استاذ سیدمنذر حکیم
درس خارج فقه
90/10/13
بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین. ربنا لا تکلنا إلی أنفسنا طرفة عین أبداً
مقدمه
اجمال بحث تاریخی خلافت الهی در کلام شهید صدر ما را به اینجا کشاند که مراحل مختلف تاریخ را از یک بعد، به طور گذرا و سریع مورد مطالعه قرار دهیم. همینطور که شهید صدر رحمة الله علیه از این بعد فقط آن را مورد مطالعه قرار دادند تا نشان دهند دورانی که بشریت نیاز به پیامبر و وحی الهی و به کسی که بتواند اهداف خلافت را تضمین کند چه مراحلی را طی کرده است.
و الا بسیاری از خصوصیات بحث تاریخی در این مختصری که شهید صدر مطرح کردند باقی مانده است. یا تحلیلهایی که شهید صدر در لابهلای بحثهایشان انجام دادهاند، این تحلیلها هم فقط به برخی از نقاط تاریخی توجه دارد و الا ایشان در حوزه تحلیل تاریخی در غیر از این کتاب، در مجموعهای که به نام اهل البیت تنوع أدوار و وحدة هدف درباره اهل بیت علیهم السلام تحلیل دارند.
تحلیل تاریخی از چالشهای اهل بیت بعد از وفات پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله
ایشان هم درباره نبوت مطلب دارند، هم درباره ختم نبوت و هم درباره مشکلاتی که بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وآله برای جامعه اسلامی پیش آمد و به تعبیر ایشان در این کتابِ خلافت انسان میفرمایند که اهل بیت را در دو مرحله سعی کردند از مسیر طبیعی دور کنند. در یک مرحله که طرح پیامبر را زیر پا گذاشتند و نپذیرفتند و حضرت علی علیه السلام یعنی انسان معصومی که برای این مقام نصب شده بود و وصایت بر او مستقر شده بود را از لحاظ سیاسی کنار گذاشتند؛ و مرجعیت علمی و دینی را تا یک دورانی - به تعبیر ایشان تا دوران خلیفه اول ودوم - قبول کرده بودند. حداقل این مطلب را در چند جا در چند مقام بیان کردند. مثلا خلیفه دوم گفته است: لا بَقِیتُ لِمُعضلةٍ لیس لها ابوحسن. این کلام خلیفه دوم است؛ و امثال این تعبیرها. ولی در زمان عثمان به بعد حتی این مرجعیت علمی و دینی را از حضرت علی علیه السلام سعی کردند سلب کنند، و مرجعیتهای دیگری را برای مسلمین مطرح کردند و لذا مسیر وخطی که پیامبر برای امت اسلامی و در رأس آنها اهل بیت قرار داده بودند تا مردم به آن اهداف برسند دچار آسیب جدی شد. و اهل بیت وارد یک چالش جدیدی شدند و آن چالش عبارت از این بود که اهل بیت باید بین اهداف رسالت، اهداف بعثت انبیاء و بین شرائط موجود که شرائط ناگوار و نامطلوبی بود جمع کنند. و این عبارت بود از این که در این شرائط سخت، مسئولیت حمایت از رسالت و امت را در کنار هم مراعات کنند و حتی اگر کار به شهادت آنها میانجامید از بذل جان خودشان دریغ نمیکردند و لذا میگوییم ما منا الا مسموم او مقتول. همه به شهادت رسیدند، حال یا در کارزار و یک در گیری مثل جریان کربلا یا با مسموم کردن، آنها را تصفیه میکردند. تا کار به دوران غیبت امام معصوم رسید.این چالش یا این امتحان برای امت شرائط جدیدی را برای امت به وجود آورد، و اینجا بود که به طور طبیعی بار مسئولیت به دوش فقهاء منتقل میشد.
بیان برخی مواضع ابهام و نکات توجیهی در نظریه اجتماعی شهید صدر ره
حال این تصویری که شهید صدر [درباره نقش فقهاء در دوران غیبت و عدم ضرورت عصمت در آنها] مطرح کردند، و در جلسه قبل و امروز اشاره کردم، این جای بررسی و جای نقد میتواند داشته باشد. اما قبل از هرگونه بررسی ونقدی که فیما بعد ان شاء الله توفیقی باشد بخواهیم انجام بدهیم، ما به حمایت از طرح و نگاه شهید صدر چند نکته را باید مد نظر قرار دهیم.
شهادت انبیاء به مثابه یک رکن از نظریه اجتماعی یا به مثابه نظام سیاسی از نظریه اجتماعی؟
نکته اول این است که شهید صدر در بحث خلافت انسان در المدرسة القرآنیة بدون اینکه به بحث شهادت انبیاء اشاره کنند آنجا تقریبا بحث را به عنوان یک بحث جامعی مطرح کردند و گویا نظریه کامل خودشان یعنی نظریه اجتماعی را آنجا به عنوان یک نظریهای که پشتوانه تشریع هست مطرح کردند. ظهور این کار ایشان و این حرف ایشان این است که نظریه اجتماعی همان نظریه خلافت انسان است. و این نظریه کافی است که کل نظام اجتماعی کلان نظام اجتماعی اسلام را تبیین کند. ظاهر آن حرف در آنجا این است.
بعد وقتی آمدند در این جزوه خلافة الانسان وشهادة الأنبیاء بحث خلافت را در کنار شهادت مطرح کردند در حقیقت ما را وارد نظام سیاسی کردند. چون خلافت را آوردند روی بحث قدرت و اینکه آن موجبات فساد که در آیه شریفه به آن اشاره شد که اگر انسان خلیفه شود ﴿يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾ (بقره 30) میشود، برای رهایی از این آسیب لازم بود که خداوند در متن نظام اسلامی در متن نظام الهی، انبیاء را به عنوان آن خط ضمانت آور برای تحقق اهداف الهی تعیین کند. و این خط را ما به عنوان یک ضرورت و لازمه خلافت تلقی میکنیم.
حال آیا اینجا شهید صدر ما را از نظریه اجتماعی به آثار این نظریه در بعد سیاسی جامعه و بعد حکومتی وارد کردند؟ یا اینکه در آنجایی که نظریه مطرح شد - همانطور که قبلا اشاره کردم- ایشان در آنجا به یک بعد از این نظریه که بدان لازم داشتند توجه کردند، و در مقام بیان کل ابعاد این نظریه ومستلزمات آن نبودند. بلکه بعداً و به تدریج وارد این عرصه شدند. این جای بحث دارد.
حال بر این مطلب اموری مترتب میشود. اگر گفته شود نظریه اجتماعی همان نظریه خلافت انسان است و این نظریه خلافت آثاری در نظام سیاسی، نظام اقتصادی، نظام خانواده، و نظام تعلیم و تربیت، ... دارد، این یک سطح از بحث است.
اما اگر گفته شود نه این نظریه ناقص است و با بحث خط شهادت این نظریه تکمیل میشود. و شهید صدر آنجا در مقام بیان کل لوازمش نبودند و اینجا که آمدند آن را تکمیل کردند. این نگاه هم لَهُ وجهٌ، باید بحث بشود.
اما اگر مستندات این نظریه را دنبال کنیم وببینیم که این مستندات به حد کافی هست، و این نگاه شهید صدر که میخواهد که یک نگاه جامع باشد و کلیه آیات خلافت و شهادت را باید یک جا باهم ببینند[1] ، اگر اینطور شد، این باید دقت بشود که آیا این بحث شهادت واصل شهادت ومبدأ شهادت چه جایگاهی وچه نقشی در نظریه دارد؟ این مکمل آن نظریه است یا این مقام شهادت در حقیقت نظریه را وارد فاز جدید میکند؟ یعنی ما را از کلان نظام اجتماعی به نظام سیاسی وارد میکنند و این خاص نظام سیاسی است؟ که ایشان بحث قدرت وحاکمیت را در همینجا اشاره میکنند. و آیا مقام شهادت همانطوری که ایشان وارد بحث شرائط این شاهدان میشوند و آن را به طور مفصل سعی میکنند تبیین کنند که اینها چندین وظیفه دارند، یکی از آنها مصونیت بخشی از انحراف است، اما وظایف دیگری هم برای اینها ذکر میکنند. آیا این برای تبیین آن بعد سیاسی یا آن نظام سیاسی است؟ یا انبیاء وامامان باز فراتر از نظام سیاسی ایفای نقش میکنند؟ و آن مقام شهادتشان به اعتبار آن مرجعیت جامعشان، در بعد حاکمیت یکی از ابعادی است که آنها مورد توجه وعنایتشان هست؟ خب این هم نکتهای است که قابل بحث و قابل دقت است.
تفکیک بین ارزیابی در مقام ادله اثباتی بحث و ارزیابی در مقام تحلیل تاریخی
نکته دوم این است که چون شهید صدر وارد مرحله تطبیق شدند ما باید از لحاظ فنی ما مواظب باشیم که به صرف اینکه یک موردی را احساس کردیم میتواند نقض کننده نظریه باشد عجله نکنیم و نیاییم بگوییم که حال که در مقام تطبیق ما تطبیق صد در صد برای نظریه پیدا نکردیم و در موردی این تطبیق چه بسا با اشکال برخورد کرده است، پس اصل نظریه زیر سؤال برود. بلکه بر عکس ما باید از لحاظ فنی اولا ببینیم این نظریه از لحاظ ادلهای که برای این نظریه برایش آورده شده است چقدر در این ادله دقت شده است وجامعیت دارد، و اگر ادله عقلی ونقلی تأییدش کرد وبه عبارتی دیگر آن ادله اثباتی این نظریه کامل بودند اینجا در مقام تطبیق باید این تحلیل تعدیل بشود. چون در مقام تطبیق ما در حقیقت یک نگاه تحلیلی داشتیم. یعنی ما واقعیت خارجی را نگاه میکنیم بعد میآییم تحلیل میکنیم. لذا ممکن است در لوح محفوظ نزد خدا بین موقعیت خارجی وبین آن نظریه که به دست آمده کمال انطباق هست اما ما در تحلیل و توجیه کم آوردیم و احساس میکنیم که نظریه مورد نقض دارد. مثلا در مواردی به زوایا وخفایای بحث خارجی و تطبیقی احاطه کافی نبوده است، لذا تلقی نقض پیدا کردهایم.
پس ما باید روی این تحلیل دقت کنیم و عجله نکنیم. چون این تحلیل خودش استنباطی است. با این قضیه تحلیلی و استنباطی نیاییم یکی از محکمات را که در مقام اثبات نظریه برآمده بودیم را نقض کنیم. زیرا چه بسا تحلیل ما ممکن است احتیاج به تصحیح داشته باشد. این نکته را ما در فیما بعد برای ارزیابی نظریه و بهرهبرداری از این نظریه، مد نظر خواهیم داد.
بنابراین بحث شهید صدر در بعد تطبیقی و تاریخی بسیار کوتاه و سریع و گذرا است، لذا میتوانیم برای تکمیل آن به مجموعه بحثهای ایشان در آن کتاب خاص زندگانی اهل بیت علیهم السلام که مجموعه سخنرانیهای ایشان است مراجعه کنیم تا اینکه ببینیم ایشان در مقام تحلیل آنجا با این تحلیلی که اینجا ارائه دادند چقدر هماهنگ عمل کردهاند. آیا آنجا نکات جدیدی را ذکر میکنند که نواقص این تحلیل را احیانا ترمیم کند یا خیر.
برخی ابعاد چالش برانگیز تحلیل تاریخی در کار شهید صدر ره
در هر صورت این بحث تطبیقی تاریخی ضمن اینکه بحث مهمی است، میتواند یک بحث چالشی هم باشد. مثلا اینکه از چه وقت بحث نبوت شروع شد؟ یک استظهارات اولیهای اینجا به چشم میخورد؛ و آن این است که بعد از اینکه جامعه توحیدی منقسم شد انبیاء آمدند و نقش جدیدی را برای برگرداندن جامعه به جامعه توحیدی ایفاء کردند. خب آیا معنای این حرف این است که نبوت بعد از یک مدتی از زندگی بشر به وجود آمد؟ یعنی بشر چون بر اساس فطرت خودش زندگی میکرد دیگر نیاز به نبوت نداشت. خوب آیا این با آن ادلهای که میگویند الحجه قبل الخلق ومع الخلق وبعد الخلق چگونه جمع میشود؟
یا اینکه آدم که انتخاب شد ثم اجتباه ربه بعد از اجتباء خدا او را به زمین فرستاد که این میتواند مؤید این باشد که بشر حتی در آن دوران زندگی فطریِ بدون انقسام وبدون وجود یک چالش جدی، باز آنجا هم نیاز به پیامبران داشته است. اما نقشی که پیامبران ایفاء میکردند شاید نقش محدودتری بوده است. به لحاظ اینکه بشر وارد آن مرحله انقسام و دو دستگی وچند دستگی نشده بود.
وهمین طور در دوران غیبت که اشاره کردیم که ما در دوران غیبت چگونه به این بحث غیبت نگاه کنیم؟ آیا حضور معصوم را در دوران غیبت مورد توجه قرار بدهیم یا نادیده بگیریم؟ یعنی ما فقط بیاییم به آن مقدار از وظایفی که ظاهرا بر دوش فقهاء گذاشته شده منهای آن کل شرایطی که در عصر فقهاء حکومت میکند که یکی از آن شرایط این است که ما هنوز در دوره حاکمیت یعنی نظارت و در حقیقت رقابت امام معصوم هستیم و ما در هیچ برههای از این شرط و از این ظرف بیرون نیامدیم و عصر، عصر امام مهدی علیه السلام است، وبا همه وجودمان هم قبول داریم و هم احساس میکنیم که ما زیر نظر هستیم و امام در جای جای این تحولات سیاسی اجتماعی در طول تاریخ توجهات امام و عنایتهای امام مطرح بوده است. برای بزرگان، برای فقهاء. چون شهید صدر در بسیاری از تحلیلهایشان سعی میکنند آن نگاه اجتماعی به مسائل را داشته باشند و آن مسائل غیبی و آن مسائلی که شاید در محافل خاص بیشتر مطرح میشود و یک انسان مثلا معتقد به عالم غیب ومعجزات آن را نفی نمیکند [مطرح نمیکنند]. ولی برای عموم سعی میکنند یک تحلیل جامعه شناسانه ویک تحقیق علمی عرضه کنند که با توجه به این نکات این بحث شهید صدر را شاید راحتتر وبهتر بشود هم فهمید وهم ارزیابی کرد.
وچون بحث ما یک طرح اجمالی بود واگر میخواستیم وارد بحث تفصیلی بشویم فکر میکنم توجه به این نکات وحیثیتهای بحث ایشان میتواند مؤثر باشد. و نوع برخورد ما بحثهای ایشان یعنی شرائط حاکم بر بحثهایی که ایشان مطرح میکند یا زاویههای دیدی که در بحثشان مطرح میکنند آن زاویه های دید را ما مد نظر قرار بدهیم، نگوییم که ایشان چون در مقام بیان است وهر اطلاقی که از کلام ایشان به دست میآید مفید است و ایشان هر چه خلاف این اطلاق است را آن را مثلا قبول ندارد، نه اینطور نیست.فکر میکنم چون از زاویه دید خاصی وارد بحث میشوند ما هم در حد همان زاویه دید وارد بحث میشویم.
نگاه جامع در مقام فهم و ارزیابی نظریه شهید صدر ره
اینها مهمترین نکاتی است که بر جریان بررسی بحثهای شهید صدر میتواند به ما کمک کند و حاکم بر فضای بحث ما باشد. یعنی ما با صرف مطالعه کلمات ایشان، آن هم جدا جدا، یعنی هر جزوهای در جای خودش، و بدون اینکه اینها را به هم ربط بدهیم، وارد نقد نشویم. اصلا روش علمی این است که تا آنجایی که میشود کلامی که مطرح میشود ومستند ومستدل هست و قابل قبول است، این کلام را ما زمین نزنیم وتقویتش کنیم. بعد اگر دیدیم در جایی آسیبی و اشکالی وارد میشود سعی کنیم که راه حلی برای رفع این آسیب وتوجیه این نظریه و کمال نظریه پیدا کنیم. اگر عاجز شدیم ونتوانستیم به هیچ راه حلی برسیم وحجت بر ما تمام شد که این این نظریه به یک تتمه یا تعدیلی محتاج است آنجاست که وارد مرحله دستکاری وتعدیل وتکمیل نظریه میشویم.
فکر میکنم این روشی است که بزرگان هم معمولا همین راه را رفتند وتا آنجایی که میشد سعی میکردند این بحثی که روی آن کار علمی شده است وپشتوانه علمی دارد نباید سریعا منهدم کرد و یک نقد عجولانه داشته باشیم، بلکه باید یک نقد صبورانه و نقد بر اساس یکمقدار بردباری و سعی در پیدا کردن نگاه جامع، و یک سعی در پیدا کردن راه حلی برای توفیق بین مقام نظریه پردازی ومقام تطبیق داشته باشیم.
والحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.