درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1400/10/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ارث
ششمین مسئله از مسائل هشتگانهای که مرحوم محقق ذیل آن بحثهای خنثی و اینها را ذکر کردند این است: «دیة الجنین یرثها أبواه و من تدنی بهما جمعیا أو بالأب بالنسب أو السبب» ششمین مسئله این است: اگر دیهای بر جنین وارد شد یعنی کسی او را سقط کرد، آسیبی به او رساند و این جنین مالک این دیه شد نه مادرش، یک وقت است که آسیب به مادر میرسد و یک دیه خاص دارد این جداست، یک وقت است که خود این جنین آسیب میبیند و همانطوری که جنین و حمل میتواند وارث باشد برای اینکه سهمی برایش میگذارند، میتواند مالک دیه هم باشد، اگر شارع مقدس برای حمل، مالکیت قائل شد، برای حمل، مالکیت دیه هم قائل خواهد بود.
دیه گاهی دیه عضو است و گاهی دیه کل است، نظیر قصاص که گاهی قصاص عضو است ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْباب﴾[1] ﴿السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاص﴾[2] قصاص همانطوری که گاهی به عضو است و گاهی به کل است، دیه هم گاهی به عضو است و گاهی به کل است. برای جنینی که حیات داشته باشد، مالکیت قائل است، نه مالکیت ارثی که چیزی ممکن است به او برسد، نه! کسی ممکن است وقف بکند برای او، تملیک بکند برای او، او قابلیت این را دارد، فعلاً مصرف است ولی او تصرف میکند بعد به او میدهد.
غرض این است که جنین مادامی که جنین است و روح در او دمیده شد، این مالک میشود؛ هم مالک مسائل ارثی میشود هم ممکن است کسی چیزی را برای او وقف بکند او بشود مصرف، یا نه، به او هبه بکند مالک میشود. حالا که مالک میشود بعد از اینکه این جنین به حادثهای از بین رفت، چه کسی دیه او را ارث میبرد؟ اینکه انسان از چند راه مالک میشود: یا از راه کسب است یا از راه دیهای است که بر خود او وارد میشود و او با این دیه میمیرد یا نه، بعد از مرگ، او را مثله میکنند و مانند آن که از سه راه مالک میشود، این تنها تقسیم انحاء مالکیت نیست برای اینکه آثار خاص دارد.
چه فرقی دارد که انسان از چه راهی مالک بشود؟ نه، خیلی فرق دارد. اگر مالی را کسب بکند جمیع ورثه از او ارث میبرند چه «من یتقرب بالأب» چه «من یتقرب بالأم» چه «من یتقرب بهما» اما اگر دیه باشد نه، این مثل کسب او نیست فقط «من یتقرب بالأبوین أو یتقرب بالأب» ارث میبرد نه «من یتقرب بالأم»، اینکه انحاء مالکیت تقسیم شده است، انحاء مِلک تقسیم شده است برای اینکه احکام اینها فرق میکند وگرنه حالا چه فرق دارد که انسان از هر راهی مالک شده باشد؟ نه، اینطور نیست اگر به یکی از این اسباب سهگانه مالک بشود فرق دارد، اگر کسب بکند جمیع ورثه ارث میبرند، اگر دیه باشد دیه جنین را «من یتقرب بالأب» یا «من یتقرب بالأبوین» ارث میبرند.
«السادسة دیة الجنین یرثه أبواه» پدر و مادر که ارث میبرند «و تدنی بهما جمیعا» «تدنی» یعنی دُنُو و نزدیک باشد[3] ، کسی به او نزدیک بشود چون ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[4] اگر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[5] است، اگر کسی از راه أبوین رحم او بود ارث میبرد و اگر کسی از راه پدر رحم او بود ارث میبرد ولی اگر کسی از راه مادر رحم او بود، ارث نمیبرد. «دیة الجنین یرثها أبواه»، یک؛ «و من تدنی بهما جمیعا أو بالأب» یعنی «من تدنی بالجنین بالأم» ارث نمیبرد.
مطلب بعدی آن است که «بالنسب أو السبب» این «بالنسب أو السبب» این متعلق به آن «یرث» است چون وارثان فرق میکنند گاهی وارثان نسبیاند مثل آباء و اولاد و إخوه و أخوات و أجداد و طبقات أعمام و امثال ذلک؛ گاهی وارثان سببیاند نظیر زوجیت است ،ولای عتق است، ولای ضامن جریره است و امثال ذلک. فرمود فرق نمیکند، دیه جنین را اگر وارثان نسبی نبودند وارثان سببی ارث میبرند، حالا این سبب گاهی ولای عتق است، گاهی ولای ضامن جریره است «یرث الدیه» جنین را «أبواه» یک و «من تدنی بهما» دو «و من تدنی بالأب وحده» سه «و من تدنی بالنسب أو السبب»[6] از راه نسبب یا از راه سبب. این بستگان پدری او باشند از راه نسب که مشخص است مثل عموها و عمهها و اینها، بستگان پدری او باشند از راه سبب یعنی از راه ولای عتق یا ولای ضامن جریره. پس اگر بستگان مادری او بودند یا از راه نسب یا از راه سبب، ارث نمیبرند.
این را مرحوم صاحب جواهر همانطوری که ملاحظه فرمودید هیچ بحثی در اینجا نکردند، همان خود عبارت را نقل کردند. سرّش این است که گفتند این را ما در ابواب دیگر گفتیم.[7] بله درست است، آن طرزی باید فرعبندی کرد که هر چیزی در جای خودش روشن بشود، این روایات را در باب موانع ارث ذکر کردند ولی مناسب بود که اگر جداگانه بحث جنین مطرح میشود جداگانه شما آن روایات را ذکر کنید لکن این روایات قبلاً مطرح شده بود یعنی اصل بحث ممکن است مطرح شده باشد ولی روایاتش به نحو مبسوط نیامده است.
مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد بیست و ششم صفحه 35 باب ده از ابواب موانع ارث ذکر میکنند، در باب اینکه این ارث به «من یتقرب بالأم» نمیرسد این جزء موانع ارث است منتها موانع ارث یک وقت است که کفر است، یک وقت قتل است، یک وقت ارتداد است اینها جزء موانع ارث است اما اینجا باید گفت موجبات ارث فراهم نشده است نه موانع ارث،یعنی کسی که «من تدنی بالجنین» از راه پدر، این مانعی ندارد، آن موجب در او نیست، موجبات ارث در او نیست نه اینکه مانع ارث در او باشد، این چه منعی دارد؟! موانع ارث مثل قتل، مثل کفر و امثال ذلک، مانع ارث است اما حالا اگر کسی «من تدنی بالجنین من ناحیة الأم» این چه مانعی از موانع ارث است؟ اینکه مرحوم صاحب جواهر میگویند ما قبلاً گفتیم، درست است که قبلاً گفتید ولی جایش اینجاست برای اینکه این جزء موانع ارث نیست.
خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را! این از یادگارهای ایشان است، ایشان میفرمود محقق از آن جهت که فقیه نامآوری است، بسیاری از بزرگان سعی کردند که کتاب او را شرح کنند و در قبال او فقهی ننویسند این مدارک، مسالک، همه اینها شرح فرمایشات محقق است، در قبال مرحوم محقق یک کتاب فقهی ننوشتند، بعدها مرحوم علامه این کار را کرد ولی بسیاری از بزرگان سعی کردند که همان فرمایشات محقق را شرح کنند، غالب کتابهایی که بعد از مرحوم محقق نوشته شده یا تعلیقه بر شرایع است یا شرح شرایع است.
بعد سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی میفرمود محدّثانی هم که آمدند سعی کردند حدیثها را هم مطابق شرایع مرحوم محقق تنظیم بکنند لذا ایشان میفرمودند وسائل را که شما بررسی بکنید میبینید که شرح روایی شرایع است. فرمایشی را ایشان فرمودند مطابق آن فرمایش ما عمل میکردیم و همیشه به نتیجه میرسیدیم؛ الآن که آسان است آدم روایتی را پیدا کند قبلاً یعنی پنجاه سال قبل، اینها خیلی آسان نبود، ما اگر میخواستیم ببینیم که مرحوم صاحب وسائل این روایت را در کدام کتاب و در کدام باب ذکر کرد، اول میرفتیم به سراغ شرایع ببینیم محقق(رضوان الله تعالی علیه) این را در کدام باب ذکر کرد بعد از آن راه میرفتیم سراغ وسائل و پیدا میکردیم. الآن خیلی آسان است.
آن روزها روی راهنماییهایی که ایشان کردند برای ما روشن بود که مرحوم صاحب وسائل، وسائل را به منزله شرح روایی شرایع قرار داد، ما اگر خواستیم ببنیم این روایت را مرحوم صاحب وسائل کجا نقل کرد، اول میرفتیم به سراغ شرایع ببینیم محقق در کدام باب این فرع را ذکر کرد، مطابق آن مراجعه میکردیم. اینجا ایشان ارجاع دادند که ما در باب موانع ذکر کردیم ولی حقّش این بود که مطابق همین مسئله دیه جنین، همین جا ذکر بکنند.
باب ده از ابواب موانع ارث_ البته این تناسبی ندارد ، چون مانعی در کار نیست_ این است: «بَابُ أَنَّ الدِّیَةَ یَرِثُهَا مَنْ یَرِثُ الْمَالَ إِلَّا الْإِخْوَةَ وَ الْأَخَوَاتِ مِنَ الْأُم» این جنین که فرزند ندارد، تنها وارث او أبوان هستند و إخوه و أخوات. أبوان ارث میبرند، یک؛ إخوه و أخوات أبوینی ارث میبرند، دو، إخوه و أخوات أبی ارث میبرند، سه اما إخوه و أخوات أمی ارث نمیبرند. این یک تعبد میخواهد، چون اطلاقات و عمومات که دارد اگر ارث برای طبقه اول نشد، طبقه دوم یعنی إخوه و أخوات ارث میبرند، این شامل همه موارد میشود.
روایت اول را مرحوم کلینی نقل می کند«عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ» این روایت سهل گرچه مشکل دارد ولی قبلش و بعدش بزرگانی هستند که تامین میکند، یک؛ روایتهای فراوان دیگری دارد که این مضمون را تثبیت میکند، دو.
پرسش: این تعبد است ... اینجا در دیه جنین وجهش چیست
پاسخ: همان تعبد خاص است، هیچ دلیل خاصی ندارند، آنجا ولدالزنا برای اینکه اصلاً فرزند او نیست «عَن سَهل بن زیاد وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ» این یک طریق است، لذا وجود سهل در اینجا اشکالی ندارد، برای اینکه با دو طریق نقل شده است «وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ» که این مشکلی ندارد، اگر میبینید از این روایت به صحیحه یاد میشود یا مانند آن، با اینکه سهل در آن هست برای اینکه طریقه دیگری در آن هست «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَضَی عَلِیٌّ ع فِی دِیَةِ الْمَقْتُولِ أَنَّهُ یَرِثُهَا الْوَرَثَةُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سِهَامِهِمْ إِذَا لَمْ یَکُنْ عَلَی الْمَقْتُولِ دَیْنٌ» همه ارث میبرند «إِلَّا الْإِخْوَةَ وَ الْأَخَوَاتِ مِنَ الْأُمِّ فَإِنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ مِنْ دِیَتِهِ شَیْئاً» اینها به فرمایشات خودشان استدلال میکنند این «فإنّهم» استدلال حضرت است، اول میفرماید «من یتقرب بالأم» از این دیه جنین ارث نمیبرند، چرا؟ چون «فَإِنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ مِنْ دِیَتِهِ شَیْئاً» «فإنهم» این تعلیل است، استدلال میکنند به فرمایشات خودشان که جزء قواعد اصلی است یعنی یک قاعده اصلی که ما گفتیم این است «فَإِنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ مِنْ دِیَتِهِ شَیْئاً»[8] .
این روایت را نه تنها مرحوم کلینی از دو طریق نقل کرد، مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) هم از حَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ نقل کرد که این هم معتبر است.
روایت دوم این باب که مرحوم کلینی نقل کرد «بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ» که این معتبر است از هر نظر «قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَنَّ الدِّیَةَ یَرِثُهَا الْوَرَثَةُ» همه ورثه ارث میبرند «إِلَّا الْإِخْوَةَ (وَ الْأَخَوَاتِ) مِنَ الْأُمِّ» چرا؟ «فَإِنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ مِنَ الدِّیَةِ شَیْئا»[9] .
حالا آیا این ناظر است به اینکه اصلاً از دیه ارث نمیبرند اختصاصی به دیه جنین و اینها ندارد؟ اگر آن باشد استدلال به اصل کلی درست است یعنی یک اصل کلی مسلّم در اسلام این است که «من یتقرب بالأم» از دیه ارث نمیبرد، این استدلال درست است اما اگر مربوط به خصوص دیه جنین باشد این استدلال به کلام خودشان است، اینجا هم میفرماید از دیه ارث نمیبرند، برای اینکه از دیه ارث نمیبرند! این تام نیست، این معلوم میشود به اصل کلی ناظر است.
روایت سوم این باب این است «قَالَ: إِنَّ عَلِیّاً ع لَمَّا هَزَمَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ- أَقْبَلَ النَّاسُ مُنْهَزِمِینَ فَمَرُّوا بِامْرَأَةٍ حَامِلٍ عَلَی الطَّرِیقِ فَفَزِعَتْ مِنْهُمْ فَطَرَحَتْ مَا فِی بَطْنِهَا حَیّاً فَاضْطَرَبَ حَتَّی مَاتَ ثُمَّ مَاتَتْ أُمُّهُ مِنْ بَعْدِهِ فَمَرَّ بِهَا عَلِیٌّ ع وَ أَصْحَابُهُ وَ هِیَ مَطْرُوحَةٌ عَلَی الطَّرِیقِ وَ وَلَدُهَا عَلَی الطَّرِیقِ فَسَأَلَهُمْ عَنْ أَمْرِهَا فَقَالُوا إِنَّهَا کَانَتْ حُبْلَی فَفَزِعَتْ حِینَ رَأَتِ الْقِتَالَ وَ الْهَزِیمَةَ قَالَ فَسَأَلَهُمْ أَیُّهُمَا مَاتَ قَبْلَ صَاحِبِهِ فَقِیلَ إِنَّ ابْنَهَا مَاتَ قَبْلَهَا قَالَ فَدَعَا بِزَوْجِهَا أَبِی الْغُلَامِ الْمَیِّتِ فَوَرَّثَهُ ثُلُثَیِ الدِّیَةِ وَ وَرَّثَ أُمَّهُ ثُلُثَ الدِّیَةِ ثُمَّ وَرَّثَ الزَّوْجَ مِنَ الْمَرْأَةِ الْمَیِّتَةِ نِصْفَ ثُلُثِ الدِّیَةِ الَّتِی وَرِثَتْهَا مِنِ ابْنِهَا وَ وَرَّثَ قَرَابَةَ الْمَرْأَةِ الْمَیِّتَةِ الْبَاقِیَ ثُمَّ وَرَّثَ الزَّوْجَ أَیْضاً مِنْ دِیَةِ امْرَأَتِهِ الْمَیِّتَةِ نِصْفَ الدِّیَةِ وَ هُوَ أَلْفَانِ وَ خَمْسُمِائَةِ دِرْهَمٍ وَ وَرَّثَ قَرَابَةَ الْمَرْأَةِ الْمَیِّتَةِ نِصْفَ الدِّیَةِ وَ هُوَ أَلْفَانِ وَ خَمْسُمِائَةِ دِرْهَمٍ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ لَهَا وَلَدٌ غَیْرُ الَّذِی رَمَتْ بِهِ حِینَ فَزِعَتْ قَالَ وَ أَدَّی ذَلِکَ کُلَّهُ مِنْ بَیْتِ مَالِ الْبَصْرَة»[10] این چیز تازهای ندارد؛ دارد به اینکه وقتی از آن جریان داشتند برمی گشتند زنی باردار بود ، وقتی دید این جمعیت با این وضع دارند میآیند، این حامله بود بالاخره، این صحنه طوری بود که این سقط کرد، بعد از اینکه سقط کرد خودش مُرد و بعد از او این بچه مُرد. حضرت سؤال کرد که چه کسی قبلاً مُرد و چه کسی بعداً مُرد؟ دیه اینها را تقسیم کرده است منتها سرّ نقل این داستان این است که این صحنه در راه واقع شد اما چه کسی ارث ببرد و چه کسی ارث نبرد، همه اینها را از بیت المال بصره داد عمده اینکه نقل شده است این است که امام همانطوری که وارث «من لا وارث له»[11] است دینی که به عهده شخص است و نتواند ادا کند به عهده امام است دلیل عمده ای که این نقل شد این بود که «وَ أَدَّی ذَلِکَ کُلَّهُ مِنْ بَیْتِ مَالِ الْبَصْرَة» این روی این جهت بود.
این روایت را مشایخ ثلاثه نقل کردند گذشته از اینکه مرحوم کلینی نقل کرد مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) هم با سند خاص خودش نقل کرد و شیخ طوسی هم به سند خاص خودش نقل کرد. خدا غریق رحمت کند مرحوم صاحب وسائل را! این کارش کار بسیار خوبی است که اگر در طریق مرحوم کلینی اشکالی داشته باشد، در طریق مرحوم شیخ یا طریق مرحوم صدوق آن شبهه نیست أو بالعک این سه طریق را که نقل میکند از سه محدث، برای اینکه اگر در کسی مشکل سندی بود دیگری مشکل را حل کرده باشد.
روایت چهارم این باب که «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» نقل کرد این است که «قَالَ: قَالَ: الدِّیَةُ یَرِثُهَا الْوَرَثَةُ عَلَی فَرَائِضِ الْمِیرَاثِ إِلَّا الْإِخْوَةَ مِنَ الْأُمِّ فَإِنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ مِنَ الدِّیَةِ شَیْئاً»[12] این اصل کلی است، این استدلال به فرمایش خودشان نیست که در خصوص این مسئله باشد این استدلال به اصل کلی ثابت در اسلام است.
این روایت چهارم را هم مرحوم شیخ طوسی نقل کرد.
پرسش: ...
پاسخ: این از پیغمبر به اهل بیت رسیده است خودشان میدانستند، خواص اصحاب هم میدانستند.
پرسش: ...
پاسخ: بله در بحث دیات مطرح است؛ انسان به حرف خودش استدلال نمیکند که بگوید زن از دیه ارث نمیبرد برای اینکه زن از دیه ارث نمیبرد! این هماهنگ نیست اما اگر به یک اصل کلی ثابت شده استدلال بکند درست است.
«وَ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ رِبَاطٍ» از دو طریق است «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا یَرِثُ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ مِنَ الدِّیَةِ شَیْئاً»[13] .
این روایت پنجم را هم مرحوم شیخ طوسی نقل کرده است.
در روایت ششم، این «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ» باز مشکل را حل میکند، برای اینکه عده زیادی که از سهل نقل میکنند معلوم میشود قابل اعتبار است «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ هَلْ لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ مِنَ الدِّیَةِ شَیْءٌ قَالَ لَا»[14] معلوم میشود که این محل بحث بود از دیه کلی مستثنا بود سؤال کردند که آیا «من یتقرب بالأم» از دیه ارث میبرد؟ فرمود نه.
این روایت را هم باز مرحوم شیخ طوسی با سند خودش نقل کرده است.
روایت هفتم را مرحوم صدوق مستقلاً نقل کرد «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ ضَرَبَ ابْنَتَهُ وَ هِیَ حُبْلَی» دختر خودش را زد و این باردار بود «فَأَسْقَطَتْ سِقْطاً مَیِّتاً فَاسْتَعْدَی زَوْجُ الْمَرْأَةِ عَلَیْهِ فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ لِزَوْجِهَا إِنْ کَانَ لِهَذَا السِّقْطِ دِیَةٌ وَ لِیَ فِیهِ مِیرَاثٌ فَإِنَّ مِیرَاثِی فِیهِ لِأَبِی قَالَ یَجُوزُ لِأَبِیهَا مَا وَهَبَتْ لَهُ» این دخترش باردار بود محکم زد به این دختر، بچه را سقط کرد. شوهرش آمده شکایت کرده که پدر به این دختر زد و او هم سقط کرده است، از او دیه خواستند. این دختر گفت که من مادر این هستم، اگر دیه به من میرسد من این را به پدرم بخشیدم! فرمود نه، تو از دیه این ارث نمیبری؛ معلوم میشود که زن از دیه ارث نمیبرد؛ گفتند تو ارث نمیبری تا به پدرت ببخشی.
این روایت را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد مرحوم کلینی هم نقل کرد. حالا إنشاءالله تفصیلش برای روزهای بعد.
پرسش: ...
پاسخ: خب از فقهای معروف و متأخر نجف بودند، مقدم بر مرحوم آیت الله آملی و اینها بودند. در مهذب که بحث قرعه را مطرح میکنند میفرماید: «ثم إن قاعدة القرعة کقاعدة المیسور و قاعدة العدل و الإنصاف یتوقف جریانها فی کل مورد علی عمل الاصحاب»[15] تا معلوم بشود که این تشخیص خود این شخص که اینها مطابق با عدل است یا نه، کارشناسی شده باشد؛ مطابق با انصاف است یا نه، کارشناسی شده باشد؛ سرّش این است.
پرسش: بعضی قائل به این هستند که قاعده عدل و انصاف حاکم بر قرعه است و الا در جریان درهم ودعی هم میشد از قرعه استفاده کرد فرمودند چون اصحاب عمل کردند بر طبق آن و قاعده عدل و انصاف به وجود آمد اینجا میتواند قاعده عدل و انصاف حاکم بر قرعه باشد
پاسخ: اصلاً در درهم ودعی هیچ راهی برای تشخیص عدل و انصاف نیست، چارهای جز قرعه نیست
پرسش: در درهم ودعی که شخص ثالث را قرار میدهند
پاسخ: در درهم ودعی این است که کسی که امین است دو نفر خواستند مسافرت کنند یکی آمده یک درهم داد این دیگری آمده یک درهم داد سارقی آمد أحد الدرهمین را سرقت کرد معلوم نیست که مال این است یا مال آن؛ اگر مال آن است تماما مال آن است، اگر مال این است تماما مال این است چه کار باید کرد؟ چارهای جز قرعه نیست.
پرسش: ... یک درهم و نیم برای یک نفر، نیم درهم هم برای نفر دیگر!
پاسخ: اصلش یک درهم بود!
پرسش: یکی دو درهم قرار داد یکی یک درهم!
پاسخ: بله آنجا جای قرعه نیست.