درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1402/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب قضا/قضا و شهادت/
اما تبيين اصلي حلّيت أجرت قضاء در کتاب شريف مکاسب در بحث مکاسب محرّمه است. آنجا روشن شد که اگر چيزي ماليت دارد و شارع مقدس ماليت او را امضاء کرده است، يک؛ و طلق و رهاست يعني وقف نيست رهن نيست بسته نيست قابل نقل و انتقال است، دو؛ يا در قبال عين نقل ميشود يا در قبال کار و منفعت نقل ميشود يا از سنخ بيع است يا از سنخ اجاره و مانند آن است، ميشود حلال.
درباره اين گروه دوم که اموال يتامي را غارت ميکنند آنجا با يک لحن تندي فرمود به اينکه اينها سوخت و سوزي دارند، يک؛ ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها﴾[2] دو؛ اما ﴿لِيَذُوقُوا﴾، نه «لتذوقوا»! نه اينکه پوست عذاب ببيند، پوست که هيچ به نحو سالبه کليه، هيچ دردي ندارد. درد برای نفس است. آن شأن نفس بنام لامسه که درک ميکند، او سوخت و سوز را درک ميکند، وگرنه پوست يک جسمي است جسم عذاب ندارد. اين تخديرهايي که در بيحسي موضعي ميکنند، در جرّاحيها اين دست را اين پا را اربا اربا ميکنند اما هيچ دردي را انسان احساس نميکند، چون پوست درد احساس نميکند گوشت درد احساس نميکند استخوان درد احساس نميکند، همه اين امور سهگانه در اثر گسترش حس لمس ـ حس لمس يعني حس لمس! ـ که از شؤون روح است درد را احساس ميکنند. آن لامسه است که درد را احساس ميکند. در موقع بيحسي موضعي آن لامسه را از کار مياندازند لذا اگر اين دست را اربا اربا هم بکنند کسي دردش نميآيد.
قاسط يعني ظالم ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، حطب و هيزم جهنم همينها هستند. اين خودسوزي همين است. فرمود حواستان جمع باشد هيچ راه فراري نداريد، دفعتاً ميبينيد گُر گرفتيد. دفعتاً اين اختلاسي ميبيند که دارد ميسوزد. اينطور نيست که بفرمايد ما از جاي ديگر حطب بياوريم خود اين شخص اختلاسي حطب است. ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾.
﴿أَنْ يَكْبَرُوا﴾، يعني مبادا. يعني مبادا اينها بزرگ بشوند بگويند مال ما کجاست؟ ما همين وسطها تا هنوز کوچک هستند مالشان را بايد بلع کنيم. اين گروه که مالخور هستند دائماً در اين کار هستند. فرمود ما هم اينها را دائماً بايد عذاب بکنيم ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾، ضمير مؤنث است، چرا؟ ﴿لِيَذُوقُوا﴾، نه «لتذوق»! نه تا پوست عذاب ببيند! ﴿لِيَذُوقُوا الْعَذاب﴾.
حالا در چنين فضايي فرمودند کسي گذشته از اينکه مال يتيم را نميخورد، در صدد حفظ مال يتيم است اين حَسنه است. فرمود هر کاري با ايتام ديگران کرديد با ايتام شما هم ميکنند[4] ، چون بالاخره شما ارتباط داريد و باخبر هستيد از وضعيتتان، اينطور نيست که انسان که مُرد از اوضاع اهل بيتش بيخبر باشد.
اما اگر کسي وضع مالياش خوب بود يا معتدل بود و نيازي نداشت يا بر فرض ممکن بود که عنايتي بکند، فرمود اگر سرپرستي مال يتيم را به عهده گرفت و از اين حق سرپرستي چيزي نخواست يا کم خواست، عفّت بورزد درباره مال يتيم و کم بگيرد يا نگيرد، اين ﴿ فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوف﴾[5] .
اين مسئله استحباب گذشت سرپرستان يتيم درباره امر يتيم بود. هيچ يعني هيچ ارتباطي به مسئله قضاء ندارد. در کار خير هم البته همينطور است. اگر کسي کار خير ميخواهد انجام بدهد رايگان باشد چه بهتر. کم بگيرد چه بهتر. اگر رايگان نبود و کم نبود، به قيمت متعادل گرفت، حلال است چون در برابر کار است. اينها را مکاسب محرّمه بيان کرده است؛ يعني عنصر کار بايد طيب و طاهر باشد، يک؛ بسته نباشد نظير مال وقفي و مال رهني نباشد، دو؛ اين قابل نقل و انتقال و تجارت است، اين سه. اين کسبش حلال است. حالا يک وقت است تخفيف ميدهد کم ميگيرد يا نفع نميبرد يا کمتر نفع ميبرد ﴿فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوف﴾، اين عفّت بورزد حرفي ديگر است. اين مال اوست و قضاء هم از همين باب است. اگر کسي کار قضاء را به عهده گرفته و امکاناتي داشت و نخواست حقوق بگيرد يا خواست کم حقوق بگيرد اين ﴿فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوف﴾. اين بخش مربوط به قضاء است.
در جريان رشوه که رشوه را سُحت فرمودند صاحب وسائل(رضوان الله تعالي عليه) در جلد بيست و هفتم صفحه 220 و 221 اينها را بيان کردند بعد در همان جا نامه مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) به مالک اشتر را ايشان مرقوم فرمودند. روايت نهمش اين است «مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّضِيُّ فِي نَهْجِ الْبَلَاغَةِ» نقل ميکند که وجود مبارک حضرت امير در نامهاي که براي مالک اشتر نوشتند «فِي عَهْدٍ طَوِيلٍ كَتَبَهُ إِلَى مَالِكٍ الْأَشْتَرِ» اين است «حِينَ وَلَّاهُ عَلَى مِصْرَ وَ أَعْمَالِهَا يَقُولُ فِيهِ وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ مِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ» که سربازان امور نظامياند «وَ مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ»[6] تا اينکه براي هر کدام از اينها مطالبي دارد که وسائل مالي اينها را تأمين بکنيد حکومت و حَکميت بين مردم را به قاضي عدل بدهيد که دو سه صفحه عبارت را ممکن است بخوانيم.
اينکه ميبينيد نماز جعفر را وجود مبارک حضرت به او هديه کرد اين جعفر کدام آخوند است. يک آخوند يعني يک آخوند! يک طلبه يعني طلبه! ميدانيد آن روز فضاي مدينه در اثر همين صهيونيست ملعون فضاي خفقان بود. آنها هم وضع ماليشان خوب بود هم مسکنشان خوب بود قدرت سياسي هم داشتند قدرت نفوذ هم داشتند جاسوسي هم داشتند، همين خيبريها. اين مسلمانهاي مدينه وضع ماليشان ضعيف بود، نسيهبخور آنها بودند. آنها قلعه داشتند کاخ داشتند اينها در کوخ به زحمت زندگي ميکردند. در قلعه را شصت هفتاد نفر يا کمتر و بيشتر بايد باز و بسته ميکردند، حضرت امير ميفرمايد اينکه ديديد من در قلعه را کَندم دور انداختم اين نه به قوّه بصري بود قوه بدني که اينچنين نيست اين «مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدِيَّةٍ وَ لَا بِحَرَكَةٍ غِذَائِيَّة وَ لَكِنِّي أُيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكُوتِيَّةٍ»،[9] من با آن قدرت درِ قلعه را کَندم و دور انداختم.
تمام اين مدنيها نسيهبخور و وامدار همين يهوديهاي خيبر بودند و براي اين مدنيها يک ننگي بود و غصهاي هم بود گلوگير. وقتي جريان فتح خيبر پيش آمد و اينها، پيغمبر خيلي خوشحال شد. مردم مدينه خيلي خوشحال شدند. کمتر نشاطی براي حضرت در مدينه - غير از جنگهاي عمومي که در خارج مدينه داشتند - به اندازه نشاط فتح خيبر بود. حضرت در جريان فتح خيبر همان روزي که خيبر فتح شد، فرمود امروز دو تا عيد براي من هست، من نميدانم به کدام يکي خوشحالتر باشم!؟ يکي اينکه خيبر را فتح کردند يکي اينکه نمايندهام جعفر از حبشه آمد![10]
اگر ما طلبهها اين کار جعفر طيار را ميکرديم هرگز سخن از قرآنسوزي در عالم نبود. ما به وظيفهمان عمل نکرديم. ما خيال ميکنيم بايد يک نمازي بخوانيم پولي بگيريم، يا درسي بخوانيم و پولي بگيريم، اما ما يک رسالتي هم داريم ما را گفتند بجاي پيغمبر نشستيد کسب سرجايش محفوظ است. کسب حرام نبودن و حلال بودن اين ابتداييترين حرف است، اما بجاي پيغمبر نشستن «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[11] چرا ما نباشيم؟ چرا ما وارث پيغمبر نباشيم؟ چرا وارث امام صادق نباشيم؟ راه که باز است. حضرت فرمود من دو عامل خوشحالي امروز دارم يکي فتح خيبر يکي ورود جعفر، من نميدانم به کدام يک خوشحالتر باشم. يک روحاني ميتواند به اندازه فتح خيبر کار بکند! پس ميشود.
الآن ما در شرايطي هستيم که بايد هر کدام از ما يک جعفري باشيم. وجود مبارک حضرت فرمود خيليها رفتند جبهه يا شهيد شدند يا جانباز شدند اما هيچ کدام مثل عمويم نبودند که سيد الشهداء بشوند يا مثل برادر من جعفر که طيار بشوند دو تا بال خدا به او بدهد که «يَطِيرُ بِهِمَا» يعني با همين دو بال «مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّة»[12] . چرا به او گفتند جعفر طيار؟ چون با فرشتهها طيران دارند. يک روحاني و يک طلبه، او يک طلبه بود، روحاني بود، چکار داشت؟ اين رفته حبشه عالمانه حرف اسلام را پياده کرده است، بعد هم که شربت شهادت نوشيد خدا دو تا بال به او داد که «يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّة»، فرمود من چنين برادري داشتم. اگر جعفر بود و حمزه، من که بيعت نميکردم.
حالا اينها را از من گرفتند، يک عقيل دارم که هر وقت مشکلی پيش آمد جاي ديگر را نگاه ميکند. يک عموي عباس دارم که هر وقت مشکلي پيش آمد به طرف شام ميرود! اينها که قدرت بازوي من نيستند. لذا «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً»، اسلام اسير شده بود، وقتي اسلام اسير شد مردمي که عمود الدين هستند – اينها را هم حضرت در آن بيانات نوراني در همان عهدنامه، فرمود - مردمي که پيغمبر تربيت کرد اينها عمود دين هستند «إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ»[13] همانطوري که نماز عمود دين است جامعه اسلامي هم عمود دين هستند. اين جامعه اسلامي باعث شد که امامت امام اثر کرده. ما يک وقتي از همان مدرسهاي که آنجا مباحث ميکرديم شبها ميآمديم نماز مرحوم آيت الله بهجت، همين گذر خان که رسيديم ديدم يک جواني گاهي ميديدم که سؤالاتي ميکرد، گفت: حاج آقا، اگر امام دستور بدهد اينجا بايست تشنه باش تا بميري ميگويم چشم. اينطور بود. در همين گذر خان. گفت ما در برابر امام اينطور هستيم. به من بگويد آب نخور تا بميري، ميگويم چشم. اينها را ما از دست داديم. الآن هم تربيت ميشوند بهتر از اين هم تربيت ميشوند براي قرآن اين قدرت هست به شرطي که ما بازي نکنيم. بازي نکنيم و او را بازيچه قرار ندهيم وسيله کسب قرار ندهيم اين آمادگي را دارد.
بعد با جامعه مصر، مردمي که همهشان مسلمان نشدند و يک عده کافرند يک عدهاي مسلماناند ولي بالاخره ماداميکه در پناه دولت اسلامي هستند با آنها از راه انصاف و بزرگواري و کرامت رفتار بکن.
جعفر طيار نه امام بود نه پيغمبر بود، يک روحاني عادي بود. اين چگونه در حبشه خدمتگزار دين بود که وقتي از حبشه آمده به مدينه، پيغمبر با آن جلال شکوه ميفرمايد به اينکه خيبر را من امروز فتح کردم جعفر هم امروز وارد شد، نميدانم به کدام يک خوشحالتر باشم؟ چرا ما اينطور نباشيم؟ اين ديگر امام نيست که ما بگوييم به ما نميرسد. پيغمبر نيست که به ما نميرسد. همه اعضاي خانواده آنها هم که علي بن ابيطالب نبودند. عقيل هم داشتند عباس هم داشتند. اين عباس جزء رباخوارهاي معروف مکه بود. وجود مبارک حضرت وقتي مکه را فتح کرد فرمود تمام اسناد ربوي تحت قدم و زير پاي من است هيچ سند ربوي قابل اجرا نيست اول سند ربوي که در مکه من زير پا ميگذارم سند ربوي عموي من عباس است[16] . اين بود. اين در بيانات نوراني حضرت در روز فتح مکه است. همهشان که طيب و طاهر نبودند. آنکه وجود مبارک حضرت امير بود در قله قرار داشت فرمود اگر عموي من حمزه و برادرم جعفر بودند من که امضاء نميکردم.
اين نماز جعفر طيار را فراموش نکنيم آن سيصد تسبيح را ممکن است بعدها هم بگوييد ولي بالاخره ما يک رابطهاي بايد داشته باشيم. ما با ديگري فرق داريم!.
در همين نامه نوراني نوشته که مالک، آن سنّتهاي خوبي که در گذشته بود: «لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ» عمل ميکردند، ببين اين بزرگان قبلي ما در اسلام در مدينه چگونه رفتار ميکردند؟ خدا غريق رحمت کند سيدنا الاستاد مرحوم آقاي داماد را، ميفرمود در زمان مرحوم حاج شيخ قسمت مهم درس و بحث آنها در همين مسجد بالا سر بود، وقتي ميرفتيم خيلي زودتر از ما ديگران يا نماز شبشان آنجا يا نماز صبح و نافله آنجا بود، مرتّب درس و بحثشان و مباحثهشان قبل از اينکه درس رسمي شروع بشود در همين مسجد بالا سر بود. اين را مرحوم آقاي داماد ميفرمود. ميفرمود مثل زنبورهاي کندوي عسل دو نفر دو نفر سه نفر سه نفر همينطور نشسته بودند و در همين مسجد بالاسر مباحثه ميکردند.
اين پيشمطالعه اين مباحثه کردن اين سنت صالحه ما حوزويان بود، حالا بعضي از روشها مخصوص آن سابق بود بله، اما بعضي از روشهاي علمي سابق و لاحق ندارد، فرمود «لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ»، صدر اين مردم يعني گذشتگان و نياکان اگر يک روش خوبي داشتند، حتماً پيش مطالعه ميکردند، درس را حتماً مباحثه ميکردند درس را حتماً سعي ميکردند بنويسند، نه اينطور که همينطور با دست خالي بيايند و با دست خالي بروند، فرمود اين سنت را ترک نکنيد «لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ». حالا يک سلسله روشي بود برای زمان گذشته که بله، آن گذشت؛ اما اگر يک سنت خوبي مانده است آن را حفظ بکنيد.
به هر تقدير در همين سوره مبارکه «نساء» اين مطلب را فرمودند که اگر کسي بخواهد حافظ اموال يتيم باشد وضع مالياش خوب باشد اين ﴿فَلْيَسْتَعْفِفْ﴾.
در حديث نهم اين جريان نامه مالک اشتر را ذکر ميکنند که وجود مبارک حضرت به مالک اشتر ميفرمايد که به قضات برسيد اينطور نيست که أجر قاضي حقوق قاضي و چيزهايي که ميگيرد حرام باشد. در صفحه 221 اصل باب شروع ميشود و در صفحه 223 روايت نهم را که از سيد رضي نقل ميکند اين است که «فِي عَهْدٍ طَوِيلٍ كَتَبَهُ إِلَى مَالِكٍ الْأَشْتَرِ حِينَ وَلَّاهُ عَلَى مِصْرَ وَ أَعْمَالِهَا» مصر «يَقُولُ فِيهِ وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ مِنْهَا جُنُود اللَّهِ وَ مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ» نويسندگان هستند «وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْل إِلَى أَنْ قَالَ وَ كُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ» فرمود هر يک از اينها که کارمندان نظام اسلامياند حقوقي دارند «وَ وَضَعَهُ عَلَى حَدِّهِ وَ فَرِيضَتِهِ ثُمَّ قَالَ وَ لِكُلٍّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ ثُمَّ ذَكَرَ صِفَاتِ الْقَاضِي ثُمَّ قَالَ وَ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ» مشکل مالياش را حل بکن که مبادا در اثر احتياج مالي گرفتار رشوه و امثال رشوه بشود. «وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيحُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ» اين نيازي به مردم نداشته باشد مقدار حقوقي که لازم است تأمين بشود.
«فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» اگر برادر ديني تو هستند که حسابشان معلوم است اگر برادر انساني تو هستند «وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً» مثل گرگ درّنده نباش. با اينها به طور عادي رفتار بکن.
ببينيد جرياني که آيه نازل شده که ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾[18] اينطور نيست که تمام اين افطاريه را دادند. اين ذوات مقدس افطار معمولی ميکردند، از همين افطاريه به يتيم و مسکين و اسير دادند - همين آيه معروف که همه ما ميدانيم - سه شب پشت سر هم اينها که روزه گرفته بودند يک شب يتيم آمد يک شب مسکين آمد يک شب اسير آمد. ما در مدينه اسير نداشتيم. اين اسير که بود؟ کافر يعني کافر! اينهايي که در جنگ بدر و اينها براي کشتن پيغمبر آمده بودند. ما در مدينه اسير نداشتيم. مسلمان که در مدينه اسير نبود. ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾، اين شخص آمده بود در جنگهاي بدر و امثال بدر مسلمانها را مخصوصاً در درجه اول پيغمبر را بکشد. مسلمانها پيروز شدند و اينها را به اسارت گرفتند. آن روز که امکانات فراواني نبود که مثلاً تمام تغذيه اينها را حکومت اسلامي به عهده بگيرد. همينهايي که آمدند رهبران الهي را پيغمبر را اهل بيت را حضرت امير را مسلمانها را بکشند بعضي از آنها اسير شدند.
حالا حضرت افطاريه خودش را بخشي از افطاريه خودش و بخشي از افطاريه عائلهاش فاطمه زهرا(صلوات الله عليها) و حسنين(عليهم السلام) را به همين اسير داد. اسير يعني اسير! يعني مشرکي که براي کشتن پيغمبر آمده، وگرنه در مدينه مسلمان اسير نبود. چه اسارتي داشتيم. اين دين است. اين دين را اصلاً هيچ يعني هيچ! هيچ خبري سازمان ملل و امثال ذلک از اين ديني که آمده براي حياتبخشي ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[19] يعني حيات انساني، ندارد. شما را ميخواهد به حيات انساني زنده کند انسان کند. اين جريان غزه و امثال غزه را شما ببينيد با هيچ اصلي از اصول انسانيت سازگار نيست. با کدام اصل سازگار است؟ يعني واقعاً انسان بايد أضلّ از حيوان باشد، اگر در حد حيوان بود هم اين کار را نميکرد.
اين اسرائيليهايي که أضلّ از حيواناند ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[20] اينطور دارند نسلکشي ميکنند. حضرت در چنين شرايطي که شرايط جاهليت بود ميگويد که مبادا چنين کاري انجام بدهيد: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» حالا کافرند در کشور شما هستند زير مجموعه شما هستند به اينها ظلم نکنيد. اين کدام دين است؟ اينکه آدم ميرود حَرم در و ديوار را ميبوسد براي همين است. اگر خداي ناکرده اين حرف نبود ما هم تربيت شده دستگاه ديگري بوديم. فرمود دين را که اينها به اسارت گرفتند کسي حرف دين را نبايد بزند مگر اينکه آنها امضاء بکنند. من هم که دين متحرک هستم و قرآن متحرّک هستم ميگويم «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ»، عملاً هم سفره إطعام خودم را تقسيم ميکنم، وگرنه در مدينه مسلمان اسير نبود. همين مشرکيني که براي کشتار مسلمانها و پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) آمده بودند، همينها بودند که اسير ميشدند که حضرت فرمود يک قدري از افطاريه را به اينها بدهيد. اين دين ماندني است. اين دين ماندني است. «عليهم آلاف التحية و الثناء».
«و الحمد لله رب العالمين»