعني هيچ ارتباطي بين اينها نيست با اينكه اينها ارتباط تنگاتنگي دارند در تحقيقات علمي اگر بارها اين مثال ذكر ميشد اگر يك كسي كه متخصص قلب است اين رگهاي مويي كه رقمشان زياد است صدها ارتباط با هم دارند اگر يكي از اين رگهاي ظريف مويي بسته شد اين متخصص قلب بخواهد آن رگ را عمل كند ميگويد هيچ ارتباطي با رگهاي ديگر ندارد بايد همين طور عالمانه حرف بزند هيچ يعني هيچ براي اينكه آن رگها سالماند ولو صدها پيوند طبي با هم دارند همكار هماند اما وقتي كه نوبت دقت عقلي شد بايد بگويد اين رگ بسته هيچ ارتباطي با او ندارد شما اين را بايد عمل بكنيد الآن عقد گره خورده با عوضين است مگر ميشود عقد با عوضين رابطه نداشته باشد. اما وقتي سخن از تحقيق علمي شد بايد بيرحمانه گفت هيچ ارتباطي بين كالا و عقد نيست كما هو الحق.
غرر به كالا برميگردد كسي نداند اين كالا چيست معاملهاش غرري است اطمينان نداشته باشد كه اين واجد اين وصف است معاملهاش غرري است اين مربوط به كالاست حالا كه ميخواهد عقد ببندد گره ببندد عقد هم دو مرحله دارد يك مرحله به تمليك متقابل برميگردد كه بايع مبيع را تمليك ميكند، مشتري ثمن را؛ اين مرحله عقد است كه اينجا هم جاي خيار نيست از مرحله عقد كه گذشتيم در دالان خروجي به وفاي به عقد ميرسيم خب حالا تمليك كرديد بدهيم يا ندهيم؟ ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ كه بناي عقلا را امضا ميكند اين است كه هم گره ببنديد يعني عقد هم با دست خود اين گره را باز نكنيد مطابق اين عمل بكنيد اين ميشود وفا ميشود ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ خيار با عقد كار ندارد با اوفوا كار دارد كسي كه ميخواهد به عقد وفا كند تعهد كرده كه پاي عقد بايستد اين دو گونه است يك وقت است مطلق است يك وقتي مشروع وقتي كه مطلق باشد اين بيع ميشود لازم عقد ميشود لازم وقتي مشروط باشد خواه شرط مصرح خواه شرط ضمني معناي اين شرط ضمني اين است كه مشتري ميگويد من وقتي اين عقد را وفا ميكنم اين ثمن را ميدهم كه اين كالا اين وصف را داشته باشد يا شماي بايع اين كار را براي من انجام بدهيد اين شرط در ضمن عقد حالا يا صريح يا ضمني با اين وفا كار دارد ميگويد من وقتي وفا ميكنم كه اين كالا اين وصف را داشته باشد وگرنه به شما نميدهم وقتي وفا ميكنم كه شما اين كار را برايم انجام بدهيد وگرنه وفا نميكنم پس «ههنا امورٌ ثلاثه» كه دو امرش به هم گره خوردهاند امر اول به كالا برميگردد كه طرفين بايد بدانند اين كالا چيست تا غرر نباشد حالا غرر يا به معناي جهل است يا به معناي خطر. وقتي كالا مشخص شد به حريم عقد ميرسيم عقد دو مرحله دارد يكي تمليكهاي متقابل يكي تعهدهاي متقابل. تمليك كردند يعني بايع مثلاً مبيع را تمليك كرده مشتري ثمن را تمليك كرده خب اين شده عقد اما حالا وفا ميكنند يا نه؟ اين وفا گاهي باز است گاهي بسته اگر باز بود يعني شرطي در كار نبود خب براي آنها وفاي به عقد واجب است ديگر اين معامله ميشود لازم اما اگر بسته بود بايع شرط كرد يا مشتري شرط كرد بالصراحه شرط كردند يا ضمنا شرط كردند كه ما وقتي اين كار را ميكنيم كه كالا اين شرط را اين وصف را داشته باشد يا شما اين كار را براي ما انجام بدهيد معلوم ميشود اين تعهد ثاني مطلق نيست مقيد است شايد اين طور كه بزرگان گفتند اطلاق عقد، اطلاق عقد به اين مرحله برگردد يعني شرطي در كار نباشد اگر شرطي در كار نباشد بله اين معامله ميشود لازم. ولي مرحوم شيخ ميخواهد از اطلاق اشتراط در بياورند ميگويند اطلاق عقد مقتضي است كه اين كالا، به صورت متداول عرفي، اطلاق عقد مقتضي است كه شرط كرده باشند كه اين كالا داراي اين وصف باشد كه اگر اين كالا داراي اين وصف سلامت نبود اينها خيار دارند. يك وقتي شرايط زائد است او از اطلاق درنميآيد اما شرط سلامت است كه از اطلاق درميآيد خب.
بنابراين براساس تحليلي كه شده مقامي كه به كالا برميگردد آنجا بايد غرر رفع بشود خواه غرر به معناي جهل خواه غرر به معناي خطر آنها را مرحوم شيخ قائل است به اصالت السلامه اثبات اين كار مشكل نيست. بعضي از مشايخ ما ميگويند كه وثوق نوعي هست عمده وثوق نوعي است وقتي كه فروشنده اين كالا را در معرض قرار داده و اظهار هم ميكند كه اين سالم است وثوق نوعي حاصل ميشود چون وثوق نوعي حاصل ميشود هم وصف معلوم هست هم موجود بودن وصف معلوم است غرر در كار نيست نه به معناي جهل نه به معناي خطر اين وثوق هست. حالا اگر اين كالا فاقد اين وصف بود آن غريزهاي كه شرط ضمني را به همراه دارد كه همه عقلا دارند اين ميشود تخلف شرط ضمني الآن در شهرهايي كه چند مليتي هست هم در آن مسلمان هست، هم مسيحي هست، هم يهودي هست، هم مجوس هست، هم غير موحد بعضي از شهرها و بعضي از كشورها اين طورند اينها يك طور دارند معامله ميكنند اگر پنج نفر روي پنج مليت آمدند يك طبقداري كه ميوه فروش است دارند ميوه ميخرند يك طور معامله ميكنند پس معلوم ميشود غريزه عقلاست اينها تعبد شرع نيست اينها تأسيس شرع نيست اينها امضاي شرع است يعني تعهدشان بر اين است كه ما اين پول را وقتي به شما ميدهيم وقتي به اين عقد وفاداريم كه اين كالا سالم باشد همين را هم شارع امضا كرده.
مسئله أرش يك تعبدي است كه در خيار عيب آمده وگرنه اصل اينكه اگر كالا معيب درآمد طرفين مشتري خيار دارد اين يك امر عقلايي است و شارع هم اين را امضا كرده نشانهاش هم همين شهرهاي چند مليتي است كه اگر پنج نفر با پنج كيش و آيين بيايند اين را بخرند همهشان يك طور معامله ميآورند پس ميدهند اينها جزء تحليل غرائز عقلاست از يك سو امضاي شارع مقدس است از سوي ديگر. گاهي شارع مقدس همان را كه عقلا دارند امضا ميكند نظير خيار غبن و امثال ذلك گاهي چيزي را اضافه ميكند نظير خيار عيب كه أرش ميآيد گاهي تأسيسات خاص خودش را دارد مثل خيار مجلس را شارع آورده خيار حيوان را شارع آورده خيار تأخير را شارع آورده اينها كه در غرائز عقلا نبود ولي اين سه كار را شارع دارد انجام ميدهد.
خيار عيب از جاهايي است كه با استثناي مسئله ارش همان كاري كه غرائز عقلا بر آن است همان را امضا كرده. منتها در تحليل غريزه عقلا اختلاف هست همان طور كه طبيعت شناسي كار آساني نيست اين خاك شناسي، اين زمين شناسي، اين هوا شناسي كه امور طبيعياند نظرهاي متعددي دارد شريعت شناسي هم همين طور است غريزه شناسي هم همين طور است عقلا هم اين كار را ميكنند اما تحليلاش چيست؟ اينها براساس اصالت السلامه اين كار را ميكنند كه شيخ بر آن است و مرحوم آخوند دو تا اشكال دارد بعضي از مشايخ ما هم صغرا و كبرا اشكال كردند. يا نه همين اصالت السلامه را سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) پذيرفته يا مبدأ ديگري براي اين هست غرض اين است كه آنچه كه مسلم هست اين است كه در اينگونه از موارد عقلا خيار عيب دارند و اين اختصاصي هم به اسلام و يهوديت و مسيحيت و مجوسيت ندارد براي اينكه غير مسلمانها هم همين كار را ميكنند و اين براساس غرائز عقلي مردم هست و شارع همه مين را امضا كرده. حالا ببينيم بعد از تحليل سهجانبه كه دو جانبهاش به يك سمت برميگردد يك جانبهاش جاي ديگر كه ما مرحله كالا داريم كه نفي غرر به عهده اوست مسئله عقد داريم كه تعهد به عهده اوست. مسئله خيار داريم كه مربوط به وفاي به عقد است حالا اين مراحل گذشته ببينيم فرمايشات ديگري كه مرحوم شيخ و ديگران دارند قابل قبول هست يا قابل قبول نيست؟
حديث نوراني از وجود مبارك امام صادق(صلوات الله و سلامه عليه و علي آبائه و ابنائه) عرض كنيم. يكي از غرر رواياتي كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است اين است كه بالأخره انسان يك روحي دارد يك بدني اين حرفي در آن نيست. اما خيلي از موارد است كه ما ميگوييم نميتوانيم نميتوانيم نماز شب بخوانيم نميتوانيم زبانمان را كنترل كنيم نميتوانيم چشممان را كنترل كنيم نميتوانيم عصباني نشويم نميتوانيم در برابر اين ناملايمات ساكت باشيم از اين بهانهها آيا روح و بدن اين دو موجود در عرض هماند كه هر كدام يك خواستهاي داشته باشند يا بدن اصل است و روح فرع؟ روح تابع بدن است اگر بدن ضعيف شد روح بايد اطاعت كند يا بالعكس؟ براساس اصالت الروح بدن ابزار اوست اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه از غرر روايات ماست ثابت ميكند روح اصل است نه همتاي بدن است نه مقهور بدن فرمود: «ما ضعف بدنٌ عمّا بقيت عليه النية» اگر نيت و اراده و تصميم قوي بود هرگز بدن اظهار ضعف نميكند نميتواند بگويد نميتوانم يك وقت است كه اصل كار نسبت به اين بدن شاق است مثل اينكه از يك انسان كهنسالي شما كار يك جوان را طلب بكنيد او را نه شارع مقدس خواست نه راهي براي اثبات آن هست اما در هر محدودهاي كه كار ميخواهند بكنند نظير همين معاصي ياد شده هرگز بدن در برابر روح خواستهاي ندارد حضرت فرمود هيچ بدني اظهار ضعف نميكند در سايه قدرت روح «ما ضعف بدنٌ عما قويت عليه النية» اگر نيت و اراده قوي بود بدن اطاعت ميكند ميبينيد دو نفر دارند روزه ميگيرند. هوا درجه حرارتش يا امتداد روزش يكسان است يكي مرتب احساس بيتابي ميكند يكي براي او فرقي نيست آن يكي منتظر است كه موقع افطار بشود للصائم دو فرح است دو نشاط است يكي عند الافطار يكي عند اللقاء الله اين يكي منتظر است كه آفتاب غروب بكند او به نان و آب برسد اين چون توجهاش به بدن هست احساس رنج ميكند ديگري توجهاش به رب است احساس نشاط ميكند احساس خستگي نميكند در ماه مبارك رمضان.
بنابراين جلوي زبان را گرفتن جلوي چشم را گرفتن جلوي قلم را گرفتن جلوي عصبانيت را گرفتن اينها با تمرينات روح برميگردد اگر قدرت روحي اضافه شد كه بخشي از آن به معرفت و بخشي از آن به مراقبت برميگردد بدن تابع است «ما ضعف بدنٌ عما قويت عليه النية» اينها همان طور كه برخي از روايات جزء قواعد فقهي درميآيد از آنها قويتر بعضي از روايات جزء قواعد اصولي درميآيد اينها هم جزء رواياتي است كه در قواعد اخلاقي از آن درميآيد كه بر اساس اصالت روح و قدرت روح هرگز بدن نه مساوي روح خواهد بود نه قاهر بر روح.
دعاي نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در به عنوان دعاي كميل كه «قوّ علي خدمتك جوارحي» يعني قوّ ارادتي، قوّ عزمي، قوّ نيتي اگر از خداي سبحان مسئلت كرد كه توفيقي به من بده كه من در انجام خواستههاي شما نيرومند باشم نيرومندي تنها به بدن نيست هر بدني در هر شرايطي باشد ميتواند كار نيرومند مناسب خودش را انجام بدهد در صورتي كه روح قوي باشد و عليت قوي باشد كه اميدواريم ذات اقدس الهي به بركت عترت طاهرين اين نعمت را نصيب همه شما آقايان و ساير علاقهمندان قرآن و عترت بفرمايد.