استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
92/01/21
بسم الله الرحمن الرحيم
21/1/92
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث ما در منظومة تکالیف یا وظائف یا قوانینی که برای جامعة انسانی جامعة اسلامی در سورههای مکی قرآن مطرح شدهاند به اینجا رسیدیم که سورة مؤمنون را بعد از سورة انبیاء مورد مطالعه قرار دادیم و به دست آوردیم که قرآن کریم در این سوره روی چند اصل مهم تأکید کرده است و سعی کرده به گونههای مختلف این چند اصل را نهادینه کند در وجود ما با استفاده از تجربیات انبیاء و امتهای گذشته اولین بحث و اولین اصل که اصل فراگیر بود و همة اصول را تحت پوشش قرار میداد اصل نفی ظلم و عدالت محوری و عدالت گرایی بود که عرض کردیم که این اصل حاکم بر همة اصول و سراسر سوره از صد تا ذیل همه دور این محور میچرخد در ضمن این که این محور را دارد تثبیت میکند و نهادینه میکند میفرماید که خب دو سه اصل در اینجا هم شما باید در نظر بگیرید که تکالیف الهی بر چه اساس یعنی حکمت و فلسفة انتخاب این تکالیف بر اساس چند سنت الهی است یک سنت این است که خلاصة هر امتی و هر جامعهای عجلی دارد و بالاخره یک روز آخری دارد به تعبیر بعضیها تاریخ مصرفش تمام میشود یعنی آغازی دارد و فرجامی دارد این یک سنت یک سنت این است که بر اساس سنتهای الهی با این امتها برخورد میشود امتهایی که زیر بار ظلم میروند به خودشان و به دیگران ظلم میکنند و از عدالت گریزان هستند اینها هستند که نابود میشوند هم در دنیا و هم خاصه در آخرت خب این هم یک سنت یکی از سنتها این است که بین نظام تکوین ونظام تشریع هماهنگی کامل هست از کجا این را فهمیدیم از مجموعة اوصافی که برای مؤمنین فرمود بعد فرمود که لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین انسان ترکیباتش اجزائش ابعادش و اقتضائاتش چیست متناسب با این اقتضائات این انسان مورد توجه خدا قرار میگیرد و برای او تکلیف داده میشود لذا به طور صریح هم این معنی را که از آنجا ما استنباط کردیم از تسلسل آیات که یعنی رفت به سراغ انسان و نعمتهایی که به انسان داده شده است و بعد فرمود خب حالا انبیاء را ما فرستادیم و خواستههایی داریم از مردم بعد اینجا به طور صریح فرمود ولا نکلف نفسا الا وسعها اصل بر این است ما به اندازة ظرفیت و توان مردم کلفت وتکلیف و قانون میفرستیم بنابراین هم ماظلم نکردیم در این تکالیف چیزی بر انسان تحمیل نشده است و هم انسان قادر و تواناست که این تکالیف را انجام دهد و کسی حق ندارد سر باز بزند و بگوید این تکلیف ما لا یطاق است برای من اصل تکالیف این است البته اضافه بر این بعدا در سورههای شاید باز مکی و خصوصا مدنی باز حالتهای اضطرار باز برایش یک تکلیف فوق العاده گذاشته الا ماضطررتم یعنی قاعدة ثانوی آمده اگر بر فرض انسان در یک مورد خاصی اضطرار پیدا کرد باز آنجا تکلیف همین تکلیفی که در حد وسع اوست از او برداشته میشود وهمین قاعد عمل میشود که ما به اندازة وسعش الآن در این شرائط من نمیتوانم نماز کامل و با رکوع وسجود بخوانم میگوید نماز با اشاره بخوان در اینجا در حقیقت ما از همین اصل داریم پیروی میکنیم و این اصل را عملی کرده است یعنی شارع مقدس ابزاری داده است که در جاهایی که نیاز به جراحی دارد تکالیف متعارف ومعمولی قابل اجرا نباشد به دلائلی یا به خاطر شرائط خاص در آنجا هم آن تکلیف سبک میشود مثل نماز که لا تسقط بحال حالا ممکن است بعضی از تکالف هم ساقط شود ولی تکلیف اگر ساقط نشد سبک میشود این تکلیف چون لا نکلف نفسا الا وسعها این شد یک ضابطه و یک قاعده در نظام اجتماعی همانطور که یک ضابطه در کل نظام تکلیف الهی برای انسان است بعد عرض کردیم که این سوره ما را به اینجا رساند که کل نظام خلقت وآفرینش ونظام تشریع تابع حق است آنچه که حق است آنچه که سزاوار است آنچه که باید باشد این هم یک اصل این اصولی است که بر نظام تکوین وتشریع حاکم است یعنی شما لایههای زیرین این نظام را هم دارید از قرآن میفهمید و امکان ندارد پیامبران به حق میآیند و کثر مردم حق را دوست ندارند کاره هستند بر فرض محال اگر حق بخواهد از هواهای آنها پیروی کند آسمان و زمین به هم میریزد فاسد میشود و حالا از خلاصه نعمتهایی که خدا برای اینها داده است هم سخن گفت بعد فرمود این صراط مستقیم است وانک لتدعوهم الا صراط مستقیم اینی که داریم میگوییم این همین راهی است که و مسیری است که باید طی بشود یعنی صراط مستقیم یعنی راهی که باید طی شود راهی که باید طی شود همین است یعنی نظامی که شما باید در جامعة بشری بر آن نظام عمل کنید حرکت کنید سیر کنید تکامل پیدا کنید همین اصولی است و همین قواعدی است که در اینجا برای شما بیان کردیم خب بعد میفرماید ما سعی میکنیم مردم را تربیت کنیم یعنی اضافه بر همة اینها یعنی منطق وحق اینجا اصل است و پیروی میشود و ما در شرائط خاصی گاهی مردم را در فشار قرار میدهیم و این فشار را گاهی کم میکنیم دوباره فشار میآوریم تا این که اینها از خواب غفلت بیدار شوند و متأسفانه بعضی وقتها یا خیلی وقتها همین که ما کمی به آنها سخت نگرفتیم و زمینه به آنها دادیم تا اینکه احساس راحتی ازادی کنند دوباره برمیگردند به طغیانشان یعنی به جای این که بیدار شوند و بیدار باش برایشان شود و شکر نعمت کنند دوباره از این نعمتهای پی در پی بهره برداری بدی میکنند سوء استفاده میکنند و در طغیانشان بیشتر لجاجت میکنند به عبارت دیگر در آیات شاید سورة فجر آمده است و آیاتی دیگر که انسان به جای این که وقتی خدا به او نعمت داد شکر کند کثرت نعمت را دلیل بر استحقاق ودلیل بر این که برتر است ودلیل بر سلامت مسیر خودش قرار میدهد یعنی خدا هر چه نعمت بیشتر میدهد گویا خدا بیشتر انسان را قبول کرده است یعنی انسان ظاهر بین میشود از امداد از امداد الهی طغیان میکند یعنی وقتی که خدا دارد نعمت را فراوان میکند این فراوانی نعمت گاهی عامل عذاب و نقمت است چرا چون انسان را بر سقوط بیشتر کمک میکند به تعبیر بعضی از مفسرین خداوند اگر با عسر و با مشکلات انسان را امتحان وآزمایش کند خیلی بهتر است تا انسان را با دادن و نعمتهای فراوان آزمایش کند چرا چون امتحان با نعمتهای فراوان سریعا انسان را به غفلت میکشاند وانسان در دام این نعمت فراوان گرفتار میشود خیال میکند که مورد لطف خداست در حالی که خدا به جباران نعمت زیاد میدهد که زودتر آنها را در منجلاب بد بختی غوطه ور کند واین مکر الهی است مکر الهی به این است که خدا قانون دارد با این قانون خیال میکنند که پیش خدا ارجی وجایگاهی دارد به دلیل نعمت فراوان در حالی که نعمت فراوان مسئولیت فراوان میآورد و مسئولیت فراوان وقتی مسئولیت بیشتر شد حساب وکتاب سخت تر میشود لا نکلف نفسا الا وسعها به اندازة توان ما بیشتر دادیم بیشتر نعمت دادیم بیشتر امکانات دادیم بیشتر انتظار داریم انتظارات بیشتر است اما کار ما در همان حد حد اقلی یا کمتر از حد اقل است اینجاست که ما کم میآوریم در این موارد به همین خاطر میفرماید ولو رحمناهم وکشفنا ما بهم من ضر للجو فی طغیانهم یعمهون از بدبختیهای اینهاست که لجاجت میکنند در طغیان خودشان و همینطور غوطه ور میمانند ولقد اخذناهم بالعذاب ما تعمد داشتیم ما لطف کردیم آمدیم به اینها فشار وارد کردیم عذابی بر اینها وارد کردیم که اینها هشدار و بیدار شوند فما استکانوا لربهم ولا یتضرعون اصلا گوش فرا نداند وتضرع نکردند حتی اذا فتحنا علیهم بابا ذو عذاب شدید اذا هم فیه مبلسون تا کار به جایی میرسد و رسید که دیگر ما باید بدترین عذابها و شدیدترین عذابها را برای آنها بیاوریم نتیجة اعمالشان ودیگر هیچ راه برگشتی وجود ندارد برای شما بعد میفرماید وهو الذی انشأ لکم السمع والابصار والافئدة قلیلا ما تشکرون ما این همه امکاناتی که دادیم چشم و گوش و قلب بصیر و چشم بینا و گوش شنوا دادیم برای چه مسئولیت دارد در آیة دیگر صریحا فرموده است کان عنه مسئولا ما این نعمتها را ما شما را به وجود آوردیم واین امکانات فراگیری تعلم و به حق رسیدن را به شما دادیم چرا خیلی کم سپاس میگذارید یعنی چرا حق این نعمت را ادا نمیکنید بعد میفرماید شما به خدا برمیگردید خدا زنده میکند میمیراند و چرا شما از این آیات الهی تعقل نمیکنید چرا بهرة خوب نمیبرید چرا از این آیات عقلتان را به کار نمیگیرید تا این که به حقیقت برسید بنابراین ببینید در اینجا حتی روش رسیدن به حق و هدایت را هم قرآن دارد مطرح میکند میگوید راهش این است که در آیات الهی تعقل کنید بلکه متأسفانه بعضیها اینقدر ساده اندیش و ظاهر بین هستند که میآیند مثل گذشتگان این حرف را تکرار میکنند بل قالوا مثل ما قال الاولون قالوا ءاذا متنا وکنا ترابا وعظاما ءانا لمبعوثون ما میرویم فرسوده میشویم خاک میشویم واقعا برمیگردیم لقد وعدنا نحن وآباؤنا هذا من قبل بله به ما گفتند ولی که رفته که آمده چه کسی خبر داده است ان هذا الا اساطیر الاولین این حرفهای اسطورهای است و پوچ بی دلیل چه کسی از آن آنجا از آن دنیا برگشته است و خبر به ما داده است پس همه وعدة آخرت یک وعدة سر خرمنی است که هیچ اثبات کنندهای ندارد بعد قرآن کریم وارد این فضا میشود که بیاید این را محاکمه کند این ساده اندیشی را این طور ساده کردن مطالب مطالبی که حق است وعمیق است ودلیل دارد اینطوری با آن برخورد کردند این بسیار نا رواست قل لمن الارض ومن فیها اذ کنتم تعلمون زمین و آنچه که در زیمن است مال کیست سیقول لله از آن خداست میگوید خیلی خوب چرا عبرت نمیگیرد اگر از آن خداست خوب شما برمیگردید پیش خدا برمیگردید قل من رب السماوات السبع ورب العرش العظیم رب آسمانها کیست باز میگویند لله قل افلا تتقون پس وقتی که زمین و آسمان از آن خدا شد شما در حکومت خدا در چارچوب حکومت الهی هستید تقوی پیشه نمیکنید شما میروید در یک مملکتی قوانین دارد وقتی که وارد میشوید آنجا ورودی میزنند تا خروجی خراج بشوید در چارچوب قوانین آن مملکت باید حرکت کنید زیر ذره بین قوانین آنها هستید میتوانید آنجا شما هر طور دلتان خواست عمل کنید میگویند آقا ما قوانین خاصمان را بر شما اجرا میکنیم شما این را میپذیرید در یک جایی در یک کشوری که مثل شما آدم هستند انسانند و قوانین را خودشان وضع کردند احترام میگذارید به قوانین آنها اما به قوانین خدا احترام قائل نمیشوید افلا تتقون خیلی حرف مهمی است قل من بیده ملکوت کل شیء از این فراتر حالا غیر از مالکیت آسمان و زمین و قوانی حاکم بر اینها چه کسی ملکوت هر چیزی در دست اوست آن کسی که همه چیز در دست اوست وهو یجیر ولا یجار علیه ان کنتم تعلمون شما در مملکت کسی هستید که همه چیز به طور مطلق در اختیار اوست چرا در این خواب غفلت به سر میبردی سیقولون لله قل فانا تسحرون پس این همه منطق پشت سر این حرف انبیاء خوابیده است شما میگویید سحر است جادو است این اساطیر الاولین است بل اتیناهم بالحق وانهم لکاذبون یک کلمه ما حق را برای اینها آوردیم در حالی که اینها دروغگو هستند و دروغ پرداز و دروغ پرور ما اتخذ الله من ولد خوب شما میدانید که خدا هیچ فرزندی ندارد خدا شریکی ندارد پس باید به توحید برگردید وما کان معه من اله اگر یک شریکی خدا میداشت لذهب کل اله بما خلق یک هر خدایی برای خودش مخلوقاتی داشت به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام وعلم یا بنی انه لو کان لربک شریم لأتتک رسله اگر خدای دیگری بود آن هم آثارش ولرأیت آثار خلقه وسلطانه سلطنتش کجاست اثر دارد باید نشان بدهد ولعلا بعضهم علی بعض اینها با هم دیگر مقایسه میشدند هر کسی بر دیگری میخواست برتری بجوید و نظام آفرینش دگرگون میشد سبحان الله عما یصفون عالم والغیب والشهادة فتعالی عما یشرکون برگشتیم به اصل اساسی که آن اصل توحید ونفی شرک مهمترین اصلی است که همة بحثهای اجتماعی ما برمیگردد به آن واین بحث بحث بسیار بسیار مهمی است بحث عویت شناسی انسان است انسان زمانی هویت خودش را میابد که از شرک به دور باشد و خدا واحد احد لا شریک له را به ربوبیت قبول کند بعد میفرماید بگو ای پیامبر بگو خدایا رب اما ترینی ما یوعدون رب فلا تجلعنی فی القوم الظالمین خدایا هیچ وقت مرا با این سمتگران قرار نده آن اصل عدالت محوری وانا علی ان نریک ما نعدهم لقادرون ما همة این هشدارهایی که دادیم عاقبت بدی که در انتظار اینها که کافرند و ظالم هستند در پیش است ما توانا هستیم که این عاقبت را به تو نشان بدهیم یعنی در زندگی در حیات خودت ذلت اینها را خواهی دید که شد در بعد جنگهای بدر و عهد همینطور خندق و حنین و اینها پیامبر تمام سرکشانی که با او مبارزه کردند آن عاقبت وخیمشان را پیامبر با چشم خود دید ادفع باللتی هی احسن السیئه یک اصل را شما این دیگر اصل مدیریتی و تربیتی است شما بدیها را با خوبی جواب بده همیشه دست برتر بر دیگران داشته باش معاملة به مثل نه حقت است شما میتوانید معامله به مثل کنید و لکن شما بدی را با خوبی جواب بده نحن اعلم بما یصفون وقل ربی اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذ بک ربی ان یحذرون تا میفرماید که انسانها متأسفانه چه وقت از خواب غفلت بیدار میشوند لحظة آخر دم مرگ دقیقة نود حتی اذا جاء احدهم الموت تا مرگ فرا رسید دیگر هیچ کاری از او ساحته نیست اینجا بیدار میشود قال ربی ارجعونی لعلی اعمل صالحا فیما ترکت خدا میشود من را برگردانی کار خوب کنم کلا انها کلمة هو قائلها ومن ورائهم برزخ الی یوم یبعثون همین چیزهایی که میگویند اسطوره است میگوید حقائق این است فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ ویتسائلون آنجا دیگر فامیل معنی ندارد آنجا هر کسی اینجا گفتیم نظام اجتماعی ولی در این نظام اجتماعی شما باید بدانید جزاء و مجازات برای هر فردی به تناسب خودش است چرا چون به تناسب تکلیفی بر اوست تکلیف هم متناسب با امکاناتش است یک کسی امکانات عقلیش صد است یک کسی امکانات عقلیش پنجاه است تکلیف اینها متفاوت است لذا حساب و کتاب و عذاب هم متناسب با آن خواهد بود چون بناست ظلم نکنیم پس متفاوت میشود میفرماید فمن ثقلت موازینه هر کس موازین و آن اعمال صالحی که انجام داده است هر چه سنگین تر باشد پربار تر باشد فاولئک هم المفلحون اصل این است انسانها در دنیا باید دنبال کار خوب باشند که آن بهرههایی که از زندگی میبرند برترین و بهترین باشد ومن خفت موازینه کسی که لا ابالی باشد عمل نکند عمل صالح نداشته باشد در ترازوی حق چیزی نیاورده باشد آذوقهای و متاعی نیاورده باشد خالی است یعنی این ترازوی عملش آن قسمتی که عمل او را میگذارند ومیسنجند خالی است تو خالی و پوچ و پوک است فاولئک الذین خسروا انفسهم اینها اولین ضرری که کردند خودشان را باختند و از دست دادند فی جهنم خالدون اینها جایشان جهنم است خب ببینید این روند و این مسیری که قرآن دارد طی میکند یک مسیر ترتبیتی است ولی بحث عدالت گرایی و عدالت محوری و نفی ظلم را دنبال میکند با بیان مصادیقی که مبادا به شرک آلوده شوید و از عمل صالح به دور باید در کنار ایمان توحید الهی باید عمل صالح داشته باشید ایمان با عمل صالح همینطوری که در سورة والعصر خواندیم ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات حالا آنجا چقدر مجمل گفته است اینجا چقدر مفصل بیان شده است و حیثیتهای مختلف این ایمان و عمل صالح و علل گرفتار شدن به دامن کفر و شرک و تهی شدن از عمل صالح را بیان میکند بعد روش معالجه را هم بیان میکند وبه این ترتیب انسان را تربیت میکند بعد اینها در روز قیامت به آنها گفته میشود مگر آیات من برای شما وارد نمیشوند تتلی فکنتم بها تکذبون قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا خدایا بد بخت بودیم ما بدبخت بودیم در دنیا چه وقت در قیامت این حرف را میزند وکنا قوما ضالین وما انسانهای گمراهی بودیم ربنا اخرجنا منها التماس میکنند خدایا میشود ما ار از اینجا بیرون بیاوری فان عدنا فانا ظالمون ما ظلم نکردیم اگر برگشتیم بار دیگر در تجربة دیگر ما آن وقت ستمکار خواهیم بود یعنی آن اتمام حجتها هیچ اینقدر یعنی انسان اینقدر باید ساده اندیش یا به تعبیر دیگر انسانی که اینقدر پر رو باشد که اتمام حجت که شود که حالا این که هیچ از این به بعد چرا این هیچ این همه اتمام حجت چرا از این به بعد جواب الهی برای یک همچنین آدمهایی قال اخسئوا فیها کلمهای که به سگ میگویند سگ را میخواهند چه کارش کنند ذلیلیش کنند خاضعش کنند اخسئوا فیها خفه خوان بگیرید خفه شوید ولا تکلموا حق حرف زدن ندارید چرا انه کان فریق من عبادی یقولون ربنا آمنوا فاغفر لنا وارحمنا وانت خیر الراحمین آنها در این مسیر هدایت حرکت میکنند نمونه بودند الگو بودند شما چه کردید با آنها فاتخذتموهم سخریا شما آنها را مسخره میکردید یا از آنها بار کشی میکردید حتی انسوکم ذکری اینقدر تمرد کردید و اینقدر در این مسیر انحرافی غوطه ور شدید تا از یاد من غافل شدید و به این طغیان وتجبر گرفتار شدید وکنتم منهم تبحثون و آنها را مسخره میکردید وبه آنها میخندیدید انی جزیتهم الیوم بما صبروا انهم هم الفائزون رستگاران آنها هستند و من جزای آنها را به آنها کامل دادم بعد حالا میفرماید قال کم لبثم فی الارض عدد سنین قالوا لبثنا یومنا او بعض یوم یعنی آنقدر زود سپری میشود این زندگی دنیا اینقدر زود تمام میشود که انسان فکر میکند یک روز یا بخشی از یک روز در دنیا بوده است این قدر سریع این زمان حرکت میکند که این باعثش چیست باعث عبرت است یک دفعه چشم باز میکنیم میبینیم پنجاه سالمان شده است شصت سالمان شده است میگوییم دیروز ما بچه کودک خردسالی بودیم که در کوچه و خیابان بازی میکردیم بازی گوشی میکردیم قال ان لبثتم الا قلیلا ولو انکم در میزان خدا این خیلی کم است پنجاه سال شصت سال صد سال چیزی نیست این در آن نگاه الهی افخسبتم خب همین نگاه کم همین درنگ در دنیا پنجاه ساله خیال میکنید افحسبتم ان ما خلقناکم عبثا وانکم الینا لا ترجعون اصل هدفمندی هدفمندی در آفرینش و این که ما هدفی ما را که اینجا آوردند چیزی از ما خواستند این را اگر انسان بداند دیگر هیچ وقت بازی گوشی نمیکند شما را دعوت میکنند بلیط هواپیما میگیرند میبرنتان به یک جزیرهای خب ممکن است آنجا شما احساس راحتی کنید ولی فکر نمیکنید برای چه این همه هزینه کردند و شما را اینجا آوردند لابد کاری با شما دارند اینجاست که این آغاز تحول است که انسان به هدفمند بودن کار خدا معتقد باشد و بداند که به خدا بر میگردد باید سؤال جواب پس میدهد اگر این دوتا را فهمید حکیمانه بودن کارهای خدا و برگشت ومعاد انسان به خداست بین این آفرینش حکیمانه وبین آن برگشت باید کارهایی وظائفی و مسئولیتهایی انجام شود اینجاست که جامعة انسانی باید بر این تربیت شود بر این دو مفهوم یعنی ما الهام میگیریم در ایجاد تحول در جامعه ما روی چه محورهایی باید در جامعه کار کنیم چه کار کنیم که مردم احساس کنند که آفرینششان هدفمند است چه کار باید بکنید که احساس کنند که برگشتشان به خداست این ساسیت گذاری است سیاست گذاری کل نظام جمهوری اسلامی بر این باید باشد نظام امام زمان باید بر این باشد که انسانها این احساس را این باور را پیدا کنند که برای چه آمدهاند و به کجا میروند همانطوری که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند رحم الله امرءا عرف من این والا أین وفی أین بعد میفرماید فتعال الله الملک الحق لا اله الا هو رب العرش الکریم ومن یدع مع الله الها آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربی انه لا یفلح الکافرون یک کلمه باز برمیگردیم به آن اصل اصلی اصل اصیل و خط کلی و شاقولی که تمام آن منظومة اجتماعی به او بسته است و آن چیست هر کس به جز خدا خدایی را دعا کند دنبال کند در حالی که هیچ دلیلی در آن شریک ندارد فقط یک خیال محض است دلیل ندارد کسی برای این که خدا شریک دارد خیلی مهم است کسی میتواند دلیل بیاورد که من برای خدا شریک قائلم و با دلیل علمی من ثابت میکنم که شریک خداست و یک تخیلی بیش نیست و یک ادعای صرف است با یک ادعای صرف شما میآیید همة زندگیتان را به هم میریزید و یک احتمالی که هیچ دلیل ندارد هیچ وقت شما این کار را نمیکنید در زندگی شخصی خودتان بعد میفرماید این انسان حسابش نزد پروردگارش است انه لا یفلح الکافرون کافران هیچ وقت رستگار نمیشوند حالا این آیه را با آن آیه مقایسه کنید قد افلح المؤمنون آخرش فرمود انه لا یفلح الکافرون بین ایمان و کفر اینقدر فاسله هست رستگاری در گرو ایمان است و کفر انسان را تباه میکند خب این خط کلی است نظام اسلامی و نظام مطلوب الهی برای انسان است بنابراین در چارچوب ایمان و کفر باید بین این دو تز باید دید جامعة اسلامی جامعهای است یا جامعة انسانی جامعهای است که باید در خط ایمان حرکت کند ایمانی که آن بسترش عدالت محوری و عدالت گرایی است و تطبیقاتش از نفی شرک شروع میشود و گفتیم تا عمل صالح تا اطاعت از یعنی عبادت خدا اطاعت از رهبری و چه آن وحدت ویکپارچگی و تقوای الهی پیشه کردن که حافظ همة اینهاست یا تقوی که باعث اخلاص در توحید در عبادت و حفظ و پاسداری از وحدت وحدت امت میباشد بنابراین اینها محموعهای از رهنمودهای این سورة مبارکه بود که این رهنمودها همراه بود با یک مجموعهای از راهکارهای تربیتی که بتواند بهانه را از افراد ساده اندیش و ساده لوح بگیرد و آنها را در مسیر هدایت الهی به سمت آن حق رهنمون باشد وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.