استاذ سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
90/12/16
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع: مقایسه روش استنطاقی با روشهای دیگر
مقدمه
حول بحث روش شهید صدر ره، به اینجا رسیدیم که این بحث، یک بحث اساسی و زیر بنایی است و چون این بحث تنقیح نشده و ابهاماتی داشته، ممکن است بعدا در طول مسیر مشکلاتی را [از حیث اعتبار روششناختی] بوجود بیاورد. و در استنباطها و استظهارها و نتیجه گیریها و نتایج بسیار بزرگی که شهید صدر ره در این مسیر دنبال میکنند، ایجاد اختلال کند.
[از طرفی] شهید صدر تصریح فرمودند که یگانه راه رسیدن به نظریه و نظام اجتماعی یا اقتصادی همین راه است یعنی شما جایگزینی ندارید. لذا اگر این روش مقترح ایشان در تفسیر موضوعی را نپذیرید، شما جایگزین دیگری ندارید تا اینکه بتوانید پا به پای تحولات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بشریت، به نام اسلام حرفی بزنید، و مطلبی را مطرح کنید. از همینجاست که لازم میشود فقه ما یک تحول افقی و عمودی [به اصطلاح شهید صدر ره] داشته باشد. و تاکید ایشان بر تحول در فقه بدین دلیل بوده است که اسلام مدعی شده است که یک برنامه کاملی است که کلیه نیازهای بشریت را میتواند تأمین کند. [پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:] ﴿...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ....﴾ [1] لذا ما هم باید متناسب با این ادعای بسیار بزرگ، روشهای خودمان را [متحول سازیم]، تا نتیجه با این مقدمات متناسب باشد.
در جلسه گذشته به تبیین روش شهید صدر ره همراه با توضیحات تکمیلی شهید حکیم ره پرداختیم، و در آخر کار هم به جمع بندی بحث پرداختیم. از نامگذاری، تا مقومات منهج شهیدصدر، تا رابطه این منهج با مناهج و روشهای دیگر، و اهمیت ورود به این عرصه، مقبولیت و حجیت آن، و نحوه استنطاق و مراحل استنطاق، و شواهد و ادله و تاریخچه این کار در طول مسیر تاریخ فقه، همه را مطرح کردیم.
مقایسه روش استنطاقی با روشهای دیگر
بحث امروز ما در جهت تعمیق و گسترش بحث در عرصه روش موضوعی شهید صدر است، به این معنی که ما اگر بخواهیم یک گامی جلوتر بیاییم و منهج شهید صدر را به طور علمی مطرح کنیم و مورد باز بینی قرار دهیم چند محور لازم است که مورد توجه ما قرار بگیرد.
نکته اول این است که: اگر بخواهیم مناهجی را که تا الآن مطرح بودند و شهید صدر سعی کرد ما را به قله [این روشها ببرد]، و از روی این قله به کلیه متون نگاه کنیم، طبقه بندی کنیم تا رابطه بین اینها و جایگاه منحصر به فرد روش شهید صدر ره را خوب متوجه شویم، باید آنها را با هم مقایسه کنیم. این مرحله اول است، که مرحله مقایسه بین مناهج است.
و همچنین عرض کردیم برای اینکه ما بین این منهج و مناهج دیگر فرق قايل شویم، آن را به عنوان «روش استنطاقی» نام گذاری می کنیم، و در کنار این روش، روش دیگری را تحت عنوان روش استظهاری مطرح کردیم.
استفاده از روش استنطاقی، یک گام تکمیلی است
شهید صدر منکر منهج استظهاری نشدند، بلکه فرمودند این منهج یک گامی است در جهت کار ما. ما یک گام تکمیلی برمیداریم، و به هیچ وجه دنبال تخریب منهج استظهاری، که کلیه قواعد اصول فقه ما [در راستای این استظهار است]، و اصلا یکی از مؤسسین و پایهگذاران اصول فقه نو، خود شهید صدر هستند، نیستیم.چرا؟ چون اینها روش و قواعد استنباط را برای ما فراهم میکنند و ما ناگزیریم که از یک مسیر منطقی حرکت کنیم. پس ایشان که از پایهگذاران اصول فقه نوین در حوزههای علمیه شیعه هستند، به طور طبیعی و به طور منطقی به دنبال هدم این اصول [و پایه های اصلی] آن نیستند. و کسانیکه ممکن است توهم کنند شهید صدر با طرح منهج تفسیر موضوعی، نسبت به مناهج موجود یا قواعد اصول فقه، خواهان یک تحولی هستند، و میخواهند این اصول فقه را نادیده بگیرد، [باید بدانند] چنین توهمی جا ندارد.
بنابراین با این دو شاهدی که ذکر کردم معلوم میشود که شهید صدر یک گام تکمیلی برمیدارند، نه یک گام جدید که بخواهند اصول فقه موجود را منهدم کنند[2] .
سه منهج اصلی در فهم متون دینی
دو منهجی که عرض کردم یکی منهج متعارف یعنی منهج استظهاری، و دیگری منهج مقترح شهید صدر، یعنی منهج استنطاقی بود.
حال این مطلب را میخواستم کمی باز کنم. ما اگر بخواهیم در اینجا دقیقتر وارد این عرصه بشویم، ما در حقیقت باید سه منهج را در کنار هم ببینیم. این نام گذاری ها اگر متعارف نیست، اما متخذ از روش فقهای ما است. اول منهج استظهاری، دوم منهج استنباطی، سوم هم منهج استنطاقی. بین اینها فرق قائل هستیم. چرا؟ چون هر کدام از اینها یک گامی است در جهت رسیدن به آن معانیِ نصوصی که در اختیار ما هست. این بحث را میتوان اینطور نامگذاری کرد: مناهج التعامل و التفاعل مع النصوص و مستویاتها. ما اگر بخواهیم کل مناهجی را که فقهاء داشتند، از آغاز تشریع تا امروز، استقراء و طبقه بندی کنیم به سه منهج میرسیم.
منهج اول که منهج متعارف است و از لحاظ تاریخی هم شاید در اولین برخورد مسلمین با آیات قرآنی و روایات نبوی و روایات اهل بیت علیهم السلام بوده است، این است که این نصوص را که میخواندند و میشنیدند و مدالیل این نصوص را به طور متعارف میفهمیدند، بدون اینکه وارد تعمق در این نصوص شوند. بعد این نصوص کم کم جمع آوری شد و شد فقه مأثور ما. فقه مأثور ما معتمد بر آن منهج استظهاری است که به ظواهر آن نصوص و مدالیل مطابقی آن نصوص اکتفاء میکرد.
بعدا عرض شد به دلیل تحولاتی که در زندگی انسانها به وجود آمد و به دلیل اینکه یک فقیه باید جوابگوی نیازهای مردم باشد کم کم فقهای ما این نصوص را در کنار هم قرار دادند و اینها را به هم عرضه کردند. گاهی تضادها و اختلافها و مشکلاتی در فهم این نصوص اتفاق میافتاد که باید حل میشد. اینجاست که بحثهای باب تعادل و تراجیح و تعارض و بعد کم کم استنباط از این نصوص، یعنی ورود به عمق این نصوص، مثلا توجه به دلالتهای التزامی و تضمنی این نصوص، و مقایسه این نصوص با یکدیگر پیش آمد. به گونهای که گاهی ما میبینیم یک فقیه از یک نص مجموعهای از مطالب را استنباط میکند. در کتابی که الآن در اختیار همه هست، به نام کنز العرفان، یکی از روشهایی که فاضل مقداد رحمة الله علیه در اینجا به کار گرفته است، این است که یک آیه را مطرح کرده، سپس میفرمایند چه احکامی از این آیه استنباط میشود. ممکن است بسیاری از فقهاء فرض کنید پنج حکم از این یک آیه استنباط کنند، دیگری پانزده حکم. ...[3]