استاذ سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
90/11/30
بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین. ربنا لا تکلنا إلی أنفسنا طرفة عین أبداً
اهداف چهارگانه دروس خارج
خدا را شاکریم که توفیق داد بحثهایی را در زمینه نظریه و نظام اجتماعی، از دیدگاه شهید صدر ره، از باب اینکه در این برهه از زمان باید به سمت تحریر مباحث فقه اجتماعی و رفع نیازهای عصر خودمان حرکت کنیم، مطرح کنیم.
تاکنون به طرح اجمالی بحثهای شهید صدر و روند شکل گیری این بحثها در آثار شهید صدر پرداختیم و وعده داده بودیم که ان شاءالله اگر خداوند توفیق کامل عنایت کند، وارد بحثهای تفصیلی بشویم. و سعی کنیم کلیه ادعاها و ادله و انتقاداتی که بر نظرات ایشان در این برهه بسیار کوتاه وارد شده است را بررسی کنیم.
اما قبل از هرگونه طرح تفصیلی و بررسی و نقد نظرات شهید صدر یا دیگر بزرگانی که در این عرصه فقه اجتماعی مطالبی را ارائه کردهاند، لازم است که چند مقدمه را مد نظر قرار دهیم و از رسالت و هدفی که به طور دقیق باید در این بحثها مدنظرمان باشد عدول نکنیم، و سعی کنیم که برای تحقق این اهداف حرکت کنیم.
در اینجا لازم است ما یک بحث را به طور گذرا و فشرده خدمت دوستان عرض کنیم که، و آن اینکه: ما نباید اهداف و وظایف یک بحث خارج را هیچ وقت فراموش کنیم. اگر بخواهیم این اهداف را خلاصه کنیم و به عنوان یک دستور العمل در ذهن خودمان بسپاریم، میتوانیم به چهار هدف - در هر بحث خارجی- اشاره کنیم:
هدف کلی یک بحث خارج رساندن طالبان فقاهت و اجتهاد به مرتبه اجتهاد و فقاهت است. یعنی رسیدن به توان استنباط احکام شرعی. این هدف بسیار کلی و کلان. اما وصول به این هدف میسور نخواهد بود مگر اینکه ما یک روش صحیح استنباط را در این مسیر داشته باشیم. یعنی هَمِّ هر یک از ما این باشد که روش صحیح استنباط را به دست آوریم، قبل از اینکه هرگونه استنباطی را بخواهیم انجام دهیم. و در مرحله بعد استنباط را باید با ممارست و تمرین و تحت نظر استاد بدست بیاوریم. زیرا خیلی اتفاق میافتد که انسان یک نظری را انتخاب میکند، اما در مقام تطبیق و مصداق یابی به بیراهه میرود.پس:
اول: بدست آوردن روش صحیح استنباط.
دوم: تمرین استنباط زیر نظر استاد راهنما.
سوم:نقد وبررسی نظریات مطرح شده در مسیر علمی. زیرا بسیار مهم است که یک متربی که میخواهد به فقاهت برسد خودش را رشد دهد تا جاییکه بتواند نظریات مطرح شده را نه فقط خوب دریافت کند و بفهمد، بلکه توان نقد وبررسی نظرات را نیز پیدا کند، تا اینکه بتواند یک فقیه ویک مجتهد قابل قبولی باشد.
چهارم: از اهدافی که در بحثهای خارج باید دنبال بشود این است که ما متناسب با نیازهای زمان بتوانیم روشها و نظرات جدیدی را که حلال مشکلات ما باشد دنبال کنیم.
این چهار هدف میشود گفت که اهدافی است که در یک بحث خارج باید دنبال شود تا اینکه این دستگاه فقاهت و این نهادی که خداوند متعال در قرآن کریم وبا آیه شریفه ﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ (توبه/ ۱۲۲) بدان اشاره فرموده است، محقق شود.
توجه به روش نقد قبل از بررسی محتوا
بنابراین قبل از هر گونه کنکاشی [در محتواها]، باید روش صحیح نقد وبررسی، روش صحیح استنباط، و اصل روشمند بودن در کارها مد نظر قرار گیرد.به تعبیر قرآن کریم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ (فاتحه/ ۶). اول صراط، اول روش و مسیر صحیح را طی کنیم، بعد وارد محتوا شویم.
نسبت علم اصول با روش استنباط
به همین خاطر شما در علم اصول باید دنبال این باشید که علم اصول به شما روش بدهد. البته اینجا، جای بحث جدی هست که علم اصولی که ما میخوانیم آیا واقعا به ما روش میدهد؟ یا باید روش بدهد؟. حال یا علم اصول باید به ما روش بدهد و یا یک علم دیگری با نام دیگر، باید به ما این روش را بدهد.
به منهج شهید صدر، بر اساس آنچه که در بحث حلقات میبینیم به راحتی شما میتوانید بفهمید که علم اصول یکی از وظایف عمدهاش این است که روش استنباط را باید به شما بدهد. تأکید شهید صدر در بیان وظیفه علم اصول و نمونههایی که ارائه دادند همهاش حاکی از این است که یکی از وظایف اصلی علم اصول، در طرح عناصر مشترک، بیان آن روش استنباط هم هست. نه فقط طرح قواعد مشترک. چه بسا این کلمه عناصر مشترک که تعبیر خاص شهید صدر است و بعضی ها هم نپسندیدند، اینقدر وسعت داشته باشد که بتواند حتی آن بحثهای روشی را هم شامل شود. چون یکی از عناصر مشترک در استنباط، خود روش است. یعنی روش بکار گیری این قواعد خودش یکی از مشترکات است که در میان همه موارد استنباط مطرح است.
اما برای اینکه [مدعا] فراگیر باشد، اینطور میگوییم که یا خود علم اصول باید متکفل بیان روش استنباط باشد یا اگر قواعد اصولی متعارف در هیچ سطح و کتابی، روش استنباط را در درون خودش مطرح نکرده است، لازمهاش این است که باید علمی را به نام علم روش استنباط در برابر علم قواعد استنباط (که علم اصول متعارف است)، تدوین کنیم.
سطوح مختلف دروس خارج
با توجه به این زوایایی که الآن اشاره کردم میتوانیم بگوییم که اصولا بحثهای خارج میتواند متنوع ومتعدد باشد. نباید انتظار داشته باشیم همه دروس خارج در یک سطح باشند. چرا؟ به لحاظ اینکه روشهای استنباط و مدلهایی که فقهاء در برخورد با مسائل علمی دارند میتواند متنوع و متعدد باشد. هم به لحاظ روش تعدد اینجا مطرح میشود، و هم به لحاظ محتوا و حتی هم به لحاظ اهدافی که اساتید در درسهای خارج خود دنبال میکنند متفاوت است.
و در واقعیت خارجی هم این سطوح را به راحتی میشود لمس کرد. لذا میتوانیم بگوییم ما یک درس خارج حداقلی میتوانیم تصویر کنیم و یک درس خارج حداکثری.
بحثهای خارجی که به بحثهای روشی عنایت فراوان داشته باشد با بحثهای خارجی که به حداقل مباحث اصولی اکتفا میکنند یعنی به خود بررسی قواعد استنباط میپردازند، اینها دو سطح هستند.یا فرض کنید بحثهای خارجی که از لحاظ دقت در ادله، دقت در محتوای بحثها، از لحاظ آن گستردگی و نظم منطقی مباحث و ... اینها هم میتوانند متفاوت باشند. حتی از لحاظ سطح طرح مباحث قبلا اشاره کردیم، میتوان تفاوت سطح داشت. مثلا بحثهایی که به فقه النص بیشتر توجه دارد تا بحثهایی که به نظریهشناسی یا نظام شناسی توجه میکند. اینها از لحاظ رتبه میتوانند متفاوت باشند. به لحاظ اینکه درجه پیچیدگی بحثها متفاوت است و این انتظار شاید بیجا باشد که بخواهیم در یک بحثی همه این مراتب مراعات شود. یعنی در آن واحد، هم فقهالنص هم فقه النظریة، هم فقه النظام را در خود جمع کند.
متربی ها هم متفاوتند. حال این بحث دیگری است که به سطوح متربیها هم ربط دارد. اگر ما گفتیم وظیفه بحث خارج رشد دادن متربیان است، خوب، گاهی استاد باید به تناسب حاضرین، درسش را برنامهریزی کند تا آنها را رشد دهد.
یا اینکه درسش را به لحاظ سطح خودش برنامهریزی کند. اگر خودش در یک سطح علمی باشد که این سطح علمی الآن متناسب با حاضرین درس نباشد و نخواهد خودش را در حد متربیان پایین بیاورد و پا به پای آنها حرکت کند، نتیجهاش میشود یک گسست میان متربی و مربی، و بحثها یک طرفه خواهد بود. بدون اینکه آنها را در بحثهای خودش شرکت دهد، فقط خودش یک مسیر را طی میکند و این طبیعی است که آسیبهای فراوانی خواهد داشت.
لذا بعضی از اساتید منهجشان بر این است که متناسب با سطح متربیان خودشان این مسیر را طی میکنند. شهید صدر اشاره میکنند در زمانیکه شیخ طوسی رحمة الله علیه به نجف هجرت کردند ناچار شدند که همین مسیر را طی کنند. یعنی متناسب با متربیان حاضر در حوزه نجف سعی کردند آنها را رشد دهند، تا اینکه به آن مقامات علمی شیخ طوسی کم کم برسند.
لذا ما در چنین شرائطی ناگزیریم که پا به پای متربیانی که خواهان تفقه در دین هستند حرکت کنیم، و اصراری بر طرح بحثهایی که قابل نقد وبررسی نباشد، نداشته باشیم. اگر در یک حوزه علمی بحثهایی داشته باشیم که طرح آن برای طلاب ما قابل درک یا قابل فهم و ارزیابی نباشد به طور طبیعی اینطور بحثها یتیم خواهند ماند، و نمیتواند اثربخش باشد.
اهمیت تاریخ تطور اجتهاد
یک نکته دیگر از نکات مقدماتی که فکر میکنم خوب است قبل از طرح تفصیلی و نقد وبررسی نظرات شهید صدر مورد توجه قرار دهیم، این است که ما فراموش نکنیم که تاریخ اجتهاد یک تاریخ متکامل و متطوری در طول زمان بوده است. و ما در هر برههای در شرائطی قرار میگیریم که متناسب با آن شرائط باید حرکت کنیم. یعنی حرکت ما باید یک حرکت تکاملی باشد. یک حرکت تکراری یا پس رفت نباید باشد. به همین خاطر دوستان لازم است که به مباحث تتطور اجتهاد یک عنایت خاصی داشته باشند. حتما این بحثها را - یک بار اشاره کردیم برای بار دیگر تأکید میکنم – در منابع فراوانی که در اختیارتان هست ملاحظه کنید.شما حتما باید یک دور، دو دور این مباحث تطور اجتهاد را باید مرور کنید تا بدانید که الآن ما در چه مرحلهای هستیم.
اگر فراموش نکرده باشید در همان بحثهای اجتهاد یک اشارهای داشتم که اگر به زمان پیامبر صلی الله علیه اله و اهل بیت برگردیم، آغاز یک تحول علمی و تحول فرهنگی بسیار بزرگی را متناسب با آن شرائط مشاهده میکنیم. آن چه را که پیامبر و اهل بیت انجام دادند در حقیقت عرضه کردن آن منابع اصلی تکامل علمی بود. یعنی قرآن و سنت منابع این جهش بودند. و قرآن کریم در ضمن اینکه این منابع را فراهم کرد، روشی را هم برای تحول و تکامل انسان عرضه کرد. وپیامبر و اهل بیت سعی کردند این روش را بکار بگیرند.
از آن برهه تا الآن، که چهارده قرن میگذرد تحولات بسیار زیادی در این مسیر بوجود آمده است. ما الآن شاهد این هستیم که از فقه النص که در زمان شارع مقدس مطرح شد تا الآن که ما به فقه نظام داریم روی میآوریم، در این مسیر بزرگان ما تلاشهای بسیار بسیار زیادی داشتند.و در درون هر یک از این مقاطع باز جهشهای گوناگونی را ما شاهد هستیم. وقوف بر این جهشها و این تحولات هم ما را کمک میکند به سلوک یک مسیر صحیح و هم ما را نسبت به آسیبهای مسیر، متوجه میسازد. هر چه ما به تاریخ فقاهتمان و تکامل اجتهادمان بیشتر توجه کنیم، بهتر میتوانیم آن دست اندازهایی که در طول مسیر بوده است و تجربیاتی که حوزههای علمیه ما داشتند، مورد بهرهبرداری قرار دهیم.
به همین خاطر من فکر میکنم یک مطالعه مجدد نسبت به مباحث تکامل مسیر اجتهادی فقه ما که تدوین هم شده در مجله فقه اهل بیت در پنج مقاله به عربی عرضه شده، در مجله کاوشی نو در فقه، به فارسی مطرح شد. در مقدمه دائرة المعارف جناب آقای هاشمی شاهرودی هم میتوانید این مباحث را پی بگیرید.
دیگران آمدند همین مباحث را گرفتند و کتابهای گوناگون و پایان نامههایی در سطوح مختلف تدوین شده، و یک مجموعه بسیار خوبی از مباحث تطور اجتهاد در همین چند سال اخیر بر اساس نگاه تاریخی و نگاهی که بتواند حرکت فقهی فقهای ما را به لحاظ آن نقطههای قوتها و آسیبهایی داشته مورد ملاحظه قرار دهد، عنوان کردیم و مورد مذاکره قرار گرفت.
والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.