استاذ سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
91/01/22
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع: درباره ترجمه مفهوم «مذهب» در اندیشه شهید صدر ره
بحث ما حول تبیین روش استنطاقی شهید صدر بر اساس آنچه که در آغاز جلد دوم اقتصادنا بیان کردند، بود.
نکته ای که تذکر آن [به عنوان نکته مقدماتی] لازم است، و احتمالا مورد سوء فهم یا شبهه قرار میگیرد بکارگیری کلمه مذهب، جایگزین نظریه و نظام هست.
در ترجمههایی که میشود گاهی کلمه «مذهب» به «روش» ترجمه میشود. [وجه این نحو ترجمه چیست؟] منظور این است که هر مکتبی، یک روشی را برای زندگی تعیین میکند. لذا اطلاق کلمه روش به این لحاظ است. به لحاظ اینکه روش زندگی را تعیین میکند.
حال وقتی خود این روش زندگی مورد مطالعه قرار میگیرد، خود این مطالعه و بررسی، احتیاج به روش دارد. لذا ترجمه مذهب به روش، شاید [در این بحث] مناسب نباشد.
شاید بهترین معادل برای این بحث همان نظریه یا نظام، یا چیزی آمیخته از این دو باشد. چیزی که درصدد است تا روشزندگی – مثلا اقتصادی - ما را تبیین کند. و این همان معنایی است که شهید صدر از مذهب قصد کردهاند. لذا ترجمههای تحت اللفظی در اینجا کار ساز نیست، و باید فراتر از ترجمه تحت اللفظی به این مسأله نگاه کرد.
اگر کسی هم بخواهد در اینجا تحقیق کند مثلا باید به مقدمه فلسفتنا یا المدرسة الاسلامیة رجوع کند. در آنجا شهید صدر زمانیکه نظام سرمایهداری و سوسیالیستی و اسلامی را با هم مقایسه میکنند، کلمه مذهب و نظام را تقریبا مرادف هم قرار میدهند.
پس ما نظام را به روش زندگی تعریف میکنیم. و نظریه نیز عبارت است از آن نقطه اصلی و دیدگاهی که بر آن نظام و روش زندگی حاکم است.یعنی قلمرو نظریه و نظام، قلمرو روش زندگی است، که مجموعه بایدها ونبایدها در اینجا تبلور آن روش هستند.
مراحل اکتشاف مذهب
با توجه به نکته فوق، باز میگردیم به بحث اصلی. در بحث اصلی، ما میخواهیم این روش زندگی را بدست بیاوریم. یا آن مؤلفههای اصلی و اساسیای که بر این روش زندگی حاکم است را بدست بیاوریم.
برای اکتشاف مذهب علاوه بر روش استظهاری و استنباطی به روش استنطاقی نیاز است
و عرض شد که ما چون لایه زیرین این نظام رفتاری را مورد مطالعه قرار میدهیم، و چون این لایه زیرین در متون موجود صریحا نیامده است نمیتوانیم برای کشف آن به روش استظهاری و استنباطی اکتفاء کنیم؛ لذا ناچار خواهیم بود که به روش استنطاقی آن را بدست بیاوریم. یعنی به دنبال مؤلفهها و عناصری باشیم که آن لایه زیرین نظام اقتصادی یا نظام اجتماعی را به دست بیاوریم.
تبیین ماهیت نظریه و نظام به مثابه روش زندگی
و عرض کردیم که ما همیشه در نظریه دنبال چرایی و در نظام دنبال چگونگی هستیم. و این چگونگی ارتباط تنگاتنگی با نظریه دارد، و بلکه یک نقطه اصلی عزیمت ما در نظام، آن نظریه است. یعنی روح آن نظام و فلسفه وجودی آن نظام را تبیین میکند و بر چگونگی هم کاملا اثر میگذارد. نحوه زیست ما را که چرا ما این چنین زندگی کنیم و مثلا این رفتار اقتصادی خاص را داریم، تبیین میکند.
مثلا چرا باید ربا تحریم شده باشد؟. یا چرا از یک سو به کسب و کار اهمیت داده شده است، اما از سوی دیگر هر کسب و کاری هم قابل قبول نیست؟. و هر تلاشی هم اینطور نیست که به صرف اینکه یک تلاش است، دارای ارزش باشد. بعضی تلاشها در اقتصاد اسلامی بی ارزش است. و بعضی از رفتارهای اقتصادی ضد ارزش است یعنی مستحق اجر نیست یا در جاهایی ضمان آور است. چون موجب مثلا ضررهای فوق العادهای برای خود شخص یا جامعه انسانی میشود. پس در حقیقت شارع با این تحریمها به ما روش زندگی میدهد. چرا این روش را میدهد؟ چون نگاه شارع به انسان نگاهی است که میخواهد ارزشهای انسانی را در وجود انسان مستحکم کند. چون این شارع مقدس میخواهد کمالات انسانی را در انسان به فعلیت برساند. و این کمالات انسانی را شارع مقدس در آن نظریه و نظام اخلاقیاش تبیین کرده است. بعد آن ارزشها به صورت مجموعهای از قوانین رفتاری در میآید. یعنی آن ارزشها برای اینکه در وجود ما نهادینه بشوند، شارع مقدس میفرمایند این فعالیتها مجاز است، این فعالیتها ممنوع است، و این فعالیتها واجب است.
مثالی که در جلسه گذشته اشاره شد، موضوع عدالت بود. شارع مقدس در پی تأمین عدالت است. و این عدالت تقوا را در انسان به وجود میآورد. انسان را خود نگهدار و منضبط میکند. انسان را در مرزهای طبیعی خودش نگه میدارد. و این انسان وقتی در مرزهای طبیعی خودش حرکت کرد میتواند رشد مستمری داشته باشد. در آیات قرآن میفرماید: ﴿اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾[1] حال این عدالت چگونه نهادینه میشود؟ [از طریق یک نظام].
پس شارع مقدس یک ارزش والایی به نام تقوا دارد:﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ﴾[2] بالاترین ارزش تقوا است و این تقوا است که انسان را به مراتب کرامت و مراتب تعالی و قرب به خدا میرساند. و این تقوا از مسیر تحقق عدالت به دست میآید. اگر کسی ظالم باشد به آن نمیرسد. ﴿وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾[3] انسان ظالم به هیچ وجه نمیتواند با تقوا شود. یعنی انسانی که حاضر نیست هر چیزی را در جای خودش قرار دهد و امور را جا به جا میکند و در جای نامناسب قرار میدهد، چنین انسانی به هیچ وجه نمیتواند به کمال برسد.
دقیقا مثل آدمی که یک جفت کفش به او میدهند و او این کفشها را عوضی بپوشد و راه برود. چقدر میتواند خوب راه برود؟. به تعبیر قرآن: ﴿أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[4] میگویند هم در راه راست برو و هم درست راه برو. هر دو تا لازم است.
عدالت آن ارزشی است که همه رفتارهای ما را در جای مناسب خودش در بستر طبیعی قرار میدهد. و ما را در این مسیر طبیعی طبق آیه شریفه : ﴿أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[5] ، به سمت آن عدالت مطلوب سوق میدهد. [اینکه میگوییم عدالت مطلوب، یعنی] اسلام حتی در نوع عدالت هم نظر دارد. این عدالت باید فردی و اجتماعی باشد، باید درونی وبیرونی باشد. مثلا فقط قلب سالم باشد و رفتار هر طور میخواهد باشد، چنین چیزی مطلوب نیست. یا ظاهر خوب باشد اما باطن هرگونه میخواهد باشد، [باز مطلوب نیست]. بلکه هر دوی اینها باید با هم هماهنگ باشند. ﴿إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[6] پس این هماهنگی بین ظاهر و باطن، و بین فرد وجامعه، در مسیری که تحقق بخش عدالتِ مطلوبِ قرآنی است، باید وجود داشته باشد.
نظام اقتصادی اسلام هم باید همین عدالت را تامین کند. یعنی روش بکارگیری سرمایه و امکانات ما در جهت بدست آوردن نیازهای مادی خودمان برای رشد و تعالی را نشان دهد.
پس این نظام یک هدفی دارد که رشد و تعالی واقعی انسان است. این رشد و تعالی معنی میشود به رشد وتعالی همه جانبه. یعنی میگوییم ظاهری و باطنی، معنوی و مادی. رشد مادی مطلوب است اما رشد مادیای که به رشد معنوی بیانجامد. اگر رشد مادی به رشد معنوی نینجامید، یعنی خسارت. یعنی اگر کسی از لحاظ ثروت به جای بسیار بالایی رسید اما این به قیمت از دست دادن معنویت شد میشود [تحقق مضامین این آیات شریفه:] ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾[7] تکاثر به جایی میرسد که انسان به قساوت قلب مبتلا میشود. و این قساوت قلب او را از تمام واقعیتهایی که باید به آن برسد، باز میدارد. طبیعتا چنین تکاثری ارزش ندارد. لذا اینجا مورد مذمت قرار میگیرد. با اینکه کثرت هست اما این کثرت به رشد نینجامیده است. دقیقا مثل انسانی که غذا خورده و فربه شده، و به جای بیست کیلو، سی کیلو شده، اما این سی کیلو فرض کنید فقط در گوشهای او یا در بینی و گوشهای او متمرکز شده است. ده کیلو وزنش زیاد شده اما گوش و بینیاش فقط رشد کرده است. هیچ بخشی از بخشهای دیگر جسمش رشد نکرده است. چنین انسانی چه میشود؟ از حالت انسانیت متعارف هم بیرون میآید. لذا در روایت داریم صورتش صورت انسان است اما درونش یک حیوان درنده است. درونش مثلا یک حیوان شهوانی است. بنابراین با این نگاه به انسان روش زندگی تعریف میشود.
و این روش زندگی یک خاستگاه دارد که آن نظریه تبیین آن را به عهده میگیرد. و یک نظام گسترده هم دارد. یعنی عملیاتی شده آن خاستگاه که به صورت یک منظومه در آمده است.
نقطه شروع اکتشاف، از لایه های رویین مذهب
و عرض شد که در مقام اکتشاف این نظام یا نظریه اقتصادی یا اجتماعی یا ...نقطه شروع لایههای زیرین نیست، بلکه این اکتشاف از لایههای رویین و روبناها آغاز میشود. از احکام و قوانینی که در شریعت مطرح هستند شروع میشود[8] .
[مثلا وقتی میخواهیم نظریه و نظام اقتصادی را کشف کنیم]، مجموعه احکام مستنبط از آیات و روایات در کلیه ابعاد زندگی اقتصادی ما، اعم از بیع و صلح و اجاره و مزارعه و مساقات و امثال اینها، همگی دست به دست هم میدهند تا ما را به دو چیز برسانند. یکی به آن نظریه [و دیگری به آن نظام].
این نظام هم یک عنصر اصلی و یک شاه کلید دارد. شاه کلید این نظام[9] هم، نظریه است.
لذا شهید صدر هم نظریه اقتصادی را کشف میکند، و هم آن منظومهای را که رفتارهای اقتصادی جامعه را به سمت و سوی اهداف برتر سوق میدهد، یعنی عدالت جامعه و انسان، و رسیدن انسان به تقوا، بدست میآورند.
دو مرحله در اکتشاف مذهب(نظریه و نظام)
و کشف این مذهب دو مرحله دارد:
مرحله اول: استقصای احکام روبنایی دخیل
مرحله اول به دست آوردن آن روبناها یعنی احکام فرعی است. به تعبیر شهید صدر مجموعه قوانین. این قانون حالت آیین نامهای دارد. اگر بخواهیم با ادبیات امروز صحبت کنیم ما میگوییم یک قانون اساسی داریم و ما قبل قانون اساسی در آن مقدمه قانون اساسی وقتی مراجعه میکنید، میبینید نگاه ما، یا نگاه اسلام به زندگی و انسان را مطرح میکند.
در حقیقت نظریه اسلام نسبت به جامعه انسانی در آن مقدمه تبیین شده است. و آن مجموعه ارزشهایی که باید در این نظام، در بعد سیاسی،اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی، حاکم باشند را، همگی تبیین میکند.
بعد شما میبینید محتوای این مقدمه، در مواد قانون اساسی خرد شده است. در این چندین مادهای که آنجا آمده است این نگاه خرد شده است. حال این میشود یک نظام. قانون اساسی یک نظام است، اما اگر این نظام بخواهد اجرایی شود چه چیزی نیاز دارد؟ میآید در مجلس برای آن آیین نامه درست میکنند. آیین نامه اجرایی.
حال اگر کسی این مقدمه قانون اساسی را نخوانده باشد و این منظومه مواد قانون اساسی را هم نخوانده باشد و بخواهد به آیین نامهها برسد، چقدر کار شاقی پیش رو دارد؟!.
بعد ایشان می فرمایند این قوانین اسلام را شما باید از کجا به دست بیاورید؟، میفرمایند این قوانین را شما در فقه و در کتب فقهی دارید، که براساس اجتهاد فقهاء بدست آمده است. این خودش اجتهاد تمام عیار موجود و متعارف حوزه است. تا اینجا یک فقیه کسی است که آیین نامههای اجرایی را در رساله عملیه خودش به خوبی تبیین میکند.( اما ارتباط بین اینها را اصلا ملزم و موظف نیست که بیان کند. چرا؟ چون خود اینها کشفکردن میخواهد. گاهی در آیات و روایت آمده اما گاهی هم نیامده است. مثل همین آیه شریفه : ﴿اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾[10] که یک اصل بسیار مهمی است.اما این اصل چند عنصر یک نظریه را تبیین میکند؟ چند بخش از یک نظریه را دارد پوشش میدهد؟. این اصل خیلی کلی است).
در کتاب اقتصادنا قوانین [ناظر به حوزه اقتصادی] را مطرح کردهاند. و در مقدمه کتاب فرمودهاند من سه نوع از این احکام را آوردهام، و علت [و مستند] هر کدام را هم ذکر کردهاند[11] . دستهای از آنها مطابق با نظر اجتهادی شهید صدر ره است. دستهای دیگر مورد تأیید ایشان نیست، ولی فقهای دیگر به آن قائل شدهاند. و دسته ای دیگر حالت بینابین دارد. یعنی مستند فقهی دارد و میتواند به سامان برسد، اما خود شهید صدر ره به آن فتوا نمی دهد. مثلا به دلیل احتیاط یا به دلیل شرایطی که در جامعه وجود دارد صلاح نمی بینند. مثلا اگر بگوییم غناء با این حدود و ثغور [جایز است] ممکن است مورد سوء استفاده یا بد فهمی قرار بگیرد.
مرحله دوم: کشف ربط میان احکام و مفاهیم، و تفسیر آنها
مرحله دوم چیست؟ مرحله دوم، تفسیر این احکام و کشف ربط بین این احکام با یکدیگر، به گونهای است که بتواند بیان کننده آن نظام و نظریه باشد.خوب، این کار، البته کار بسیار شاقی است.
انجام مرحله دوم با کمک از مفاهیم در کنار احکام
حال در این مرحله باید یک نکته را مد نظر قرار دهیم. و آن نکته اینکه ایشان میفرمایند فقط ملاحظه احکام برای تفسیر کافی نیست، بلکه ما به احکام و مفاهیم با هم نیاز داریم.
ایشان میفرمایند در اینجا چون شارع مقدس میخواهد [زمینه را برای کشف رابطه بین احکام، برای فقیه مهیا کند] احتیاج به عناصر دیگری نیز دارد. همانطور که شما در یک جمله اگر چند اسم را در کنار هم بگذارید و نه فعلی و نه حرفی در آن جمله باشد، جمله درست نمیشود؛ در اینجا هم شما به ابزار رابط نیاز دارید. در اینجا رابط بین این احکام میتواند مفاهیم باشد. مفاهیمی که تبیین کننده بستر و فضای صدور این احکام هستند. و این خیلی مهم است.
میفرمایند که در تبیین ترکیبی احکام یا برای ایجاد یک مرکبی از این احکام و برای غور و نفوذ از ظاهر این احکام به باطن آن احکام، (مقصود از باطن یعنی قواعد حاکم بر این احکام است)، میبینیم خود شارع مقدس گاهی این مفاهیم را مطرح میکند، و این مفاهیم را وسیله ارتباط [بین احکام] قرار میدهد.
نمونهای که در جلسه پیش اشاره کردیم آیه شریفه: ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ﴾[12] بود. یا مثلا در برخی روایات هست که: المال مال الله، و مردم هم عبید الله هستند[13] . این «المال مال الله» در حقیقت میخواهد بگوید ای مکلف!، ای جامعه مکلف!، اگر شما میببینید یک جاهایی شارع مقدس ملکیت شما را محدود کرده است، یا در برخی مواضع میگوید اموال شما باید مصادره بشود، به این معنی که اصلا شما در این موضع مالک نیستید (نه اینکه ملک شما محدود است، خیر اصلا مالک نیستید)، یا اگر مالک شدید باید خمس و زکات بدهید و بخشی از این مال، مال فقراست و مال شما نیست (اصلا ملک از اول ملک فقیر است، نه اینکه مال شما است و ما میگیریم و به فقیر میدهیم)، این بر چه اساس است؟ این دستورات شارع بر چه اساس است؟ با تکیه بر این مطلب است که در کنار این دستور، این مطلب را تبیین میکند که المال مال الله و تو هم خلیفه خدا هستی. و تو موظفی به اندازه اجازهای که به تو دادهاند در این مال تصرف کنی. و اساسا خودت را مالک نبین و محدوده تصرف را هم از اول محدود ببین. آنوقت دیگر هیچ وقت شما احساس غبن نمیکنید. احساس نمیکنید که من صد هزار تومان در آوردم چرا باید بیست هزار تومان را به دیگری بدون هیچ تلاشی یا بدون اینکه استحقاق داشته باشد، بدهم. نه! شما از اول فقط مالک هشتاد درصد آن مال بودی، و مالک آن بیست درصد نبودی.
و این تبیینی که در روایت شده است، نشان میدهد که خود شارع مقدس به ما خط میدهد که شما برای فهم ارتباط بین این احکام نیاز به این مفاهیم دارید. و عملیاتی شدن احکام کاملا منوط است به این نگاه خاص نسبت به خدا، جهان و انسان.
وانسانی که خود را از اول مالک نبیند دیگر از لحاظ روانی و رفتاری دچار مشکل نمیشود، بلکه خودش به دنبال مستحق و صاحب حق میگردد، و احساس دین میکند که مبادا این پول و این حق الناس در دست او تضییع شود. و لذا او با حرص و ولع به دنبال رساندن حق به صاحب حق میرود.
لذا شما ندیدید فقهاء دنبال مردم بروند و بگویند بیایید خمستان را بدهید. بلکه مردم با طیب خاطر وبا اعتقادی که دارند خودشان میآیند سهمین را به فقهاء میدهند. فقها هم به موارد مصرف میرسانند.
پس بهرهبرداری از مفاهیم در اینجا، شد یک عنصر بسیار تأثیر گذار در فهم ارتباط بین این قوانین و آیین نامهها.
شرح تعابیر شهید صدر ره درباره مراحل اکتشاف مذهب
تعبیر شهید صدر دراینباره چنین است:
على أساس ما تقدّم يصبح من الضروري أن ندرج عدداً من أحكام الإسلام وتشريعاته التي تعتبر بناءً فوقيّاً للمذهب في نطاق عمليّة اكتشاف المذهب، وإن لم تكن داخلة كلّها في صميم المذهب ذاته. [14]
در اینجا یک نکتهای را توجه میدهند و آن اینکه اینطور نیست که همه احکام فوقانی و همه آیین نامهها برای کشف آن نظام مفید باشند، بلکه تنها برخی از آنها در تبیین و فهم نظام دخیل خواهند بود. ولی در عین حال شما باید کلیه آیین نامهها را ببینید، تا بتوانید از میان آنها موارد دخیل را گلچین کنید.پس اینجا یک انتخاب صورت خواهد گرفت و کار فقیه را در این سطح کمی سنگینتر میکند. لذا میفرمایند:
ولأجل هذا سوف يتّسع البحث في هذا الكتاب لكثير من أحكام الإسلام في المعاملات والحقوق التي تنظّم العلاقات الماليّة بين الأفراد، كما يتّسع لبعض أحكام الشريعة في تنظيم العلاقات الماليّة بين الدولة والامّة، وتحديد موارد الدولة وسياستها العامّة في إنفاق تلك الإيرادات؛ لأنّ هذا الكتاب ليس كتاب عرض للمذهب الاقتصادي فحسب، وإنّما هو كتاب يحاول أن يمارس عمليّة اكتشاف لهذا المذهب، ويحدّد لهذه العمليّة اسلوبها وسيرها ومضمونها ونتائجها.[15]
میفرمایند چون ما در این کتاب میخواهیم روش استنباط مذهب را هم تعلیم بدهیم، به این سبک عمل میکنیم. که این کار،کار بسیار بسیار مهمی است که شهید صدر انجام دادند. ایشان میفرمایند من نخواستم فقط خودم این نظام اقتصادی را کشف کنم. من میخواهم به دیگران هم تعلیم دهم. به همین خاطر اگر کسی جلد دوم اقتصادنا را با این نگاه بخواند، قطعا میتواند یک فقیه برجستهای بشود، ان شاء الله.
پس سیر این عمل استنباطی، مضمون و محتوای این استنباط، و نتائج این استنباط را هم اینجا شهید صدر مد نظر قرار دادهاند. و به این ترتیب یک خوراک بسیار مفصلی برای کسانیکه که ان شاء الله میخواهند فقهای نسل آینده باشند آماده کردهاند.
و بعد ایشان بحث ربا و غِش و آن مالیاتی که برای جهاد یا برای ایجاد توازن در جامعه اسلامی اسلام مطرح شده است را، مورد دقت قرار میدهند، وبه این ترتیب میفرمایند چگونه یکسری نمونههای کوچک از احکام میتوانند دست به دست هم داده، تا اینکه ما را برای کشف آن نظریه کمک کنند.
بعد درباره گام دوم که ترکیب بین این احکام است، ایشان میفرمایند باید به قواعد اساسی که مذهب را بیان میکند برسیم. و برای رسیدن به این قواعد اساسی، ما باید این احکام را به هم ربط دهیم. میفرمایند: (يتحتّم علينا أن ننجز عمليّة تركيب بين تلك المفردات)، ما مواد اولیه را در آن گام اول بدست آوردیم، که استنباط مصطلح امروز در طراز کشف همین مفردات است. حال از اینجا به بعد آن اجتهادی است که شهید صدر دنبال آن است. در این سطح از اجتهاد است که میفرمایند: (أي أن ندرس كلّ واحد منها بوصفه جزءاً من كلّ) مثلا ده حکم را گلچین کردیم. حال هر یک از آنها بخشی از آن منطومه خواهد بود. اما چه وقتی [واقعا] بخشی از آن منظومه خواهند بود؟ زمانیکه بتوانید بین این ده جزء رابطه برقرار کنید. ( وجانباً من صيغة عامّة مترابطة). وقتی رابطه برقرار کردید آن خط حاکم و روح حاکم بر این مجموعه به دستتان میآید. پس چه شد؟ فقیه در اینجا رابطه بین این اجزاء را بدست میآورد.حال اینجا سؤالی قابل طرح است که فقیه رابطه ایجاد میکند یا رابطه موجود را کشف میکند؟ پاسخ این است که کشف میکند. در حقیقت فقیه باید به آن قدرت و اوجی برسد که بتواند رابطه بین این اجزاء ده گانه را کشف کند. و شاهد این عرض بنده این است که شهید صدر در اول بحث فرمودند «عملیة اکتشاف و عملیه تکوین»، بعد گفتند در مذاهب دیگر تکوین و ابداع است، اما در اسلام ما عملیات اکتشافی داریم.
بعد میفرمایند: (لننتهي من ذلك) اگر رابطه بین این ده جزء را بدست آوردید به کجا میرسیم؟ (إلى اكتشاف القاعدة العامّة التي تشعّ من خلال الكلّ أو من خلال المركّب، وتصلح لتفسيره وتبريره) تا برسیم به قاعدهای فراگیر که آن قاعده بتواند بیان کننده تمام این ده جزء باشد، و تفسیری معقول و منطقی برای این ده جزئی که ربطشان را کشف کردیم، ارائه دهد.
به عبارت دیگر به آن چرایی برسیم. که آن چرایی بتواند تفسیر کننده رابطه بین این چگونگیهایی باشد که به صورت ده جزء درآمده است باشد.
اگر چنین شد، به آن مذهب و به آن نظریه و نظام میرسیم. پس همزمان هم نظام را به دست میآوریم و هم نظریه حاکم بر آن نظام را. نظریه در حقیقت همان تفسیری است که باید به آن برسیم.
پس از اینجا میتوانیم این نتیجه را بگیریم که مراد ما از نظریه اقتصادی بر اساس بیان شهید صدر این میشود که ما به تفسیری برسیم که آن تفسیر توجیه کننده و بیان گر کلیه مسائل مطرح در نظام باشد. و بتواند رابطه منطقی اجزاء این نظام را با یکدیگر تبیین کند.
پس هرچند یک کار است اما با این تبیین، به دو گام تحلیل شد: (اول) کشف ارتباط بین اجزاء این نظام و (دوم) کشف تفسیری که فراگیر باشد و بتواند کلیه عناصر و اجزای این نظام را توجیه کند.
به این ترتیب ایشان میفرمایند شما به آن مذهب میرسید. اما اگر بخواهید آن نگاه تجزیهای را مبنا قرار دهید نمیتوانید: (وأمّا في طريقة العزل والنظرة الانفراديّة فلن نصل إلى اكتشاف) یعنی اینها را از هم جدا جدادر اینصورت هیچ وقت شما نمیتوانید به آن تفسیر برسید.
بعد ایشان مثال میآورند و میفرمایند: (فإلغاء فائدة رأس المال في عقد القرض) اینکه در عقد قرض حق ندارید فائده بگیرید (والسماح بالكسب الناتج عن إيجار وسيلة الإنتاج في عقد الإجارة) و جایز بودن اجاره وسیله تولید و کسب از این طریق، با اینکه گرفتن فايده از اصل سرمایه در عقد قرض جایز نیست (ومنع المستأجر عن أن يتملّك بسبب عقد الإجارة المادّة الطبيعيّة التي يحوزها أجيره ...) و اینکه مستأجر مالک آن ماده اصلیای که در اختیار او قرار داده شده است، نمیشود (كلّ هذه الأحكام لا بدّ- بعد التأكّد من صحّتها شرعاً- أن تدرس مترابطة ويركّب بينها) کل این احکام بعد از اینکه مطمئن شدید که اینها احکام درستی هستند، باید اینها را با هم ربط دهیم. (ليتاح لنا الخروج منها بالقاعدة الإسلاميّة لتوزيع الثروة المنتجة التي تميّز موقف الإسلام من التوزيع عن موقف المذهب الاشتراكي الذي يقيم توزيع الثروة المنتجة على أساس العمل وحده، وموقف المذهب الرأسمالي الذي يقيم توزيعها على أساس العناصر المشتركة في تكوين الثروة المنتجة، المادّي منها والبشري). نظام سوسیالیستی آمده است و گفته اساس به دست آوردن سود، فقط کار است. در نظام سرمایهداری میگویند تمام عناصری که در تولید این ثروت دخیل هستند، حتی سرمایه هم سهم دارد. در نتیجه نظام سرمایهداری به خودش اجازه میدهد که ربا بگیرد. چون میگوید این سرمایه در این حرکت اقتصادی نقش دارد، پس باید سود داشته باشد. در حالیکه آن نظام سوسیالیستی فقط میگوید سود فقط مربوط به کار است. اسلام هم بین این دو [مکتب]، اینجا این سود را اجازه داده، و آنجا سود را اجازه نداده است. این نوع جدا انداختن حتما دلیلی دارد و کشف ربط بین اینها میتواند آن نگاه معتدل و متوسطی که اسلام در اینجا دارد را نشان دهد.
لذا ما در حقیقت تا اینجا به چند نکته جدید دست یافتیم که شهید صدر روی آنها تأکید جدی دارد:
اول: به دست آوردن تمام احکام روبنایی.
دوم: انتخاب آن احکامی که میتوانند در کشف آن نظام ما را کمک کنند.
سوم: اضافه کردن و توجه به مفاهیم پیرامونی در آیات و روایات؛ که این مفاهیم پیرامونی که در کنار احکام آمده است، در حقیقت بستر تولد آن احکام را بیان میکند. و آن بستر را برای ما نشان میدهد. و فقیه هم این احکام را در این بستر بهتر میفهمد، تا اینکه احکام را منهای این بستر متوجه ملاحظه کند.
آثار عملی و نظری کشف و فهم نظریه (روح حاکم بر نظام)
لذا [میبینیم وقتی انسان این تبیینها را میفهمد] چقدر [در تعامل با احکام وقوانین هم] راحت برخورد میکند.
نقل میکنند که یک شخصی خمس نمیداد و خیلی بر او سخت بود که خمس بدهد. شخص دیگری آمد که او را از این مخمصه نجات دهد. آن دیگری به او گفت: دو دوست با هم به مسافرت میروند. بعد یکی از این دو دوست، در حال مرض و مرگش وصیت کرد به دوست دیگر که فلان مبلغ را دارم، برو این را به خانوادهام بده؛ آیا میدهی؟ آن دوست دیگر گفت بله. اولی گفت من نمیخواهم این کار مجانی انجام بدهی، بلکه فلان مقدار هم به خود تو میدهم و آن را ببر بده به خانوادهام. آن دومی گفت نه، و مثلا گفت که ما دوست هستیم و چه نیازی است که شما چنین زحمتی بکشید. اولی گفت نه، من دو برابرش را میدهم. بعد گفت نه، من سه برابرش را میدهم. بعد گفت نه، من چهار برابرش را به تو میدهم و شما این مبلغ را به خانوادهام برسان.
وقتی آن دومی از مسافرت برگشت اصلا به خانواده اولی هیچ چیزی نداد. یعنی آن چهار برابر را خورد و آن اصل پولی را هم که امانت بود، آن را هم خورد. حال به نظر تو این چگونه آدمی است؟ او گفت: خوب، آدم بسیار بسیار ظالم و بیانصافی است. بعد آن شخص گفت خیلی خوب، خدا میگوید شما مالک که نیستید من مالک همه دنیا وآخرتم. من هم مالک خودت هستم و هم مالک سرمایهات هستم. من برای اینکه این بیست درصد و این یک پنجم را به مالکش که آن فقیر باشد برسانی، چهار برابر آن به شما اجازه تصرف میدهم. حال اگر شما این چهار پنجم را بخورید و آن یک پنجم را هم بخورید، حکم شما حکم آن کسی است که در این سفر اینچنین ظلمی را مرتکب شده است.
این را که شنید قضیه خیلی برایش هموار شد. خیلی راحت شد. گفت عجب، پس من خودم مملوکم. این مال هم مال من نیست، امانت به دست من است، من موظف شدم که این یک بخش اصلی را به صاحبش برسانم. به این ترتیب از لحاظ روانی و منطقی توجیه شد، و به دستش آمد که آن نگاه قبلی که فکر میکرد به زور و به ظلم و به عدوان یک پنجم از مالش را میگیرند، اشتباه است.
پس ببینید تبیین یک مفهوم، مانند مفهوم مالکیت الهی و اینکه خداوند مالک اصلی است و ما امانتدار وخلیفه هستیم، چقدر میتواند در تبیین لزوم کاری مثل انفاق زکوی یا انفاق خمسی اثر گذار باشد.
و حتی اینکه این انفاق چه جایگاهی در آن منظومه اقتصادی دارد که با توجه به بعضی از آیات [این جایگاه هم بدست میآید]. که بله، مبادا این ثروت در دست بعضی افراد متمرکز شود ﴿كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾[16] نباید ثروت فقط در دست پولدارها باشد. اگر اینطور شد جامعه به رکود منتهی میشود و نمیتواند رشد کند.
حال شارع برای اینکه این چرخش را ایجاد کند چه راه کارهایی داده است؟ و چه توجیه فنی ومنطقی وعلمی برای آن دارد؟ به دست آوردن پاسخ این سوالات به فقیه کمک میکند تا به مجموعه عناصر اصلی تشکیل دهنده آن نظام اقتصادی، برسد.
پس در حقیقت ما در اینجا چندین گام را پشت سر گذاشتیم. هر چند شهید صدر کل کار را در دو گام اصلی تبیین کرد، ولی هر گامی از این کار، مراحل و زیرمجموعهای از کارها را در برمیگیرد.
گام اول: گرد آوری احکامی است که در تبیین نظام نقش دارند.
گام دوم: تفسیر این مجموعه احکام است. این تفسیر یا به عبارت دقیقتر ترکیب این احکام خود دو بخش داشت، ترکیب این احکام یعنی کشف ارتباط بین احکام و [بعد] رسیدن به یک تفسیر منطقی که بتواند بر کلیه روابط بین احکام، سایه بیاندازد.
بعدا شهید صدر وارد یک بحث خیلی مهمی میشوند وآن آسیبهایی است که این کار استنباطی یا استنطاقی میتواند داشته باشد. که این بحثی است که به ما هشدار میدهد که یک فقیه چقدر باید ظریف و دقیق باشد تا در مخمصه این آسیبهای چهارگانه در استنباط خود قرار نگیرد. این بحث را ان شاءالله برای جلسه بعد بطور تفصیلی وارد میشویم.