درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدیگلپایگانی
1401/12/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصوم/مفطر پنجم 5 /مسئله بیست نهم
مسئله بیست و نهم:
آخرین مسئله از بحث کذب به خداوند متعال و اولیای الهی در مفطرات: إذا أخبر بالكذب هزلا بأن لم يقصد المعنى أصلا لم يبطل صومه[1]
. اگر کسی که به عنوان شوخی، به صورت شوخی یک خبر کذبی را نسبت می دهد و به دیگران ابلاغ میکند و قصد معنا واقعاً ندارد اینجا روزه اش باطل نمی شود آقایان نوعا همین را قبول کرده اند. من دیدم حواشی را، علتش این است که در عرف صدق و کذب تابع اراده و قصد جدی است، خب در اصول هم ما خواندیم که در هر سخن و کلامی دو تا اراده وجود دارد یکی اراده استعمالیه اصطلاحاً یکی اراده جدیه. اراده استعمالی آنجاییست که شخص فقط میخواهد آن معنا در ذهن مخاطب احزار بشود و شکل بگیرد. بالاخره آن معنای موضوع له را استعمال می کند و به کار میبرد این میشود اراده استعمالی. ولی اراده جدی وقتی است که هدف و غرض اصلی هم تفهیم همان معنا است. نوعا همینطور است که اراده استعمالی و اراده جدی با هم منطبق است، در بیشتر صحبت هایی که مردم در محاورات و مکالمات انجام می دهند. ولی گاهی اوقات شخصی معنای را در لفظ و کلمه ای به کار می برد اما هدف و غرض از تفهیم همان معنا یا اسناد نیست هدف و غرضش شوخی است، مراد جدی اش آن معنا نیست، حالا یا شوخی است یا کنایه است یا تقیه است یا توریه است. در این موارد عرف نمی گوید که دروغ گفت، کما اینکه اگر یک کسی حرفی را بزند و بعد به او بگویند چرا دروغ می گویی؟ او میگوید شوخی کردم، یعنی مراد جدی من اصلا اسناد مطلب به آن شخص نبود، و از طرفی این اسناد، اخبار نیست، چون دروغ تابع حکایت و اخبار است، صدق و کذب تابع اخبار است، در این حالت شخص چیزی را به خداوند نسبت نداده است، البته در اراده استعمالی نسبت داده است، لیکن در اراده جدی اش نسبت نداده است، و آن چیزی که مبطل صوم است نسبت دادن دروغ است، این شخص که چیزی را اسناد نداده است، نمی خواست که چیزی را به خداوند و پیامبر نسبت دهد و مطلبی را از ناحیه ایشان حکایت نماید بنابراین چون خبر در کار نیست و از طرفی صدق و کذب هم تابع اخبار و حکایت است، پس روزه چنین شخصی باطل نیست اما به لحاظ اخلاقی این کار پسندیدهای نیست.
بررسی مرسلات شیخ صدوق:
همانطور که دیروز عرض کردم در خلال بحثمان به یک مرسله ی صدوق رسیدیم که من عرض کردم اگر فرصت بشود مقداری هم در مورد مرسلات صدوق صحبت کنیم. کتاب من لایحضره الفقیه از منابع مهم و معتبر و کتب اربعه ماست از شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه، این کتاب مشتمل بر 5963 حدیث حدود 6000 حدیث است این طوری که نوشته اند که 3913 تای آن مسند است یعنی سندش ذکر شده است و 2050، آن مرسل است که ما به این 2050 میگوییم مرسلات صدوق، یعنی سندش را مرحوم صدوق نیاورده است از این 2050 تا باز تعداد زیادی از این ها در مشیخه صدوق که انتهای کتاب من لایحضر است اسم مشایخ خودش را تا آن را آورده است. بسیاری از این سندها در مشیخه کشف می شود و پیدا می شود و مشکل حل میشود یک تعدادی می ماند از مرسلات صدوق که ما سندش را نه در خود روایت پیدا میکنیم، نه در مشیخه آخر من لایحضر، اینها به لحاظ اعتبار محل بحث واقع شده است، این مرسلات در موردش سه قول و سه نظر وجود دارد.
قول اول: بعضی ها به صورت مطلق حجیتش اعتبار مرسلات صدوق را پذیرفتهاند، پس قول اول حجیت مطلق مرسلات صدوق است به هر تعبیری که این ارسال صورت گرفته باشد یعنی این ارسال می خواهد مستقیماً به امام نسبت داده شده باشد و به صورت جزمی اسناد داده شده باشد، می خواهد به راوی نسبت داده شده باشد، یا می خواهد به کسی هم نسبت داده نشده باشد و گفته شده باشد(روی عن فلان) مطلق که میگوییم در برابر قول سوم است که تفصیل قائل میشوند در مورد نحوه ی ارسال. علت این قول هم این بوده است که میگویند شیخ صدوق از نظر جلالت و مقام و عظمت در حدی هستند که ما می توانیم اعتماد کنیم، چرا که ایشان وقتی روایتی را نسبت می دهند به امام معصوم ایشان هم خودش فقیه بوده است هم محدث بوده است هم از شخصیت های بسیار بالا از نظر جلالت معنوی و تقوا بوده است. بنابراین امکان ندارد صدوق مطلبی را به امام نسبت داده باشند و این مطلب معتبر نباشد مثلاً مرحوم شیخ بهایی نظرشان این بوده است.
قول دوم: عدم حجیت به شکل مطلق است، که خیلی از آقایان مثل مرحوم آقای خویی، رهبری معظم انقلاب و... می گویند در ادله حجیت خبر، که ما بر اساس آن ادله، اعتبار یک روایت را میپذیریم یا نمیپذیریم، فرقی بین شیخ صدوق و غیر شیخ صدوق نیست. شیخ طوسی، کلینی همه اینها هم از اجلاء و بزرگان هستند. ما یک موازین و ملاکاتی داریم که بر اساس آن روایات را قبول میکنیم یا قبول نمی کنیم، اگر موجود باشد آن روایت را میپذیریم، در غیر اینصورت نمیپذیریم. جلالت صدوق سر جای خودش ولی دلیل نمیشود ما نظر او را بپذیریم، ممکن است از طرف او روایت معتبر باشد، و مورد اعتماد باشد و نسبت داده باشد به امام معصوم، حالا ما مبانی او، اجتهاد او، نظر او را قبول داریم؟ خیر خدایی نکرده نمیخواهیم نسبتی به صدوق بدهیم، ولی خب دلیل نمیشود مقام و موقعیت او، مبانی حدیثی او را قبول داشته باشیم.
قول سوم: تفصیل بین مرسلات صدوق از بین اسناد جزمی و اسناد غیر جزمی است. بعضی از روایات صدوق اگر در فقیه و یا وسائل مراجعه کنید آنجا می فرماید: قال الصادق علیه السلام و بعد روایت را نقل می کند، یا قال أمیرالمومنین علیه السلام و بعد روایت را می آورند یعنی به صورت جزمی میگوید قال امیرالمومنین، بعضی از ارسال ها هم به این شکل است که میفرماید(روی عن امیرالمومنین)، یا اسناد دادهاند به کتابی یا به راوی ای، یعنی مستقیماً به امام اسناد ندادهاند بزرگانی مثل مرحوم میرداماد، مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم امام رحمةاللهعلیه، اینها میگویند آن مرسلاتی که به صورت جزمی به امام معصوم نسبت داده شده است یعنی صدوق گفته قال امیرالمومنین، از طرفی صدوق هم شخصیتی است که وقتی میگوید قال امیرالمومنین وقتی که نسبت میدهد برای ما این اطمینان حاصل می شود که این حدیث از ناحیه امام صادر شده است بنابراین ما اسنادهای جزمی صدوق را قبول میکنیم ولی اسناد هایی که گفته است(روی امیرالمومنین) قبول نمیکنیم.
الف_ مثلاً مرحوم میرداماد در کتاب رواشح که کتاب معروفی است (الرواشح السماویة فی شرح احادیث الامامیه) که خواسته اند در شرح کافی بنویسند اما خب نتوانستهاند تمامش کنند، فقط بعضی از ابواب را شرح دادند، مثلاً کتاب علم و جهل و چند کتاب دیگر در آنجا مرحوم میرداماد میگویند( لو لم یکن الوسط ساقط عند المرسل لما ثاق له الاسناد الحدیث الی المعصوم) اگر آن راوی که اسمش ساقط شده است عادل نبود نزد مرسل( یعنی نزد صدوق) خب جایز نبود که این حدیث را به امام معصوم نسبت بدهد حتماً روات را جدا جدا عادل می دانسته است که به امام معصوم نسبت داده است.
ب_ یا مرحوم امام در کتاب بیع خودشان می فرمایند: (إن مرسلات الصدوق علی قسمین أحدهما ما ارسله ما نسبه الی المعصوم بنحو الجزم) به صورت مرسل آمده ولی نسبت داده است به معصوم(کقوله قال امیرالمومنین کذا، و الثانیهما ما قال روی عنه مثلا والقسم الاول من المراسیل هی المعتمدة المقبولة) آن دسته اول که به صورت جزمی اسناد داده میشود آنها نزد ما روایات معتبر ومقبولی است. ولی همانطور که عرض کردم نظر رهبری معظم در درسشان که مکرر در خلال این سالها بیان فرمودهاند که البته فرمایش آقای خویی و دیگران هم هست این است که لزوماً اعتبار یک روایت ناشی از وثاقت رواتش نیست در نظر شخص مرسل یعنی اگر صدوق به یک روایتی اعتماد می کند معلوم نیست که تک تک رواتش را ثقه می دانسته، قرائن و شواهد دیگری هم وجود دارد، مخصوصاً نزد قدما، نزد قدما وقتی اصطلاح صحیح را به کار می بردند و می گفتند این روایت صحیح است وثوق صدوری داشته است نه لزوما وثوق سندی، لیکن در اصطلاح متاخرین وقتی میگویند روایت صحیح است وثوق سندی دارد یعنی رواتش همه ثقه و امامی هستند اما در نظر قدما یعنی این روایت از امام صادر شده است حالا چه بسا چندتا راوی ضعیف هم آنجا باشند.
۱_ مثلاً یک مبنای ایشان این بوده است که اگر حدیثی در اصول اربع مأئة که اصول اصلی روایی ما و مکتوباتی بوده است که شخص از امام معصوم دریافت میکرده و نوشته و اینها جمع آوری شده و تبدیل شده به جوامع حدیثی ما، مثل کافی و تهذیب حالا میخواهد مشتمل بر روات ضعیف باشد یا نباشد
۲_ یا اگر در یک کتاب معروفی مثل حریض بن عبدالله سجستانی کتابی دارد به نام کتاب الصلاة که معروف بود اگر در یک کتاب معروف اصحاب، روایتی بود، این روایت معتبر است ولو اینکه طریق معتبری نباشد، یعنی مبانی اجتهادی و نظریه خاص خودشان را داشتند. وازطرفی مبانی نظری صدوق که برای ما حجیت ندارد. نظر استاد: به نظر بنده این نظر اتقن است که اطمینان صدوق به روات حدیث لزوما از باب وثاقت رجال آن روایت نیست اگر اینگونه بود می گفتیم توثیق است و ما هم قبول میکردیم، ولی چون نمی دانیم از چه جهتی است، و اگر هم می دانستیم معلوم نبود که ما آن را قبول میداشتیم بنابراین مراسیل او را مطلقا قبول نمیکنیم همانطوریکه آقای خویی هم در معجم رجالشان و رهبری معظم هم فرمودهاند این نظر اتقن و اوجه به نظر میرسد، این هم یک بیان نسبتاً موجزی در ارتباط با مرسلات صدوق. اینجا بحث مفطر پنجم که نسبت دروغ به خدا و اولیای الهی بود تمام شد.