استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
91/03/02
بسم الله الرحمن الرحيم
2/3/91
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث ما در نظریة اجتماعی به یک نقطة بسیار مهم رسید و آن نقطه عبارت بود از این که ما وقتی که استخلاف را به عنوان یک سنت موضوعی الهی فهمیدیم و از طرفی هم متوجه شدیم که عامل محرک کلیة رفتارهای انسانی در زندگی به یک شاقول و یک اصل در درون وجود انسان به نام هدف هدف برتر یا الگوی انتخاب شدة انسانها برمیگردد ناگزیر شدیم که این اهداف برتر را و این الگوها را مورد مطالعة دقیق قرار بدهیم تا ببینیم برآِیند و نتیجة هر انتخابی چه نوع رفتاری است که در زندگی فرد و جامعه خواهد بود و با مقایسة دو مجموعه از اهداف اهداف کوتاه یا میان مدت و محدود با اهداف دراز مدت و نامحدود مشخص شد که یگانه چیزی که یگانه هدفی که میتواند نیازهای فطری انسان را تأمین کند و او را در یک مسیر پیوستة تکامل قرار بدهد باید چیزی باشد که با بینهایت طلبی انسان وتکامل گرایی انسان سازگار باشد در غیر این صورت انسان دچار یک تناقض درونی بین نیازهای فطری و بین آن گزینهای که انتخاب کرده در زندگی خواهد بود و این تناقض و پارادوکس مشکلات گوناگونی را برای خود انسان فراهم کرده است وقتی که به کمال مطلق رسیدیم و مشخص شد کمال مطلقی وجود دارد که خدا باشند این کمال مطلق میتواند کلیة نیازهای فطری انسان را به طور پیوسته تأمین کند یعنی یک حرکت مطتمر و بدون وقفه با کیفیت بسیار بالا از حرکت چرا کیفیت بسیار بالا چون آن هدفی که انتخاب شده است نوع برنامههایی که برای انسان تعیین میکند برنامههایی است که در او عدالت کمال خواهی و زیبایی خواهی زیبایی خیر تمام این عناصر ایدهآلی که انسان دنبال آنها هست در همة این برنامهها این عناصر حضور دارد و این کمال مطلق موجودی نیست که از درون خود انسان و نتیجة هوا و هوس و انتخابهای ناموفق خود انسان باشد بلکه یک واقعیتی است که خارج از وجود انسان است و نسبت به انسان بیطرف است یعنی هیچگونه تحیز یا بگوییم تعصب یا مصلحت مادی و مصلحت شخصی در وجود او قابل تصور نیست به خاطر این که او علم مطلق حکمت مطلق حیات مطلق و عدالت مطلق میباشد بنابراین تمام آرمانها و تمام ارزشها در این برنامههایی که از طرف این کمال مطلق و این گزینه که انسان او را انتخاب کرده است تبلور پیدا میکند و یک تحول کیفی در رفتار انسان به وجود میآید چرا چون انسان جذب این کمال مطلق میشود و این کمال مطلق به طور طبیعی روی آن محبوب رو آن محب وروی آن عاشق این کمذال مطلق میتواند اثر گذار باشد و لذا آیة قرآن فرمود والذین آمنوا اشد حبا لله این تعبیر از آن تحول کیفی است که در انسان به وجود میآید همة معبودهای دیگر را یک طرف چون وقتی که انسان به کنه آن معبود رسید به سراب بودن این عشق میرسد در حالی که اگر به این کمال مطلق توجه کرد و تلاش کرد که بپیوندد به تعبیر خود قرآن کریم روز به روز هر چه انسان نزدیکتر شود بیشتر آن شوق و عشقش تبلور پیدا میکند و شدیدتر میشود والذین آمنوا اشد حبا لله یا در روز قیامت برای انسان گفته شده است وجوه یومئذ ناظره الی ربها ناظره چهرههایی که در روز قیامت بسیار خرم و شاد است در حالی این شادی و خرمی حاصل میشود که پیوسته به وجه الله نظر میکند این نظر به وجه الله پیوسته نظر داشتن به وجه الله یعنی بهرهبرداری پیوسته از این کمال مطلق میتواند این تعبیر تعبیر دیگری باشد الی ربها ناظره الی ربها میدانید جار و مجرور مقدم است مفید حصر است یعنی فقط و فقط روی پروردگار خودش در حال نظر کردن است یعنی وقتی که انسان به توحید و به اخلاص رسید یعنی یگانه معبود را شناخت و به او توجه کرد دیگر از معبودهای دیگر برید وگسست و فاصله گرفت این اخلاص و این توحید یا اخلاص در توحید و این بینش موجب میشود که انسان نظارت و به معنای خرمی و خرم دلی و به گونهای انسان خواهد بود که یک موجود زندهای است که سر حال و شاد و خرم است یعنی خرمی و خرم دلی این نشانة این توجه به ذات مقدس باری تعالی است خب این نه فقط در آخرت در دنیا هم این چنین است و افرادی در همین دنیا این حال و این هدف برای آنها تحقق دارد و عینی پیدا میکند این که حضرت علی علیه السلام میفرماید والله لو کشف لی الغطاء مزددت یقینا یقینم بیشتر نمیشود اگر این پردة بین ممکن و واجب برداشته شود لو به فرض محال یقین من بیشتر میشود یعنی به آخر خط دیگر به آن حق الیقین وحقیقت حق الیقین رسیده است یا خود حضرت دربارة وصف متقین میفرماید که ولو للاجل الذی تتولاه لهم لم تستقر ارواحهم فی ابدانهم طرفة عین متقین در دنیا در حالی زندگی میکنند فقط این اجل مانع پیوستن اینها و زندانی شدن در این زندان دنیاست دنیا زندان ماده و جسم و بدن است اگر این اجل نبود و اینها به دست خودشان بود که بلند شوند بروند و کوچ کنند اصلا اینها آرامشی نداشتند لم تستقر ارواجهم فی ابدانهم طرفة عین یعنی انسان به جایی رسیده است که دیگر درنگ را تحمل نمیکند این کحا وبیحالی ما کجا خب شهید صدر میخواهد بفرماید که طبیعت این هدف این کمال مطلق این تحولات را تحولات کیفی را در وجود انسان در رفتار انسان در نگاههای انسان در تعلقات انسان به وجود میآورد وبنابراین وقتی که ما تمام اصول دین را در کنار هم دیدیم و دیدیم که چگونه اینها دست به دست هم میدهند تا اینکه این کمال مطلق را در تأثیر گذاری بر وجود فرد و جامعه فعال کند یعنی کار و نقش اصول دین عدل تجلی توحید بود و عملیاتی کردن صفات الهی در جامعه و کاربردی کردن آن کمالات الهی و ارزشهایی که در این ذات مقدس حق جمع است کلیة این ارزشها در جامعه عینیت پیدا کند این معنای و خروجی عدل است چرا چون عدل تجلی و تبلور همة این کمالات است عدل در تکوین و عدل در تشریع وعدل در مجازات یعنی یک مجموعة کامل و به هم پیوسته از کمالات الهی که هر چیزی را در جای مناسب خود قرار میدهد و دیدیم و داریم میبینیم که وقتی که ما نظریة استخلاف را مطرح میکنیم در حقیقت میخواهیم بگوییم وقتی که خدا انسان را خلیفه خود قرار داد انسانی که با ظرفیتهای نامتناهی خدا او را آفریده است میگوید که یگانه کسی که جوابگوی تو است منم که نامتناهیام واگر بناست کسی قائم مقام و خلیفة خدا باشد فقط انسان است که باید برای همین انتخاب شود و ما این امانت را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم آنها خود داری کردند فقط انسان آمادگی تحمل این مسئولیت و این بار امانت را داشت وبه همین خاطر کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البر وفی البحر و فرمود ان اکرمکم عند الله اتقاکم ما تکریمتان کردیم ولی یک تکریم دیگر هم هست که اختیاری است این تکریم تکوینی است بر اساس این که ما شما را شایسته و لایق این مقام دیدیم اما در درون این مقام که شما میخواهید حرکت کنید یک حرکت اختیاری دارید آن حرکت اختیاری قابل مشکک است قابل تفاوت و تبعیض است تبعیضش هم برمیگردد به خودتان شما چه انتخاب میکنید ان اکرمکم عند الله اتقاکم وقتی که شما به تقوای بیشتر برسید به تکریم بیشتر میرسید و این تقوی حاصل نمیشود جز در پرتو عدالت اعدلوه واقربوا للتقوی ان الله یأمر بالعدل والاحسان وایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون لعلکم تذکرون میتواند اشاره باشد به این که این مطلب یک مطلب مولوی نیست یک مطلبی است که عقل شما هم به آن میرسد ما داریم یاد آوریتان میکنیم عقل شما هم میگوید بهترین کار ممکن وشدنی همین است که خدا انجام داده است که انسان در بستر عدالت میتواند رشد کند و به آن ظرفیتهای بینهایتی که میتواند دسترسی پیدا کند دسترسی پیدا میکند و این بستر عدالت یعنی هماهنگی نظام تکوین با تشریع یعنی این که انسان شایستة این خلافت در مقام مناسب خودش قرار داده بشود که شده است و باید برنامههای تشریعی انسان متناسب و هماهنگ با این جایگاه باشد هماهنگ با لیاقت انسان با تکوین انسان باشد فرموده کرمنا بنی آدم بعد حدیث شریف میفرماید مؤمن نباید خودش را ذلیل کند چون خدا مؤمن را عزیز قرار داده ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین ومؤمن حق ندارد خودش را زذلیل کند چون خدا در مقام عزت قرارش داده است ببینید هماهنگ است یعنی این مقام تکوین با این نوع فرمولی که برای رفتار انسانی مطرح میشود خدا دوست ندارد مؤمن خودش را ذلیل کند بعد حالا انواع ذلت ومصادیق ذلت فراوان است که در احادیث بیان شده است خداوند مؤمن را نزد خودش بیشتر وبهتر از کعبه محترم شمرده است کعبه خانة خداست وجایگاهی است منصوب به حق وقبلة همة انسانها و تمام انبیاء است همین که به ؟؟ که محرم است وحرمت دارد هم کعبه وهم دور کعبه محرم است ویک حریم امنی برایش گذاشته شده است همین کعبه میشود چه نسبت به مؤمن وقتی مقایسه میشود میفرماید مؤمن عزیزتر است نزد خدا از کعبه خب این با آن کرمنا بنی آدم سازگار وهماهنگ است لذا میبیند که تمام تشریعات الهی یعنی نظام اجتماعی نظام تربیت فرد در جامعه ونظام تربیت جامعه وهدایت جامعه ومدیریت جامعه نظامی است که بر این اساس استوار شده یعنی بر اساس آن جایگاه رفیعی که خدا برای انسان داده است خب پس وقتی که عدل این شد وپیامبران آمدند واسطة فیض شدند برای انتقال این تشریعات به انسانی که خدا شناس شده است ودر حقیقت حلقة وصل میان توحید ومعاد مبدأ ومعاد شدند چرا چون باید این رابطة بین مبدأ ومعاد یعنی مبدأ ورفتار وسرنوشت یک چنین رابطهای ما باید برقرار بکنیم یا داشته باشیم تا اینکه ما به نتیجه برسیم مبدأ انتخاب هدف اعلی وهدف نهایی وتأثیر گذاری این هدف هدف انتخاب شده که خدا باشد بر انسان وتأثیر رفتار انسان بر سرنوشت انسان این رابطه را شما ببینید در آیات قرآن به خوبی روشن کرده است انما تجزون ما کنتم تعملون لیس للانسان الا ما سعی وان لیس للانسان الا ما سعی وان سعیه سوف یری قد افلح من تزکی وذکر اسم ربه فصلی فلاح رستگاری ومن یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون کسی که در برابر بخل وخودخواهی خودش را بگیرد این انسان به رستگاری میرسد خب رابطه ایجاد کرده بین صفت ورفتار انسان با سرنوشت انسان خب این صفت بخل که انسان میخواهد از او فرار کند زمانی انسان موفق میشود که از این صفت بخل برای خودش یک منبع جود وکرم وصل باشد که احساس کند هر چه پرداخت کند وهرچه هزینه کند این هزینه هدر نرفته است این هزینه از یک منبأ جود وکرمی سر چشمه میگیرد الا لله یا فرموده سخر لکم ما فی السماوات والارض خلق لکم ما فی الارض جمیعا همة اینها را خدا برای شما آفریده وشما هر چه از اینها هزینه کنید تمام نمیشود خزائن الهی تمام نمیشود وشما به یک منبع جود وکمالی وصل هستید که آن نایتناهی است پس انسان احساس میکند با این جود وبذل وبخشش دارد یک سیر تکاملی طی میکند ودارد به کمال میپیوندد وظرفیتهای او دارد باز میشود به فعلیت میرسد خب یک چنین انسانی به تعبیر خود قرآن کریم ان احسنتم احسنتم لانفسکم وان اسأتم فلها اگر کار خوبی بکنید برای خود کردید خودتان اولین بهرهاش را برمیدارید پس کسی که دارد بذل وبخشش میکند هیچ وقت احساس نمیکند که هزینهای را دارد هدر میدهد وچیزی را دارد خسارت میکند بلکه دارد سود میکند دارد سرمایهگذاری میکند دارد از وجود خودش از امکاناتی که خلیفة خداست بر این امکانات ومستخلف است از طرف خدا وخدا او را امانتدار قرار داده است وبه او گفته هزینه کن انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه اولین ملک خودت نیست که بخل بورزی ثانیا با این انفاقی که میکنی برای خودت داری سرمایه گذاری میکنی خب آیات فراوانی که راجع به انفاق من جاء بالحسنة فله خیر منها یا فله عشر امثالها یا فرموده است که وما تنفقوا یوفی الیکم یا اگر انفاق کنید عند الله خواهد بود وچیزی را از دست نخواهید داد بنابراین انسان احساس میکند که با بیرون آمدن از این پوستة خود خواهی وحصار خودخواهی احساس میکند که با بیرون آمدن از خود خواهی دارد به کمال میپیوندد وبه این ترتیب شما میبینید این تناقض اصلی که بعدا حالا توضیح خواهیم داد عزت وریشة تمام مشکلات انسانها در جوامع بشری همین احساس این که من اگر از خودم بدهم بذل وبخشش کنم کم میشوم یا زیاد میشوم یعنی من با این دارم سرمایهگذاری میکنم یا دارم سرمایه را هدر میدهم تمام انسانها اینطوری فکر میکنند وقتی که دارند یک چیزی را خرج میکنند هزینه میکنند به طور طبیعی دارند از سرمایة خودشان هزینه میکنند واین سرمایه دارد هدر میرود مگر این که در مقابل این سرمایه یک سود بیشتری بیاید تا این که بصرفد وبیارزد که انسان این را به عنوان سرمایه حساب کند یعنی باید برگشت داشته باشد اگر برگشت نداشته باشد به عنوان یک ضرر تلقی میشود خب وقتی که سود وزیان اخروی مطرح نباشد شما اینجا صد ملیون دلار را انفاق کنید برای یک کار خیری واین هیچ گونه عایدات مادی نداشته باشد وکسی نتواند تحلیل کند وبفهمد که این کار در بهبود وضع فردی واجتماعی این جامعه واین انسان چه تأثیر مثبتی دارد بلکه احساس میکند این بذل وبخشش یک نوع به هدر دادن سرمایه است لذا این از احسان وبذل وبخشش خود داری میکند این انسان اما اگر احساس کرد چند برابر آنچه که پرداخت کرده الآن یا فیما بعد یعنی در دنیا یا در آخرت وبرای شخص شخیص خودش این فرد دارد سرمایهگذاری میکند یوفی الیکم به تعبیر قرآن کریم به طور کامل شما آنچه را که پرداخت کردهاید به شما برگردانده میشود پس انفاق شما هدر نرفته بلکه به چند برابر ترمیم میشود وجبران میشود وگاهی هم سودهای نامتناهی بر او بار میشود انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب به این ترتیب مشخص میشود که ایمان به آخرت یعنی سرنوشتی که در اختیار خداست واین سرنوشت را خدا با یک سنت در گرو رفتار وانتخابهای ما قرار داده است وپیامبران میآیند تا این که این حلقة وصل ورابطة میان مبدأ ومعاد ما را تبیین کنند وتوضیح بدهند وفرمول به ما بدهند که چه کاری چه نتائجی در آینده خواهد داشت اگر نماز بخوانی ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر ولذکر الله اکبر اگر روزه بگیری لعلکم تتقون اگر قصاص مراعات کنی ولکم فی القصاص حیاة یا اولوا الالباب لعلکم تتقون میبینیم که تمام رفتارهایی که برای فرد وجامعه تعریف میشود از طرف ذات باری تعالی تمام این فرمولها وقوانین هم تبیین میشود وهم آثارش در دنیا ودر آخرت تبیین کرده است ولذا یک حیات معقول ومنطقی برای این انسان به وجود میآید وبر اساس یک رابطة منطقی میتواند گزینش کند و انتخاب کند یعنی گزینش او با آگاهی و با عشق وبا شوق و با ایمان به نتیجة مثبت یعنی گامهای او استوار و محکم و به این میگوییم تحول کیفی در چه در نوع رفتاری که انسان انتخاب میکند پس انبیاء میآیند این حلقة وصل را تبیین میکنند و برقرار میکنند وامامان وائمه هم همین مسیر انبیاء را به فعلیت میرسانند ومبارزة با طاغوتها وتمام نمادهای شرک را به طور جدی در مسیر تکامل بشریت دنبال میکند یعنی همان مسیر انبیاء را از عالم پیام رسانی به عالم تحقق پیام میرسانند لذا میگوییم امامت تداوم نبوت است بلکه امامت تبلور نبوت است بلکه امامت اصل نبوت است چرا چون هدف از پیام رسانی عمل است هدف از علم رسیدن به مقام عمل است پس انبیاء اگر پیام آوردن از طرف خدا و شریعت را تبیین کردند امامان عامل و در حقیقت مجریان دقیق این شریعت هستند بنابراین نبوت وامامت بیانگر یک واقعیت برتر است که تعبیر ما این بود که امامان میآیند مدیریت الهی را در جامعه عملی میکنند یعنی خدا با شریعت خودش دارد مدیریت میکند رفتار انسانی را و این رفتار انسانی اگر بخواهد مدیریت کامل بشود یعنی از طرح و برنامه بیاید بیرون و به اجرا در بیاید این به عهدة امام گذاشته شده است حالا مثل پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله که امام تمام مسلمین و انبیاء است و امام ائمه است وبعد هم امامان بعد از رسول الله صلی الله علیه واله وسلم اینها مدیرانی هستند که دارند همین برنامه طرح و برنامة الهی را برای رفتار انسانی را مدیریت میکنند و به اجرا در میآورند پس تمام اصول دین دست به دست هم دادند تا فاعلیت آن هدف برتر که خدا باشد آن فاعلیت را به نتیجه برسانند با این نگاه معلوم میشود که ما در یک مجموعة کامل وبه هم پیوستهای که به نام اصول دین هست در حقیقت شرائط به فعلیت رسیدن این انتخاب این هدف برتر با این شرائطی که تعریف شد در اصول دین همة اینها یک مجموعه را تکشیل میدهند وچند چیز نیستند میگوییم اصول دین یک اصل بیشتر نداریم وآن توحید است وآن انتخاب کمال مطلق است و برای تأثیر گذاری او باید کلیة شرائط مربوطه را فراهم کنیم و فراهم باشد و خداوند با این اصول دین که شرائط تأثیر گذاری است همه را در کنار هم جمع کرده است بنابراین برمیگردیم به سر خط قبلیمان اگر ما بیاییم برای انسان به عنوان خلیفه وبه عنوان مستخلَف مستخلِفی را قبول کنیم که باید قبول کنیم که خدا باشد اگر مستخلِفی که خدا باشد برای انسان قبول کنیم که او انسان را خلیفه قرار داده است انسان را بر خودش و بر دیگران و بر بنی نوعش و بر طبیعت خلیفة خود قرار داده است خب معنای این حرف این است که اولا ما در یک مسیر کاملا طبیعی انسان را تصور کردیم و قبول کردیم در بستر طبیعی آن بستر طبیعی آن است که یک خالقی دارد به نام خدا که کمال مطلق است و انسان در جایگاهی قرار گرفت که خلیفة او باشد ومعنای خلافت او این است که این انسان بالاترین کمال قابل تصور برای خودش را خدا میداند مستخلِفش که خدا باشد و این مستخلِف وقتی انسان را خلیفه قرار داد او را امانتدار خودش قرار داد امانت دار یعنی منویات و خواستههای این مستخلِف توسط این مستخلَف به نحو احسن انجام میگیرد و با اختیار و اردهای که به او داده است یعنی با انتخاب پس یگانه گزینهای که میتواند عبارت باشد از یک سنت طبیعی و در یک بستر تکوینی طبیعی انسان را قرار میدهد همین سنت استخلافی است که عرض کردیم که قوام این سنت استخلاف به مستخلِف بودن خدا یعنی هدف و مبدأ قرار گرفتن خدا هم مبدأ است و هم هدف مبدأ است تکوینا خدا خالق انسان است ولی هدف قرار گرفتن خدا این انتخابی انسان است که انسان با این انتخاب خودش با ارادة خودش وپذیرش این خلافت است از طرف خدا ثم جعلناکم خلائف فی الارض لننظر کیف تعملون ما شما خلیفه قرار دادیم اما باید ببینیم چه کارة این جریان هستید آیا میپذیرید و چگونه میپذیرید و چه کار میکنید با این خلافت تا معلوم شود چگونه عمل میکنید و اصلا دار دار عمل است خلق الموت والحیاة لیبولکم ایکم احسن عملا اصلا شما با عمل رشد میکنید و ما شما را در بستری قرار دادیم ببینیم چگونه عمل میکنید حالا اگر این بستر بستری بود بسیار طبیعی و منطقی و همه چیز با هم هماهنگ بود یعنی در یک نظام هماهنگ شما بخواهید حرکت کنید بهتر حرکت میکنید یا در یک مجموعة ناهماهنگ یعنی خواستههای شما انتخابهای شما با خواستههای فطری شما کاملا در تضاد باشند شما برعکس جریان طبیعی مجبورید حرکت کنید باید بیشتر هزینه کنید معلوم نیست نتیجه بگیرید به بن بست میخورید پس روشن شد که بحث استخلاف ونظریة خلافت یگانه گزینیهای است که میتواند رابطة طبیعی ومنطقی انسان را با خودش وبا خدای خودش و با دیگران وبا طبیعیت میتواند این رابطه را به نحو احسن تنظیم کند و هماهنگ کند یعنی انسان را بر اساس خواستههای آن مبدأ متعال که انتخاب شدة او است به گونهای انسان را حرکت بدهد که این انسان وقتی با خودش تعامل میکند دچار تناقض نشود وقتی با خدا تعامل میکند دچار تناقض نشود وقتی با انسان دیگر تعامل میکنیم دچار تناقض نشویم بر اساس یک ارتباط منطقی این رابطه را برقرار کنیم که این رابطه وقتی میگوییم منطقی یعنی زاینده و مفید باشد و تکامل بخش باشد رابطهای باشد که انسان را ظرفیتهای انسان را بالا ببرد و پر کند وبه فعلیت برساند رابطهای نباشد که سرمایههای انسان را به هدر دهد ان الانسان لفی خسر اگر انسان را رها کنید بی برنامه یا با برنامة غلط یا بیبرنامه که نمیشود یا با برنامة غلط ونا هماهنگ اگر انسان را رها کنید در خسر است سرمایه سوزی میکند فقط در یک صورت است که انسان میتواند سرمایههای خودش را به نحو احسن بتواند آنها را فعال کند و در گردش در بیاورد به گونهای که زاینده شوند الا الذین آمنوا یعنی آمنوا بالله یعنی همین خدای مستلِف خدای مبدأ آمنوا یعنی انتخاب خدا به عنوان هدف و عملوا الصالحات رفتار این انسانها به گونهای باشد که صالح باشد صالحاتی که خدا تعریف کرده است فرموده کدام صالح است کدام فالح پس طبق برنامة خدا عمل کردن وبر طبق این برنامه حرکت مستمر و پیوستهای داشته باشد که تمام آسیبهای مسیر گرفته شده باشد با چه چیزی گرفته میشود با تواصی به حق یعنی تعهد به حق وقتی تعهد به حق شد یعنی براساس عدل انسان آنچه که حق است آن را باید انجام دهد حق و عدل در اینجا لازم و ملزوم هم هستند آن عمل الصالحات مقتضای عدل الهی است وتواصی به حق تعهد به این برنامه و تواصی به صبر پایداری بر این برنامه پس شد ایمان به کمال مطلق عمل به برنامه و آییننامههای عملی این کمال مطلق و تعهد به آنها و پایداری بر آنها تمام شرائط لازم برای خروج از خسران فراهم شدند لذا روشن میشود که مرکز ثقل در مسیر تاریخی وتکاملی بشر خود انسان است نه چیزهای دیگر نه حتی طبیعت مرکز ثقل که کل این مجموعه به تعبیر شهید صدر این مرکز ثقل خود انسان است اما نه به جسم خودش نه به طبیعتش نه به آن بعد مادی بلکه مرکز ثقل آن محتوای درونی انسان است که این محتوای درونی را با بررسیهایی که کردیم روشن شد که مرکز ثقل این محتوای درونی انسان آن هدف انتخاب شدة انسان است یعنی آن مثل اعلی ولذا خدا به پیامبر میفرماید قل الله ثم ذرهم فماذا بعد الحق الا الظلال بعد از حق جز گمراهی چیز دیگر وجود ندارد ان الله هو الحق وانما یدعون من دونه الباطل آن که حق است و پایدار است و ماندن است و سزاوار توجه به اوست فقط خداست غیر او باطل است بطلان پذیر وفنا پذیر است بنابراین اینجا روشن میشود که مهمترین چیزی که همه چیز را به هم پیوند میدهد وهمة محاسبات را میتواند به گونهای در بیاورد که محاسبات دقیق ومنطقی باشد فقط مثل اعلایی که کمال مطلق است که خداست لذا شد خدا برای انسان مرکز ثقل حرکت صحیح انسان به سمت خدا وجز این گزینه هر گزینة دیگری که تصور شود یک مسیر انحرافی وبدون این که به یک نتیجهای برسد برای انسان خواهد بود به تعبیر قرآن سراب ورماد خواهد بود که در یک گرد باد به سرعت پروندهاش به هم میخورد واز بین میرود والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الضمآن ماءا یا اعمالهم کرماد بله وجود دارد ولی این خاکستر است خاکستری بیش نیست که این خاکستر در هر لحظه در یک گرد باد کلا متلاشی میشود کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف کل اعمال بشریت در کل مراحل تمدن بشری وقتی جدای از خدا وگسسته باشد از خدا با همة عظمتی که دارد هیچ است وپوچ است واینجاست که حالا بحثهای دیگر شهید صدر در آن بحث خاصی که دربارة امام زمان دارد بحث حول المهدی علیه السلام آن هم به این پیوند بدهیم آنوقت معلوم میشود که چگونه در یک حکومت عدل الهی حکومت امام زمانی آنچه که پایدار است ومستحق بقاء و استمرار است همین حکومت و مدیریتی است که بر اساس عدل الهی توسط امام زمان علیه السلام تحقق پیدا میکند و ما عدای او تمام تمدنها و تمام مدیریتها و حاکمیتها همة اینها در یک مسیر انحرافی غلط اندازی قرار گرفتهاند و میگیرند که آخر و عاقبت آنها جز پوچی و جز سراب چیز دیگر نخواهد بود لذا به زودی روشن خواهد شد که اینها چقدر دین مایه و دور از وخارج از مدار سنتهای الهی قرار گرفتند وقتی خارج از مدار قرار گرفتند یعنی حرکت سرگردان و بینتیجهای بیش نخواهد بود و به این ترتیب ما به نقش تعیین کننده و تأثیر گذار این مثل اعلی که خدا باشد کمال مطلق باشد میرسیم و شهید صدر میفرمایند این عنصر عنصری است که ما گفتیم جزو عناصر جامعه نیست ولی تعیین کننده است در این روابط میان انسان و انسان و انسان و طبیعت و انسان و خودش این رابطة انسان با خدا این رابطه هر چند خدا جزو جامعه و درون جامعه نیست به یک معنی چون هیچ بعد مادی خدا ندارد و حضور فیزیکی ندارد اما خدا حضور کامل و به تمام معنی در وجود انسان میتواند داشته باشد که باز به خود انسان مربوط است اگر این حضور را پذیرفتیم آن قوت این حضور میشود منشأ اثر و منشأ تحول در توجیه و تعیین قانون و نظم دادن به تمام روابط رابطة انسان با خدا به تعبیر حدیث شریف من اصلح ما بینه بین الله اگر انسان بین خود وخدای خودش را اصلاح کند یعنی رابطة صحیح برقرار کند اصلح الله له فیما بینه وبین الناس خدا همة روابط این انسان را با دیگران با مردم با مردم نیز اصلاح میکند اگر آن رابطه اصلاح شد روابط دیگر اصلاح میشود خب وقتی این را تنهای از این نظریه کسی بخواند شاید برایش توجیه و تبیینش سخت باشد چگونه اگر انسان بین خود و خدای خودش آشتی کند این رابطه رابطة صالح باشد چگونه این رابطه با بقیة روابط تأثیر گذار است با این تبیین شهید صدر خیلی شفاف میشود که این انسان وقتی بین خود و خدا رابطه را به طور منطقی وبه طور صحیح بر قرار کرد خود این رابطه حاکمیت دارد بر سایر روابط یعنی خود به خود انسان رابطة خودش را با خودش تعریف شده میبیند و نمیتواند برای خودش هر طور رابطهای را با خودش بگوید خیلی خب من دیگر خسته شدم از این زندگی دیگر من نمیخواهم زنده باشم یا زندیگ کنم من میخواهم خودکشی کنم اصلا نمیتواند وارد یک چنین پیسی بشود چون میگوید تو که خودت را به عنوان یک انتخابگر و خدا به عنوان انتخاب شده قبول کردی و خدا را معشوق خودت و محبوب خودت وهدف خودت قرار دادی باید به او برسی اگر میخواهی به او برسی باید رابطة خودت را با خودت کنترل کنی شما حق نداری در زیر بار مشکلات شانه خاله کنی حق نداری شما عجله کنی حق نداری ومجاز نیستی که شما نیروهای خودت وامکانات خودت را هدر دهی حق نداری اسراف کنی حق نداری شما بیایید مثلا یک چیزی را در جای نامناسب هزینه کنی همة اینها بر اساس آن رابطه حاکم میشود بر تنظیم رابطة خودم با خودم و رابطة خودم را با دیگران این دیگری برادر توست برادر مؤمن تو است حق استضعاف و استثمار او را نداری باید لا یؤمن احدکم حتی یحب لاخیه ما یحب لنفسه باید آنچه را که برای خودت دوست داری برای او دوست داشته باشی باید احساس کنی که او هم مثل توست مساوی است عند الله هیچ امتیازی تو بر او نداری مگر به عمل صالح مگر با پیشتازی مگر با تقوی مگر با انفاق مگر با این که شما یک کار مثبت انجام دهی که مستحق اجر باشی نزد خدا تو حق نداری او را استثمار کنی لذا ریشههای استثمار در جامعة اسلامی جامعة الهی ریشههای استثمار خشکانده میشود و رابطة تو با دیگران رابطة مستضعِف ومستضعَف مستکبر ومستضعف نخواهد بود وامکان ندارد حتی اگر پولدارترین انسان باشی مقتدرترین انسان باشی تو باید چه المؤمن چه کسی است که من یملک هواه باید هوای نفس خودت را مهار کنی یمکل نفسه اذا غضب واذا رهب واذا رغب باید خودت را کنترل کنی اگر شهوتت گل کند باید خودت را کنترل کنی اگر خشمت بخواهد گل کند باید آن را کنترل کنی ترس میتوانی ترس را کنترل کنی پس در همة شرائط یک نیروی درونی کنترل کننده داری که آن ارتباط تو با خداست وهمینطور در طبیعت اگر توانمند باشی تو کل طبیعت را زیر و رو کلی تو حق نداری از طبیعت سوء استفاده کنی ولا تبغ الفساد فی الارض حق نداری کار فاسد ومفسدی در زمین به وجود بیاوری ان الله لا یحب الفساد پس تو باید چه و بعد هم باید مواظب باشی که گاهی خیال میکنی که داری اصلاح میکنی شاید فساد باشد قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون پس باید خیلی دقیق باشی هر چیزی را تخیل کردی آن ملاک نیست صلاح وفساد واقعی ملاک است پس بببینید همة اینها تعریف شد دیگر کسی اینجا بحث نسبیت ونسبیت گرایی و هر که هر طوری فکر کرد وهر طوری دلش خواست اصلا همة اینها بساطش برچیده میشود یعنی ما وارد یک عالم وفضای جدیدی میشویم که این فضا همه چیزش تعریف شده است و بیحساب است وکل شیء عنده بمقدار هر چیزی حدی دارد ضابطهای دارد والارض وضعها للانام و فرمود چه خداوند میزان را قرار داد و هر چیزی میزان دارد ترازو دارد والرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان الشمس والقمر بحسبان والنجم والشجر یسجدان والسماء رفعها ووضع المیزان ان لا تطغوا فی المیزان معیار دارد خدا میزان دارد تا اینکه طغیان زیادهروی از حد گذشتن به وجود نیاید وقتی برنامهریزی کردید آن وقت شما میتواند بفهمید که چه کار دارید میکنید وقتی برنامه نداشته باشید هر کاری بکنید هر چه هزینه کنید معلوم نیست چه کار دارید میکنی چون حد و حسابی ندارد چون ضابطه ندارد لذا هر کاری که میکنید فکر میکنید درست است چون ضابطه ندارد اما چون ضابطه آمد پس کارهایی که ما میکنیم بر اساس آن ضابطه عرضه میشود وکم یا زیاد بودنش و خوب و بد بودنش مشخص میشود آن وقت انسان میتواند خودش را محاسبه کند و کنترل کند بنابراین اصل و آن نقطة اصلی تحول در درون فرد و جامعة بشری جز خدا چیز دیگر نمیتواند باشد و به این ترتیب آن بعد رابع و بعد چهارمی که در نظریة استخلاف مطرح شد یک بعد تعیین کننده و اساسی خواهد بود که اگر او باشد همه چیز رو به راه ودرست است و اگر او نباشد همة این روابط به هم میریزد وبه هم میخورد وانسان یک موجود سر در گم میشود جز شهوت وغضب جز خود خواهی جز هوای نفس هیچ چیز دیگر هادی او نخواهد بود و این هدایت چون خودش گمراهی پذیر است این هواها واضله الله علی علم افرأیت من اتخذ الهه هواه واضله الله علی علم در درون این هوی گمراهی نهفته است چنین انسانی نمیتواند به آیندة خودش خوش بین باشد نمیتواند مطمئن باشد چون نمیداند آنچه که دارد میپرستد یا دارد هوا میکند و دارد به سمت او جذب میکند نمیداند ضابطه ندارد چون ضابطهمند نیست پس انسان نمیتواند عاقبت و نتیجه و نهایت آن انتخاب خودشان را پیش بینی کند در حالی که شما اینجا میتوان پیشبینی بکنید امروز در دنیا با این سرمایهگذاری که دارید میکنید فردای آخرت شما کجای این صحنة آخرت هستید و کجا قرار دارید ودر چه جایگاهی قرار میگیرید و چه درو میکنید و این خیلی متفاوت است این انسانیکه وارد یک صحنة عملیاتش شود و آینده را پیش بینی کند و کسی که نتواند آینده را پیش بینی کند چون انسان اینجا همهاش محاسبات قانونمند ودقیق دارید وبر اساس او شما میتوان تعبیر بازاریها چرتکه بندازید و ببینید که چه کار دارید میکنید چه دارید میدهید و چه دارید میگیرید اما آنجا مشخص نیست که شما چه دارید میدهید و چه دارید میگیرید در یک ابهام کامل به سر میبرید بنابراین نظریة استخلاف با نظریة مقابل و ضد آن که نظریة استبداد استعمار استحمار هر چه میخواهید اسمش را بگذارید استقلال ظاهرش استقلا است اما درونش استعباد و استحمار است درونش استضعاف است اما اینجا نظریة استخلاف است اما درونش عدالت است درونش ارزش گرایی است درونش تعهد است درونش حساب و کتاب است درون این نظریه همه چیز تعریف شده است و در آن نظریه هیچی تعریف نشده ما چیزی تعریف شده نداریم و این تفاوت بسیار فاحش این دو نظریه خواهد بود و حالا بر اساس این بعد شهید صدر میآیند و میفرمایند که ما میآییم رابطة انسان با انسان ورابطة انسان با طبیعت را وقوانین حاکم بر این دو رابطه را بررسی میکنیم با توجه این اصل استخلافی که گفتیم وبعد میبینیم چه تحولی در این روابط به وجود میآید وچگونه خداوند تبیین میکند که ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا اگر به خدا ایمان داشته باشند و متعهد بشوند به آنچه که ایمان آوردهاند لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض حتی طبیعت به گونهای در اختیار آنها قرار میگیرد که تمام برکات آسمانی و زمینی برای آنها باز میشود و سرازیر میشود یعنی یک تحول بر اساس این تعامل صحیح با خدا حتی طبیعت به تعبیر روایات آنچنان زمین برکات خودش را و آسمان برکات خودش را بر انسانهایی که در دوران عدالت و مدیریت امام زمان علیه السلام قرار میگیرند آنچنان برکتها زیاد میشود که دیگر شما محتاجی ونیازمندی نمیبینید و همه چیز فراوان یعنی یک فراوانی طبیعی وفور نعمت در مقابل این وضعیت اقتصادی نا به سامانی که الآن جامعة بشری گرفتارش شده است صد در صد متحول میشود اما یک شرط دارد شرطش این است که بشریت از این وضعیتی که دارد وضعیت ناسپاسی وپشت کردن به خدا و تنکر برای خدا وتغافل از خدا باید از این وضع منتقل شود به وضعیت جدید وآن پذیرش این حق و پذیرش برنامههای او آن وقت آمنوا واتقوا تقوی که آمد لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا تکذیب سبب این به هدر رفتن امکانات و سرمایهها میشود تکذیب سبب میشود که مردم گرفتار قحطی و گرفتار مرض وگرفتار کلیة مشکلات مادی زندگی مادی میشوند اگر این تبدیل شد به ایمان و تقوی از هر لحاظ جامعة بشری جامعة متنعم و غنی و پر باری میشود در همین دنیا قبل از آخرت در فهم این غیب نیست به تعبیر شهید صدر یعنی به تحلیل شهید صدر کسی که این نظریه را بفهمد میتواند بر اساس محاسبهای که در قوانین حاکم بر طبیعت رابطة انسان با طبیعت و رابطة انسان با انسان این قوانین را میتواند محاسبه کند وبر اساس این محاسبات به اینجا برسد که چگونه برکات آسمان و زمین به روی انسان و بشریت باز میشود و به این ترتیب ما وارد یک فضای جدید ویک فهم جدید از آیات کریم میشویم که این فهم نیاز به غیب ندارد فقط نیاز به تعقل و منطق دارد که این منطق را خود قرآن کریم طراحی کرده است و بر اساس فهم حقیقت سنتهای الهی و به کارگیری این سنتها این فهم عملی و میسور و ممکن میشود برای انسان والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد واله الطاهرین.