استاد سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
91/02/31
بسم الله الرحمن الرحيم
31/2/91
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین افضل الصلاة وازکی التحیات علی البشیر النذیر سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا ابی ابی القاسم المصطفی محمد واله الطاهرین.
ربنا لا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.
بحث ما در نظریة اجتماعی اسلام از نگاه شهید صدر بود که ما را به بحث از اهدافی که انسانها در طول تاریخ برای خودشان انتخاب میکنند کشاند وشهید صدر رحمة الله علیه برای این اهداف نحوة انتخاب این اهداف وآثاری که این انتخابها وگزینشها روی زندگی روزمرة انسان میگذارند توضیحات مفصلی داده است و به اینجا رسیدیم که کلیة اهدافی که محدود هستند اینها در مسیر تحولات فردی و اجتماعی انسان را به بن بست میکشانند و انسان را اهداف محدود را انتخاب میکند ناگزیر میشود در آخر خط تسلیم یک نوع از زندگی روز مره و تکراری شود یا اینکه باید این اهداف را تغییر بدهد یعنی وقتی که به آخر خط رسید و متوجه شد که این اهداف نمیتوانند آن کمال طلبی بینهایت طلبی او را تأمین کنند وسیراب کند ناگزیر میشود به این اهداف پشت کند و این اهداف را به اهداف دیگر تبدیل کند یا اینکه این اهداف محدود را به اهداف مطلق و نامحدودی تبدیل میکند و حالت غلو حالت شرک در وجود انسان به وجود میآید که این هم یک انحرافی است بسیار عمیق وجدی که انسان را از پا در میآورد و انسان را در برابر این اهداف با تغییر موضع نسبت به این اهداف یعنی مطلق پنداری اهداف محدود ناگزیر میشود انسان خودش را به نوعی ارضاء میکند اما واقعیت خارجی چون نامحدود برای این اهداف محدود نمیتواند او را به اهداف نامحدود تبدیل کند انسان در یک سرابی بیش نخواهد توانست ادامة زندگی دهد و انسان در سراب نمیتواند به جایی برسد و همیشه ناکام میماند اما اگر هدف انسان هدف نامحدودی باشد که کمال مطلق واقعی باشد که خدا باشد بسیاری از این روابط و بسیاری از این نتائج دگرگون میشود ودگرگونی هم کمی وهم کیفی خواهد بود زیرا که این هدفی که کمال مطلق است وخداوند متعال یگانه کمال مطلقی است که انسان میتواند برای خودش انتخاب کند با انتخاب کمال مطلق انسان به سمت این کمال در یک حرکت پیسوته خواهد بود و به هیچ وجه یک توقفی و درنگی در این مسیر تکامل برای انسان به وجود نخواهد آمد این نسبت به تحول کمی نسبت به تحول کیفی که حاصل میشود به اعتبار این که این کمال مطلق خدا باشد معلول وساخته و پرداختة وجود وتخیلات و ظرفیتهای محدود انسان نیست لذا این میتواند بر انسان قیم باشد بر خلاف اهداف کوچک ومحدودی که انسان آنها را از واقعیتهای خارجی موجود و روزمره انتخاب میکند ومعلول ذهنهای بشری وانتخابهای محدود انسان هستند انسان وقتی این اهداف محدود را مطلق میکند وآنها را بر خودش قیم قرار میدهد واقعا کسی که ظرفیت قیم بودن را نداشته باشد با پنداشتن این که او قیمومت همة امور در دستش است قیم نمیشود اما یک واقعیت خارجی مانند خدا که از وجود انسان به یک معنی منفصل است البته اشتباه نشود اینجا قرآن میفرماید و نحن اقرب الیه من حبل الورید ما از شما دور نیستیم ما به شما نزدیکتریم اما این خدایی که خالق انسان است بخشی از وجود انسان نیست یا از درون انسان نجوشیده است تا این که معلول وجود انسان باشد بلکه علت وجود انسان است و حاکم بر وجود انسان هست خب چنین کسی و چنین هدفی که از خارج انسان بر انسان حکومت کند وقیم باشد این میتواند نقش قیمومت را به نحو احسن ایفاء کند در حالیکه اگر به اهداف دیگر ما توجه کنیم میبینیم که تمام آن اهداف انسان را به یک نقطة واحدی میرسانند و آن نقطة واحد و آن انتهای آن اهداف است و نهایت آن اهداف باعث میشود که انسان در یک بن بستی قرار بگیرد ونتواند بین بینهایت طلبی خودش وبین این محدودیت این اهداف توفیقی والفتی به وجود بیاورد لذا همیشه دچار یک تناقض و یک تضاد درونی خواهد بود و معمولا انسانها دچار دوگانگی دو شخصیتی میشوند به خاطر این که نیاز آنها فطرت آنها چیزی را میطلبد وبا علم محدود با دانش محدود با جهل وجهالت یا سوء تدبیر و ظلم چیز دیگر را انتخاب میکنند غیر از آن نیاز فطرت خودشان و همیشه این درگیری به طور مستمر بر انسان چیره میشود و مسلط میشود و انسان دچار دو گانگی میشود لذا تعبیر قرآن کریم ءأرباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار انسان در آن واحد هم هوای نفس خودش را قرار داده است وباعث علت چنین انتخابی این بود که انسان بینهایت طلب است از طرفی دیگر این هوای نفس معلول خود خاص و وجود انسان اسن بسیار کوچک و بسیار محدود است این نمیتواند آن بینهایت طلبی انسان را جواب بدهد و سیرابش کند واز طرفی انسان ناگزیر است برای این که هدف قرارش دهد او را مطلق بپندارد این پرادوکس همیشه در زندگی انسان میتواند نقش مخرب داشته باشد وانسان بین این دو نیاز وخواسته و آنچه که انتخاب کرده و آنچه که فطرتش است نمیتواند توفیق قائل شود اما اگر هدف انتخابی انسان کمال مطلق بود خدای متعال بود خداوند متعال به دلیل این که این واقعیت خارجی که خدا باشد که اصل وجود وحقیقت وجود است وهیچ حد و مرزی ندارد این یگانه پاسخ مثبت وصحیحی است که میتواند برای فطرت بشر باشد و هست یعنی انسان بینهایت طلب یک بینهایتی را هدف خودش قرار داده است انسانی که دنبال کمال مطلق هست الآن کمال مطلق را انتخاب کرده لذا هماهنگی بین فطرت انسان و انتخاب انسان به وجود میآید این هماهنگی عبارت از این است که انسانی که در فطرت خود بینهایت طلب است یک بینهایت واقعی را کشف کرده و به سمت او دارد حرکت میکند لذا حرکت او پیوسته ومستمر وبدون توقف میتواند باشد و تأمین کنندة کلیة خواستههای او میتواند باشد این از این از طرف دیگر آنچه که انسان را در مسیر تکامل میتواند به یک انسانی که تکامل یافته یعنی انسانی که ظرفیتهای وجودیش به فعلیت رسیده باشد در چه صورتی ودر چه حالی انسان ظرفیتهای وجودیش به فعلیت میرسد و انسان میتواند از ظرفیتهای خودش به نحو احسن استفاده کند زمانی که انسان احساس مسئولیت کند این بیتفاوت بودن و عدم احساس مسئولیت در برابر یک قیم بزرگتر و فراتر از وجود انسان انسان را ضایع میکند و تباه میکند یعنی انسان را بر طبق میل و هوای نفس خودش به حرکت در میآورد وقتی که انسان در برابر خدا احساس مسئولیت نکرد در برابر کسی غیر از خودش احساس مسئولیت نکرد خودش اله خودش وقیم خودش وخودش رب خودش میشود وبه تعبیر فرعون انا ربکم الاعلی در درون وجود انسان قوی میشود وانسان خودش را همة کارة این هستی میبینید وانسانی که خودش را همه کارة هستی میبیند زیر بار کسی نمیرود اینجاست که بحث اصالت انسان وامانیزم میتواند یک فاجعه برای انسان به وجود بیاورد یعنی انسان خودش را در برابر هیچ کس وهیچ چیزی مسئول نمیبیند قرآن کریم برای مشرکینی که به معاد روز قیامت ایراد میگرفتند وسعی میکردند منکر معاد شوند یکی از انگیزههای انکار معادشان را همین نکته قرار داده است بل یرید الانسان لیفجر امامه یسأل أیان یوم القیامه انسان برای این که آزاد ویله ورها باشد ودوست ندارد کسی یا چیزی او را مقید کند این ایمان به یک سرنوشت ایمان به روز قیامت ایمان به معاد انسان را محدود میکند برای این که انسان از این محدودیت بیاید بیرون خود به خود به سمت انکار این محدودیت محدودیت روز قیامت محدودیت واقتضاءات روز قیامت عبارت از این است که انسان باید حساب پس بدهد در برابر آیندهای که در پیش هست خب کسی باید از او حساب بگیرد و با او حساب کتاب داشته باشد کسی میتواند از انسان حساب کتاب داشته باشد و انسان را سؤال کند که از انسان بالاتر و فراتر باشد و گرنه انسان برای خودش نسبت به خودش سؤال نمیکند از خودش وانسان به خودش پی نمیدهد بله میگویند بعضیها خدای خودشان را قاضی قرار میدهند بعضیها که عاقلند خودشان حسابگر هستند وحساب رس هستند خب اینها اگر به اینجا رسیدند مال این است که پشتوانة دیگری دارند که اینها را به اینجا میرساند این خودش خود کفا میشود و به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام اگر آتش جهنمی هم نمیبود همین که انسان عاقل ببیند تمام خوبیها و کمالات در قوانین خدا تجلی یافته و احتیاج به حساب و کتاب ندارد انسان میبیند که اگر اوامر الهی را انجام بدهد به کمال میرسد و اگر نواهی الهی را مرتکب شود ضرر میکند وهیچ انسان عاقلی حاضر نیست به خودش ضرر بزند خب این یک درجة پیشرفتهای است که انسان اگر هم خدایی نبود حساب و کتابی هم نبود حاضر نیست خودش را در معرض سقوط قرار دهد وبه تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام انسانی که حاضر نیست خودش را پست کند و در منجلاب پستی وبدبختی غوطهور شود یک انسان فرهیختهای است که کمال گرایی وکمال طلبیش او را به اینجا رسانده که او خودش را بالاتر از دنیا و ما فیها بالاتر از لذتهای مادی زود گذر بالاتر از تمام این عوامل گناه آفرین خودش را بالاتر میبیند خب یک چنین انسانی در حقیقت در مسیر کمال قرار گرفته است این چنین انسانی آن کمال را لذت کمال جویی را چشیده و در حقیقت به خدا وصل شده است و الهی شده یعنی به کمال مطلق پیوسته که حاضر نیست خودش را در اختیار پندارهای غلط ناقص و رفتارهای تباه کننده قرار بدهد پس بر میگردیم باز به سر خط سر خط این است که انسان باید به کمال مطلقی آگاهی داشته باشد معرفت و ایمان داشته باشد و دل ببندد که این ایمان به کمال مطلق او را به سمت کمال مطلق رهنمون باشد و او را به این کمال مطلق پیوند بدهد پیوندی که او را از تمام عوامل سقوط آفرین باز بدارد و به این خاطر میبینم که ایمان به کمال مطلق ایمان به خدا یک تحول کیفی در وجود انسان به وجود میآورد واین تحول کیفی خلاصه میشود در احساس مسئولیت انسان در این زندگی نسبت به خدای سؤال کننده نسبت به آن کمال مطلقی که قیم است بر وجود انسان و او انسان را در مسیر کمال حرکت داده و او را به جنب وجوش در آورده این تحول کیفی تحولی است که برای انسان بسیار ضروری است وانسان منهای این تحول کیفی یک موجودی خواهد بود بیخاصیت و بیفائده بلکه موجود بسیار خطرناکی میشوند که به تعبیر ملائکه وقتی که از خدا پرسیدند چرا این انسان را آفریدید خداوند جواب داد انی علی اعلم ما لا تعلمون در پاسخ به این نکتهای که منطقی و طبیعی هم بود که ملائکه در این انسان زمینههای گناه وفساد را زمینة ظلم و زمینة جهل که تمام به تعبیر قرآن یسفک الدماء خونریزی ویفسد فی الارض افساد وتخریب به عنوان آثار طبیعی ومنطقی یک انسانی که مرکب است از جسم وجان روح وماده مادهای که شهوت و غضب آن دو عنصر مقوم اوست که چنین موجودی اگر مهار نشود اگر هدایت نشود این چنین غریزهای انسان را به سمت فساد و به سمت خونریزی و کشت و کشتار میکشاند برای این که این جامعة انسانی گرفتار این دو آفت نشود به فساد گرایش پیدا نکند و گرفتار قتل و غارت و تسلط فرعونی نشود باید این انسان از این دو آفت به گونهای منطقی بیرون کشیده شود یگانه چیزی که میتواند انسان را از این دو آفت رهایی ببخشد همین ایمان به کمال مطلقی است که خداوند متعال باشد که بتواند این ایمان او را در برابر خدا به عنوان یک انسان مسئول قرار بدهد و اینجاست که میبینیم انبیاء در طول تاریخ با مترفین با کسانی که اهداف دیگر را اهداف محدود دیگر را به عنوان بت ترقی کردند و انتخاب کردند که از آن اهداف محدود بتهایی واربابی نامحدود درست کردند ودر مسیر بشریت وقفه ایجاد میکنند و بشریت را به سمت آن بنبست و نابودی میکشانند انبیاء در طول مسیر یک جنگ بی وقفهای ویک مبارزة مستمری داشتند که قرآن کریم فراوان از این درگیری بین انبیاء وبین مترفین سخن گفته است وبه عنوان یکی از سنتهای الهی در زندگی بشر این است که انبیاء همیشه با مترفین همیشه درگیر بودند چرا مترفین کسانی هستند که آمدند این اهداف محدود را مورد حمایت خودشان قرار دادند و به این اهداف محدود بسنده کردند تا اینکه از این اهداف محدود سوء استفاده کنند و مردم را به زیر یوغ خودشان در بیاورند اینجاست که قرآن کریم میفرماید وکذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی امة وانا علی آثارهم مقتدون و آیة دیگر وما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قالوا مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون ببینید این تعبیر تعبیر یک قاعدة کلی است یک سنت است ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قالوا مترفوها یعنی همیشه مترفین در این تمدنها وجود داشتند حضور داشتند واینها در برابر انبیاء میایستادند و سعی میکردند مردم را منحرف کنند و به صراحت میگفتند و میگویند که ما به اهدافی که انبیاء آوردهاند ما کافر هستیم وبرنامههای انبیاء را به هیچ وجه قبول نمیکنیم ما بر آثار پدران خودمان حرکت میکنیم و در نتیجه در برابر انبیاء سعی میکنند اهداف انبیاء را که آزاد سازی بشریت از تمام این عوامل تباه کنندة انسان هست در حقیقت مترفین سعیشان بر این بوده است که انبیاء نتوانند این آزاد سازی را به نحو احسن انجام دهند وقال الملأ من قومه الذین کفرو وکذبوا بلقاء الآخرة واترفناهم فی الحیاة الدنیا ما هذا الا بشر مثلکم یأکل مما تأکلون منه ویشرب مما تشربون بهانههای فراوانی مترفین میتراشیدند تا این که مردم به انبیاء ایمان نیاورند و مردم احساس کنند که انبیاء چیز جدیدی نیاوردند انبیاء آمدند قدرت طلبی کنند انبیاء آمدند زمام امور را به دست بگیرند وخودشان به این قدرت برسند وهیچ امتیازی بر سائر مردم ندارند وآنها هم مثل بقیة مردم میخورند و راه میروند وزندگی طبیعی دارند از این سوژه استفاده میکردند تا این که انبیاء را کوچک کنند وانبیاء را در نظر مردم به عنوان انسانهای معمولی وبدون امتیاز مطرح کنند در حالیکه انبیاء حامل رسالت بسیار بسیار بزرگی بودند و آن نهایی سازی مردم از عوامل سقوط و عوامل تخلف وعوامل تباهی در زندگی دنیوی و اخروی بوده است لذا شهید صدر میفرمایند که اگر انسان به این هدف اعلی و کمال مطلق دست بیابد در حقیقت این نجات واقعی افراد انسانی و جامعة بشری خواهد بود اما شرائطی اینجا مطرح است که اگر این شرائط فراهم شدند این انسان میتواند با انتخاب این هدف واین مثل اعلی نجات پیدا کند اولین چیزی که میتواند به عنوان شرط مطرح شود این است که انسان باید یک بینش روشن و یک رؤیت و تصور دقیقی وکافی از این هدف داشته باشد معرفت و آگاهی شرط اول موفقیت در این مسیر هست لذا بحث توحید یعنی خدا شناسی ایمان به خدا ویگانه کسی که میتواند وشایستة الوهیت ومعبود بود وهدف اعلی بودن دارد خود خداست انسان نسبت به این واقعیت آگاهی کافی و کامل داشته باشد مطمئن بشود یعنی بداند و یقین کند و مطمئن بشود که خداست که میتواند هدف نهایی وغایت قسوای انسان باشد اگر به اینجا انسان رسید به این معرفت و آگاهی رسد و این بینش را پیدا کرد آن وقت انسان میتواند به سمت او حرکت کند لذا بسیاری از مشکلات در همین گام اول به وجود میآید یعنی ایجاد یک نوع تصور غلط یا ابهام در این ایده یا طرح نا موفقی که بعضی از مکاتب از خدا دارند این باعث خلل جدی در انتخاب این هدف میشوند وانسان نمیتواند بین این نیازهای فطری خودش وبین آنچه که به او رسیده است وتصور ناقص برای او از خدا ترسیم کرده است نمیتواند توفیق به وجود بیاورد لذا انسان در همین آغاز مسیر به بن بست میرسد بنابراین بحث توحید یا اصل توحید وشناخت صحیح از خدا شرط اول موفقیت در این مسیر هست شرط دوم موفقیت در این مسیر این است که باید این انسان انگیزهای پیدا کند تا اینکه به این کمال مطلق دل ببندد و وابسته شود میفرماید یک نیرو و یک انرژی درونی انسان لازم دارد تا او را به این کمال مطلق پیوند حقیقی و پیوند دقیقی بدهد میفرماید اعتقاد به روز قیامت اعتقاد به یک سرنوشت روشنی برای انسانها بعد از این زندگی دنیا میتواند این چنین نیرویی و انرژی در انسان به وجود بیاورد که او را به این کمال مطلق کمال بدهد یعنی چه یعنی انسان اگر قبول کند که انتخاب این کمال مطلق برای انسان سرنوشتی روشن از سعادت و از عافیت واز صلاحیت و از کمالاتی که در انتظار انسان هست این انتخاب به چنین نتیجهای به تعبیر قرآن به فلاح و به رستگاری و به سعادت واقعی انسان را میرساند و اگر انتخاب نکرد انسان واقعا تباه میشود هم در دنیا و هم در زندگی بعد از این دنیا در آخرت انسان گرفتار شقاوت وبد بدختی میشود وانسان گرفتار عذاب الهی میشود این بینیش و این اعتقاد میتواند یک ضمانت اجرایی بسیار بسیار قوی و خوبی باشد که انسان را به خدا پیوند بدهد که اگر خدا را نتخاب کرد صلاح و رستگاری واقعی در پیشاپیش او در انتظار اوست واگر خدا را نتخاب نکرد فلاکت و بدبختی در انتظار اوست این اعتقاد یعنی این بینش وان ایمان به روز قیامت میتواند انسان را به طور صد در صد به خدا پیوندی کامل بدهد و اگر این اعتقاد نباشد این انسان در اعتقادش به خدا ممکن است سست بشود این انسان برای او اگر بیتفاوت شد آینده برای او هیچ فرقی نکرد مثلا ایمان به آینده نداشت یا اینکه ایمان به این نداشت که این انتخاب صحیح انتخاب این کمال مطلق چه اثر مثبتی دارد و عدم انتخاب او چه اثر منفی دارد شک و تردید داشت یا اینکه ایمان نداشت به چنین نتایجی این انسان در ارتباط با این کمال مطلق دچار سستی و دچار آفت میشود یعنی قیم بودن خدا وسائل بودن و مسئول بودن انسان زیر سؤال میرود وقتی سؤال رفت این انسان احساس مسئولیت نمیکند وقتی احساس مسئولیت نکرد دیگر انگیزهای قوی برای این وابستگی در درون خودش نمییابد و به این ترتیب این انسان از خدا میبرد لذا قرآن کریم سعی وافر دارد بر اینکه انسان را به قیامت و به آیندهاش معتقد کند به او آگاهی دهد و شاید یک سوم قرآن به مسائل قیامت تفصیل اوضاع قیامت انسان تا تفصیل حالات انسان بعد از مرگ در عالم برزخ و در عالم قیامت قرآن پرداخته است تا انیکه یک تصویر دقیقی وجدی به انسان بدهد که انسان بعد از زندگی دنیا نمیتواند نسبت به آن سرنوشت بی تفاوت باشد و این خداست که میتواند تمام این خلأها و این مشکلاتی که در این مسیر برای انسان به وجود میآید همه را خدا میتواند رفع کند به این ترتیب ایمان به قیمات میشود شرط دوم از شرطهای لازم برای موفقیت انسان در انتخاب این مثل اعلی که خدا باشد وشرط سوم باید بین این توحید و این معاد یک رابطه ویک واسطهای منطقی وصحیح وحقیقی به وجود بیاید واین وساطه و رابطه چیزی جز نبوت یا انبیاء نخواهد بود کسی که بیاید بین آن کمال مطلق که انسان باید انتخاب کند و میان این معادی که انسان هم باید به او ایمان بیاورد بین این دو ارتباط برقرار کند این ارتباط به چه نحوی است به این نحو است که بگوید آنچه که در آینده تو درو میکنی ارتباط تنگاتنگ دارد به رفتاری که در دنیا وانتخابی که در دنیا انجام میدهی خب اینجا در حقیقت یک ایمان به غیب لازم دارد یک کسی بتواند بین آیندهای که نیامده آیندهای که برای ما آینده است و میان علل وعواملی که در این زندگی دنیا در اختیار و در دست ما هستند که مجموعة رفتارهای ما وصفات وخصلتهایی که ما در دنیا به وجود برای خودمان انتخاب میکنیم بین دروغگویی وبین بدبختی در آخرت لایفلح الظالمون لا یفلح الساحرون این تعبیرها انسانی که دروغگو است انسانی که ظالم است انسانی که کافر است انسانی که مشرک است این انتخاب او در دنیا برای او بدبختی در آخرت به وجود میآورد این رابطه این حلقة وصل اگر نباشد انسان نسبت به این آینده ابهام خواهد داشت این بینش روشن را کسی میتواند بیاورد که بین آن کمال مطلق و بین آن معاد این پیوند را بتواند برقرار کند یعنی از کمال مطلق که خدا باشد و بر همة عوالم هستی احاطه دارید این بینش صحیح را بگیرد این پیام را بگیرد و به انسان برساند تا اینکه مطمئن شود انسان که این کمال مطلقی که انتخاب کرده است آیندهاش هم به این روشنی و به این بینش بسیار بسیار شفاف که انبیاء آوردهاند ارتباط صد در صد دارد و بتواند بین این انتخاب و بین نتائج این انتخاب رابطه برقرار کند و این رابطه را در وجود خودش بپذیرد اینجاست که وجود انبیاء یک حلقة وصل میشود بین توحید وبین معاد برای انسان واگر این حلقة وصل نباشد انسان در یک ابهامی به سر میبرد و نسبت به این آیندة مجهول میتواند مردد باشد واین تردید باعث میشود که انسان نسبت به این آینده بیتفاوت یا لا اقل سر درگم باشد وقتی سر درگم شد انسان نسبت به مسؤول بودن در برابر خدا احساس مشکل میکند یعنی انسان نمیتواند آن نوع مسئولیتی که برای او مطرح هست آن نوع مسئولیت را بفهمد و تشخیص دهد یعنی در یک ابهام و حیرت به سر میبرد به این خاطر میفرمایند که شرائط مفید بودن وتأثیر گذار بودن این انتخاب صحیح که خدا باشد شرائطش شد این اصول دینی که عبارت باشد از توحید و معاد و نبوت و به این ترتیب اینها پایههای اصلی دین خواهند بود چون اینها شرائط اساسی خواهند بود برای فعال شدن آن انتخاب صحیح انسان در این زندگی دنیا برای آن برترین و بهترین الگویی که میتواند برای انسان الگو باشد و به این ترتیب یک نگاه دیگری و یک بعد دیگری ما به سوی اصول دین خواهیم داشت که چگونه اصول دین در زندگی تک تک ما انسانها و در زندگی جوامع بشری اصولی هستند که کاربردی هستند و فعال شدند و اگر اینها نباشند انسان همة ظرفیتهای وجودیش همینطور راکد میماند و نمیتواند به نتائج مطلوب برسد. والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.