استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
92/02/04
بسم الله الرحمن الرحيم
4/2/92
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
در بحث نظام اجتماعی وارد طرح خودمان شدیم که این طرح عرض کردیم در مجلة رسالة الثقلین در هفده هجده سال پیش اینجا چاپ شده است و حالا با دقت بیشتر و ویرایش عرضه میشود خدمت شما در اینجا ما در هر نظامی چند رکنی را باید دنبال میکردیم رکن اول آن اهدافی که این نظام باید دنبال میکرد تا بتواند نظام بدون هدف امکان ندارد دو ارزشها و اصولی که آن نظام بر آن استوار است ارزشهای اخلاقی که قرآن بر اساس آنها استوار است چه هستند این دو بر این اساس مجموعهای از دیدگاهها و مفاهیمی که مبنای وزیر بنای این نظام قرار میگیرند بر زمینة اهداف خلاصه کردیم که ان الی ربک المنتهی لقاء الله و رسیدن به خدا هدف نهایی این نظام است به عبارت دیگر تربیت انسان تربیتی است که در این تربیت تکامل انسان در رسیدن به خدا تبلور پیدا کند و بر این اساس ارزشهایی که میتواند انسان را به اینجا برساند و باید در وجود انسان نهادینه شوند و این نظام هم آن ارزشها را اصل و خطوط کلی خودش قرار میدهد اینها مثل توحید که به عنوان یک رکن از ارکان نظام معرفیش کردیم یعنی خدا گرایی در و یکتا پرستی تا این که منبع تشریعی منحصر در خدا باشد و تمام تشریعات و قوانین از آن مسیر از مسیر الهی به انسان برسد چدا حالا این فلسفهای دارد و علتی دارد یعنی حصر الوهیت در خدا حصر حاکمیت در خدا و به طبع حصر طاعت و بندگی برای خدا چرا چون راهی که انسان را به کمال میرساند همین راه است وان اعبدونی هذا صراط مستقیم یعنی خط کلی حاکم بر این نظام خط عبودیت خداست این بالاترین ارزش است که توضیح دادیم قبلا که این عبادت خدا و عبودیت برای خدا در تقوای الهی هم معنی شده است و ترجمه شده و تقوی چه نقشی و چه ارتباطی با عبادت دارد حافظ و نگهبان و پاسدار تحقق و استمرار خط عبادت است بنابراین وقتی میگوییم که ان اکرمکم عند الله اتقاکم به عنوان یک ارزش این تقوی به لحاظ این که آن عبادت را پاسداری میکند و عبادت تحقق بخش تکامل انسان است یعنی نظام تربیتی نظامی است که بر اساس عبادت انسان برای خدا پایه گذاری میشود و باید پایه گذاری شده باشد انسانی که عبد خداست و عابد خدا این انسان به خدا به آن کمال میرسد و انسان عابد غیر خدا به غیر خدا میرسد انسان عابد خدا چه بسا به خدا برسد یا قطعا به خدا میرسد به جهتی که همة مقدمات و اجزاء علت اینجا فراهم بشود به همین خاطر اینجا تأکید اسلام بر چه بر توحید لا اله الا الله شهد الله انه لا اله الا هو تا این که وقتی شما حصر کردید عبودیت را الوهیت و عبودیت را در خدا مسیر را مشخص کردید دیگر از بیراهه رفتن و از ورود شوائب و آفات به درون این راه شما این راه را حمایت کردید و حفظ کردید بنابراین توحید شد رکن اول و اولین خاستگاه نظام اجتماعی اسلامی این است که یک نظامی است توحیدی یعنی مبتنی بر توحید بر یگانگی خدا یعنی ایمان به وجود خدا و ایمان به یکتایی خدا و ترتیب اثر در این یکتایی بر کل ابعاد زندگی یعنی در برنامه ریزی و قانونگذاری ما به این توحید بسنده میکنیم و متعهد میشویم و در عمل هم و در تطبیق و تنفیذ این قوانین هم باید این اخلاص در طاعت باشد یعنی تا این که مبنی وبنا به هم هماهنگ باشند لذا هم توحید در الوهیت و حاکمیت و در اینجا مطرح هست هم توحید در طاعت وبندگی انسان برای خدا خب این یک اصل بود یا یک رکن بود ویک ارزش هم میتواند باشد یعنی یک ارزش زیر بنایی چرا چون همه چیز به خدا برمیگیردد همة جهان به خدا برمیگردد همة کمالات به او برمیگردد پس محور بودن خدا و توحید گرا بودن یک اصل اجتناب ناپذیر است لهذا در آیة قرآن فرمود که ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء خدا گذشت نمیکند از شرک چون شرک در حقیقت از موضوع خارج شدن از جاده بیرون رفتن است سالمة به انتفاع موضوع میشود وجود انسان یعنی انسانی که آمده که به خدا برسد اجازه بدهیم در مسیری قرار بگیرد که آفتها او را از بین ببرد نمیکنیم این کار را هیچ عاقلی این کار را نمیکند شما یک انسانی که الآن باید مثلا مریض است باید او را از بیماریها و آفتها حفظش کنید و نگهش دارید در یک جایی قرارش میدهید که پر از آفت است هر دارویی که بگویید یک مرض او را معالجه میکنید صد مرض دیگر به او هجوم میآورد کی این انسان میتواند به سلامت از این مخمصه بیرون بیاید شرک این چنین است تعبیر قرآن از شرک والذین کفروا اعمالهم کسراب چون تکامل انسان به عمل است به رفتار است ان لیس للانسان الا ماسعی خب هر چه شما سعی کنید و هر چه از عمل صالح انباشته کنید وقدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءا منثورا همه را ما از بین بردیم چرا چون مثلا انسان غیر متوجه میآید عمل صالح انجام میدهد بعد میآید منت میگذارد قل لا تمنوا علی اسلامکم منت بر من نگذارید هبط عمل میکنید چرا فمن یکفر بالایمان فقد هبط عمله کسی که کافر شود تمام اعمال صالحش هبط میشود یا فرمود کرماد اشتدت به الریح کافرین اعمالشان مثل یک گردبادی که میآید و خاکسترها را پخش میکند یعنی این عمل بدون اخلاص بدون توحید خاکستری بیش نیست تازه آن خاکستر هم وجود ندارد از بین رفته است این چنین اعمال انسان هبط میشود ان الله لا یغفر ان یشرک به ویغفر ما دون ذلک من یشاء کسی که به شرک منتهی نشود امید این هست که ترمیم شود و بازیافت شود و به آن کمال مطلوب در آن مسیر قرار بگیرد اما کسی که به شرک منتهی شد و آن زیر بنایش و پایهاش شرک بود یعنی غیر خدا را در کنار خدا یا شک یا شاک در وحدانیت خدا باشد یا برای خدا شریکی قائل باشد از توحید فاصله بگیرد کسی که از توحید فاصله میگیرد تمام اعمال او هبط میشود و هیچ عملی ثمر نمیدهد به قول معروف آب در هاون کوفتن میشود خب با چنین نگاهی به توحید و بازدهی توحید در رفتار انسان از لحاظ تکامل بخشیدن معلوم میشود که این اصل اجتناب ناپذیر است و نمیتوانیم ما ادعا کنیم قانون اسلامی است اما از توحید و روح توحید دور باشد و روح توحید در او حضور نداشته باشد در هر کاری این توحید حضور قوی داشته باشد در هر رفتاری در هر قانونی خلاصه این طور نباشیم که ما از لحاظ اعتقادی موحد باشیم در قانونگذاری و در رفتارمان ماتاریالیست باشیم و این امکانش هست یعنی انسان زیر بنا را قرار کرده است در بنا به دون اصول صحیح بنا را بسازد یک کسی گفت من برای چه پول مهندس و معمار بدهم خودم معماری میکنم و کار را پیش برد تا به آخر رسید وقتی که همه چیز تمام شد تازه متوجه شد برای پشت بام پله نگذاشته است جا نگذاشته اصلا در ذهنش نبوده که نیازی به پشت بام یا طبقه بالا چگونه باید برود آخرش یک نردبان تختهای را گذاشت و خانهاش را خراب کرد دکور خانهاش خراب شد خب کامل را نقشة کامل را ندیدن و از تخصص دور شدن افتش این است که انسان جزیرهای به مسائل نگاه میکند و مقطعی و موضعی و بعد ممکن است تیشه به ریشة کار خودش بگذارد در اعتقاد موحد است اما در آثار مترتب در آن اعتقاد آنجا از خدا میبرد و قطع میشود و ماتریالیستی فکر میکند یکی از آفتهای علوم انسانی ما هم همین است خب این اصل اول و رکن اول بود که عرض کردیم تمام ارزشهای دیگر یعنی بحث عبادت به این برمیگردد بحث تقوی به همین اصل برمیگردد زیر بنای این ارزشها همین اصل توحید است لذا به عنوان یک رکن مطرح شده است در نظام اجتماعی اولین رکن و اساسی ترین رکن نظام اجتماعی توحید است با این که توحید یک اصل اعتقادی است ظاهرا ولی این توحید که اصل اعتقادی است در همة ابعاد وجودی انسان باید این توحید داشته باشد تا انسان را به آن خدا که سر منزل مقصود است برساند وگرنه مثل سیمی که وسط راه قطع میشود وقتی که قطع بشود دیگر انرژی نمیتواند به آن موردی که لازم است و نیاز است برسد ما هم وسط راه اگر اعتقاد موحدیم که در عواطف واحساسات از توحید میبریم یا در رفتار از توحید میبریم یا در حین رفتار در حین عمل نماز را با اخلاص با توحید شروع میکنیم وسط راه شیطان میآید شما را میدزدد از این نماز خب این نماز به آخر کار ما را نمیرساند به آخر خط نمیرساند چون قطع ارتباط شده است به همین خاطر این تعبیر را ما داشتیم التوحید الذی یمثل وحدة السیادة لله سبحانه وتعالی سیادت حاکمیت فقط از آن خداست توحید این را میگوید سیادت و حاکمیت و الوهیت و مرجعیت از آن خداست والذی منه یستمد النظام شرعیته و حقانیته از توحید است که نظام اجتماعی هم مشروعیت خودش را به دست میآورد و هم حقانیت و حق بودنش را از این حق که خدا باشد میگیرد وهو الذی یسری فی جمیع عروق النظام در تمام شاه راههای یا شاه رگهای این نظام این توحید باید سریان و جریان و حضور داشته باشد ویهیمن علی جمیع الاحکام و التشریعات و بر همة احکام و قوانین کلی و جزئی باید این روح توحید و اصل توحید حاکمیت داشته باشد به عبارتی دیگر یعنی قوانین طوری باشند که دوباره ما را به خدا برگرداند به خدا وصل کند از خداست و ما را به خدا وصل میکند و ربط میدهد والیه تعود جمیع الارکان الاخری بقیة ارکانی را هم که خواهیم گفت به همین توحید برمیگردد یعنی این ارکان این طور نیستند که همه در یک رتبه هستند یک اصل الاصول و رکن الارکان داریم و بعد ارکان دیگری که مترتب بر این رکن هستند اما بر این نظام جنبة رکنیت دارند و تتواشج معه و تتناسق علی اساسه بر اساس توحید اینها با هم هماهنگ میشوند و مرتبط میشوند فهو الروح الساریه فی کل اصل و فرع پس روحی که بر این نظام حاکم باشد همان روح توحید است اصل دوم رکن دوم گفتیم خلافت انسان انسان از طرف خدا خلیفة الله باشد خلیفة او در زمین بر خودش انسان خلیفة الله باشد بر خودش و این بحث بسیار مهمی است یعنی این نگاه و این دیدگاه قبول خلافت مسئول پذیرش مسئولیت خلافت جانشینی و قائم مقامی انسان برای خداست یعنی انسان به نام خدا با نام خدا و با این جانشینی از طرف خدا بر خودش حاکمیت پیدا میکند به عبارت دیگر دو حس را از هم جدا میکند اینجا حیث خلیفه بودن انسان برای خدا به لحاظ این که من نمایندة خدا هستم و این موقعیت ویژه را خدا به من داده است بر ذات خودم بر نفس خودم بر هوای نفس خودم من حکومت میکنم این امکانش هست یا نه یعنی انسان دو حیث دارد مثل امام معصوم امام معصوم برای خودش هم بر نفس خودش هم امام است اجازه نمیدهد که نفس خودش هر طوری هر چه بخواهد عمل کند و دنبال کند به تعبیر خود پیامبر فرمود که هر کسی شیطانی دارد منم شیطانی دارم ولی در اسارت من است من مهارش کردم انسان معصوم هوای نفس خودش را مهار میکند پس خودش را مدیریت میکند در نظام اجتماعی اسلام ما خلیفة الله داریم تا این نظام اجتماعی شکل بگیرد یعنی قوام نظام اجتماعی منشأش خداست بعد حضور انسان حاکم بر خود و دیگران در زمین که مسئولیت و امانت خلافت را به عهده گرفته است و تکریم شده با این خلافت و حالا این انسان باید امور جامعه را مدیریت کند اصل سوم این شد و رکن سوم این شد که این انسان انسانی که بخواهد مدیریت کند در اصل باید انسان معصومی باشد از خطا و از گناه الانسان المعصوم معصوم از چه معصوم از انحراف از انحراف به دور باشد این حلقة وصل مطمئنی است بین خدا و بین بندگان او حالا پیامبر ممکن است باشد ممکن است امام ولی خدا باشد با دریافت وحی الهی دریافت قانون از خدا در دریافت وحی معصوم است در تبلیغ این وحی معصوم است در عمل به این مفاد این قانون الهی هم معصوم است چرا چون این انسان باید مسئولیت تربیت جامعة انسانی را بر اساس این نظام اجتماعی به عهده بگیرد لذا میگوییم در همة مراحل ما چک تضمینی داریم در تلقی وحی معصوم است پس هیچ انحرافی در این در کانال ارتباطی بین منبع وحیانی و بین این شخصی که به او وحی میشود که پیامبر باشد یا امامی که مبلغ از طرف پیامبر باشد آن هم امام معصوم است در فهمش معصوم است در تبلیغش به دیگران تبلیغ احکام به دیگران معصوم است و در پیاده کردن آن احکام که امام معصوم مجری هم هست پیامبر مجری هم هست بدین ترتیب در تمام مراحل ما ضمانت اجرایی داریم ضمانت ترقی ضمانت تبلیغ ضمانت اجرایی خب وقتی که همة این مسیر پاکسازی شده باشد و تضمینی شده باشد رسیدن انسانها به آن اهداف ترسیم شده امری ممکن معقول و شدنی خواهد بود میماند فقط اختیار و ارادة خود انسان انتخاب خود انسان است که اگر انتخاب کند این مسیر را به نتیجه میرسد اگر هم بنا باشد که نسبت به این نظام اجتماعی افرادی بیایند شیاطینی بیایند دستکاری کنند یا بخواهند دگرگونی ایجاد کنند امام معصوم یا پیامبر معصوم وظیفة دفاع و پاسداری دارد بر فرض این که حضور دارد در تمام مراحل تکامل جامعة بشری در تمام زمانها به مبنای قرآنی اهل بیتی انما انت منذر ولکل قوم هاد هیچ عصری از عصور خالی از امام معصوم از انسان معصوم نیست حالا پیغمبر ممکن است باشد ممکن است امامی که پیغمبر نباشد بنابراین جامعة بشری جامعة انسانی از رهبری معصوم همیشه برخوردار است حتی در عصر غیبت حتی در عصر غیبت امام معصوم امام معصوم حضور دارد غائب از دیدههاست اما حضور جدی دارد در جامعه و بدون این که دیگران او را بشناسند و او را وجود او را در خطر و خاطره بیاندازند او میتواند وظائف و مسئولیتهای خودش را به نحو احسن با حضور در جامعه حضور غیر مرئی اگر این تعبیر درست باشد برای ما مرئی نیست بعضیها میگویند مفرد مذکر حاضر یا مفرد مذکر غائب غایب نیست حاضر است او حاضر است و ما غایبیم خب این سه رکن رکن چهارم این نظام این که انسان آزادی دارد آزادی یک قلمرو آزادی انسان در این نظام محاسبه شده است به گونهای محاسبه شده است که انسان به کمال برسد از طرفی انسان باید خودش انتخاب و تصمیم گیرنده و انتخاب کننده باشد لیس للانسان الا ما سعی از طرفی هم نمیشود او را رها کرد به گونهای که هر چه دلش بخواهد و در هر مسیر غلطی شیطان و شیاطین بخواهند او را ببرند او برود به همین خاطر اینجا یک سری از سنتهای الهی میآیند و در حقیقت انسان را کنترل میکنند و این ازادی انسان در چارچوب این کنترل سنتهاست یعنی یک سنتهای ما فوقی هست مافوق اراده و خواست انسان و انسان در چارچوب این سنتها اختیار و آزادی دارد فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر اما کافر اینطور نیست که آزاد و آزاد مطلق است هر چه دلش بخواهد میتواند همه چیز جهان را و قوانین جهان را به هم بریزد نمیتواند این کار را بکند آزادی که میگوییم یعنی انسان آزادی انتخاب دارد انسان میتواند نماز بخواند میتواند نخواند اما معنای این حرف این نیست که یعنی نخواند میگویند شما از لحاظ تشریعی ملزم هستید به نماز شما باید این نماز را سرلوحة کار خودت قرار دهی اما اگر نخواندی اینطور نیست که بگوییم ما شما را از نان و آب محروم میکنیم اگر کافر شدید حق حیاتت ممکن شارع محدودش کند بگوید شما در یک چارچوب مشخصی شما میتوانید آزاد باشید مسیحی میخواهد بماند یهودی بماند در دولت اسلامی میگویند باشد شما صد در صد به توحید و به قانون نسخة آخر قانون الهی که اسلام باشد عمل نمیخواهد بکنید اهل ذمه هستی آزادی بمان در دین خودت اما یک سری از حقوق شهروندی به تو تعلق پیدا میکند نه همة حقوق همة حقوقی که مسلمانان دارند به تو داده نمیشود برخی از حقوق به تو داده میشود و هکذا اگر کسی نه تظاهر به اسلام بکند نمازش را بین خود و خدا نخواند کسی هم متوجه نشود خودش ضرر کرده است ممکن است اینجا کسی مزاحمش نشود البته حالا بماند آن بحثهای تارک الصلاة منکر صلاة آنها احکام خوانش را دارند یعنی یکی نیستند یکی نماز نمیخواند اما منکر وجوبش نیست از بی ارادگی نماز نمیخواند نه منکر وجوب نماز است بعد آن وارد یک حوزة دیگری میشود چون این اگر تبلیغ انکار ضروریات دین مثلا در سر لوحة کارش قرار شده یعنی تبلیغ منفی و ضد دین حرکت کردن خب آن عناوین دیگری اینجا پیدا میکند و بحث ارتداد و آثار مترتب بر ارتداد میتواند از همینجا نشأت بگیرد که آن یک کار تخریبی را شروع کرده است بر ضد اصول اولیه مثل کسی که مثلا قانون اساسی را زیر سؤال و زیر پا قرار میدهد و خرق قوانین میکند و همه چیز را میخواهد به هم بریزد خب حالا ما در صدد جزئیات نیستیم کلیت کار را میخواهیم بگوییم در این نظام اجتماعی هویت یا آزادی وجود دارد اما این ازادی محدود است به حدودی تشریعی و حدودی تکوینی یعنی بعضی از مرزها قوانین و سنتهایی که اشاره کردیم این قوانین محدودیت تکوینی به وجود میآورد و بعضی از قوانین که تشریعات هستند وجوب نماز وجوب زکات وجوب جهاد وجوب امر به معروف این محدودیت تشریعی برای انسان به وجود میآورد به این معنی اگر انسان بخواهد تخلف کند تخلف میکند و معصیت کار حساب میشود جریمه میپردازد در دنیا و در آخرت به تعبیر عباس عموی پیغمبر وقتی که به خلیفة اول جواب داد آن گفت که خدا به مسمانها آزادی داده است که انتخاب کنند و حق انتخاب دارند گفت بله خدا به انسانها به مسلمانها به آدمها آزادی داده است که حق را انتخاب کنند آنها را آزاد گذاشت تا حق را نه این که باطل انتخاب بگویی من حق انتخاب دارم پس باطل را انتخاب میکنم پس باطل میتواند یک قانون بشود چون من انتخابش کردم این مغالطه است حق انتخاب دارد حق انتخاب و مطلوبیت انتخاب حق را دارد به زور نمیگویند این حق را امضاء کن میگویند با اختیار این حق را بشناس و امضاء کن و به او عمل کن و اگر عمل نکردی ممکن است حالا بعضی از زمینهها اثر وضعی داشته باشد تخلف از آن وظیفه آثار اجتماعی و تربیتی منفی داشته باشد که روی دیگران هم دارد آثار منفی میگذارد یک جور با او برخورد میشود ممکن است هم نه یک اثر وضعی جزئی و فردی داشته باشد تا لطمهای به دیگران وارد نکند فقط به خودش لطمه وارد میکند اینجاست که حق الناس وحق النفس وحق خدا مطرح میشود چه حقوقی را دارد پایمال میکند از این تخلف از این مسیر و این قانون لذا در راویات آمده است که خدا از حق الناس نمیگذرد ممکن است از حق خودش بگذرد وببخشد این هم اصل چهارم ورکن چهارم رکن پنجم این نظام اجتماعی مساوات در برابر خدا و در برابر قانون همة مردم بزرگ وکوچک بالغ و غیر بالغ زن و مرد در برابر خدا در برابر قانون الهی مساوی هستند و هیچ کس بر هیچ کس دیگر حق تقدم ندارد و خدا همه را به یک دید و به یک چشم نگاه میکند چون رابطة نسبت خدا با بندگانش یکسان است همه عبد او هستند الخلق عیال الله و قرب له خدا قرب واقعی حاصل نمیشود مگر به اندازة ارتباط و نزدیک شدن به این خدا که این هم ارتباط در چند حوزة اعتقادی عاطفی رفتاری قابل سنجش خواهد بود یعنی درجة اعتقاد ما به خدا درجة وابستگی و تعلق قلبی ما به خدا درجة ایمان و درجة انقیاد و اطاعت ما برای خداست لذا به اندازة اخلاص و به اندازة تقوی این قرب به خدا معنی پیدا میکند بلکه با آن تعبیری که داشتیم اصلا قرب واقعی به خدا حاصل نمیشود مگر به مقدار تعمیق این ارتباط یعنی هر چه این ارتباط عمیقتر باشد اعتقادا عاطفتا سلوکا و رفتارا به اندازة عمق این ارتباط به همان اندازه انسان قرب پیدا میکند اصلا این یک سنت است یک قانون است در نظام الهی است پس امام و مأموم حاکم و محکوم همهشان در برابر قانون خدا یکی هستند و قاعدة ان اکرمکم عند الله اتقاکم قاعدة اصلی زیرین و زیر بنایی خواهد بود والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.