درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1400/11/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ارث
فصل چهارم از فصول چهارگانه نظر سوم درباره میراث مجوسی است. سرّ اینکه میراث اهل کتاب به صورت عموم یا خصوص ذکر نشد برای اینکه نص خاصی که داریم درباره مجوسیهاست درباره یهودی و اینها نیست ولی قواعد عامه شامل آنها هم خواهد شد و چهار صورت از صور مسئله مطرح شد: یکی اینکه اگر آنها نسب و سببی دارند که به نظر ما هم صحیح است، به نظر آنها هم صحیح که حکمش روشن است؛ صورت دوم آن است که سبب و نسبی است که هم به نظر آنها باطل است، هم به نظر ما باطل، برای اینکه آنها هم عاهری دارند ما هم عاهری داریم که «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ»[1] [2] ، این «لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ» برای هر دو است، اینجا هم حکمش روشن است؛ قسم سوم آن است که برای آنها صحیح است ولی برای ما باطل، این محل بحث است؛ قسم چهارم آن است که برای آنها باطل است، برای ما صحیح، مثل نکاح انقطاعی، اینجا ما مطابق حکم خودمان عمل میکنیم.
احکام این صور چهارگانه گذشت ولی اگر اینها در دیار خودشان به سر می برند، به ما ارتباطی ندارد و محل ابتلای ما هم نیست. اگر آنها در کشور اسلامی زندگی می کنند و اهل جزیه هم هستند، باز هم احکامشان برای خودشان جاری است و اگر اهل جزیه نیستند ولی مستأمن اند که در قانون اساسی آمده است، اینها در پناه دولت اسلامی و حکومت اسلامی می خواهند زندگی کنند، نظیر ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ﴾ یا اصلاً اهل این سرزمین بودند و بالاخره در استیمان و در امنیت این نظام هستند، احکامشان برای خودشان محترم است و دادگاه مدنی خاصشان برای خودشان محترم است و اگر خواستند به محکمه ما مراجعه کنند، ما ناچار باید به احکام خودمان انجام بدهیم، ولو آنها نپذیرند، ما نمیتوانیم مطابق احکام آنها در قسم سوم و چهارم آنجایی که مطابق احکام ما باطل است و مطابق احکام آنها درست است حکم کنیم. اگر مطابق احکام ما هم صحیح باشد و مطابق احکام آنها هم صحیح باشد که حرفی نیست اما اگر چیزی مطابق احکام آنها صحیح باشد و مطابق احکام ما باطل، مثل نکاح محارم و امثال ذلک، اگر دادگاه مدنی خاصی نداشتند، قضات ما مأمور حکم بودند، ما باید مطابق حکم خودمان عمل کنیم و نمیتوانیم مطابق حکم آنها کار کنیم یا اینکه نه ﴿أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ به خودشان واگذار کنیم.
پرسش: آیا وظیفه حکومت اسلامی این است که قضاتی مخصوص خود اقلیتها تربیت کند که نزاع داخلی بین خودشان را بتوانند برطرف کنند؟
پاسخ: نسبت به خودشان چرا حتماً باید که از خودشان باشد نه از ما.
چون خودشان اهل کیش و ملت و مذهب هستند حتماً کسی دارند، اما اگر به محکمه ما مراجعه کردند الا و لابد ما باید به قانون خودمان عمل کنیم، آنها چون دینی دارند قانونی دارند برای خودشان اگر حیات ملی و تمدنی دارند حتماً قضاتی هم تربیت میکنند.
پرسش: ... به دادگاههای ما مراجعه کردند ...
پاسخ: حتماً ما باید مطابق حکم خودمان عمل بکنیم ما نمیتوانیم به غیر ﴿ما أنزل الله﴾ حکم بکنیم. حالا آن آیاتش را هم میخوانیم.
پرسش: از باب الزام ...
پاسخ: الزام یعنی اگر آنها کسی را محترم شمردند ما هم ناچاریم ما هم محترم میشماریم اما نه اینکه اگر آمدند محاجه کردند ما هم «حکمتُ» بگوییم به غیر ﴿ما أنزل الله﴾! حالا این قسمت را توضیح میدهیم.
بنابراین این احکام چهارگانه روشن شد. عمده آن است که سرّ اینکه مجوسیها را ذکر کردند یهودیها و مسیحیها را ذکر نکردند نصوص خاصهای است که از ائمه(علیهم السلام) رسیده است، یک، و شاگردان مخصوص هر کدام از اینها به مثابه مرجع تقلید عصر خودشان یا مصر خودشان بودند، این دو، لذا میبینید که ما در جاهای دیگر چنین تعبیری نداریم، اینجا میبینید که میگویند فلان شخص که از اصحاب امام کاظم است نظرش این بود یا فلان راوی که از اصحاب امام صادق است نظرش این است! اینها که شاگردان اختصاصی ائمه(علیهم السلام) بودند نسبت به محدوده خودشان مرجع تقلید بودند، لذا حضرت به أبان بن تغلب فرمود برو در مسجد فتوا بده. تعبیری که حضرت اعزام کرد أبان بن تغلب را این بود فرمود در مسجد بنشین و فتوا بده[3] . ابان بن تغلب وقتی که وارد محضر امام صادق میشد حضرت به آن خدمتگزارش میفرمود برای آقا آن تشک را پهن کن[4] ! این خیلی است، راه باز است بالاخره.
به هر تقدیر، اینها مرجع تقلید بودند، لذا میبینید که مرحوم شیخ طوسی یا ابن ادریس میگویند فلان کس که از اصحاب امام کاظم است نظرش این است این را به عنوان مرجع تقلید و فتوا ذکر میکنند، برای اینکه شاگرد حضرت بود، از حضرت استفاده میکرد اینطور فتوا میداد. چند تا روایت است که مختلف است و منشأ اختلاف فتوای بزرگان هم هست، از همین جاهاست. غرض این است که اگر جریان مجوسیها را ذکر کردند به مناسبت روایات خاصهای است که از آنها آمده و عدهای هم مطابق آن نظر دادند.
عمده آن است که این دین واقعا یک دین جهانی است، جهانی بودنش این است که هم کلی باشد هم دائم. کلی باشد یعنی همگانی باشد، هر فردی از افراد بشر مشمول این باشد، این کلی است، دوام هم «إلی یوم القیامة» است. این کلیت و دوام دو اصلی است که یعنی همگانی و همیشگی، این است؛ اما این دینی که همگانی و همیشگی است آمده اصلی را تنظیم کرده است، اصلش قاعده الزام است، شرط اصلیاش این است که اینها تمدنی داشته باشند، قانونی داشته باشند، مرزی داشته باشند برای حلال و حرامشان. ملتی که حلال و حرامش مشخص نیست، مرزی ندارد، قانونی ندارد، قانون الزام برای آنها نیست. فرمود به این شرط که بالاخره آنها شرطی داشته باشند، قانونی داشته باشند، حسابی داشته باشند؛ این در روایات ما هست که اگر بدون مرز زندگی کردند قاعده الزام در آنجا نیست، این حساب و کتابی ندارد، حلال و حرامی ندارد.
این دین، دین تمدن جهانی است یعنی میگوید هر کسی ولو ما را قبول نداشته باشد، اسلام را قبول نداشته باشد ولی بالاخره قانونی باید باشد که آدم بتواند با آن زندگی کند که چه چیزی آری و چه چیزی نه!
پرسش: ..
پاسخ: اگر پذیرفتند بله، حالا یا خودشان قانون دارند یا قانون جهانی را پذیرفتند قانون است، اگر پذیرفتند قانون است، اگر برای آن هم حرمتی قائل نیستند رها هستند، نه قاعده الزام در آن هست نه آن مصونیتهای دیگر، حضرت فرمود مادامی که چارچوبی دارند.
پرسش: مسائلی مثل همجنسگرایی
پاسخ: اگر یک وقت قاعده شد برایشان، ما چه کار داریم، هم جنس گرایی بدتر از ازدواج با مادر و خواهر که نیست! بدتر از نکاح با محارم را که دارند، اگر قانون شد، قانون است.
پرسش: ... اهل کتاب و اینها نیستند، مشرک هستند
پاسخ: باشد، این قاعده «أَلْزِمُوهُم»[5] مال آن است. با مشرکان «أَلْزِمُوهُم» این است. بالاخره ما بشر هستیم باید باهم روی زمین زندگی کنیم. اگر باید زندگی کنیم نظمی لازم است. فرمود مادامی که نظمی دارند بله، «أَلْزِمُوهُم» اما اگر رها هستند و نظمی ندارند و چیزی ندارند ما با آنها چگونه میتوانیم زندگی کنیم؟! مثل این اسرائیلیها در این آیه دارد که اگر اینها را ﴿بِدینارٍ﴾ یعنی یک دینار، این تنوینش هم تنوین تنکیر است و تحقیر، صنار اگر به اینها بدهید، اینها خیانت میکنند ﴿إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً﴾[6] با او که نمیشود زندگی کرد. فرمود اگر قانونی دارند مطابق آن قانون عمل میکنند «أَلْزِمُوهُم» تو چه کار داری به اینها؟ این دین میتواند جهانی باشد وگرنه بگوید یا من یا هیچ، این نمیشود، بشر این است، هر روز یک معجزه بیاوری باور نمیکنند، او طبعش این است ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[7] او یک حیوان ناطق است همین. حیوانی است که روی دو پا راه میرود اما بالاخره نظمی باید داشته باشند.
بنابراین این دین میتواند جهانی باشد! راه تبلیغ باز است، احتجاج باز است، هدایت باز است، هر کسی کار خودش را دارد، تبلیغ هم میکنید. حالا اگر مثلا حضرت ظهور کرد، حکم خاصی را خودش داد، آن حکم خاص خودش را دارد وگرنه ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾،[8] این میشود با او زندگی کرد ولی آدم باید بداند که نظمش چیست و قانونش چیست تا بشود با او زندگی کرد. روایاتش را هم میخوانیم.
حالا قبل از اینکه روایات را بخوانیم این بحثهای آیات قرآنی روشن بشود. دیروز مقداری از این آیات روشن شد امروز بقیهاش را بخوانیم تا معلوم بشود که اگر به محکمه ما نیامدند که مطابق کار خودشان عمل کردند و ما هم مصوبات آنها را امضا میکنیم ولی اگر به محکمه ما آمدند ما ناچاریم به قانون خودمان عمل کنیم. در سوره مبارکه «مائده» این چند آیه هست: ﴿سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ﴾ یا پرونده را قبول کن و حکم بکن یا اعراض بکن و پرونده را بده به محکمه خودشان ﴿أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ و هر صورتی که انتخاب بکنی حکمش را ما میگوییم ﴿وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ اگر اینها را ردّشان کنی، نمیگذارم به تو آسیب برسانند ﴿وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً﴾ تو مصون هستی، نمیگذارم به تو آسیب برسانند ﴿وَ إِنْ حَکَمْتَ﴾ پرونده را قبول کردی ﴿فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾[9] یا رها کن بروند در محکمه خودشان یا اگر آمدند در محکمه، تو میخواهی حکم بکنی باید به قانون اسلام حکم کنی.
پرسش: قسط چون مفهوم فرا ادیانی است همه ادیان براساس قسط عمل میکنند ...
پاسخ: اما قسط هر مکتبی برای خودش است. یک وقت است که تزاحم حقوق است مسائل عدل و انصاف است نظیر ربا که ﴿فَلَکُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَ لاَ تُظْلَمُونَ﴾[10] اینها چیز روشنی است. یک وقت است که نه، احکام فقهی است، احکام شرعی است مثل احکام ارث و نسب و محارم و اینهاست، اینجا قِسط اسلام مشخص است، حالا این را توضیح میدهند.
اوایل انقلاب یک وقت این آیه به عرض امام(رضوان الله علیه) رسید چون بعضی میگفتند هنوز قانون اساسی تشکیل نشده هنوز ما قانونی نداریم و اینها، آن روز به عرض امام رسید که آیات سوره «مائده» ندارد که شما ﴿بِما أنزل الله﴾ حکم کنید، دارد که اگر کسی بتواند ﴿بِما أنزل الله﴾ حکم نکند سه خطر دارد یک وقت است که انسان نمیتواند؛ مثل قبل از انقلاب که نمی توانست ﴿بِما أنزل الله﴾ حکم بکند، آن سالبه است نه عدم ملکه، حکم نمیکردند «بما أنزل الله» برای اینکه نمیتوانستند اما دارد که ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّه﴾[11] این ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ یک وقت انسان نمیتواند، خب محذوری ندارد، حکم نکرد برای اینکه نمیتواند اما این سه خطری که در سه آیه آمد که اگر کسی «بما أنزل الله» حکم نکند ظالم است و کافر است و فاسق، این مربوط به عدم ملکه است یعنی کسی بتواند و حکم نکند این سه خطر هست اما اگر حکم نکند در اثر نتوانستن، این چه خطری است؟!
حالا ملاحظه بفرمایید! در آنجا دارد که اینکه ما میگوییم اینها را ارجاع بدهید به دین خودشان برای اینکه این احکامی که ما اینجا گفتیم در آنجا هم هست ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللَّهِ﴾، حالا نمیخواهند آن حکم را انجام بدهند آمدند اینجا که مثلاً خلافش را از شما بشنوند این حکم آنجا هم هست ﴿وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنین﴾، اینها آمدند اینجا که برخلاف تورات حکم بکنی، نه، ما آنجا احکام را گفتیم.
بعد فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَئةَ فِیهَا هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بَهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ﴾ بعد فرمود در همین آیه 44: ﴿وَ مَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُون﴾ این مال کیست؟ مال عدم ملکه است، اگر کسی نتوانست «بما أنزل الله» حکم کند او که کافر نیست اما اگر کسی بتواند و نکند این حکم را دارد ﴿وَ مَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُون﴾ بعد آیه بعدی: ﴿وَ کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنِ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنفَ بِالْأَنفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾.
محتسب خم شکست و من سر او ٭٭٭ سنّ بالسنّ و الجروح قصاص[12]
بعد فرمود: ﴿وَ مَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون﴾[13] ، این مال چه گروهی است؟ گروهی که بتواند حکم بکند و نکند و اگر گروهی نتوانست حکم بکند، اگر «بما أنزل الله» حکم نکرد که مشکلی ندارد. بعد آیه 47: ﴿وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْانجِیلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ مَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْفَاسِقُون﴾، این سه تا آیه در سوره مبارکه «مائده» که ظلم و کفر و فسق را برای ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ﴾ بار کرد نه «من حکم بغیر ما أنزل الله» یعنی کسی که قدرت داشته باشد ﴿بِما أنزل الله﴾ حکم بکند و نکند این سه خطر دامنگیر او میشود. در جریان مجوسیها هم همینطور است اینها آمدند به محکمه ما، آن وقت که ما نمیتوانیم مادر و دختر اینها را همسر بدانیم.
پس بنابراین جهانی بودن اسلام، دو اصل را پذیرفت: یکی اینکه ملتی که هر جایی زندگی میکنند نظم و قانونی داشته باشند، رها نباشند، بعد قاعده الزام است که «أَلْزِمُوهُم». منشأش هم این روایات باب است، لذا درباره خصوص مجوسیها هم وارد شده است.
پرسش: ...سه آیهای که فرمودید تقریبا ناظر به اهل کتاب هستند
پاسخ: ذیلش اصل و قاعده کلی است صدرش مربوط به آنهاست قاعده کلی ذیل آمد، حکم بالاخره یکی است، اصل کلی این است که آنها اگر بخواهند حکم بکنند باید «بما أنزل الله» حکم بکنند شما هم بخواهید حکم کنید باید «بما أنزل الله» حکم کنید.
ابواب میراث مجوس، جلد26، صفحه 317، باب اول: «بَابُ أَنَّهُمْ یَرِثُونَ بِالسَّبَبِ»، یک، یعنی زوجیت و امثال ذلک «وَ النَّسَبِ»، دو، از «الصَّحِیحَیْنِ» اما آنها هم به نسب و سبب صحیحین ارث میبرند، هم به نسب فاسدین ارث میبرند که فاسد در اسلام است این «فِی الْإِسْلَامِ» متعلق به «الفاسِدَین» است، فاسد در اسلام است و صحیح در دین خودشان.
روایت اول «عَنْ جَعْفَرٍ» از وجود مبارک امام صادق نقل کرد «عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّهُ کَانَ یُوَرِّثُ الْمَجُوسِیَّ» یعنی «یحکم بأن المجوسی وارث» هم «یورِث» هم «یوَرِّث»، «وَرَّثهُ» یعنی «حَکَمَ بأنّهُ وارث» «أورَثَهُ» یعنی «حَکَمَ بأنهُ وارث» «إِذَا تَزَوَّجَ بِأُمِّهِ وَ بِابْنَتِهِ مِنْ وَجْهَیْنِ» از وجه نسب، أمش است، از وجه سبب، زوجتُهُ «مِنْ وَجْهِ أَنَّهَا أُمُّهُ» میشود نسب «وَ وَجْهِ أَنَّهَا زَوْجَتُهُ» میشود سبب.
این روایت را مرحوم صدوق هم نقل کرد.
حالا مرحوم شیخ طوسی چه میفرماید؟ «اخْتَلَفَ أَصْحَابُنَا فِی مِیرَاثِ الْمَجُوسِ وَ الصَّحِیحُ عِنْدِی أَنَّهُ یُوَرَّثُ» این مجوسی، هم «مِنْ جِهَةِ النَّسَبِ» هم «وَ السَّبَبِ مَعاً سَوَاءٌ کَانَا مِمَّا یَجُوزُ فِی شَرِیعَةِ الْإِسْلَامِ أَوْ لَا یَجُوزُ» به حسب خودشان هم به سبب و هم به نسب ارث میبرند، اگر از راه حلال ازدواج کردند، زوجیت کردند، این سببی است که در اسلام هم حلال است اما اگر با محارم ازدواج کردند در اسلام حرام است. در هر حال چه اینکه در اسلام حلال باشد یا در اسلام حرام باشد، در مذهب خودشان این دو جهت ارث، درست است «سَوَاءٌ کَانَا مِمَّا یَجُوزُ فِی شَرِیعَةِ الْإِسْلَامِ أَوْ لَا یَجُوزُ وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ الْخَبَرُ الَّذِی قَدَّمْنَاهُ عَنِ السَّکُونِیِّ وَ مَا ذَکَرَهُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا مِنْ خِلَافِ ذَلِکَ لَیْسَ بِهِ أَثَرٌ عَنِ الصَّادِقِینَ ع» بعضی از اصحاب گفتند که نه، آنها چون به محارم ازدواج کردند به آنها ارث نمیدهیم فرمود روایت از اهل بیت در این زمینه نرسیده است «بَلْ قَالُوهُ لِضَرْبٍ مِنَ الِاعْتِبَارِ وَ ذَلِکَ عِنْدَنَا مُطَّرَحٌ» آن طرح میشود «بِالْإِجْمَاعِ وَ أَیْضاً فَإِنَّ هَذِهِ الْأَنْسَابَ وَ الْأَسْبَابَ جَائِزَةٌ عِنْدَهُمْ»، این صغرای مسئله «وَ یَعْتَقِدُونَ أَنَّهَا مِمَّا یُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ»پس «فَجَرَی مَجْرَی الْعَقْدِ فِی شَرِیعَةِ الْإِسْلَامِ»[14] برای اینکه قاعده «أَلْزِمُوهُم» را داریم.
روایت دوم دارد که «أَ لَا تَرَی إِلَی مَا رُوِیَ أَنَّ رَجُلًا سَبَّ مَجُوسِیّاً بِحَضْرَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» در حضور امام صادق کسی به یک مجوسی سب کرد، سبّی که شما مادرتان را فلان میکنید! حضرت «فَزَبَرَهُ» طردش کرد «وَ نَهَاهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ» آن شخص به حضرت عرض کرد که «إِنَّهُ تَزَوَّجَ بِأُمِّهِ» حضرت فرمود: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِکَ عِنْدَهُمُ النِّکَاحُ»[15] بالاخره این ملتی است نکاحی دارد.
«وَ قَدْ رُوِیَ أَیْضاً أَنَّهُ قَالَ ع إِنَّ کُلَّ قَوْمٍ دَانُوا بِشَیْءٍ یَلْزَمُهُمْ حُکْمُهُ»[16] منتها باید نظمی داشته باشد، قانونی داشته باشد. انسان که نمیخواهد کار قیامت را بکند، قیامت سرجایش محفوظ است.
روایت چهارم که «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ» از امام صادق «عَنْ أَبِیهِ» از پدر بزرگوارش و او «عَنْ عَلِیٍّ ع» از وجود مبارک حضرت امیر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نقل کرد این است که «أَنَّهُ کَانَ یُوَرِّثُ الْمَجُوسَ» «أی یحکم بأن المجوسی وارث» چه زمانی؟ «إِذَا أَسْلَمُوا» البته این چیز روشنی است «مِنْ وَجْهَیْنِ بِالنَّسَبِ وَ لَا یُوَرِّثُ (عَلَی النِّکَاحِ)»[17] نکاحی که «یُوَرِّثُ الْمَجُوسَ إِذَا أَسْلَمُوا مِنْ وَجْهَیْنِ بِالنَّسَبِ» از دو جهت نسب و سبب البته اما «عَلَی النِّکَاحِ» بالنسب یعنی اگر کسی پدر کسی باشد، مادر کسی باشد میشود؛ اما اگر نکاح بکنند روی آن جهت یعنی به سبب، ارث نمیدهند، مثلاً یک مجوسی مسلمان شده، حالا که مسلمان شده از پدرش ارث میبرد، از مادرش ارث میبرد اما از زنش که مثلاً جزء محارم است ارث نمیبرد، چون اسلام آورد.
«أَقُولُ: مَعْلُومٌ أَنَّهُمْ إِذَا أَسْلَمُوا بَطَلَ النِّکَاحُ» لذا «فَلَا یَرِثُونَ بِالسَّبَبِ الْفَاسِدِ بَعْدَ الْإِسْلَامِ» این «فَلَا یُنَافِی» این منافات ندارد، این روایت معارض با آنها نیست، یکی مال قبل از اسلام است یکی مال بعد از اسلام.
روایت اول باب دوم که «تَحْرِیمِ قَذْفِ الْمَجُوسِ» است، قذف میشود تنها فحش نیست، قذف است که قذف حد دارد. اینطور اسلام نسبت به قوانین دیگران حرمت قائل است. مرحوم کلینی نقل کرد «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ» که روایت بسیار معتبر است «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَذَفَ رَجُلٌ مَجُوسِیّاً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» حضرت فرمود: «مَهْ» چرا این حرف را میزنی؟ چرا اینطور میگویی؟ «فَقَالَ الرَّجُلُ إِنَّهُ یَنْکِحُ أُمَّهُ وَ أُخْتَهُ» حضرت فرمود: «ذَاکَ عِنْدَهُمْ نِکَاحٌ فِی دِینِهِمْ»[18] اگر قانون شد چه کار داری؟
بعد در باب سوم فرمود: «بَابُ أَنَّ مَنِ اعْتَقَدَ شَیْئاً لَزِمَهُ حُکْمُهُ وَ جَازَ الْحُکْمُ عَلَیْهِ بِهِ» حالا اگر کسی قانونی داشت، مرحوم شیخ طوسی نقل می کند «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» امام باقر(علیه السلام) «قَالَ: سَأَلْتُهُ» محمد بن مسلم از وجود مبارک امام باقر سؤال میکند «سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَحْکَامِ» تا به اینجا رسیدیم که فرمود: «تَجُوزُ» یعنی «تنفُذُ» «عَلَی أَهْلِ کُلِّ ذِی دِینٍ بِمَا یَسْتَحِلُّونَ»[19] قاعده کلی است «أَلْزِمُوهُم» هم همان است. این قاعده الزام از همین روایت در میآید. بعضی هم بالصراحه دارد: «أَلْزِمُوهُم».
پرسش: ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ مطلق است ...
پاسخ: این یعنی من کاری ندارم؛ اما این فوق آن است، ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ شما دین خودتان من دین خودم اما من موظف هستم که اگر رابطهای برقرار کنم مطابق قانون شما حکمش را به رسمیت بشناسم.
روایت دوم این باب سوم این است که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عِدَّةٍ عن عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع» این قاعده است «أَلْزِمُوهُمْ بِمَا أَلْزَمُوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ»[20] بالاخره شما در محکمه باید مطابق دینتان عمل کنید «أَلْزِمُوهُمْ بِمَا أَلْزَمُوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ».
بعد فرمود: «أَقُولُ: وَ تَقَدَّمَ مَا یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ فِی الْأَیْمَانِ وَ الطَّلَاقِ وَ التَّعْصِیبِ».
پرسش: ... کتاب لوامع...
پاسخ: این لوامع مال دویست سال قبل است من مراجعه کردم ببینم که این خزر چیست؟ روایتی که دیروز خواندیم وجود مبارک امام سجاد نفرین میکند دشمنان اسلام را و تقویت میکند و دعا میکند سربازان اسلام را و در برابر، مشرکین را میشمارد که تُرک و خزر و اینها، صاحب لوامع می گوید اگر این مربوط به دریای خزر باشد، اینها که همسان با شرک و اینها نبودند! ایشان میفرماید که این خزر گروهی از تُرکها هستند «و التُّرک الخزر بفتحتین ضیّق العین» چشم باریک هستند.
پرسش: ...
پاسخ: تنگچشم هستند «ضیق» چشمشان کوچک است کوچکچشم هستند «ضیق العین»اند «و هم جیل من التُّرک سمّوا به لضیق أعینهم و صغرها» چون تنگ است و کوچک.
پرسش: ...مغولها...
پاسخ: ظاهرا مغلوها و اینها هستند «الخزر بفتحتین ضیق العین و هم جیل من التّرک سموا به لضیق أعینهم»، یک «و صغرها» دو«و فی نسخة ابن ادریس» دارد که خزر را که ما اینجا به فتحتین ضبط کردیم در نسخه ابن ادریس به وزن «حُمُر» ضبط کردند چه «خُزُر» باشد چه «خَزَر» باشد «و المعنا واحد».