استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
92/07/08
بسم الله الرحمن الرحيم
8/7/92
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث ما در نظام اجتماعی در آثار و نوشتههای شهید بزرگوار استاد سید محمد باقر صدر قدس الله سره بود و با توجه به آنچه که در مقدمة فلسفتنا آمده بود تصویری از نظام اجتماعی در حد این مقدمه بیان شد و خلاصة این تصویر این شد که نظام اجتماعی اسلامی یک نظامی است کامل همة ابعاد انسان را در نظر میگیرد کل واقعیت انسان را مورد توجه قرار میدهد هیچ یک از غرائز و امیال درونی انسان را نادیده نمیگیرد سرکوب نمیکند بلکه آنها را جهت میدهد و جهت دادن به این امیال و غرائز با سه وسیله یا با سه عامل انجام میگیرد دو رویکرد از این سه رویکردی که اشاره کردم برمیگردد به درون انسان و یک رویکرد برونی دارد که از خارج از وجود انسان بر انسان نظارت و رقابت میشود وقتی که انسان را با دادن مفاهیم یعنی تصحیح مفاهیم از واقعیتهای هستی وزندگی انسان و خدا دنیا و آخرت و سود و زیان و همة این مفاهمی که قرآن به آنها پرداخته است و جایگاه دنیا و نقش دنیا در تکامل انسان همة این نکات برای انسان توضیح داده میشود انسان دیگر حتی اگر ثوابی و عقابی نباشد به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام این انسان حاضر نیست که از این برنامة تربیتی تخلی کند و دور بماند بلکه عاشق این میشود که تحت رعایت و هدایت این نظام الهی قرار میگیرد و عوامل و نواهی خدا را با جان و دل بپذیرد و اطاعت کند حتی اگر ثواب وعقابی نباشد خب این یک تربیت است که انسان مفاهیمی داشته باشد که این مفاهیم در از درونش بجوشد و او را به واقعیتهای هستی به گونهای پیوند بدهد که رابطة انسان با جهان انسان با انسان انسان با خدا انسان با خودش یک رابطة منطقی ومطلوبی باشد به گونهای که بتواند او را به آن سعادت واقعی یاآن کمال مطلوب برساند و همین مسیر را یعنی همین رویکرد درونی وتأثیر گذاری بر شخصیت انسان به وسیلة اسوة حسنه ورهبران راستینی که تجسم آن خواستهای خدا یا آن ارزشهایی که حالا اگر تعبیر دیگری داشته باشیم که گفتیم یک سری ارزشهایی بر زندگی انسان حکومت میکند و این ارزشها هدایت انسان را به عهده میگیرد این نظام ارزشی در یک مجموعهای از انسانهای وارسته و به تکامل رسیده که انبیاء و اولیاء خدا باشند این ارزها تجلی و تجسم پیدا کرده است وانسان با دیدن این نمونههای بسیار خوب بسیار مطلوب خود به خود خودش را هم دنبال این ارزشها را میگیرد و سعی میکند که این ارزشها را در خودش نهادینه کند این دو ابزار برای تأثیر گذاری در درون انسان و ابزار بیرونی عبارت بود از نظارت حکومت و دولت ونظام اسلامی بر رفتار انسان به گونهای که هر جا که بیراهه برود آنجا جای ویرایش و جای پیرایش باشد که حالا این ویرایش و پیرایش با اصل امر به معروف و نهی از منکر و جهاد فی سبیل الله در واصل نصیحت و تعاون و همیاری تعاون بر، بر و تقوی و نیکوکاری و عمل صالح وایتاء ذی القربی به این وسیله این انسانها در حقیقت در نظام اسلامی مورد رعایت قرار میگیرند گفتیم این مسیری که اسلام دارد طی میکند و با این سه شاه راه دارد حرکت میکند محتوی و مغز این تحولات چیست محتوای واقعی و آن محتوای درونی این تحولات در این است که انسان به یک مجموعهای از ارزشها معتقد و پایبند باشد و این ارزشها بر وجود او حکومت کند و تقوی را به این معنی کردیم که خود نگهداری یعنی انسان بتواند خودش را با این ارزشها مدیریت کند با حرام و حلال الهی که حدود خدا هستند حدود الهی هستند که اینها برخواسته از آن ارزشها هستند آیات قرآن خیلی صریحند در این معنی تلک حدود الله ومن یتعدی حدود الله فقبل بنفسه اگراز این ارزشها انسان بگذرد تجاوز کند به خودش ظلم کرده است برای این که انسان به خودش ظلم نکند باید تقوی نگه دارد باید خود نگهدار باشد بنابراین انسان باید در حد اعتدال حرکت کند این مسیر عادلانه یا اعتدال که بین اعتدال و عدالت که اینجا ارتباط تنگاتنگ خواهد بود عدالتی که اسلام میگوید در حقیقت همان اعتدالی است که باید تحقق پیدا کند این که اگر جامعة بی طبقه در اسلام نیست یا تقریبا میگوییم معنی ندارد تفاوت طبقاتی فاحش نخواهد بود در ضمن حفظ حق مالیکت و احساس به ضرورت اختصاص و ملک داشتن ضمن این میبینیم که اسلام کاری کرده است که این تفاوت فاحش استثمار و استعمار اصلا معنی پیدا نکند در یک نظام اسلامی بلکه رابطة اخوت مساوات مواسات ایثار تعاون و همکاری به عنوان اصول کلی حاکم بر روابط انسانها با یکدیگر در یک نظام اسلامی خواهد بود خب پس اینجا یک مجموعة ارزشی دارد مطرح میشود یعنی ارزشها آن نظام ارزشی آن لایة اصلی و در حقیقت آن خمیر مایة این نظام است پس شد اصل عدالت اصل مساوات اصل مواسات اصل ایثار اصل تعاون اصل اتحاد و همبستگی اینها مجموعة اصولی هستند که اینها کلیات این نظام اسلامی را ترسیم کنند و بر این نظام حکومت میکنند خب این خلاصة بحث دیروز بود با کمی توضیح و تبیین حالا نکات جدید صریحا در آن اشاره کردیم حالا در این چارچوب و در این بستر شهید صدر در آن آخر عمرشان که برای نظام اسلامی جمهوری اسلامی ایران هدیة بسیار مهم و گرانبهایی تقدیم کردند آن خطوط تفصیلی این نظام نظام اسلامی که چگونه از چنین نظامی بحث ولایت فقیه برمیخیزد چگونه این نظام سیاسی اسلام شکل میگیرد چگونه نظام اقتصادی اسلام شکل میگیرد و به این ترتیب در جزوههای بسیار بسیار با ارزش الاسلام یقود الحیاة آمدند در جزوة چهارم بر اساس یک تحلیل مفصلی که در نظریة اجتماعی دادند و رابطة انسان انسان و انسان با خدا و انسان و طبیعت را در پرتو ربوبیت خدا برای انسان مطرح کردند در آنجا یگانه جایگاهی که برای انسان زیبندة انسان است معرفی شد و مشخص شد که آن جایگاه چیست جایگاه خلافت انسان برای خداست یعنی خداوندی که ارحم الراحمین است خداوندی که عزیز است و مخلوق خودش که انسان باشد مخلوق دارای اختیار و اراده که امتیاز انسان بر بقیة مخلوقات به اختیار و ارادهاش است و امانتی را میتواند بر دوش بکشد که هیچ یک از آسمانها و زمین نتواند و نمیتواند آن امانت را بر دوش بکشد و آن امانت خلافت است این امانت خلافت در حقیقت به انسان جایگاه میدهد در نظام هستی عزت و کرامت ولقد کرمنا بنی آدم ما چگونه انسان را تکریم کردیم او را در بالاترین مقام ممکن در این نظام هستی بعد از خدا قرارش دادیم این هم تکریم انسان است و به او عزت بخشیدیم ولله العزة ولرسوله و للمؤمنین کسی که این خدا را و این ربوبیت را قبول کند به عزت میرسد مؤمن به خدا این صاحب این عزت خواهد شد چرا چون عزت از آن خداست کسی عزیز میشود که به این عزت دسترسی داشته باشد و چنگ بزند بنابراین اصل عزت و اصل کرامت که دو اصل مرتبط به هم هستند و مکمل هم هستند این دو اصل جایگاهی برای انسان قائل شدند که این جایگاه منحصر به فرد است بنابراین انسان شد خلیفة الله پس در درون نظام اسلامی مقتضای که این نظام میخواهد انسان را به حد اکثر ظرفیتهای خودش برساند و او را به بالاترین سطح ممکن از کمال برساند هیچ راهی وجود ندارد جز این که در بستر خلافت الهی حرکت کند پس باید انسان خلیفة الله بشود وقتی خلافت به او داده شد خب اینجا سؤالاتی مطرح خواهد شد این خلافت چیست حقیقت این خلافت ابعاد این خلافت قلمرو این خلافت مقتضیات این خلافت ابزار این خلافت و امکانتی که برای این خلافت به انسان داده شده است و آنچه که از این خلافت خواسته شده است یعنی اهداف این خلافت چه هستند اینها خب شد چه یک نظام شد یک نظام اجتماعی برای انسان که انسان به آن این موقعیت و این جایگاه داده شد و این موقعیت و جایگاه لوازمش هم برایش تعریف شد که این حقیقت این خلافت ماهیت این خلافت یک امانتداری است یک پست است یک مسئولیتی است گردن این انسان داده شده است که با این مسئولیت انسان تکریم شده است و احترام برای او قائل شده است شما میبنیید وقتی معلم بیاید مبصریت کلاس را به یکی از بچهها بدهد چرا احساس افتخار میکند این مسئولیت است دیگر مبصر بودن کلاس یک مسئولیت یا یک بار سنگینی است که یک آدم مثلا خوش گذران هیچ وقت زیر بار این مسئولیت نمیرود چون این بعد حساب کتاب دارد باید از آن حساب بگشند ولی با لذت با احساس لذت این مسئولیت را میپذیرد به خاطر این که در حقیقت اینجا تکریم شده است به آن عزت داده شده است به آن موقعیت ویژه داده شده است که حالا ممکن استاین سوء استفاده کند از این موقعیت ولی خود همین موقعیت دادن علی رغم این که سنگین است لذت بخش هست لذا در تعبیر امام صادق علیه السلام میفرماید لذة الخطاب ذهبت بالعناء در بحث روزه وقتی که خدا تکلیف روزه با این که شاق است برای انسان ولی انسان وقتی میبیند مورد خطاب الهی قرار گرفته است یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام انسان لذت میبرد از این مخاطب خدا قرار گرفته است ولذت میبرد از این بار مسئولیت بنابراین حقیقت این خلافت یک مسئولیت است یک بار امانت است لذا شهید صدر این هم در بحث نظریة اجتماعی به دقت این را توضیح دادند گفتند این خلافت یک سکة دو پهلو دو رویه است یک طرفش خلافت است یک طرفش امانت است یعنی هر خط این خلافت امانت داری است خب انسانی که امین خدا شد یا لذا ما در زیارت نامهها هم برای اولیاء خدا چه میخوانیم السلام علیکم یا اولیاء الله وخلفائه واحبائه السلام علیک یا امین الله فی ارضه وحجته علی عباده امانت دار خدا خب وقتی که کل انسانها امانت دار خدا شدند این امانت داری باید مشخص شود حدود و ثغورش وقلمروش و حتی مزد این امانتداری و تبعات این امانتداری و بازتاب این امانتداری مشخص میشود بنابراین در بحث نظری اجتماعی ان شاءالله مراجعه کنید به مجتمعنا در آن فصل آخر که النظریة الاجتماعیة آنجا مجموعهای از این نکات را من اشاره کردم با بیانات خود شهید صدر که این خلافت حقیقتش چیست ابعادش چیست قلمروش چیست و چه چیزی در این خلافت باید معنیدار و تعریف شود و بنابراین این خودش هستة آن نظام است یا در حقیقت روح آن نظامی است که دنبالش هستیم بنابراین شهید صدر با بیان لوازم این خلافت و مقتضیات این خلافت در حقیقت ترسیمی از خطوط کلی آن نظام کلی آن نظام اجتماعی را هم انجام دادهاند به همین خاطر عرض کردم ممکن است شهید صدر مستقیما کلمة نظام به کار نبرده باشد اما شهید صدر در اینجا در حقیقت به آن آنچه که ما در فهم نظام لازم داریم به طور کافی و وافی سخن راندهاند و قلمشان اینجا توانسته یک ترسیم بسیار بسیار خوبی از این بحث داشته باشند لذا چیزی بین نظریه ونظام یا نظریه با رویکرد به نظام در کلمات ایشان دیده میشود خب پس خلاصه حالا جمع بندی کنیم یک نظام اسلامی مبتنی بر عدالت زمانی این عدالت که یک اصل است در نظام اسلامی عدالتی که بر اساس اعتدال انسان و تکامل انسانی که ذو ابعاد است انسانی که ذو ابعاد است تکامل او محقق نمیشود مگر این که این انسان این انسان متعد بالابعاد به هر بعدی آنچه را که شایستة اوست بدهد نظامی موفق است که بتواند همة این ابعاد را در نظر بگیرد یک بعد نباشد نه مثل مارکسیسم نه مثل سوسیالیسم و مثل کاپوتالیسم به یک بعد توجه نکند به همة ابعاد توجه کند هیچ بعدی را ظلم نکند لا تَظلمون ولا تُظلمون ومن یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه ظلم به نفس نباید بکند نظامی که این از ظلم به نفس خود داری میکند این چنین نظامی نظامی است که اعتدال را به طور صحیح مراعات میکند اعتدال را که مراعات کرد آن عدالتی که لازم هست تحقق پیدا میکند هم عدالت اجتماعی عدالت فردی عدالت اجتماعی و این عدالت اجتماعی تحقق بخش لیقوم الناس بالقسط اگر مردم به قسطقیام کردند آن وقت تمام اهداف الهی برای انسان که تکامل انسان باشد تحقق پیدا میکند ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض باعتدال و به عدالت که رسیدند مؤمن و با تقوی میشوند به آن بعد قلبی خودشان حقش را ادا میکنند این بعد قلبی عاشق است میخواهد عشق پیدا کند به چه کسی تعلق پیدا میکند به آن حقیقت هستی به آن هستی مطلق تعلق پیدا میکند دوست دار و عاشق آن میشوند این حق قلب را شما ادا کردید یعنی ایمان شد آن نتیجة طبیعی یا فرآیند طبیعی دادن نیاز یعنی تأمین نیاز قلب آنطور که باید و شاید شد چه معرفت الله برای نیاز عقل و حب الله شد نیاز این قلب و براین اساس رفتار انسان شکل میگیرد و این درون انسان مدیریت برون انسان را میگیرد و معرفت و ایمان انسان مدیریت رفتار انسان را میگیرد بنابراین آن اصولی که آنجا گفتیم آنجا ترجمه شدند پس انسانی که به ایمان و تقوی تقوی هم تعریف کردیم تقوی یعنی خود نگهداری یعنی مدیریت رفتار اگر گفتیم تقوی مدیریت رفتار است این انسانی که با ایمان است مدیریت رفتار خودش را هم به دست میگیرد وقتی به دست گرفت ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا همة هستی همة این زمین و آسمان به ظرفیتهای لازم خودشان و در حد ممکن خودشان از دادههای خودشان به انسان دریغ نمیکنند خب آنچه که انسان میخواهد در یک نظام اصلح همین را میخواهد بنابراین قرآن آمده است و در حقیقت آن شاه راه کلی را بیان کرده است و این را در گرو خلافت انسان میداند یعنی اگر ما به این انسان این نگاه را نداشته باشیم این جایگاه به انسان داده نمیشد این انسان حق تصرف در این جهان در خودش حق تعامل با دیگران را نداشت زمانی این انسان میتواند با خودش با دیگران با خدا تعامل پیدا کند که مجاز باشد به این تعامل خدا اجازه داده است با او سخن بگوید انسان خدا به انسان اجازه داده است که با انسان دیگر داد و ستد داشته باشد ارتباط زناشویی داشته باشد ارتباط برادری داشته باشد ارتباط شریک بودن به او داده است و تمام انواع ارتباطاتی که حالا در بحث رسالت الحقوق آنجا تعریف شده و معنی شده است در حقیقت تبیین شده است بنابراین ما میبینیم که با پیوند زدن بین آن کلیات آن نظام اسلامی که عدالت گرایی باشد که آن عدالت گرایی در حقیقت آن شاقولی است که کل این مجموعه را به هم ربط میدهد اگر گفتیم که نظام اسلامی نظام قائم به قسط و عدل است لیقوم الناس بالقسط قیامی که مردم را به رسیدن به قسط یا مردم به قیام به قسط میرساند لیقوم الناس بالقسط یعنی نظام کاری میکند که مردم عهده دار مردم مدیر خودشان میشوند میتوانند جامعة خودشان را به گونهای اداره کنند که قسط و عدل محقق شود این معنای لیقوم الناس چون فاعل یوم خود مردم هستند پس اینجا جایگاه مردم در این نظام مشخص شده است یک مردم باید این کار را بکنند خب اگر مردم نه خودشان حق رهبری داشته باشند نه زیر چتر رهبری قابل قبول باشند چگونه میتوانند این کار را بکنند لذا در نظریة خلافت اسلام آمده است و این حق عام را به همة مردم داده است گفته خلیفة الله هستید و در میان این خلفا باز آمده گزینش کرده است را چون باید به گونهای این مقام و این جایگاه نقش ایفا کند که خطا نرود این جایگاه بتواند نقش درست خودش را ایفا کند اینجاست که به خلافت انسانهای ویژه که یک خلافت بالمعنی الاخص یا بحث ولایت یا بگوییم بحث امامت و نبوت که اینها لازم و ملزوم هستند مطرح میشود بنابراین اگر گفتیم نظام اسلامی نظام ولایت الهی است درست است نظام ولایت خلفای الهی است درست است نظام ولایت فقیه هست در زمان غیبت این هم درست است چرا چون همهاش اینها فروع ومصادیق یک اصل هستند وآن حاکمیت خدا و خلافت انسان برای خدا و مأمور شدن انسان از طرف خدا برای مدیریت خود اما با ساز و کارها و راهکارهای بسیار گوناگون و متعدد ولی آن شاقول اصلی شد خلافت انسان در این خلافت درکنارش شهادت و رقابت و نظارت انبیاء مطرح کردند که آن خلافت بالمعنی الاخص را معنی میکند یعنی انبیاء خلفائی هستند که شهیدند که ناظرند مثل مجلس شورایی که یک مجلس بالاتر از او و رفتار او نظارت میکند و بر تصمیمات او نظارت میکند و او را کنترل میکند و او را مورد حمایت قرار میدهد تا این که مبادا خطا کند خب اینجا خطاها به حد اقل میرسد بنابراین با وجود انبیای رقیب امامان رقیب و شهید در حقیقت این نظام خلافت تحقق پیدا میکند یعنی به گونهای این نظام خلافت طراحی شده است که به اهداف خودش برسد و تضمین شده است رسیدن به این اهداف این معنای عصمت انبیاء و امامان یا لازمة عصمت انبیاء و امامان چیزی جز تضمین تحقق اهداف و آرمانهای مطلوب نیست خب این نظام احسن شد دیگر که شما میبینید در او به گونهای این جایگاه برای انسان طراحی شده است که در این جایگاه انسان حرکتش و موفقیتش در این حرکت تضمین شده باشد با حفظ اختیار بدون حذف هیچ یک از عناصر اصلی تشکیل دهندة خود انسان که انسان به اختیار متقوم است و قائم به اختیار است در عین حفظ اختیار و در عین امکان انحراف این انحراف به حد اقل برسد واین خروج از مدار به حد اقل تنزل پیدا کند چون انسان باید با اختیار خودش حرکت کند تا به تکامل برسد تکامل انسان جبری وقصری امکان ندارد تحقق پیدا کند باید انسان با کمال اختیار وارادة خودش چیزی را کسب کند لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت انسان اگر چیزی را انجام داد بر خود یا برای خود وقتی انجام بدهد کسب کند آن وقت دارندة آن میشود صاحب آن میشود پس به کمال رسیدن توقف بر اختیار دارد وقتی اختیار آمد یعنی امکان بیرون رفتن از مدار خواهد بود برای این که این به حد اقل برسد همان خطوط کلی تصریح مفاهمی دادن الگو و رقیب و ناظر قرار دادن از بیرون با این سه اهرم کنترل میشود این انسا که از مدار انسان با اختیار انسان با شهوت انسان با غضب این انسان از مدار بیرون نرود با اختیار خودش اگر هم از مدار بیرون برود به حد اقل برسد این ضایعات و اما الکافرین کانوا بجهنم حطبا کافر که شد دیگر از مدار بیرون رفت این دیگر باید هیزم آتش باشد این دیگر به درد نمیخورد این ضایعات است ضایعات این انسانی که از مدار بیرون رفته است بنابراین اینجا تألیفی و توفیقی بین آن خطوط کلی مطرح شده در المدارس الاسلامیة با آنچه که در المدرسة القرآنیة به عنوان نظریة اجتماعی آمد با آثار مترتب بر این نظریة اجتماعی که خلافت الانسان و شهادت الانبیاء شد این نظام اسلامی یک ترسیم کاملی پیدا میکند که در چارچوب این نظام نظام سیاسی نظام اقتصادی نظام تربیتی نظام روابط اجتماعی داخلی خارجی و تمام نیازهای انسان تعریف میشود و جایگاه طبیعی خودشان را پیدا میکنند و به این ترتیب ما میتوانیم ادعا کنیم که شهید صدر یک ترسیم شفافی از کلیات نظام اسلامی مطرح کردند و با جمع بندی این سه مجموعه المدرسة الاسلامیة جلد یک المدرسة القرآنیة و الاسلام یقود الحیاة جلد چهارم جزء چهارم این سه مجموعه در کنار هم یک منظومهای از آن نحوة ترسیم نحوة ارتباط انسان با خدا انسان با خود انسان با دیگران انسان با طبیعت اینها را میتوانیم از این سه مجموعه به دست بیاوریم و یک چارچوبی برای نظام اجتماعی اسلامی ما تعریف کنیم و به این ترتیب سؤالهای اصلی وفرعی مطرح در نظام اجتماعی که عبارت بود از نظام یعنی چگونگی تحقق نظام خلافت یعنی چگونگی تحقق خلافت این خلافت چگونه محقق میشود با حفظ اختیار با التزام به ارزشها و با قرار دادن مجموعهای از اهرامهایی که مسیر و حرکت انسان را از درون کنترل کند و از بیرون ویرایش کند این مجموعه فقط با داشتن مقامی و جایگاهی به نام خلافت الهی تحقق پذیر خواهد بود و ظرفیتهای انسان را در حد ممکن میتواند به فعلیت برساند و این ظرفیها را آن آخرین حد خودشان برساند بنابراین اگر گفتیم نظام ولایت فقیه اگر گفتیم ولایت معصوم بر امت اگر گفتیم ولایت پیامبر اینها دیگر در چارچوب آن نظام خلافت الهی هستند پس جایگاه مردم هم مشخص شد رابطة مردم نقش مردم همین که اشاره کردم لیقوم الناس بالقسط لذا میبیند پیامبر صلی الله علیه وآله در مکه وقتی میخواهد برود به مدینه بیعت میگیرد از اهل مدینه در جنگها بیعت میگیرد در صلحها بیعت میگیرد در تمام زمینهها مردم را سهیم میکند یعنی مردم سالاری که گفته میشود این یک اصل نهادینه شدهای دارد در قرآن کریم که حالا به دلیل این که بعضیها از این جایگاه دارند غفلت میکنند و یا جلب توجهشان نکرده است مثلا در بحث امامت و نبوت چون بحث بر نقش و جایگاه مردم نبوده است لذا متکلمین این بحث را نیاوردند مطرح نکردند اما حالا که بناست ما جایگاه و نقش مردم را در یک نظام اجتماعی و در یک نظام سیاسی تعریف کنیم باید خود شریعت خود قرآن کریم این جایگاه را تعین کرده باشدبا نظریة خلافتی که شهیدصدر از قرآن به دست آوردند جایگاه ویژهای وخاصی برای مردم قائل شده است اما چگونه این رابطه باید تنظیم شود خب اینجا گفتیم مجموعهای از ضوابط وآن ارزشهایی هستند که اینجا حکومت میکند ان الله یأمر بالعدل والاحسان وایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون بنابراین ما درب اینجا میتوانیم ادعا کنیم که شهید صدر به نظام اجتماعی هم بدون این که این کلمه را و بدون این که بیاید در یک کتاب مستقلی بحث این نظام را مطرح کند اما مطرح کرده است و کلمة الاسلام یقود الحیاة هم در حقیقت ناظر به همین است یعنی هم شاهد دیگر است که ایشان در صد طراحی نظام اسلامی حالا این یک نظام کلان که از درون همین بحثهایشان در میآید و خرده نظامها نظام سیاسی نظام اقتصادی آنها را ایشان صریحتر و رساتر چون آنجا بیشتر جای اختلال وجای سوء استفاده و جای خلاصه بهرهبرداری منفی کلیاتی ما ممکن است مطرح کنیم دربارة عدالت اما چگونه این عدالت را ترسیم کنیم در نظام سیاسی یا در نظام اقتصادی اینجاست که ایشان آمده و به این مصادیق بیشتر پرداخته است تا این که در حقیقت نظام را به حالت اجرایی در بیاورد و نزدیکتر اجرا کند تا این که بخواهد کلیاتی در آن کلان نظام مطرح کند لذا این هم میتواند وجهی باشد برای این که ایشان اهتمامش به خرده نظامها به این خاطر بوده است که آنها مورد نیاز فوری فوتی بودند یک و زمینهها و بسترهای اینها را ایشان در هم این سه کتاب المدرسة الاسلامیة والمدرسة القرآنیة و خلافت الانسان و شهادة الانبیاء بیان کرده است امیدواریم خداوند متعال توفیق بدهد که این بحث را تکمیل کنیم و ادامه بدهیم تا این که ببینیم با شهید صدر تا کجا میتوانیم پیش برویم و چقدر از این نیازهای ما را در بحث فقه اجتماعی تأمین میکند والحمدلله رب العالمین وصلی الله سیدنا محمد وآله والطاهرین.