استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
91/12/13
بسم الله الرحمن الرحيم
13/12/91
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین ثم الصلاة والسلام علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث ما در نظام اجتماعی برگرفته شده از قرآن بود که در سورة مبارکة اسراء مجموعة معتنی به از آیات را مرور کردیم و دیدیم که چگونه در این آیات یکی از ویژگیهایی که آیات سورة اسراء دارند این بحث توجه به عواقب امور یا در حقیقت آن فلسفة تشریعات اکثر این تشریعات همراه با فلسفشان مطرح شدهاند حالا فلسفشان اعم از آثار تکریمی آثار وضعی دنیوی یا آثار اخروی مترتب بر آنها است و در مواردی خب تصریح داشت همانطور که ملاحظه کردید چگونه قرآن سعی میکند این حکمتها را باز کند بدون اینکه مفهوم باشد برای مخاطبین و آن بعد روحی وروانی آثار مترتب بر روح روان انسان به گونهای بسیار جالب و قابل توجه مطرح میشود فتقعد ملوما محسورا یا آنجا که فرمود فتقعد مذموما مخذولا و همین طور فلا یصرف فی القتل انه کان منصورا باز اینجا دارد به اشاره به آن فلسفة آن تشریع به گونهای اشاره میکند یا مثلا وقتی که میفرماید واذا کلتم واوفوا الکیل اذا کلتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر واحسن تأویلا این عنایت به عاقبت و حکمت و فلسفة این تشریع ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا این هم به نحوی دارد علت پیروی از علم را یعنی ایشان اگر انسان از علم پیروی نکرد و باز خواست شد جواب و حجت قانع کنندهای برای دفاع از رفتار خودش نخواهد داشت مگر این که به علم به حجت ذاتی برسد و این حجت همة حجتها را قطع میکند و بعد از این ما میبینم که باز مجموعهای از تعلمیات حالا کلان یا جزئی در بقیة سوره به چشم میخورد این هم قابل توجه است یعنی باید به آن مجموعه اضافه کنیم اینطور نیاییم فقط آن مقطع وقضی ربک را بگوییم کل تشریعات در آنجا حصر شده است در حالی که تشریعات قلمروشان بسیار گسترده بود یعنی فراتر از آنچه که در سورة انعام دیدیم هست خصوصا بحث تعامل علمی ما با اشیاء یا وظیفة ما نسبت به علم ونسبت به ابزار علمی که در اختیار ما مطرح است اینجا در حقیقت کارگشا است وراهگشا وبرای انسان خط کلانی را ترسیم میکند که انسان باید در زندگی دنیا بر اساس علم حرکت کند خب برمیگیرد به طور مفصلتر راجع به روش تعامل با قرآن که منبع این علم هست قرآن منبع این علم است و ذلک هدی الله یهدی به من یشاء قل ان هدی الله هو الهدی در جایی دیگر گفته است اینجا این بعد را اهمیت و توجه قرآن و بهرهبرداری از قرآن در رسیدن به این علم مطلوب قابل استفاده است لذا بعد از این که دوباره آن بحث نفی شریک برای خدا مطرح میشود و دلایل رد اعتقاد به شرک را مطرح میکند میفرماید ولقد صرفنا فی هذا القرآن تصریف به معنای تبیین توضیح تفصیل واز هر چیزی در جای فرمود من کل مثل از هر چیزی که شما میخواهید یا نیاز دارید ما سخن راندیم در این قرآن یعنی چیزی فروگذار نکردیم جامعیت قرآن را مطرح میکند لیتذکروا تا این که به یاد بیاورند خیلی از حقائقی که در وجود انسان نهفته است قرآن آنها را متذکر میشود و آنها را برای انسان بازگویی میکند تا انسانها را به یاد بیاورند آنچه را که دارند و از او غفلت میکنند که بسیاری از این موارد مقتضای فطرت انسانی بوده است وما یزیدهم الا نفورا بعد راجع به نفی شرک استدلال میکند یا جواب مشرکین را به گونهای بسیار زیبا میدهد قل لو کان معه آلهة کما یقولون جواب نقضی اذن لبتغوا الی ذو العرش سبیلا اینها هم میتوانستند راه پیدا کنند به آن صاحب عرش سبحانه وتعالی عما یقولون علوا کبیرا تسبح له السماوات والارض ومن فیهن وان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم این آیه باز اشاره است به یکی از آن نکاتی که قبلا عرض کردم که نظام تشریع برای انسان هماهنگ است با نظام تکوین او نظام تکوین انسان هماهنگ است با نظام تکوین کل جهان وان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم انه کان حلیما وغفورا خب یک فصل مشبعی اینجا راجع به و نحوة تعامل با قرآن مطرح میکند و این که چرا بعضی از قرآن استفاده نمیتوانند بکنند و محروم میشوند از بهره برداری از قرآن میفرماید واذا قرآت القرآن جعلنا بینک وبین الذین لا یؤمنون بالآخره حجابا مستورا ایمان به آخرت عاقبت اندیشی و عاقبت باوری ذهن انسان و قلب انسان را باز میکند برای بهره برداری از این منبع در حالی که آنهایی ایمان به آخرت را ندارند عاقبت اندیش نیستند آینده نگر هستند اینها فراری خواهند بود از این قرآن حجابا مستورا یک حجاب معنوی در وجود اینها همین عدم ایمان به آخرت به وجود میآورد در نتیجه محروم میشوند از بهره برداری از قرآن یا میگویند قرآن میخوانیم و نمیفهمیم قرآن میخوانیم و کلی تناقض در قرآن میبینیم وجعلنا علی قلوبهم أکنة ان یفقهوه وقتی که این چنین شد ما سنتی است از سنتهای ما که چنین کسی دیگر توان فهم ندارد چرا چون یک حجابی در قلبش زده میشود یعنی خودش به اختیار خودش و سنت ما است این ولی خودش به دست خودش حجابی بر دل خودش قرار میدهد وفی آذانهم وقرا گوش آنها سنگین میشود و شنوا نخواهد بود واذا ذکرت ربک فی القرآن وحده وقتی که فقط از خدا یاد میکنیم وسخن میگوییم ولوا علی ادبارهم نفورا این چنان فراری میشوند که خلاصه پشت سرشان را هم دیگر نگاه نمیکنند نحن اعلم بما یستمعون به اذ یستمعون الیک واذ هم نجوی اینها البته سعی میکنند بشنوند و استراق سمع کنند و با هم زیر بالاخره به طور سری و مخفیانه با هم نجوی میکنند نقشههایی میکشند و حرفهایی میزنند اذ یقول الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا بین هم آن شایعه را پخش میکنند برای خنثی کردن اثر این قرآن که بله این شخص شخصی است که مسحور شده است وسحر زده شده انظر کیف ضربوا لک الامثال فضلوا این قرآنی که این همه از تعقل و تدبر وعلم در او سخن آمده است چگونه این سحر در اینجا مطرح میشود اصلا سحر وجادو از یک مقوله است وعلم و دانش از یک مقولة دیگر ببینید چگونه این را گمراه شدند با این مثلهایی که برای تو زدند واین تشبیهاتی که کردند فلا یستطیعون سبیلا بعد وارد بحث معاد میشود و اینها چرا ممکن است معاد شدند و بحث مفصلی در رد اینها مطرح میکند بعد میفرماید یکی از رهنمودهای مهم قرآن در تعامل با یکدیگر که این بحث داد و ستد اجتماعی یا بگوییم روابط اجتماعی بر چه اساس باید پایه گذاری شود میفرماید وقل لعبادی حتی این مخصوص شاید مسلمین هم نباشد ولی همة انسانها این زیبنده است و مطلوب است چون عباد آمده است وقل لعبادی یقول التی هی احسن با هم دیگر بر اساس کلام احسن آنچه که بهتر است یعنی همیشه دنبال انتخاب بهترینها باشند در تعامل زبانی در با هم ارتباط با یکدیگر یقول التی هی احسن چرا چون اینجاست که شیطان در این روابط اجتماعی میآید وارد میشود و تخریب میکند این روابط را ان الشیطان ینزغ بینهم کار شیطان اصلا وظیفة شیطان گویا همین است که این روابط اجتماعی را منهدم کند ان الشیطان کان للانسان عدوا مبینا از آن دشمنهای بسیار سر سخت وبسیار روشن است این دشمنیش خب این را در حالا چندین آیه اینجا صحبت میکند راجع به تفضیل فضلنا بعض النبیین علی بعض و باز بعضی از شبهاتی که اینها دارند و در حقیقت آثار مخرب شرک را باز مطرح میکند و همینطور یکی از سنتهای الهی را مطرح میکند که اینهایی که از خدا فاصله میگیرند بالاخره گرفتار عذاب دنیوی اضافه بر اخروی میشوند و تکذیب چگونه میتواند امتها را تار و مار کند بعد میفرماید این شیطانی که گفتیم عدو مبین شما باید ببینید عمق عدالت شیطان و این که شیطان در گویا در عمق وجودش این دشمنی نهفته شده است و تصمیم گرفته که تمام این مسیر و حرکت انسان را بالکل از بین ببرد و تخریب کند لذا میفرماید که قصة حضرت آدم علیه السلام و ابلیس را مطرح میکند تا این که اینجا میرسد که شیطان چگونه قسم میخورد که انسان را انسانی که مسجود قرار گرفته به دستور خدا قال ءأسجد لمن خلقت طینا این تکبر شیطان باعث چنین عکس العملی شد قال أرأیت کهذا الذی کرمت علیه آیا خدایا تو این انسان را بر من مقدم میداری لأن أخرتنی الی یوم القیامه اگر به من فرصت بدهی لاحتکن ذریته الا قلیلا بیشتر اینها را من میتوانم از راه به در کنم مگر اندکی از این انسانها قال اذهب فمن تبعک منهم فان جهنم جزاءکم جزاءا موفورا خدا هم با یک جواب بسیار دندان شکنی که اگر تو بخواهی این کارها را بکنی برو انجام بده ما این سنت را خودمان قرار دادیم باز سنت امتحان و آزمایش و غربال کردن مردم را خودمان مطرح کردیم نمیتوانیم در برابر ارادة خود و در چارچوب این اراده داری حرکت میکنی باشه برو حرکت کن و استفزز من استطعت منهم بصوتک با همة امکاناتی که داری واجلب علیهم بخیلک ورجلک وشارکهم فی الاموال والاولاد در همة عرصهها تو میتوانی وارد شوی وعدهم وعده به آنها بده و فریبشان بده با این وعدههای دروغین وما یعدهم الشیطان الا غرورا راه فرار از این دام گسترده شیطان که سراسر زندگی ما را در بر گرفته ان عبادی لیس لک علیه من سلطان وکفی بربک وکیلا اگر کسانی بندة خدا شدند وارد حریم امن عبودیت الهی شدند دیگر شیطان برای آنها بر آنها تسلطی و سلطهای ندارند خب این یک رهنمود بسیار کلی و کلان و فلسفهاش هم معلوم شد یعنی ما جا خالی ندهیم که شیطان بیاید در این جای خالی وارد بشود شروع به خلاصه مردم آزاری و انسان آزاری بکند وسوء استفاده بکند از این عدم تعامل خوب و در سوء معاملة ما با همدیگر شیطان بهترین فرصت را پیدا میکند برای تخریب خب باز آیات دیگری داریم که اینجا قابل توجهند و بسیار مهم و شاید اختصاصی همین سوره باشند میفرماید ولقد کرمنا بنی آدم خب چرا این همه اهتمام به انسان چرا این همه برنامه ریزی دقیق و مفصل چرا این همه تحذیر از شیطان مگر انسان چگونه موجودی است و چه جایگاهی دارد که این همه اهتمام از خدا به او توجه و عنایت خاص شده است میفرماید ولقد کرمنا بنی آدم ما همة انسانها را کرامت بخشیدیم وحملناهم فی البر والبحر ورزقناهم من الطیبات این همه امکانات در اختیارشان قرار دادیم امکانات بسیار خوب وفضلناهم علی کثیر ممن خلقناهم تفضیلا بر بسیاری از مخلوقات آنها را برتری دادیم خب این تکریم را شهید صدر میفرمایند این تکریم بنی آدم به خاطر آن یعنی همان عبارت اخرای خلافت است پس در اینجا مثل سورة انعام که فرمود ما شما را خلائق قرار دادیم اینجا هم در حقیقت دارد به همان نظریه اشاره میکند نظریة تکریم انسان که جلوة دیگر نظریة خلافت انسان است خب این تکریم از کجا ناشی میشود اگر این تکریم اعتباری باشد از یک تکریم تکوینی ناشی میشود این تکریم تکوینی عبارت است از دادن امکانات بسیار بسیار گسترده به انسان و همکاری با انسان یا حرکت دادن انسان در یک مسیر تکاملی که این ویژة انسان است انسانی که بر بسیاری از کائنات و مخلوقات برتری داده شده است و امکاناتی به او داده شده است این امکانات او را برای چنین جایگاهی دارد چه کار میکند او را کاندید میکند و او را قرار میدهد در مقابل این امکانات فراوان جایگاه رفیعی به انسان داده شده است و مسئولیت بسیار سنگین خب این مسئولیت بسیار سنگین به جایی میرسد که انسان به مقام امامت نائل میشود و در میان این انسانها حتما امامانی که این بحث باز مکمل آن نظریة اجتماعی است یعنی نظریة خلافت انسان به تعبیر شهید صدر و شهادت انبیاء حالا انبیاء اصطلاحی است که غیر انبیاء را هم شامل میشود یعنی شهادت شهدای الهی امامت انسان معصوم انسانی که به قلة کمال رسیده است به قلة عبودیت رسیده یا به کف عبودیت که قلة اولین قلة کمال انسانی است به قلة عبودیت اگر انسان رسید ان عبادی لیس لک علیهم سلطان وقتی به اینجا رسید این انسان امام میشود و بر بقیة انسانها میتواند شاهد باشد و آنها را برای آنها ملاک و معیار و مهک قرار میگیرد یعنی میشود شاقول میشود شاخص و نظام هدایت الهی در ضمن این نظریة اجتماعی بر امامت این انسانها قرار گرفته است که این در جزء مکمل ومتمم این نظریة اجتماعی است و بسیار مهم است که ما در یک نظام امامت حرکت میکنیم یوم ندعوا کل اناس بامامهم آخر کار شما از آخر کار اول کار را هم میفهمید وقتی روز قیامت که روز محاسبه و مجازات است هیچ انسانی یله ورها نمیآید هر انسانی با امامش میآید که البته حالا این جای بحث دارد در این آیه که این کدام امام است یوم ندعوا کل اناس بامامهم یعنی فاسقین هم با ائمة فسقشان و صالحین با ائمة صالحشان یا نه این مقصود این که هر امتی به امام خودش یعنی آن امامی که تعیین شدة از طرف خداست امام منصوب که مسئول از آن مسئول آن امت است و آن امت زیر چتر او حرکت میکرده یا باید حرکت میکرده تا اینکه آنجا محاسبه و معاتبه به طور دقیق و صحیح قرار بگیرد یعنی وقتی میخواهند یک انسانی را مؤاخذه کنند میگویند ما به تو معیار و شاقول دادیم معیار تو علی ابن ابی طالب علیه السلام بود چه کردی با این شاقول و معیار علی میزان الاعمال خب با این میزان با این ترازو اعمال او را وزن میکنند بر اساس این وزن وترازو و ارزیابی آن اعمال با آن شاقول اینجاست که میآید نتائج معین میشود یعنی وقتی در جرگة امتحان انسان وارد میشود بعد اوراق امتحانی ترسیم میشود اصلا بر اساس یک معیاری ترسیم میشود و نمره داده میشود این نمره دادنها بر اساس آن شاقول و معیار است حالا آن شاقول معیار چیست آن امام هر اناسی است و هر ملت و قومی است یوم ندعوا کل اناس بامامهم به همین خاطر میگوییم در هر عصری امامی هست و امام هر عصری آن مسئول آن امت است لذا گفته شده است که من مات و لم تکن فی عنقه بیعه من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهیه فمن اوتیه کتابه بیمینه حالا که شاقول ومعیار قرار دادیم قابل ارزیابی است میزان سنجش هست افراد اعمالشان سنجیده میشود و بر اساس آن افرادی که دست راست خودشان یعنی قبول میشوند و کارنامة خودشان را به دست راست داده میشود و تلقی میکنند فاولئک یقرؤون کتابهم ولا یظلمون فتیلا ومن کان فی هذه اعمی یعنی در این دنیا کور باشد فهو فی الآخرة اعمی وأظل سبیلا اگر در این دنیا از دیدن این معیار و میزان و شاقول به دور باشد و کوری را بر بینایی انتخاب کند و نخواهد ببیند چشم بینا و چشم بصیرت خود را باز کند در آخرت هم کورتر و گمراهتر خواهد بود خب این آیه یکی از آیات بسیار مهمی است که میتواند جایگاه و نقش امام را در نظام اجتماعی و در سلامت حرکت اجتماعی و بیمه کردن حرکت انسانها به سمت آن اهداف تعیین شده و آن قلة تکریمی که خدا برای انسانها قرار داده است این آیه میتواند این نقش را ایفا کند و از این جهت گویا باشد و اگر روایاتی در این زمینه اینها را تطبیق میکند بر ائمة حق این بسیار به جاست این تطبیق یعنی روندی که این آیات دارد دنبال میکند این چنین معنایی و این چنین نتیجهای در پشت سر دارد خب این بحثی است که حالا شاید خاص همین سوره است که در مجموعة آن نظام اجتماعی در سورة انعام چنین چیزی را ما به وضوح ندیدیم یعنی خیلی روشن نبود اما اینجا تصریح شده است این تصریح نشان دهندة جایگاه محوری و مهمی که امامت در منظومة اجتماعی دارد که حالا هم از لحاظ اعتقادی هم از لحاظ رفتاری این امامت نقش ایفا خواهد کرد در سلامت حرکت اجتماعی جوامع بشری خب بعد حالا تطبیقاتی دارد که باز مشرکین نسبت به پیغمبر چگونه تعامل خواهند کرد وسعی میکنند پیغمبر را از وحی الهی که به او میشود باز دارند و دست اندازهایی گوناگون به وجود میآورند و خداوند چگونه پیامبر را تسدید میکند و در آخر عاقبت با پیامبر خواهد بود او پیروز و موفق خواهد شد در حالی که آنها شکست میخورند سنت من قد ارسلنا قبلک من رسلنا ما در چارچوب سنتهای خودمان داریم حرکت میکنیم ولا تجدوا لسنتنا تحویلا خب حالا تکالیف بعدی که اینجا میآید تکالیفی است که به صورت مفرد آمده است به صورت جمع نیامده یعنی میتواند وظائف فردی باشد یعنی بعدی فردی این وظائف بعدی است که مچربد بر آن بعد اجتماعیاش اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل وقرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا ومن اللیل یتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا مخاطب آن باشد خود پیامبر صلی الله علیه وآله و فردی است اینجا وقل ربی ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعلی من لدنک سلطانا نصیرا باز سنت وقل جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا باز اینجا قرآن ادامه میدهد جایگاه قرآن و نقش قرآن در اخفاق حق وا بطال باطل وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنین ما به طور پیوسته این قرآن را به تدریج فرود میآوریم به آن اندازهای که قرآن به گونهای که قرآن شفاء باشد و رحمت برای مؤمنین ولا یزید الظالمین الا خسارا باز ظلم و ستم مانع بهره برداری از این قرآن از این شفاء و رحمت میشود بعد میفرماید که ویسألونک عن الروح قل الروح من امر ربی وما اوتیتم من العلم الا قلیلا باز در اینجا تأکید روی بحث علم واینکه این اشتباه است که انسان فکر کند که به این علم نمیرسد معمولا علم انسان اندک است به خاطر حالا دلائلی که انسان مثلا میگوییم کم بهره بردن از امکاناتی که خدا در اختیارش قرار داده است نگفته انسان نمیتواند روح را بشناسد یعنی انسان اگر ترقی کند میتواند وما اوتیتم من العلم الا قلیلا این مفهومش این نیست که اصلا نمیتوانیم به تعبیر بعضی اساتید چکونه خداوند انسان را به تزکیه و روح نفس خودش دعوت میکند اما این علم ودانش لازم برای فهم حقیقت روح و ابعاد روح و اجزاء و امکانات و نحوة یعنی مرض و سلامتی روح را اگر نشناسد چگونه میتواند این روح را تربیت و تزکیه کند خب باز میبینیم که نسبت به این که قرآن چقدر میتواند نقش داشته باشد آیات باز دیگری در همین سوره در تتمة این سوره میآید ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل حالا در آن آیة قبل نفرمود من کل مثل در آیهای که تلاوت کردیم اینطوری خواندیم که ولقد صرفنا فی هذا القرآن لیذکروا حالا اینجا این اضافه را دارد من کل مثل از هر چه شما بخواهید از هر مطلبی که مورد نیاز انسان است این میتواند آن جامعیت قرآن را هم نشان بدهد فأبی اکثر الناس الا کفورا وقالوا دنبال این انسانهایی که نمیخواهند ایمان بیاورند دنبال بهانه تراشی بودند و هستند بعد میفرماید که قل کفی بالله شهیدا بینی وبینک انه کان بعباده خبیرا بصیرا همة این اشکالات ما پاسخ دادیم ولی آن معیار اصلی این است که واقعیت و حقیقت بسیار روشن است و خداست که حق شاهد بر همه چیز است و خداست که میتواند شهید و حاکم و قاضی باشد احتیاج به این همه لف ودوران نداریم ومن یهدی الله فهو المهتدی ومن یظل فلن تجد لهم اولیاء من دونه اصل مسیر این است که انسانی که دنبال هدایت است خدا هم خواسته او را هدایت کند این هدایت میشود کسی که نمیخواهد و گمراهی را انتخاب میکند سنت خدا بر این است که کسی که دنبال هدایت نباشد و بخواهد در گمراهی بماند خدا اسرار ندارد که حتما او را بیرون بیاورد و او باید انتخاب کند فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیفکر ونحشرهم یوم القیامة علی وجوههم عمیا وبکما وصما ومأواهم جهنم کلما خبت زدناهم سعیرا پس اینجا این توجه به آن بعد فردی و تکالیف فردی هم شده است ولی در چارچوب و در فضای تکالیف اجتماعی مطلبی که بارها اینجا اشاره کردیم که در فقه فردی باز ما آن نگاه اجتماعی را لازم داریم که داشته باشیم اینجا هم دیدیم با این که تکالیف فردی هستند ولی تکالیف فردی در پرتو و در بستر آن تکالیف اجتماعی آمده است این هم یکی از تطبیقات مهمی است که در اینجا نسبت به آن قواعدی که قبلا یا آن نگاهی که قبلا داشتیم قابل توجه میباشد بعد میفرماید که بالاخره طبیعت انسان بر امساک و ترس از انفاق است طبیعت خدا و حقیقت حق بر انفاق بر جود و کرم وبخشش است ولذا همیشه انسان کم میآورد میفرماید قل لو انتم تملکون خزائن رحمة ربی خدا اگر همة خزائن و دریچههای رحمت خودش و تمام آن انبارهای رحمت خودش را خدا به شما بدهد و ملک شما بشود اذن لامسکتم خشیة الانفاق باز شما میترسید از این که انفاق کنید مگر بعضیها که حسنند و جوادند و کریمند خب بعضیها هستند از انسانها که به آن مقام ارتفاع پیدا میکنند وکان الانسان قتورا طبیعت انسان بر این است خدا هم آمده یعنی انسان را آورده که از وضع بیاید بیرون از بخل و از اقتدار و تقطیر بیاید بیرون همانطور که در آیاتی میخوانیم که انسان با بخل و با خساست وتنگ نظری که آفریده شده است خداوند با تربیت او به انفاق او را از این حالت خود خواهی بیرون میآورد من بخل فانما یبخل عن نفسه و همینطور لن تنال البر حتی تنفقوا مما تحبون یا این که انسان بخل او را به هلاکت میکشاند خب بعد آیات آخر باز قرآن برمیگردد به جایگاه رفیعی که دارد و حتما باید محور واصل قرار داده شود تا اینکه انسان بتواند بهره برداری بهینه از قرآن بکند وبالحق انزلناه وبالحق نزل وما ارسلناک الا مبشرا ونذیرا وقرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث ونزلناه تنزیلا روش بهره برداری از قرآن به این است که شما ببینید قرآن چگونه نازل شده است یعنی آن طور که قران نازل شد این میتواند شاقول باشد وخط کلی قرآن برای فهم بهتر وبرتر قرآن آن باشد که قرآن بر آن نازل شده است لذا قرآنی که بالحق انزلناه وبالحق نزل فرمود فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث ما به گونهای او را نازل کردیم در حالی که فرمود انزلناه وبالحق نزل که این مفید تنزیل تدریجی نیست اما میفرماید ما تأمد داریم ما عنایت داشتیم در این که قرآن به طور متفرق گروه گروه مجموعه مجموعه نازل شود وقرآنا فرقناه ما آن را متفرق نمودیم خب قطعا اینجا برنامهای هست و هدفی هست چون هدف دارد پس این تفرقه طبق برنامه است چون طبق برنامه است میتواند این تفرقه در فهم قرآن نقش داشته باشد این که بعضیها میگویند کجا قران روش فهم خودش را به ما دارد عرضه میکند این یکی از آن آیاتی است که میتواند جواب و پاسخ این سؤال باشد وقتی قرآن میگوید ما با عنایت قرآن را متفرق کردیم به گونهای خاص خب یعنی شما اگر به این گونهای که ما او را متفرق کردیم بخوانید قطعا به اهدافی که ما داریم اشاره داریم میکنیم این اشاره دارد میکند این اهداف چه هستند لتقرأه علی الناس علی مکث ونزلناه تنزیلا این تدریج وتدبر مقصود ماست خب اگر این تدرج را شما نادیده بگیرید و بخواهید یکجا قرآن را بدون این ترتیب بخوانید معلوم نیست شما به آن هدفی که ما میخواهیم برسید ولذا این آیه میتواند آیة بسیار گویایی باشد در این زمینه قل آمنوا به او لا تؤمنوا اما میخواهید به این ترتیب نزول ایمان بیاورید میخواهید ایمان نیاورید ان الذین اوتوا العلم من قبله اذا یتلی علیهم یخرون للاذقان سجدا آنهایی که به علم میرسند و رسیدند آنها هستند که تحت تأثیر قرار میگیرند ویقولون سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولا ویخرون للاذقان یبکون ویزیدهم خشوعا آخر به عنوان آخرین اصل یا آخرین تکلیف که برای همة انسانها مطرح است و خصوصا برای مؤمنین به خدا قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن مهم اسن است که باید دعا کنید این بحث دعا و مدخلیت دعا که در آخر سورة فرقان آمد قل ما یعبئ بکم ربی لو لا دعاؤکم اینجا هم آخر این سوره به روش دعا کردن دارد توجه میدهد قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی به هر گونه دعا کنید به هر نحو دعا کنید الله را دعا کنید یا رحمن را دعا کنید یا به هر اسمی از اسماء حسنی خدا را صدا کنید همة اسماء حسنی از آن اوست یعنی همه چیز به او برمیگردد همة دعاها باید به او ختم شود بنابراین شما مواظب باشید که از این ظرفیت و از این قابلیت محروم نشوید و امر است اینجا ادعوا الله او ادعوا الرحمن امر به دعاست حالا در آن سورة فرقان فرمود دعا را ذکر کرد که اینها سیرة عباد الرحمن دعا کردن هست بعد فرمود قل ما یعبئ بکم ربی لو لا دعائکم به خاطر دعای شماست که خدا به شما این همه توجه میکند و اهمیت میدهد این دعای شماست که شما را ارتقاء میدهد و خدا را برای توجه به شما ودعای شما در شرائطی قرار میدهد که خدا شما را پذیرا خواهد بود یعنی پذیرش خدا برای شما معلول آن توجه شما به خداست آن حدیث شریف هست که میفرماید که اگر انسان بخواهد ببیند جایگاهش نزد خدا چیست ببیند جایگاه خدا در دل او چیست و کجاست یعنی از دل باید شروع کند از دورن انسان شروع کند به میزان و به مقدار توجهش به خدا خدا هم به او توجه میکند چرا چون لیس للانسان الا ما سعی یک سنت عامی است که انسان به اندازهای که مایه میگذارد میتواند رشد کند لذا اگر یک انسان پنجاه در صد مایه بگذارد بخواهد صد در صد رشد کند نمیشود باید صد در صد مایه بگذارد تا صد در صد رشد کند ولا تجهر بصلاتک ولا تخافت بها وابتغ بین ذلک سبیلا اعتدال ومیانه روی حتی در عبادت وقل الحمدلله الذی لم یتخذ ولدا برگشتیم به سرآغاز منزل اول و آخر که توفیق باشد وقل الحمدلله الذی لم یتخذ ولدا ولم یکن له شریک فی الملک ولم یکن له ولی من الذل وکبره تکبیرا به این ترتیب در این سوره شاید مفصلترین و فراوانترین خطوط کلی یک نظام اجتماعی و تکلیفهای فردی مطرح شده در بستر آن تکالیف اجتماعی وقل لعبادی یقول للتی هی احسن باز این یک تکلیف عامی است که در پرتو او تکالیف فردی هم معنی پیدا میکند و باعث رشد انسان و کمال او میشود که حالا اینجا مجموعهای از تکالیف فردی مطرح شدند البته نسبت به دعا اینجا اگر دقت کرده باشید ادعوا جمع آمده است یعنی نیایش و دعا فقط یک تکلیف فردی نیست یک تکلیف جمعی هست روایاتی که که تشویق میکند به دعای جمع دعا در جمع تشریک شرکت دادن جمع در دعا توجه به جمع در دعا و همین طور صلوات بر محمد وال محمد در دعا نشان میدهد که در دعا مجموعهای از عناصر تعبیه میشود یا به تعبیر دیگر دعا مخ العباده روح اسلام و کل این جوهر تکالیف الهی در همین دعا باز تبلور پیدا میکند وقتی میگوید دعا تا صلوات بر محمد وال محمد نباشد دعا بالا نمیرود خب جایگاه رفیع اهل بیت و امامت را در وجود انسان در دعای انسان و در کل تکالیف را میتواند نشان بدهد اینها هماهنگند یعنی این مقوله با این مقولة محوریت و مرکزیت امام در حرکت جامعة بشری همینطور وقتی میفرماید اگر دعا فردی باشد تا دعا جمعی باشد خیلی متفاوت است از لحاظ سرعت قبول و شرکت دادن دیگران در دعا و خواستن آنچه را که انسان برای خود میخواهد برای دیگران بخواهد اینها در حقیقت یک نوع تربیت و تزکیة انسان است به سمت جمع گرایی و این که انسان باید جامعه را هم به گونهای در نظ داشته باشد که خودش را در جمع احساس کند و هیچ وقت یادش نرود نفع زمانی که به جامعه نیاز فوری و فوتی و مبرم دارد آنجا به جمع توجه کند در غیر این صورت اصل بر فردیت و حرکت فردی است وتک روی مگر این که مجبور شود و محتاج شود به جمع همانطوری که بعضی از بزرگان این نظر را حالا شاید ناخواسته اینها دارند مطرح میکنند انسان به خاطر نیازش به جمع به جمع گرایش پیدا کرد نه انسان تک رو است از لحاظ این که انسان به نیازهای خودش توجه دارد چون در نیازهای خودش به جمع نیاز دارد به عنوان ثانوی انسان جمعگرا میشود در حالی که در مقابل این نظریه میشود آن نظریة جمع گرایی را در هویت ووجود انسان به عنوان قرار داد ودر چارچوب این هویت جمعی که انسان باید در جمع حرکت کند در ضمن او به آن بعد فردی خودش هم توجه کند و هم مال باخته نشود و اینطور نباشد که خودش را فدای جمع کند به گونهای که امیر المؤمنین میفرمود ما اصلحکم بفساد نفسی این غلط است که من به خاطر اصلاح شما خودم را هم از دست بدهم باید اینها در راستای هم قرار بگیرند یعنی اصلاح فرد وجامعه مکمل هم باشند چون فرد اگر فاسد شد جامعه فاسد میشود اگر جامعه فاسد شد فرد هم فاسد میشود و فرد وقتی بخواهد اصلاح کند باید خودش صالح لاشد تا بتواند اصلاحگر باشد پس انسان باید خودش با تقوی باشد تا بتواند جامعه را به تقوی بکشاند اما نمیتواند انسان به تعبیر مثل معروف هر چه بگویند در نکش میزنند وای به روزی که بگویند دل نمک اگر یک انسان رهبر مثلا رهبر جمعی باشد یا ریدر یک جمعی باشد خودش خدای نکرده خراب باشد چگونه میتواند آنها را اصلاح کند لذا امام میگوییم باید معصوم باشد یعنی حرکت سالم او تضمین شده باشد تا بتواند اصل در حرکت جامعه بشری قرار میگیرد به همین خاطر اصلاح و صلاح فرد یک اصل است صلاح جامعه هم یک اصل است و در عین صلاح فرد و صلاح جامعه متلازمین هستند ملازم هم هستند هر چند که ممکن است جامعه خراب باشد افراد صالح و سالم باشند که از سلامتی این افراد و سلامتی امام معصوم جامعه کم کم صالح میشود و خداوند به همین خاطر ملاک و محور را حجت خودش حجج خودش قرار داده است میفرماید لو لم یبقی فی الارض الا اثنان لکان احدهم الحجه او الحجة قبل الخلق ومع الخلق وبعد الخلق لو لا الحجه لساخت الارض باهلها این سنگ بنا و آن سنگ زیرین حرکت جامعة بشری به سمت کمال هست و با این نگاه اگر به این آیات ما نگاه کنیم میبینیم یک مجموعة بسیار منسجم و بسیار هماهنگ وهمان نکتهای که اشاره کردم آن نگاه حاضری یعنی نگاهی است که این مجموعه مجموعة مرتبط هستند به گونهای که جای خالی نمیگذارند برای جامعه که ما مثلا بعدی از ابعاد جامعه را در این مجموعه میبینیم مثلا مغفول یا نادیده گرفته شده است همة ابعاد فردی و جمعی یک کل ابعاد اجتماعی هم مورد برنامهریزی قرار داده شده است و در از لحاظ سیاسی از لحاظ اقتصادی از لحاظ سلامت جسم و روح انسان و کلیة بحث سلامت خانوادگی کلیة این ابعاد در این مجموعه منظور شده است و میتواند یک قانون اساسی یا ببینید یک منظومة اجتماعی فراگیر برای همة ابعاد در این آیات مطرح شده باشد که مطرح هست تا ببینیم انشاءالله در سورة لقمان یا در سورههای دیگر چگونه با این نگاه و چقدر از این تکالیف باز به صورت مجموعهای مطرح شده است و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد واله الطاهرین.